eitaa logo
آموزش قرآن | پوررضی
20.2هزار دنبال‌کننده
811 عکس
402 ویدیو
72 فایل
🌺 بهت یاد میدم بتونی قرآن رو به صورت صحیح و روان بخونی و کلی مطالب مختلف یاد بگیری☺️ 👈 حافظ کل قرآن کریم 👈 مدرس روانخوانی، تجوید و حفظ 👈 سابقه تدریس طولانی 🔶 کارشناس ارشد مدرسی معارف دانشگاه تهران 💠 ارتباط با ما 👈👈 @admin114
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5918219004060632432.mp3
263.7K
🔰 مقطعی و آیه آخر سوره حشر ✅ با صدای زیبای استاد منشاوی منبع : سایت آوینی ✅ فوروارد کنید سپاس 👌👌 🔰کانال دارالقرآن مجازی 🔰 http://eitaa.com/joinchat/1787428864Cf06c9c47da
4_5857444052886094866.mp3
225.9K
🔰 مقطعی و آیه ۱۹۳ آل عمران ✅ با صدای زیبای استاد محمد اللیثی منبع : سایت آوینی ✅ فوروارد کنید سپاس 👌👌 🔰کانال دارالقرآن مجازی 🔰 http://eitaa.com/joinchat/1787428864Cf06c9c47da
🛑🛑 مرد نمازگزار و شیطان مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند . لباس پوشید و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد ، مرد زمین خورد و لباس هایش کثیف شد . او بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت . مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد ! او دوباره بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت . یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد ، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید . مرد پاسخ داد : من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید . از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم . مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند . همین که به مسجد رسیدند ،مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند . مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند . مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود . مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند .مرد دوم پاسخ داد : من شیطان هستم . مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد . شیطان در ادامه توضیح می دهد : من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم . وقتی شما به خانه رفتید ، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید ، خدا همه گناهان شما را بخشید . من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد ، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید . به خاطر آن ، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید . من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم ، آنگاه خداگناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید . بنابراین ،من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم » 💥نتیجه اخلاقی داستان 💥 « کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید . زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختیهای در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید . پارسائی شما می تواند خانواده و قومتان را بطور کلی نجات بخشد . این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید » 🔰کانال دارالقرآن مجازی 🔰 http://eitaa.com/joinchat/1787428864Cf06c9c47da
💠 طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت 💠  فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو : به آسمان رود و کار آفتاب کند .  پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!   وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .  فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم . شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند * به آسمان رود و کار آفتاب کند 🔰 آموزش مجازی قرآن کریم 🔰 http://eitaa.com/joinchat/1787428864Cf06c9c47da
و خواندنی ⁣مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می‌گفت: بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی‌اش کنی خمش می‌کنی، هرچه خم شود، خالی‌تر می‌شود اگر کاملاً رو به زمین گرفته شود، سریع‌تر خالی می‌شود! دل آدم هم همین‌طور است گاهی وقت ‌ها پر می‌شود از غم، از غصه از حرف‌ها و طعنه‌ها دیگران! قرآن می‌گوید : هرگاه که دلت پُر شد از غم و غصه‌ها، خم شو و به خاک بیفت. این نسخه‌ایست که خداوند برای پیامبرش پیچیده است: ما قطعــاً می‌دانیم و اطلاع داریم دلت می‌گیرد به خاطر حرفهایی که می‌زنند «سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن» 🔰آموزش مجازی قرآن کریم 🔰 http://eitaa.com/joinchat/1787428864Cf06c9c47da
. ✅ یک آیه ✅ و یک از تقدیم به شما خوبان 🌸 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇