فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارامش_با_قران
سوره یونس (آیه ۶۱)
وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَآءِ وَلَآ أَصْغَرَ مِنْ ذَٰلِكَ وَلَآ أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (٦١)
[ای پیامبر!] در هیچ شغل و كاری نمیباشی، و هیچ بخشی از قرآن را كه از سوی خداست، تلاوت نمیكنی، و [شما ای مردم!] هیچ كاری انجام نمیدهید، مگر آنكه وقتی سرگرم به آن كار هستید، گواه و شاهد شماییم. و به اندازه وزن ذرهای در زمین و آسمان از پروردگارت پوشیده نیست و نه كوچكتر از آن ذره و نه بزرگتر از آن نیست، مگر آنكه در كتابی روشن ثبت است
@quranekarim1398
#قرآن ،عترت ونماز
🖤وفات اسوه صبر،تقوا ونجابت حضرت زینب کبری سلام الله علیها را خدمت همه شما بزرگواران تسلیت عرض می نماییم 🖤
🦋اعمال روز۱۵ ماه رجب اعمال ام داوود🦋
#بعدازنمازظهروعصر
☘روبه قبله بنشیند
☘حمد۱۰۰بار
☘توحید۱۰۰ بار
☘ایه الکرسی ۱۰ بار
☘انعام
☘اسرا
☘کهف
☘لقمان
☘یس
☘صافات
☘فصلّت
☘شوری
☘دخان
☘فتح
☘واقعه
☘ملک
☘قلم
☘انشقاق
☘تابه آخرقرآن
بعدازاینها تمام شد
☘دعای ام داوود خوانده شود
ایتا
🆔https://eitaa.com/quranekarim1398
تلگرام
🆔 https://t.me/mesbahequranian3
آدرس اينستاگرام
🆔https://instagram.com/seyed_mohsen_mostafavi_zadeh
┄━•●❥ #پلاک_سوخته ❥●•━┄
#پارت_شصت_و_چهارم
موهای ژولیده ام را مرتب کردم و زیر مقنعه پنهان. چادر اطو شده ام را روی سر گذاشتم و آماده رفتن شدم. آنقدر از ترس سوز و سرما به جان جانان جانم، لباس پوشانده ام که به قول علی، بچه چند روزه شبیه بچه شش ماهه شده، از بس که بقچه پیچش کرده ام. صدای ممتد بوق ماشین علی، دیر کردنم را یادآور می شود. گل پسرم را توی کریر می گذارم و راهی دانشگاه می شویم، برای کار اداری باید به دانشگاه مراجعه می کردم. هر چه مادر و بی بی اصرار کردند پسرم را پیششان بگذارم قبول نکردم. گوش های تیزم شنیدند که مادر با عصبانیت زیر لب گفت: «دختره لجباز از اولم مرغش یه پا داشت!» راست می گفت مادر لجاجت های من تمامی نداشت.
جلوی درب دانشگاه که رسیدم باز خاطرات جلوی چشمانم جولان دادند. باز فرزام و فرزام و فرزام... جلوی بارش چشمانم را گرفتم، قرار نبود کسی اشک هایم را ببیند. علی با کلی اصرار و تمنا گل پسرم را توی ماشین نگه داشت. بسم الله گفتم و از ماشین پیاده شدم. خدا خدا می کردم چشمم به بعضی از بچه ها نیفتد، حوصله کل کل های بچه گانه را نداشتم. گوش شیطان کر تا نیمه های حیاط دانشگاه اثری از آشنا نبود، خوشحال شدم، ادامه راهم را پیش گرفتم. یک لحظه سمت در ورودی ساختمان چشمانم به جمال سارینا و دوستش روشن شد. بر شیطان لعنت فرستادم، گوش هایش جای کر شدن، سمعک به گوش گذاشته و دو شیفته به کار افتاده بودند. خواستم ندید بگیرمش اما نمی شد. به یک سلام بسنده کردم. با ناز و کرشمه جواب داد: «علیک سلام حاج خانوم، تقبل الله» خواستم بی مکث به راهم ادامه دهم که سد راهم شد، موهای افشانش را زیر مقنعه جابه جا کرد و گفت: «صبر کن ببینم خانوم خوشگله، کجا در میری. راحت شدی با ورد و جادو شوهر بدبختتو خام کردی فرستادیش تو دل دشمن! تو چرا شبیه جادوگرا می مونی؟ اون از عشق و عاشقی با چادر چاقچور، اینم از این!»
"عشق! چادر! اصلا تو چه می فهمی عین، شین، قاف را..! هوس را با عشق اشتباه گرفته ای و با سرعت غیرمجاز برای خودت می تازی! کاش دور برگردان را می دیدی تا اینقدر بیراهه نمی رفتی! اصلا تو چه می دانی از خاک! از خاکی شدن و درک حس زیبای مشکی آرام را..."
خواستم خاموش بمانم و جواب ابلهان را با سکوت بدم، یکم قدم برداشتم که صدای نیشخندی مرا به عقب برگرداند، دوست سارینا همانطور که با آدامس در دهانش تق تق صدا در می آورد گفت: «می گفتن بابای فرزام خیلی پولدار که! پس چی شد؟ همش کشک بود؟ واسه خاطر پول راهیش کردی؟! وای وای وای.»
"پول! آخ که چه راحت جگر می سوزانید! شماها چه می فهمید غیرت و مردانگی یعنی چه! شماها از تعصب می دانید، کلمه امنیت به گوش مبارکتان خورده؟! چقدر عاجزید از درک تک تک این کلمات و مفهوم عمیقشان، پس بمانید درکج فهمی و بی عقلیتان..!"
دوست های بی مغز تر از سارینا یکی یکی دورمان جمع شدند. سالاری با صدای کت و کلفتش رو به جمع گفت: «خدایی من موندم، اینجور آدما چطور دلشون میاد زن و بچه و عزیزاشونو ول کنن برن، آخه آدم انقدر بی رحم!»
"بی رحم! به فرزام من می گویی بی رحم! تو چه می فهمی معنی از خود گذشتی را! اصلا تو معنای شجاعت را می دانی که اینجا رجزخوانی می کنی اگر مردی بسم الله... وسط میدان رجز بخوان نه با تته پته وسط جمع دختران سانتال مانتال!"
قادری پوزخندی زنان گفت: «کیه که ندونه اینا برا چی میرن سوریه!»
"برای چی! تو که می دانی بگو برای چه؟ ناموس می دانی یعنی چه؟ عشق به عمه سادات می دانی یعنی چه؟ اصلا عشق آسمانی به گوشتت خورده؟! به گمانم سمعک لازمی آقا..!"
حرف های بی سروته شان تمامی نداشت، می توانستم جواب تک تک شان را بدهم و دهان به دهانشان شوم، حسابشان را کف دستشان بگذرام اما این جماعت حرف حساب حالیشان نبود، یک گوششان در بود و دیگری دروازه. اینها خودشان را به خواب زده بودند و بیداری ممکن نبود.
عزم رفتن کردم که سارینا سمتم هجوم آورد، طعنه ای به پهلویم زد و مجدد تکه ای را نثارم کرد، یک آن تعادلم را از دست دادم، کم مانده بود چادرم از سر بیفتد و پخش زمین شود، شکر خدا سمیرا از پشت آمد و به دادم رسید. صورتم گر گرفت، دیگر خون به مغزم نرسید؛ نمی دانم چرا اما دیگر نتوانستم این کار آخر سارینا را یی جواب بگذارم و او را سرجایش ننشانم. یک آن دستم بی اختیار بالا رفت و روی گونه سارینا جا خوش کرد، انگشتانم به لرزش درآمده بودند، سیلی محکمی را به صورت منفورترین آدم جمع خواباندم و صدای همهمه و پچ پچ بچه ها براه شد. سارینا مثل لبو سرخ شده بود، تنش مثل بید می لرزید و مانند یک آتشفشان در حال فوران بود. قبل اینکه حرفی بزند و کاری انجام دهد ترجیح دادم جمع نفرت انگیز را ترک کنم، با صلابت قدم برداشتم و از صحنه مضحکانه ای که براه انداخته بودند دور شدم. ┄━•●❥ ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#حق_الناس_پیگرد_الهی_دارد
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
@quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی قبل در کنار ضریح مطهر و مقدس و منور حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نائب الزیاره اعضای محترم کانال احکام حرم
ان شاء الله خدای متعال به همه ما توفیق زیارت مشاهد مشرفه و عتبات عالیات را با معرفت عنایت فرماید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️قرائت نامه تکاندهنده حاج قاسم سلیمانی درباره ورود به حرم حضرت زینب، توسط دخترش فاطمه.
این کربلا! قاسم چه میخواهی بکنی؟
#السلام_ای_دختر_شاه_نجف
✔️ببینید و لذت ببرید از اینهمه تواضع
@quranekarim1398
4_5841641545354185584.mp3
5.79M
#تلنگری جهاد
از میان اهل بیت علیهم السلام
امام زمان علیهالسلام، از همه غیورتر است!
آنقـدر در مسیر یاریاش موانع پیش پایت میگذارد، تا عیارِ ماندنت معلوم شود!
گاهی با اولین بهانه میرویم!
گاهی میمانیم، با قلبی که مطمئن و صادق نیست!
اما....
گاهی هیچ طوفانی، نه زمینمان میزند، نه #صدق مان را باطل میکند.
💥 ما از کدام گروهیم؟
#استاد_شجاعی 🎤
@quranekarim1398
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
روزگارتان از رحمت
«الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز
سفرهٔ تان از نعمت
«رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار
روزتون پراز لطف وعنایت خداوند
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
@quranekarim1398
┄┅─✵💝✵─┅┄
صفحه ۵۷۶ مصحف شریف
سوره مبارکه مدثر
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
4_5996889619373755189.mp3
1.09M
🔸ترتیل صفحه ۵۷۶ با صدای استاد حامد ولی زاده
🔸مقام : سه گاه
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
قرآن ترجمه المیزان
سوره 74
سوره مبارکه المدثر
صفحه 576
إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ (18)
چرا که او [براى مبارزه با قرآن] انديشيد و به سنجش پرداخت. (18)
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (19)
پس مرگ بر او باد که چگونه به سنجش پرداخت! (19)
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (20)
باز هم مرگ بر او باد که چگونه به سنجش پرداخت! (20)
ثُمَّ نَظَرَ (21)
سپس نظر کرد. (21)
ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ (22)
آن گاه عبوس شد و چهره در هم کشيد. (22)
ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ (23)
سپس روى گردانيد و تکبّر ورزيد. (23)
فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24)
سرانجام گفت: اين قرآن نيست جز سحرى که روايت مى شود. (24)
إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (25)
اين نيست مگر گفته بشر. (25)
سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (26)
به زودى او را به آتش سَقَر مى سوزانم. (26)
وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ (27)
و تو چه مى دانى که سَقَر چيست؟ (27)
لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ (28)
نه [به کسى] رحم مى کند و نه رها مى سازد. (28)
لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29)
بشره ها را به شدّت تغيير مى دهد. (29)
عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ (30)
نوزده تن بر آن نگهبان اند. (30)
وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً ۙ وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا ۙ وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ ۙ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ ۚ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْبَشَرِ (31)
و ما نگهبانان آتش را جز فرشتگان قرار نداديم و [ذکر] عدّه آنها را جز وسيله آزمايش براى آنان که کفر ورزيده اند نساختيم تا کسانى که کتاب [آسمانى]شان داده اند به يقين برسند و کسانى که ايمان آورده اند ايمانشان افزون شود، و آنان که کتاب [آسمانى]شان داده اند و [نيز ]مؤمنان شک نکنند، و تا سرانجام کسانى که در دل هايشان مرض است و کافران بگويند: خدا از اين توصيف چه چيزى را اراده کرده است؟ اين گونه، خداوند هر که را بخواهد گمراه مى کند و هر که را بخواهد هدايت مى نمايد و شمار لشکريان پروردگارت را کسى جز او نمى داند، و اين جز تذکّرى براى بشر نيست. (31)
كَلَّا وَالْقَمَرِ (32)
چنين نيست [که کافران مى پندارند] قَسَم به ماه، (32)
وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33)
و قَسَم به شب وقتى که پشت کند، (33)
وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ (34)
و قَسَم به صبح وقتى که آشکار شود، (34)
إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ (35)
که اين (سَقَر) يکى از بزرگ ترين پديده ها است. (35)
نَذِيرًا لِلْبَشَرِ (36)
در حالى که اخطارى است براى بشر; (36)
لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (37)
براى هر کس از شما که بخواهد [در کار خير] جلو بيفتد يا عقب بماند. (37)
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38)
هر کسى در گرو چيزى است که کسب کرده است; (38)
إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ (39)
مگر اصحاب يمين، (39)
فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ (40)
که در بهشت هايى [وصف ناپذير] از يکديگر مى پرسند، (40)
عَنِ الْمُجْرِمِينَ (41)
درباره مجرمان; (41)
مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (42)
که چه چيز شما را به سَقَر درآورد؟ (42)
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (43)
مى گويند: ما از نمازگزاران (مؤمنان) نبوديم; (43)
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (44)
و مسکينان را اطعام نمى کرديم; (44)
وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ (45)
و با اهل باطل در باطل فرو مى رفتيم; (45)
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46)
و روز جزا را تکذيب مى کرديم; (46)
حَتَّىٰ أَتَانَا الْيَقِينُ (47)
تا آن که مرگ به سراغ ما آمد. (47)
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
نکته تفسیری صفحه ۵۷۶:
چرا آدمیان دوزخی می شوند؟:
مطالعه ی آیات قرآن کریم و روایات معصومین نشان می دهد که کارهایی انسان را از لطف و رحمت خدا دور می کند، و اصرار و پافشاری بر آنها، باعث بیچارگیِ ابدی انسان و دوزخی شدن او میشود. البته تأثیر نابودگری این کارها به یک اندازه نیست و برخی بدتر از دیگران هستند. در آیات مورد بحث می خوانیم هنگامی که بهشتیان از علّت دوزخی شدنِ دوزخیان از آنان سؤال میکنند، در پاسخ می شنوند که چهار عاملِ مهم، باعث بدبختی آنان شده است؛ عواملی که لطف خدا را از آنان دور کرد و آتش خشم خدا را برافروخت:
1ـ ترک نماز: نخستین عامل بیچارگی دوزخیان، «بی نمازی» است. نماز، مهم ترین نشانه ی یک مسلمان است، و به فرموده ی پیشوایان ما، «ستون دین» است. امام باقرعلیه السلام در باره ی نماز فرموده است: «نماز، ستون دین است. مثال آن، مثال ستون خیمه است؛ تا هنگامی که ستون ثابت مانده، میخ ها و طناب ها نیز ثابت می ماند؛ ولی هنگامی که ستونِ خیمه بیفتد و بشکند، هیچ میخ و طنابی سر جایش نمی ماند.[1]»
آری، تا هنگامی که نماز در زندگی انسان وجود دارد، بقیه ی عبادت ها نیز در جای خود انجام می شود، و در صورت کم و کاستی، نماز با تأثیر بی نظیر خود در اصلاح و پاکسازی انسان، کاستی ها را جبران می کند؛ ولی هنگامی که نماز از زندگی حذف شود، دیگر نشانی از مسلمانی در زندگی انسان نمی ماند. از این رو پیامبر گرامی ما فرموده است: «نماز را از روی عمد ترک نکن؛ زیرا هر کسی که آن را به عمد ترک کند، ارتباطش با دین اسلام قطع شده است.»[2]
2ـ بی توجّهی به فقرا و نیازمندان: دوزخیان در دنیا افرادی خودخواه و مغرور بودهاند که هیچگاه از دردِ دردمندان اندوهگین نمی شدند، و تنها چیزی که برایشان اهمّیّت داشت، خوردن و تفریح خودشان بود، و بدتر از همه ی اینکه آنان واجبات مالی خود را ادا نمی کردند؛ اموری مانند زکات و خمس که خودداری از پرداخت آنها، از گناهان بزرگ محسوب میشود. در حدیثی از امام علی علیه السلام میخوانیم: «هر کس زکات مالش را نپردازد، مسلمان نیست.»[3] همچنین در روایتی از امام باقر علیه السلام می خوانیم که ندادن خمس، آدم را دوزخی می کند.[4]
3ـ هم نشینی و هم صدایی با اهل باطل: یکی از ویژگیهای اصلی دوزخیان این است که با هر صدایی که بر ضد حق بلند می شد، همنوا می شدند و در هر مجلسی که بر ضد دین و آیات خدا تشکیل می شد، شرکت می کردند. آنان با کسانی نشست و برخاست داشتند که خدا و مقدّسات را به بازی می گرفتند و سخنانِ زشت و دور از ادب می گفتند و اهل گناه و فساد بودند. این هم نشینیِ نامبارک، آنان را به رنگ هم نشینانشان درآورد و سرنوشتشان را با آنان پیوند داد.
4ـ انکار روز جزا: اهل دوزخ برای فرار از مسئولیت و ادامه ی خلافکاری و گنهکاری هایشان، همیشه قیامت و حساب و کتاب آن را انکار میکردند؛ آنان نه تنها هیچ دلیلی برای انکار آن نداشتند، بلکه دلایل زیادی بر وجود آن دیده و شنیده بودند؛ امّا هیچگاه حاضر نمی شدند آن را بپذیرند؛ زیرا پذیرش آن، با قطع هوسرانی هایشان برابر بود، و آلودگی هایشان سبب می شد که آن را انکار کنند، و این انکارِ ابلهانه، سرانجام آنان را به خاک سیاه نشاند.
[1] - مستدرک الوسائل، ج3، ص31
[2] - وسائل الشیعه، ج4، ص43
[3] - مستدرک الوسائل، ج7، ص24
[4] - وسائل الشیعه، ج9، ص483
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۰ اسفند ۱۳۹۹
میلادی: Sunday - 28 February 2021
قمری: الأحد، 16 رجب 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹خروج حضرت فاطمه بنت اسد از کعبه بعد از ولادت حضرت علی علیه السلام
📆 روزشمار:
▪️9 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️10 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️11 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️17 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
▪️18 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...
@quranekarim1398
┄━•●❥ #پلاک_سوخته ❥●•━┄
#پارت_شصت_و_پنجم
هر چه سمیرا و مرجان صدایم کردند برنگشتم، دلم نمی خواست هیچ حرفی در مورد سارینا و دوستانش بشنوم. قدم هایم را تند تر برداشتم، خود را در صندلی پشت ماشین جا کردم و لام تا کام با علی سخنی نگفتم. چشمانش از توی آینه مرا می پایید اما جرات سوال پرسیدن نداشت. جان جانان جانم را سفت و محکم بغل کردم، بودنش آرامم می کرد.
به خانه که رسیدیم نفس راحتی کشیدم. بوی غذای بی بی کل خانه را برداشته بود، سمت آشپزخانه رفتم بی بی کلی تدارک دیده بود، هر کسی جای بی بی بود با آنهمه پادرد و کمر درد، دست به سیاه و سفید نمی زد. پرسیدم: «خبریه بی بی؟» لبخند به لب آورد و چال لپش بین چروک صورتش گم شد: «حاج حیدر و حاج خانوم، خان جان و خان بابا اینا قراره بیان اینجا» بی آنکه چیزی بگویم پله ها را بالا رفتم. به هیچ وجه حوصله جمع را نداشتم. دلم می خواست در خلوت خودم باشم و با یاد فرزام روزم را شب کنم و شبم را روز...
از جلوی در اتاق محمد رد می شدم که دلم دستور توقف به پاهایم را صادر کرد، چند دقیقه ای همانطور خیره به در بسته ماندم، بوی عجیبی به مشامم می رسید. انگار محمد و فرزام هر دو توی این اتاق هستند و مشغول دعا و مناجات. با صدای مادر به خود آمدم: «اومدی عزیزم. بده من این گل پسر رو ببینم» مادر روسری اش را بالای سر بسته بود و مشغول گردگیری اتاق ما بود گفتم: «دستت درد نکنه. خودم جمع می کردم چرا زحمت کشیدی» همانطور که بوسه هایش را روی دست و گونه نوه اش می نشاند جواب داد: «گفتم تا برگردی یکم اینجاها رو مرتب کنم. چرا زود برگشتید؟» ماجرای تلخ رخ داده، لبخند را از روی لب هایم محو کرد «نشد کارمو انجام بدم، موند یه روز دیگه»
_آها. خب یکم استراحت کن. شب مهمون میاد.
+بی بی بهم گفت. چه خبره امشب؟
_هیچی همه قراره دور هم جمع بشیم تا برای این فسقلی اسم بزاریم.
+اسم. بدون فرزام! بدون پدرش...
_فاطمه. فاطمه جونم چند روزه این بچه بدنیا اومده، گناه داره بخدا. دلت نمی خواد براش اسم بذاری. همش بهش میگیم فسقلی، پسر، بچه! اینام شدن اسم آخه!
+بزارید فرزام بیاد آخه. خودشم باشه.
_خودشم هست دیگه. از کجا معلوم همین الان همینجا بالای سر پسرت نباشه؟! کم لجبازی کن فاطمه جان. با اینکارات هم خودتو آزار میدی هم بقیه رو...
ملافه را روی سرم کشیدم تا به بحث خاتمه دهم. بی خوابی دیشب کار دستم داده بود، چشمانم دیگر توان یاری کردن نداشتند، پلک هایم سنگین شدند و به خواب رفتم. آنقدر عمیق به خواب رفته بودم که نه متوجه صدای گریه پسرم شده بودم و نه حضور پدرم که کنار تختش نشسته بود و براش لالایی می خواند. تندی بلند شدم و پاهایم را جمع کردم. _سلام.
+سلام به روی ماهت، چشم عسلی بابا چطوره؟
_خوبم. ببخشید متوجه اومدنتون نشدم.
+دلم نیومد بیدارت کنم. چهره ات خستگی رو داد می زد.
نگاهی به چهره پسرم انداخت و گفت: «اسم این گل پسرو چی می خوای بزاری؟»
"هر موقع بحث اسم پیش می آمد فرزام می گفت: «اگه دختردار شدیم اسمشو بزاریم زهرا، اگرم پسردار شدیم محمد؛ حالا باز هر چی شما بگیدا خانوم خانوما. بالاخره زحماتش با شماست. اما بازم زهرا و محمد!» متکا را سمتش پرتاب می کردم و می گفتم: «عجب! الان هر چی من بگم شد مثلا!» آنوقت صدای قهقه هایش تا آسمان هفتم خدا بالا می رفت و بعدش نکته های نابش را تکرار می کرد. فرزام انگار می دانست که چند وقتی بیشتر در بین ما نیست. توصیه ها و حرف هایش را در وقت مناسب و با آرامش می گفت و من هم گوش جان می سپردم. کتاب های زیادی در زمینه تربیت فرزند خریداری کرده و توی کتابخانه جای خاصی را به آنها اختصاص داده بود."
با صدای ونگ ونگ رشته افکارم پاره شد، آهی کشیدم و نگاهی به چهره طفل چند روزه ام انداختم: «قرار بود اسمشو بزاریم محمد!»
_به به چه اسم قشنگی. پس اسم نوه من میشه محمد. نوه! چه زود پیر شدیما...
+شما که هنوز جوونی پدر خوشتیپم.
_هندونه زیر بغلم نذار دختر. خب مهمونا پایین منتظرن. چیکار کنیم؟
+دلم می خواست فرزام برمی گشت بعد اسمشو می ذاشتیم.
_نمیشه که بچه بی اسم بمونه. مطمئن باش فرزام اینجا پیش شماست. شاید بقیه فکر کنن من خیالاتی شدم اما وقتی که اینجا میام کاملا حضور فرزام رو حس می کنم.
لبخند روی لب هایمان حک شد. پدر راست می گفت اینجا بوی فرزام را می داد، بوی خاک و خاکی شدن...
از جایم بلند شدم تا لباس مناسب به تن کنم و بیشتر از این مهمانها را تنها نگذارم. سمت کمد چوبی رفتم، فرزام باز همانجای همیشگی ایستاده بود، لبخند چهره مردانه گندمگونش را دو چندان جذاب کرده بود، دلم برایش غنج رفت. نگاه سردم پی کارش رفت و برق چشمانم به کار افتاد. خنده فرزام حکایت از رضایتش برای اسم گذاری فرزندمان داشت. دلم قرص شد و با خیال راحت سرو وضع آشفته ام را سامان دادم. ┄━•●❥ ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#حق_الناس_پیگرد_الهی_دارد
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
@quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امنیت_اتفاقی_نیست 🌸
رسول خدا(ص): دو نعمت است كه شكر آنها گزارده نمی شود : #امنيت و سلامتى.
الخصال، ص ۳۴
@quranetratnamaz_nahaja
🌷باسلام خدمت همراهان گرامي:
🔸لینک آزمون مسابقه زمزم حكمت در كانال رسمی مرکز قرآن ، عترت و نماز بارگذاری خواهد شد لذا کلیه متسابقین از هم اکنون جهت کسب اطلاعات بیشتر و شركت در اين مسابقه با زدن بر روي لینک عضو کانال شوند
@quranetratnamaz_nahaja
👈🏻قرآن،عترت و نماز
💐باتشكر🌷