eitaa logo
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
9.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
5.6هزار ویدیو
50 فایل
روزانه #تفسیری کوتاه از آیات کلام‌الله مجید رو باهم مرور میکنیم (به ترتیب از اول قرآن😍) ‌ ‌🟢 مجموعه تبلیغات بعثت👇 eitaa.com/joinchat/304153330C2ebf875a87 تبلیغات ارزان و پربازده👆👆 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت هشتاد و ششم: والفجرمقدماتي (بخش سوم) 👤 راوی : علي نصرالله ابراهي
۱ ☘ 💥 قسمت هشتاد وششم : والفجرمقدماتي( بخش چهارم) 👤 راوی : علي نصرالله ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود. تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل كانالها بود. در آن تاريكي و شلوغي ابراهيم را گم كردم! تا كانال سوم جلو رفتم، اما نميشد كسي را پيدا كرد! يكي از رفقا را ديدم و پرسيدم: ابراهيم را نديدي!؟ گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد. همين طور اين طــرف و آن طرف ميرفتم. يكي از فرماندهها را ديدم. من را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست عقب. اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد. طبق دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند آوردم عقب، حتي خيلي از مجروحها را كمك كرديم و رسانديم عقب. اين كار، دو سه ساعتي طول كشيد. ميخواستم برگردم، اما بچه‌هاي لشکر گفتند: نميشه برگردي! با تعجب پرسيدم: چرا؟! گفتند: دستور عقب‌نشيني صادر شده، فايده نداره بري جلو. چون بچه هاي ديگه هم تا صبح برميگردند. ســاعتي بعد نماز صبح را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود. خسته بودم و نااميد. از همه بچه هايي كه برميگشــتند سراغ ابراهيم را ميگرفتم. اما كسي خبري نداشت. دقايقي بعد مجتبي را ديدم. با چهرهاي خاك آلود وخســته از ســمت خط برميگشت. با نااميدي پرسيدم: مجتبي، ابراهيم رو نديدي!؟ همينطور كه به سمت من ميآمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم. ُ با خوشحالي از جا پريدم، جلو آمدم وگفتم: خب، الان كجاست؟! جواب داد: نميدونم، بهش گفتم دســتور عقب‌نشيني صادر شده، گفتم تا هوا تاريكه بيا برگرديم عقب، هوا روشن بشه هيچ كاري نميتونيم انجام بديم. اما ابراهيم گفت: بچه ها توكانالها هستند. من ميرم پيش اونها، همه با هم برميگرديم. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم
۱ ☘ 💥 قسمت هشتاد و ششم: والفجرمقدماتي ( بخش پنجم) 👤 راوی : علي نصرالله مجتبي ادامه داد: همين طوركه با ابراهيم حرف ميزدم يك گردان از لشکر عاشورا به سمت ما آمد. ابراهيم سريع با فرمانده آنها صحبت كرد و خبر عقب‌نشيني را داد. من هم چون مسير را بلد بودم، با آنها فرستاد عقب. خودش هم يك آرپيجي با چند تا گلوله از آنها گرفت و رفت به سمت كانال. ديگه از ابراهيم خبري ندارم. ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب برميگشت. به كمكشان رفتم. از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟ گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لای تپه ها افتاده بوديم. ابرام هادي به داد ما رسيد. ُ يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم: داش ابرام؟! خب بعدش چي شد!؟ گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب. توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال هم زياد بود. ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آنها چيزي شبيه پل درست كرد! بعد هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو. ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود. خيليها ميگفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 روز زنان مبارک 🎉 ⛔️ خانه داری را تحقیر نکنید!!! 😍 قشنگ تر از این تعبیر هم مگه داریم؟؟ ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 بگیر دست گرفتارهای راهت را مگیر از دلِ دلدادگان، نگاهت را شکسته‌ایم در این عصر سخت وانفسا بیا که با تو ببینیم، روز راحت را دلم گرفته کجایی به هر کسی گفتم خبر نداشت نشانی خیمه گاهت را ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️از بیاموزیم... هنگامی که تکه ای شیشه می شکند صدایش به سرعت محو می گردد اما خرده های آن، اطرافیانش را زخمی می گرداند... سخن نیش دار هم اینگونه است، سریع پایان می یابد اما درد قلب برای مدتی طولانی باقی می ماند..!! بنابراین جز حرف خیر چیزی بر زبان نیاور. 🟢توصیه های نه گانه در سوره حجرات برای تعامل با مردم: 🌸۱. فَتَبَيَّنُوا 🍃تحقیق کنید. 🌸۲. فَأَصْلِحُوا 🍃صلح برقرار سازید. 🌸۳. وَأَقْسِطُوا 🍃عدالت بکار برید. 🌸۴. لَا يَسْخَرْ 🍃استهزاء نکند. 🌸۵. وَلَا تَلْمِزُوا 🍃طعنه نزنید. 🌸۶. وَلَا تَنَابَزُوا 🍃عیبجوئی نکنید. 🌸۷. اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّن 🍃از بسیاری از گمانها بپرهیزید. 🌸۸. وَلَا تَجَسَّسُوا 🍃و جاسوسی و پرده‌ دری نکنید. 🌸۹. وَلَا يَغْتَبْ 🍃غیبت ننماید. 👌این موارد را به دقت رعایت نما و در طول عمر خود، آنها را عملی ساز، درست است که نمی توانی همه را خوشبخت نمایی اما می توانی کسی را نیازاری. ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
💟پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله: ☘️مَن عَلَّمَ وَلَدا لَهُ القرآنَ قَلَّدَهُ اللّهُ قِلادَةً يُعجَبُ مِنها الأوَّلونَ و الآخِرونَ يَومَ القِيامَةِ. 🌱هر كس به فرزند خود را آموزش دهد، خداوند گردنبندى به گردن او آويزد كه در روز قيامت همگان از آن شگفت زده شوند. 📚 کنز العمّال، حدیث ٢٣٨۶ ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
34.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺فراز حیرت انگیز 🙂 ❇️ 🔰 سورة یوسف ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعه قسمت هفتم : «ظرافت و تنوع خلقت حلزون‌» این‌همه ظرافت غیرقابل باور فقط در خلقت حلزون‌ها بکار رفته! چند نفرِ ما تا امروز فقط یه بار بهش دقت کردیم؟ ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
خاطرات پرازغم ولی یادماندنی 👈 وقتی که در تصاویر یا خبرها می خوانم یا می بینم که اسرائیل برسرمردم بی پناه غزه بمب فسفر می اندازد یاد دوره دفاع مقدس و بمب های فسفری می افتم و هنوز گاهی که آن زمان ها و بمب ها را تجسم می کنم به خود می لرزم. و یاد شعر صادق آهنگران که می خوند: شمعِ شبهای دوعیجی می‌شدیم؛ میدونید این مصرع یعنی چی؟! عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری می نداخت. فسفر وقتی با اکسیژن هوا ترکیب بشه شعله‌ور میشه، رزمنده ها که زیر این بمب ها گیر می کردن، فسفر به تن‌شون می‌چسبید، و با هیچ وسیله ای دیگه خاموش نمی شد و اونا می‌سوختن و می‌سوختن و می‌سوختن... و چه رزمندگانی که سوختن و باد خاکستر هاشون رو برد... به خدا قسم که ما خیلی مدیونیم! چه خون هایی ریخته شد تا ماها شاید بیدار بشیم، تا شاید بیایم پایِ کار و کاری کنیم ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ذکری که ریشه گناهان رو میسوزاند 🎙استاد عالی ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️