از گَلین تا گلیم،
از فِراش تا فرش
🙏🏻💐🙏🏻💐🙏🏻💐
در زبان عربی:
فراش به معنی همسر دائمی.
فرش هم به معنای فرش و قالی است، یعنی اسباب دائمی ماندن و اتراق و نشستن.
در ترکی هم با استدلال مشابهی
وضعیت مشابهی داریم. گلین در زبان ترکی به معنای "عروس" است:
واژه قالی و قالین و قَلین و کَلین و گلین و گلیم ظاهرا به هم مرتبط اند و از ریشه kal یا قال/قَل در زبانهای اوراسیایی (و آلاسکایی) هستند.
خانوم و خانواده و بانوخان (صورت کهن لفظ بانو)، همگی دارای جزء خان هستند که به معنای خانه و استقرار است.
لذا می توان گفت که از نظر شناختی و فرهنگی، معنای گَلین و فِراش و خانوم (و حتی بانو)، مشتقّ از یک اصل معنایی واحد (شاید بعد از طوفان نوح (ع)) است. والله اعلم.
و شاید از اعجاز قرآن کریم از حیث اشعار به "معناشناسی کهن" است که "لتسکنوا الیها" هم با "سکونت"، به نحوی، مرتبط است. والله اعلم.
از زهره تا زهراء:
چندادراکیِ شناختی
🏴🏴🏴🏴🏴
لقب زهراء، شناخته شده ترین لقب از القاب فاطمه زهرا (س) است. اما چه نکته ای در این لقب (فراتر از معنایِ واژگانی آن) وجود داشته است که سبب شده که هم تشریعا و هم تکویناً، لقبی برتر برای بانوی دو عالم باشد؟
برای مریم، لقب مقدس را داریم.
برای خدیجه در شیعه و دیگران در سنی، لقب "ام المومنین" را داریم.
اما برای زینب (س)، لقب "کبری" را داریم.
چه نکته ای در ابعادِ معنایی-ادراکیِ واژه "زهراء"، "عذراء"، "حوراء" و "کبری" وجود دارد که در واژه های"مقدس"، "ام المومنین"، "زهره"، "ستاره" و ... نیست؟
پاسخ را شاید بایستی در "ایمانِ قوماً آخرین" جست و جو کرد.
در عِراق عرب و عِراقِ عجم (که مجموعاً قلبِ ایرانِ بزرگ را در صدر اول اسلام تشکیل می داد)، مردمانی زندگی می کردند که میراثدارِ زبانیِ زبانهایِ دوران نوح نبی (ع) و ابراهیمِ خلیل (ع) و کوروش ذوالقرنین بودند. مردمانی که هسته اصلی فرهنگی ایشان، در قالب فرهنگ کهن ایران و عراق (و سپس فرهنگ ایرانِ اسلامی) حفظ شد. و یک مولفه آن، زبان است.
در زبانِ زمانه ی ابراهیم و نوح و کوروش، و به تبع آن در زبان های ایران و بین النهرین، واژگانِ مهمی برای مفاهیمِ متعالی و مقدس داریم: ایلو و اِلی و اَلی و علو و علی، ایرا و کوراء و اِبرَو (مشابه ابراهیم) و اوراء (در اهوراء).
در فرهنگ عراقین (قلبِ ایرانِ بزرگ)، جزء واژگانی "راء" و "رَو" و دیگر دگرشکلهای آن، دارای ادراکِ مستقیم (=معنا) یا غیرمستقیمِ (=پِیرنگ) این معنا بوده است: متعالی، آسمانی، بلند، بلندمرتبه، راقی و افراشته و رانا و بالارانده و رایِن و راین.
این جزء را در واژه های هاروت، ماروت، ابراهیم، کوروش (کورَو)، اهوراء، ایرا و ایران و ... در فرهنگِ عراقین (قلبِ ایران بزرگ) در دوره های مختلف تاریخی، می یابیم.
🏴🏴🏴🏴🏴
القاب زهراء، عذراء، حوراء و کبری، به صورتِ چندادراکی (و حتی خودآگاه و ناخودآگاه)، واجدِ پیرنگِ "دارای علوّ، آسمانی و متعالی و عَلیّه" در خود هستند.
لذا بسیار طبیعی است که چه تشریعا و چه تکوینا، این القاب برای فاطمه زهراء (س) دارای اشاعه و اقامه گردد.
به دیگر سخن، زهراء دارای نوعی دلالت ادراکی به علی است و هر دوی این واژگان، سازنده ی مهمترین جزء در خواستگاهِ معنایی برای واژه "ایران" هستند.
در اینجا، بنِ "راء"/"رَو"، حرفِ ربطِ این مکتب عشق و ولایت و ایمان است:
"در کلامِ عاشقان هم ربط پیدا می شود"
والله اعلم.
تعداد کنگره های آهنین سد ذوالقرنین
💐🙏🏻💐🙏🏻💐🙏🏻
ابن خردادبه، جغرافی دان معروف، در قرن سوم هجری قمری در کتاب خود المسالک و الممالک، گزارش سفر اکتشافی نماینده خلیفه بغداد (واثق عباسی) که فردی به نام "سلام ترجمان" بوده است و در حوالی سال ۲۳۰ هجری قمری به محل سد ذوالقرنین (با مسافتی در مسیر رفت ۱۶ ماه سیر و در مسیر بازگشت ۱۲ ماه سیر) رفته بوده است، را آورده است.
این گزارش دست اول از شاهد عینی که ۲۸ ماه از عمر خود را صرف حرکت تا محل سد (احتمالا در آلاسکا) و بازگشت به بغداد کرده است، بسیار خواندنی است.
ابعاد و ویژگی های سد دقیقا در این گزارش ذکر شده است.
از جمله این موارد، تعداد کنگره های آهنین بالای دیوار سد است. ابن خردادبه به نقل از سلام ترجمان (شاهد عینی سد) می نویسد:
"بر سر سد، کنگره های آهنینی تعبیه شده بود که در اطراف هر کنگره، دو شاخ قرار داشت که هر کدام به سوی دیگری متمایل بود. طول هر کنگره ۵ ذراع در عرض ۴ ذراع و بر آن دیوار، هفتاد و سه کنگره وجود داشت."
شیخ مفید، در الارشاد، تعداد سرهای شهدای کربلا را که به کوفه آوردند (به غیر از سر مبارک امام حسین (ع))، هفتاد و دو دانسته است.
لذا کل سرهایی که بر نیزه به کوفه آورده شد، طبق این نقل مشهور، برابر با هفتاد و سه عدد بوده است.
این تقارن و مقارنه، بین تعداد کنگره های اقتدار و امنیت ذوالقرنینی با تعداد مشهور و سیر داده شده برای قافله شهدای کربلا، نمی تواند (و نبایستی) تصادفی دانسته شود. خصوصا آنکه دانیال و عزیر و خضرِ الیاس و دیگر عالمان از علم الحروف و علم النجوم و علوم انبیاء، در محضر ذوالقرنین حاضر بوده اند و این جمع ریاضی شناس و ریاضی دان و عدد شناس و عدد شمار، نمی توانسته اند یک معماری را بدون شمارش غرضمندانه و هدفمندانه، بنیان بنهند. والله اعلم.
لذا از این مقارنه می توانیم اینگونه استفاده کنیم که رمز قدرت و نماد قدرت ذوالقرنینی، شهدا هستند: چون آنقدر مقتدرند که مرگ را می میرانند و به معدن قدرت و عزت، اتصال ابدی می یابند. والله اعلم.
پینوشت:
در منابع یونانی ذکر شده که کوروش، برای پاکبازانِ کشته شده در نبرد نظامی، یک مقبره و نماد بلند ساخت. والله اعلم.
ترک و تورک:
اگر آن ترک شیرازی
💐🙏🏻💐🙏🏻💐🙏🏻
برای معنای واژه ترک و تورک، نظریات مختلفی بیان شده است که از جمله قدیمی ترین (قرین به صحت ترین) این نظریات، این دو مورد مشهور زیر است:
۱- ترک و تورک، به معنای قدرتمند است.
۲- ترک و تورک، از طمغای "گرگ" گرفته شده است (همان طور که ایر و ایران با شیر مرتبط است).
هر دو نظریه مشهور بالا، ما را به مفهوم قدرت و قدرتمندی و قوی می رساند: حالا یا خود قدرت و یا موجود قدرتمند (گرگ).
اما بررسی زبانهای آلاسکایی، آلتایی، اوراسیایی و ایرانی ما را به این نتیجه دقیقتر می رساند که واژه های ترک و تورک، به نحوی جالب، واژگانی "بینافرهنگی" و "بینازبانی" هستند. یعنی یک جزء آنها از یک فرهنگ و زبان آمده و یک جزء دیگر آنها، متعلق به یک فرهنگ و زبان دیگر است. مانند ترکیب "کشور اسلامی" که جزء اول آن از فارسی و جزء دوم آن از عربی است. یا واژه "الله داد" یا واژه "الکهربائیه" در عربی که کهربای فارسی و اسلوب عربی را توامان دارد.
واژه ترک و تورک، احتمالا از ریشه ی فرضی زیر است:
T'ur'aak
توراک
که در آن:
۱- جزء اول، یعنی T، از زبانهای آلاسکایی و آلتایی آمده و به معنای "قدرتمند" است.
۲- جزء دوم، یعنی Ur، از زبانهای ایرانی و فارسی و صغدی آمده و به معنای "زور و زورمند و قوی و بلندمرتبه و بزرگ" است. کور و کورو و ایر و ایران هم با این بن Ur و ir، بی ارتباط نیست.
۳- جزء سوم یعنی aak ، پسوند هویت ساز و جانبخش است: یعنی جاندارِ، فردِ، ذوالهویه، منسوب به. این جزء از زبانهای آلتایی و آلاسکایی و سیبریایی آمده و رواج گسترده ای در این زبان ها دارد.
به شباهت "توراک" با واژه باستانی تورج (که در شاهنامه آمده و او را با توران و به نحوی با تورک مرتبط دانسته اند)، دقت کنیم.
پس ترک و تورک، در اصل از توراک آمده است:
توراک، تورک و نهایتا ترک.
اما معنای دقیق آن با لحاظ اشتقاق ۳ جزئی بالا چه می شود؟ موجود قدرتمند بلندمرتبه، قدرتمند آسمانی.
پس معنای توراک و کوراش (کوروش) به هم مرتبط است (هر دو به معنای قدرتمند بلندمرتبه است).
اما نکته خاصی که در توراک و تورک و ترک هست، این است که بینافرهنگی و بینازبانی، وضع شده و احتمال دارد ریشه در حضور اقوام ایرانی تبار سکایی-پارسی در سیبریا و نواحی آلتایی و احیانا آلاسکایی داشته باشد: یک واژه کاملا ایرانیِ تورانیِ ترکی.
پس تورک و ترک، ریشه در یک تلفیق (مانند ترک شیرازی) دارد. چه زمانی بهتر و مستعدتر برای چنین تلفیقی از زمان و زمانه ذوالقرنین؟
نقلهایی در تواریخ قدیم عجمی و عربی داریم که نام ترک و تورک را ذوالقرنین بر مردمانِ خوبِ بیرونِ سد (و محافظین سد که در بیرون آن مستقر بودند)، گذاشت.
شاید عبارت "یکادون لا یفقهون قولا" به صورت چندمعنایی، افاده بر این معنا هم داشته باشد (والله اعلم) که: زبان آن مردمان، چنان ترکیبی و تلفیقی از زبان اقوام مختلف بود که نزدیک بود دیگر اقوام، زبان ایشان را (به دلیل شدت تلفیق و ترکیب اجزاء از زبانهای مختلف)، نفهمند. ولی ذوالقرنین، فهمید.
پس اولا ترکی و تورکی و فارسی، از ابتدا همسایه و حتی به یک اعتبار، هم ریشه بوده اند.
دوم آنکه یک محل مهم ملاقات ترکی و فارسی در تاریخ، حکومت جهانی ذوالقرنین بوده است.
سوم آنکه واژه های توراک و کوراش و کوروش و ایران، همگی واژگانی هستند که از نظر دلالت تاریخی-معنایی-فرهنگی-شناختی،
با حکومت آسمانی و قدرتمند عالی مقام و حارث الاعلی و ذوالقرنین و لذا، فی الواقع، مفهومِ موعودِ "ولایه الامر الهی" مرتبط اند.
تورک و ترک و فارس و ایرانی، هویت تمدنی شان و هویت تاریخی شان، با امامت و ولایت (از زمان نوح (ع) و ابراهیم (ع) تا کوروش و دانیال (ع) تا ائمه اثنی عشر شیعه (علیهم السلام) و چهارده معصوم اسلامی) گره خورده است.
فارس، فارس نیست و آذری، آذری نیست و تورک، تورک نیست، اگر ذوب در ولایت نداشته باشد: کیخسروی فارسی و جاماسبِ آذری-کردی و آشینای ترکی، در اسطوره های هویت ساز این اقوام، گواه این مطلب است.
و اگر ندانند و ندانیم، خیال سفیانیِ زمان، یعنی ابرجهانخواران، راحت تر خواهد بود: بدون هویت ملی و دینی، بلعیده شدن میسر است.
والله اعلم.
توئیتهای ۱۴۰۰ ساله
🙏🏻💐🙏🏻💐🙏🏻💐
ایده توئیتر، از منظر ساختار و کارکرد پیام و پیامرسانی اجتماعی، موفق بوده و موثر افتاده است. به نحوی که سیاسیون، ستاره ها، حتی ژورنالها و دانشمندان، از این ابزار برای ارتباط موفق و موثر با مخاطبان (هم مخاطب انبوهِ جمعی و هم مخاطبِ هویتدار فردی) استفاده می کنند.
تمامی ویژگی های خاص و نابِ ایده توئیتر، در سیاق و روش و اسلوب و شاکله و کارکرد و استخداماتِ سوره های کوتاه جزء سی ام قرآن کریم، مشاهده می شود.
امری که باعث شد با ضرب سوره ی توحید بر روی سکه های دوران اسلامی در قرن اول، عملا شاهد اولین متن توئیت شده اجتماعی که دست به دست هم فوروارد می شد، در قرن اول اسلامی باشیم.
لذا قرآن ما، حتی از منظر توئیتری هم، واجد تقدم فضل و فضل تقدم است. والله اعلم.
درمان چاقی و آیه مبارکه دوم سوره حج
💐🙏🏻💐🙏🏻💐🙏🏻
امروزه چاقی (خصوصا چربی شکمی) را نوعی بیماری (یا نشانه ای از سطوحی از درگیری با سندرم متابولیک) تلقی می کنند.
پرسودترین بازار دارویی امروز جهان، داروهای مرتبط با درمان نشانگان های سندرم متابولیک (مثل درمان چاقی، درمان مقاومت انسولینی (کنترل دیابت نوع ۲)، درمان دردهای التهابی، انواع عفونتهای ثانویه، سرطانهای ناشی از التهاب، مشکلات باروری ناشی از روندهای التهابی، بیماری های خودایمنی-التهابی و ...) است.
درمان التهاب، نیاز به بازآرایش (ریسِت) مجموعه ای از فرآیندهای زیستی در "زیست سامانه" بدن دارد.
از این بازآرایش، گاهی با لفظ "برنامه ریزی سلولی"، "بازبرنامه ریزی سلولی"، "حافظه اپی ژنتیکی"، "بازتنظیم مسیرهای زیستی" و ... در مقالات نام می برند.
قرآن کریم در آیه ۲ سوره حج، یک نمونه کامل از بازتنظیم و ریسِت و رهایش عاملها از یکدیگر را تبیین نموده است:
يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىٰ وَمَا هُمْ بِسُكَارَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ
با رویکرد الهام گیری از حکمت عالی قرآنی و اعجاز فاز سوم، می توان پیشنهاد نمود که شاید بتوان درمان سندرم متابولیک، و امراض مزمن ناشی از التهاب (خصوصا چاقی و دیابت نوع ۲ و ناباروری و ...) را در "رای العین شیء عظیم" طبق جمع دلالت معنایی دو آیه اول و دوم سوره حج و با رویکرد تفسیر علمی و اعجاز علمی دانست، والله اعلم.
در داستان بشارت آل ابراهیم (ع) به فرزندآوریِ "بعل شیخ" و "عجوز عقیم" هم شاهد نوعی از اشعار یا التفات به شوک درمانی (ولو در قالب چندمعنایی) هستیم.
اما اینکه این ایده، یعنی مواجهه سامانه بدن و سامانه زیستی بدن با "رای العین شیء عظیم" چگونه بایستی پیاده سازی و پیگیری شود که اولا مقصود، حاصل شود و در ثانی، تاثیرات جانبی مخرب حتی الامکان نداشته باشد، می تواند یک ابرپروژه میان رشته ای باشد که ارزش سالها پژوهش توسط چند فاکولتی و دانشکده را داشته باشد: ارزش میلیارد نفری و ارزش میلیارد دلاری و ارزش اعجاز فاز سوم. والله اعلم.
دندان وال آبی و سوره مزمل
🙏🏻💐🙏🏻💐🙏🏻💐
دندان وال آبی، مثل کوهان شتر، خاص است. پستانداران دیگر، نوعا دندان هایی کم و بیش شبیه به هم دارند: سفید، مستحکم، محجّم، که وسیله اخذ و گرفتن و اعمال نیرو و منصوب بر روی آرواره است.
اما وال آبی، با وجود اینکه از پستانداران است، ولی دندانهایش (طی آفرینش تدریجی الهی یعنی تکامل انواع بمشیت الله)، به رشته ها و برس هایی مومانند تبدیل شده است. کار اصلی آن هم سوا کردن و فیلتر کردن و صاف کردن آب و اینگونه جدا کردنِ موجودات ریز (پلانگتون ها) از درون آن است.
خیلی جالب است که طی تبدیلاتِ بمشیت الهی و تغییراتِ بخلق الله و طی تکامل انواع، "دندانِ آخذ و اعمالگر نیرو" به "صفحات واجد رشته هایی برس مانند و مومانند" تبدیل می شود:
"یوما یجعل الولدان شیبا"
واژه ولدان را نوعا از ولد عربی گرفته اند. ولی با رویکرد چندمعنایی، و آگاه از هویت جهانی قرآن کریم و آگاه از کلمات دخیل قرآنی، می توان این پیشنهاد تحقیقی را داد که واژه ولدان ممکن است بتواند دلالتی از Weldan و Wealdan در زبانهای هند و اروپایی (مثل آلمانی و انگلیسی و حتی فارسی) را داشته باشد.
در زبانهای هند و اروپایی، ولدان به معنای "قدرت، اعمال، پیش کشیدن، حمل و گرفتن" است.
لذا مثل "سندس خضر" که سندس را دخیل و خضر را عربی دانسته اند، می توان ولدان را واژگان دخیل در قرآن از زبانهای هند و اروپایی (ولو با چندمعنایی) و شیباً را هم عربی گرفت.
از معانی شیباً، موی سپید است. مفهوم سالخوردگی (و گذرانگذشتگی) را هم دارد.
لذا معنای آیه چنین قابل فهم چندمعنایی است والله اعلم:
"مرحله ای (گذرانی) که دندان آخذ و قوی را به موی پریشان تبدیل می کند."
یعنی قدرت آفرینش فیاض الهی، چنین قدرت منقلبگر و دگرگونگر و مسلطی است.
در همین سوره مزمل و در سیاق متصل همین آیه، صحبت از روان شدن کوه ها و آن هم باز با کلمه "یوم" است که تصویرسازیِ شناختیِ مشابهی با قاب مفهومی بالا دارد.
لذا مجموعا می توان پیشنهاد کرد که علاوه بر شتر (و کوهانش) که کیف خلقت آن در قرآن آمده است، "دندان وال آبی" که آن هم از عجائب جالب تکامل زیستی است، با رویکرد چندمعنایی، واجد حکمت مرتبط در بیانات قرآنی است، والله اعلم.
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: تمدن ایرانی از سالها پیشاز اسلام با دین درهمتنیدگی داشته
🔹اینکه برخی تلاش میکنند پیچ و مهرههای دین و تمدن ایرانی را از هم جدا کنند، هم غلط و هم بیهوده است.
@Farsna
ساسان در آمریکا
در نقشه ادریسی (که مشهورترین نقشه قدیم جهان و رسم آن مربوط به 900 سال پیش است و جغرافی دان بزرگ مسلمان "شریف ادریسی" آن را رسم کرده است)، در محل فعلی بریتیش کلمبیا (در شمال غرب کشور آمریکا)، نام "ارض ساسان" درج شده است.
طبق شاهنامه، بهمن کیانی (یعنی صورت اساطیری شده و تحریفیِ کوروش ذوالقرنین. در ضمن با روح مقدسی (امشاسپندی) به نام بهمن اشتباه نشود که دو مفهوم جدا هستند) دارای یک فرزند "گمشده" بود. فرزندی که نامش ساسان بود و متعلق به ازدواج او در نیشابور (یعنی در خراسان، یعنی در مشرق و نه در فارس). این ساسان طبق شاهنامه و دیگر اساطیر کهن ایرانی، در کوهستان های دوردست به بقا ادامه داد و نسلی از او باقی ماند که بعدها و بعد از حدود 700 سال، سلسله ساسانیان را با فتح ایران بنیان نهادند.
نقلهایی وجود دارد که ذوالقرنین در سالهای آخر به منتهای مشرق برای عبادت و زندگی رفت.
نقلهای متعدد دیگر وجود دارد که از ایرانیان از نسل فریدون در منتهای مشرق صحبت می کند. همچنین از ایرانیان مشرقی در منتهای مشرق.
زبان آخرین ویرایش اوستا (که زمان ساسانیان نگاشته شده است)، به وضوح یک زبانِ ایرانی شرقی (و نه جنوبی و نه غربی) است.
نقل هایی هم از منشا مشرقی ساسانیان (و یا ایرانیان) در منابع تواریخ قدیم عربی (امثال طبری و ابن خلدون و ...) وجود دارد.
جمع این موارد پیشنهاد می کند که یک محل مهم زندگی اقوام ایرانی تبار (علاوه بر سیبری و مغرب برینگ) در قاره آمریکا (در مشرق برینگ) قرار داشته است و شاید همین ایرانیان بودند که از حمله اسکندر مقدونی آسیب ندیدند و بعد از اشکانیان، در قالب حکومت ساسانیان به قدرت رسیدند. والله اعلم.
یعنی همان طور که اعراب مراکش، حاصل یک مهاجرت عربی در صدر اسلام در فاصله 10 هزار کیلومتری از مکه و مدینه هستند، ممکن است حکومت ساسانیان هم حاصل یک مهاجرت دفعی یا تدریجی چندصدساله از محل کانادا و بریتیش کلمبیا به سمت دشتهای آسیا و سپس ایران بوده باشد. والله اعلم.
برای شناخت تاریخ باستان، علاوه بر لایه های شواهد ایستا (مانند ساختمانها و نقوش حجاری شده و ظروف و ادوات فلزی و جنگی و قبور)، می توان به بررسی دیگر شواهد هم پرداخت:
💡 شواهد پویا (مانند مهاجرتها، جریان یافتن ها در جغرافیا: جریانهای ژنتیکی، جریان های واژگانی، جریان های آداب و رسوم و ایده ها، جریان های رواج اسطوره ها و داستانها)،
💡 شواهد زایا (اسلوب تکامل جوامع، اسلوب تکامل زبان ها، اسلوب تکامل فرهنگها، اسلوب تکامل نژادها، اسلوب تکامل داستانها و ...)،
💡 شواهد نقلی،
💡 شواهد عقلانی (مثلا ترجیح تدریج در رخدادهای بزرگ تاریخی بر وقوع دفعی)،
💡 شواهد وحیانی (مانند خبر قرآن کریم از جزئیات مهم و کلیات مهم قصص قرآن، نهضت انبیاء، نهضت توحیدی ابراهیم خلیل علیه السلام، ذوالقرنین، سد ذوالقرنین، احادیث و فقه الحدیث و ...)،
💡شواهد تحلیلی (چه حاصل از تحلیل خودمان و چه حاصل از تحلیل های قدماء امثال ابن خلدون و ابوریحان و ...)،
💡 شواهد محاسباتی (مانند جمع آثار دلالت شواهد، جمع آثار شبکه دانش در مساله، هستان شناسی مساله، به خدمت گیری شبیه سازی، به خدمت گیری محاسبات عددی برای مقادیر دخیل، به خدمت گیری آزمایش تجربی برای احتمالات و بررسی دقیق شواهد و به خدمت گیری هوش مصنوعی در نتاجی و تحلیل و کمک در ارزیابی جامع تر یا دقیقتر).
و ... . والله اعلم.
اعجاز فاطمی قرآن کریم
🏴🏴🏴🏴🏴
سوره مبارکه انفال در سال دوم هجری نازل شده است. قریب به ۹ سال قبل از سقیفه بنی ساعده و ضرب فاطمه (س).
اما به نظر می رسد که مفهوما و مدلولا و حتی منطوقاً، ماوقع این رخداد و منطق الهی حاکم بر قضاوت بر ماوقع و ماحصل و ماتقدم و ماتاخر این رخداد، در آیات سوره انفال بیان شده است (حال با رویکرد چندمعنایی یا به صورت لایه ای یا هر سطح دیگری از تمییز و تمیز معنایی). والله اعلم.
این احتمال و این استنطاق فاطمی و ولایی در قرآن کریم، در صورت صحت و روایی، می تواند لایه بسیار مهمی از معانی این کتاب بزرگ باشد: لایه ای از معانی که شاید به خاطر آن، چند قرن در صدر اسلام تلاش شد که قرآن تفسیر نشود و قرآن فهم نشود و قرآن را به قول علامه جوادی، محبوس کردند و قرآن را به جرم بیان این معانی، در قرون اول موقوف از تبیین کردند.
و شاید فهم تدریجی و درز تدریجی و اشاعه تدریجی همین معانی بود که موجب انقلاب و منقلب شدن برخی از عجم و عرب (امثال ابولوءلوء و یاوران مختار و ...) شد. و نقش سلمان فارسی و دیگر اعضای پایگاه معرفتی اهل بیت (ع) در چنین روشنگری، راهبردی بود. والله اعلم.
اما آیات سوره انفال (خصوصا آیه ۵۰ به بعد)، چه می گویند که اینقدر ممکن است ناظر به مظلومیت فاطمی و حق فاطمی و حق علوی و ولایت امر و امامت امت باشد؟
آیه الله العظمی شبیری زنجانی، می فرمایند که ایمان، در هر عصر و نسلی، معنای خودش را دارد. این نکته از فهم معنای شناختی ایمان، برای این بحث ما بسیار کلیدی است.
به قول سید برقعی:
"توهین نمیکنم به کسی در غزل ولی
هر کس کمی محبت حیدر نداشته است
خود را برای شعله محیا کند که او
حق را به چشم دیده و باور نداشته است"
همین مفاد، ناظر به دلالت فاطمی آن، در آیات ۵۰ به بعد سوره انفال، موج می زند.
کدام سوره؟
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنفَالِ ۖ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ ۖ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
والله اعلم.
گنجینه ای به نام تاریخ کتزیاس
کتزیاس در اواسط دوران هخامنشی (حدود ۱۵۰ سال بعد از کوروش) و به عنوان یک یونانی در درون دربار اردشیر دوم می زیست و تاریخ نگاری هایی از او در ادبیات یونانی باقی مانده است.
یک کتاب او درباره تاریخ پرشیا (ایران) است. در این کتاب مطالب جالبی درباره کوروش ذوالقرنین وجود دارد که متاسفانه چندان مورد تحقیق قرار نگرفته است. می توان گفت که کتاب کتزیاس، تحت الشعاع کتابهای هرودوت و گزنفون قرار گرفته و عملا در ادبیات پژوهشی کوروش شناسی، عملا مغفول مانده است.
کتزیاس تصریح می کند که خواب مادر کوروش (که تعبیر آن، حکمرانی جهانی کوروش در آینده بوده است) را یک کلدانی (که معلم و راهنمای تربیت کوروش بوده است) تعبیر می کند. می دانیم که دانیال نبی (ع) و شاگردانش در بابل، گاهی با لقب کلدانی در تاریخ (سهوا یا سهلاً) خطاب شده اند.
در منابع تواریخ اسلامی و عربی هم کوروش را شاگرد دانیال دانسته اند.
لذا کتاب کتزیاس، این نکته ای که در سنت عربی و اسلامیِ تاریخ نگاری، مضبوط است را عینا مورد شهادت و تصدیق قرار داده است (فقط نام دانیال در ترجمه های انگلیسی کتاب کتزیاس برده نشده است).
برخی از حقایق زندگی کوروش در کتاب کتزیاس، برخی در کتاب گزنفون و برخی در کتاب هرودوت (از بین منابع یونانی) آمده است و جمع کل این آثار و اعمال تهذیب و استبصار در این اقوال تاریخ باستان، می تواند ما را به سمت بازسازی و کشف واقعیات دوران کوروش ذوالقرنین، سوق دهد. همچنین با لحاظ دیگر منابع و شواهد از دیگر قرون و فرهنگها. والله اعلم.
قدیمی ترین نام حجاز شمالی و یثرب و مدینه: ایرانکده
نام ناحیه حجاز شمالی (که از یثرب و مدینه شروع میشده و تا ناحیه جنوب شرق فلسطین ادامه داشته است) در زمان هخامنشیان، "کَدیران Qadiran" و "کدیرون Qadirun" بوده است. این نام، نام بومی آنجا بوده و نامی نیست که مثلا در کتیبه های عراق یا ایران کشف شده باشد. بلکه در کتیبه های باستانی حجاز و یمن کشف شده است. صورت محرّف و تصحیفی آن در تورات فعلی و دیگر کتب نگاشته شده در قرون بعدی، "قیداریت" بوده و بعدها با نام "قیدار بن اسماعیل (ع)" مرتبط دانسته شده است.
"کَدیران" یعنی "اجتماع ایرانی ها" و ایرانی یعنی "قَویِ بلندمرتبه و آزاد و نجیب (مثل شیر)".
این لفظ "کَدیران" در عربی با الفاظ "قدیر" و "قدرت" و همچنین "غدیر" و "قریش" ارتباطاتی از نظر اجزای واژگانی پیشاعربی دارد.
"کو" در "کوروش" با "کَ" در "کَدیران" از حیث ریشه معنایی، مرتبط است و مفید بر "قدرت، پهلوانی، صعوبت، استقرار و مرکزیت" است.
الفاظ "قیدار" و "قیصر" و "خَضِر (همان خضر)" و خسرو و خیزران، همگی با این لفظ "کَدیران" و "کوروش" و "غدیر" مرتبط اند.
در چند ناحیه مختلف از حجاز شمالی (و همچنین خود حجاز)، شاهد نام "خُم kom" هستیم که با نام های کومه، قم، خُمیدان و خُمدان مرتبط است.
قدیمی ترین کتیبه در حجاز شمالی دارای این جمله است:
b ʾym Gšm bn Šhr w ʿbd fḥt Ddn
به ایام گواسماعیل بن شهریار، او بود فَهتَدادان (فهلوان، پهلوان).
به ایام قَوی اسماعیل بن شهریار، او بود پهلوان (یعنی قدرت بلامنازع و حاکم و پادشاه عرب در آن زمان، "قوی اسماعیل بن شهریار" بوده است).
همین "گواسماعیل" در متون توراتی هم مضبوط است و متعلق به اوایل دوران هخامنشی است و همپیمان کمبوجیه پسر کوروش و شاه عرب عربستان بوده و نامش در تورات به صورت Geshm گِشِم ضبط شده است.
خلاصه آنکه وقتی می گوییم حضرت ابراهیم (ع) ایرانی بوده و شهید مدرس هم همین را می گوید و علم انساب هم همین را می گوید، بایستی باور کنیم. اعرابِ بنی اسماعیل (شامل قریش)، یک شاخه مهم از اقوام آریایی و ایرانی اند و نام قدیم سرزمینشان هم چه "قیداریه" و چه بر اساس متون دوران هخامنشی "کَدیران" بوده باشد، ریشه در ریشگان زبانهای ایرانی دارد. والله اعلم. و این انکار عربیت و شرافت عربی نیست و فقط صحبت از خویشاوندی عمیق "بنی اسماعیل" و "ایرانیان" است.
🔻 امام خمینی (قدس سره)
🔸حضرت فاطمه(س) موجود ملکوتی است که در عالم بهصورت انسان ظاهر شده است؛ بلکه موجود الهی جبروتی در صورت یک زن ظاهر شده است... تمام هویتهای کمالی که در انسان متصوّر است و در زن تصوّر دارد، وتمام در این زن است...؛ زنی که تمام خاصههای انبیاء در اوست؛ زنی که اگر مرد بود، نبی بود؛ زنی که اگر مرد بود، به جای رسولاللّه...؛ انسانی است به تمام معنا انسان؛ زنی است به تمام معنا زن.
📚صحیفه امام(ره)، ج۷، ص۳۳۷
http://emam.com/posts/index/sahife/7/337/
👆👆👆👆
سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ
پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت، وگرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم
(زخرف/13)
از نیل تا فرات،
کدام نیل، کدام فرات
💐💐💐💐💐
عبارت نیل تا فرات، دو تفسیر در متون کهن دارد:
۱- تفسیر مشهور: که همه شنیده ایم: از رود نیل مصر تا فرات عراق.
۲- تفسیر شاذ (ولی در برخی کتب قدیم هست): از اقیانوس نیلی (یعنی اقیانوس اطلسی رنگ، یعنی اقیانوس اطلس) تا سرچشمه متافیزیکی فرات در منتهای مشرق زمین (تا محل آب حیات در منتهای مشرق زمین). یعنی کل اروپا و آفریقا و آسیا. یعنی کل ارض مسکون در جغرافیای قدیم.
این را یهودی ها (حداقل علنی) نمی گویند، احتمالا برای اینکه دنیا ضدشان آشوب نکند. البته حکومت صهیونیستی انگلستان، به این برای خودش، قائل است. امپراطوری ژاپن هم به این برای خودش قائل بود. شاید نوعی بشارت آخرالزمانی به اقوام پیشین توسط انبیاءالله بوده است.
ما هم معنای دوم را (از بین دو تفسیر برشمرده شده) برای دوران بعد از ظهور و برای امام عصر (عج) قائلیم: یعنی کل زمین تحت حکمرانی عادلانه و مبارک امام زمان (عج) قرار می گیرد. پس اگر وعده "نیل تا فرات" در توراتِ اصلی بوده باشد، معنی آن "وعده حکومت صالحان (و نه صهیونیستها) بر کل سطح زمین" است.
یعنی همان "ان الارض یرثها عبادی الصالحون". والله اعلم.
آیا هوش مصنوعی می تواند کاملا جایگزینِ "خلاقیت، تفکر، نوآوری و هوش بشری" شود؟
🙏💐🙏💐🙏💐
با ترکیب شواهد زیر، و دلایل زیر، می توانیم بگوییم که خیر:
۱- کاربست حقیقت پدیده "انفجار فضای حالت" در حل های رایانشی، البته معادلاً و تداعیاً در زمینه هوش مصنوعی.
۲- کاربست حقیقت پدیده "ناتمامیت گودل" و محاسبه ناپذیری برخی مسائل با برخی دستگاه ها، البته معادلاً و تداعیاً در زمینه هوش مصنوعی.
۳- کاربست حقیقت پدیده "دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد" و "در حکمت سلیمان، هر کس که شک نماید".
۴- مشاهده تفاوت مراتب عاملهای هوشمندی که ظاهرا device و دستگاه یکسان دارند. مثلا تفاوت رتبه حافظ شیراز در سرودن شعر با دیگر ابنای بشر. و تفاوت حافظ با دیگر شاعران. لذا عنصری افزونتر از دستگاهِ محاسبه معنا، در "مشاهده معنا و صورت بندی معنا و تبیین معنا و معناپردازی" موثر است. البته منکر نقش و تاثیر دستگاه نیستیم ولی تلمیحاً:
"که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست"
و تلمیحاً:
"نارالله الموقده التی تطلع علی الافئده"
۵- مشاهده این واقعیت که معانی هم مانند ارزاق، مطابق تقدیر الهی و قضای الهی، در تاریخ ظاهر می شوند و ما تمام داده ها و تمام اطلاعات و تمام جویبارهای داده و تمام مخازن اطلاعات عالم را در کف قدرت خود نداریم. همان طور که ریل و جاده و زمین پیما و فضا پیما، به همه اکناف عالم نرسیده است و ما همه چیز را نمی دانیم. پس نمی توانیم همه چیز را در هوش مصنوعی تعبیه کنیم تا آن را از نبوغ الهیه ی بشری، و نوآوری اعطایی آسمانی بر فکرهای زمینی، بی نیاز کنیم.
۶- عملا در تجارب قبلی تاریخی، این انسان است که سالارِ مفاسد و سالارِ منافعِ انقلابهای فناوری بوده است. انسان، مقهور آتش یا موتور یا بمب و باروت نشد و البته با آنها اصلاح یا افساد کرد.
از هوش مصنوعی نترسیم و بدانیم که نبایستی در میدان رقابت تجهیز و تجهز به آن، جا بمانیم
و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین.
واژه های "استراتوس" و "زرتشت"
ریشه لاتین واژه استراتوس (که لقبی باستانی به معنای شاخه دار، تاج دار، تلولو دار، قدرتمند، زرهی، نظامی و بزرگ و دارای مجد است و برای زئوس، آرِس، برای افراد بشری، برای پادشاهان و حتی برای برخی مکانها در فرهنگ آناتولی و یونان در گذشته استفاده شده است)، از ریشه هند و اروپایی زیر دانسته شده است:
Perfect passive participle of sternō (“spread out”). Diachronically, from Proto-Italic *strātos, from Proto-Indo-European *str̥h₃tós.
یعنی از ریشه "اشتره تو"، که معادلا همان "تو اشتره" و دقیقا نتیجتاً "تو شتارا" است. این مورد اخیر، بن یا جزء اصلی در صورت فارسی باستان "ذاراتوشتارا" است که در فارسی امروز به صورت "زرتشت" تلفظ می شود.
لذا استرا در استراتوس، با
اُشت در زرتشت، با
ایشتار و ایستار و استار و با
اَشتر و اُشتر و با
خشتره و کشور و شهر و شهریار، و با
ساتراپی (شَتره پی) و اردشیر (ارتخشتره)، و
صراط (شاهراه) و
بسیاری از دیگر واژگان باستانی فارسی و لاتین و هندی و میان رودانی و عربی،
دارای اشتراک در ریشه
"ایشتره/ایشدار/ ایش" به معنای
"شاخ و شاخه و قدرت و حکومت" هستند.
واژگان
"کورو و کوروش و ایری و ایران و گَئو و ویشتاسپ و هورموز و هرمز و هورومزد و مکیخا و مجد و پهلوان و انیان و آگراداتیس و الکساندر و مریکان و مارکندا و راکوتا"
اشتراک معنایی با آن خانواده فوق الذکر دارند.
لذا ردپای واژه قرآنی "ذوالقرنین" در مراصد مهمی از تاریخ تمدن و تاریخ حکومت و حکمرانی در ۴۰۰۰ سال اخیر، در خاورمیانه و سپس فرهنگهای اروپایی و آسیایی و آفریقایی، قابل ردیابی است. والله اعلم. لذا "ابرقهرمان" در تاریخ تمدن، تصحیفی ناخواسته و تدریجی از مفهومِ الهیه ی "امامت و ولایت" مندرج در صحف اولی (صحف ابراهیم و موسی و احیانا نوح (ع))، بوده است که یک رمز بیان قرآنی آن، داستان ذوالقرنین است. والله اعلم.
نظریه اسباب :
بررسی مقایسه ای در داستان ذوالقرنین و ایران باستان
💐💐💐💐💐
مقدمه
ذوالقرنین، شاخ داشت: البته شاخ ثروت، شاخ قدرت زمینی و شاخ تایید آسمانی (مثلث بالنعمه).
شاید تناسب و ارتباطی بین مفهوم "سبب، سبباً و اسباب" در داستان قرآنی ذوالقرنین و مفهوم فرهنگی "شاخ" وجود داشته باشد.
به دیگر سخن، آن ممیزاتی که به ذوالقرنین اعطا شده بود (از قدرت و ثروت و ولایت حقه)، در قاموس فرهنگی کهن از آن با عنوان "شاخ، توانایی، ابزار" یاد شده (کما اینکه برای پژواکهای ذوالقرنین در ادبیات عجمی، مانند جمشید و فریدون و کیخسرو هم این ابزارها را در قالب دستینه و جام و تیزافزار، شاهدیم). از منظر الهیاتی، آن را قرآن کریم، ازحیثی و از مصداقی، "سبباً" نامیده است والله اعلم.
اما نکته جالب و اصل مطلب:
در ایران باستان، مفهوم مشابهی در دایره واژگانی وجود داشته که از یکسو با مفهوم "سبب آسمانی، فرشته، ملکوتی، روح" مرتبط است و از سوی دیگر با مفهوم "شاخ، تیزی، قدرت، ابزار" ارتباط معنایی قاموسی و لغوی دارد.
جزء "ایشتا" در واژه های باستانی زیر، مصداق ایرانی و یادگار کهن از تصدیقات دوران کوروش ذوالقرنین است والله اعلم:
🟢 ایزد: به معنای فرشته، روح، سبب ملکوتی. واجد جزء "ایز/ایژ/ایش" است.
🟢 پردیس، پارادایز، فردوس: به معنای اصطلاحی باغ بهشتی. واجد جزء "ایس/ایز/ایش" است.
🟢 وهیشتا : روح خوبی، روحِ وَه، روح بَه، همان جزئی که در ارتَ وهیشتا (اردیبهشت) و در وهیشتا آخو (مکان خوبی، بهشت) شاهدیم.
🟢 بهیستون : صورت کهن نامِ کوهِ بیستون در کرمانشاه. کوهی که آن را مقدس و خرم گاهِ اطرافِ آن را استعاره ای باغ بهشت می دانستند.
🟢 بغداد ، بغفور، بغپور، فغفور: این کلمات که واجد جزء باستانی Baga است، بغ در آنها مرتبط با معنای "آسمانی، ملکوتی، خدایی" است. اما Baga واجد جزء باستانی iga است به صورت ایگ/ایج/ایژ/ایش با ریشه ایشتا مرتبط است.
🟢 ویستا ، وِسف: که معانی مختلفی و از جمله "عِلوی، بلند، قدرتمند، پلنگ" دارد و واجد جزء ایس/ایش است.
🟢 ایسپا : که به معنای بزرگ، شریف، رئیس، واجد مجد و کرم است و واجد جزء ایس/ایژ است.
لذا واژه های "قرن"، "سبباً"، "ایشتا" و "معالی" در بافتار و زمینه و خانواده و دامنه و سامانه "داستان ذوالقرنین" (و مواقع تاریخی آن) با هم مرتبط اند. والله اعلم.
مسجد تاریخی امام حسن عسگری (ع) در شهر قم، عکس هوایی سال ۱۳۵۴ هجری شمسی (قبل از نوسازی اخیر در حریم مسجد). همان طور که مشاهده می شود، این مسجد (مشخص شده با هاله سبز در تصویر بالا)، دقیقا دارای یک ضلع به سمت قبله مکی است. حتی ساختمان خود حرم مطهر هم دقیقا به سمت قبله نیست، ولی این مسجدِ تقریبا ۱۳۰۰ ساله (و به نقلی، عبادتگاه چند هزارساله)، دقیقا دارای یک ضلع به سمت قبله مکی است. تمدنی در ایران قدیم وجود داشته که مواقعِ مقدسِ آخرالزمان را میشناخته و قبله ی مکی را میشناخته و اهل نجوم و جهت و هندسه و محاسبه بوده است: یک تمدن دانیالی (ع).
اعجاز علمی پلیمر
در قرآن کریم
💐💐💐💐💐
واژه پلیمر (به فارسی بَس پار، بسیار پاره ها)، از دو جزء پُلی و مِر تشکیل شده است. جزء "مِر"، به معنای "جزء و پاره"، در زبان یونانی باستان، و همچنین واژگان دخیل هندواروپایی در اکدی و آشوری باستان (مانند واژه "کیمِری /گیمری" به معنای ارابه رانان علف خرد کن، ارابه رانانِ داس دار) وجود داشته است.
ردپای همین جزء را در زبان عربی هم می یابیم.
ریشه مَرّ یَمرّ در عربی، دارای تنوعی از معانی است که در کتاب العین خلیل بن احمد فراهیدی قابل مشاهده است. یکی از این معانیِ ریشگانی، معانی مرتبط با "ساخت به اجزاء و تجزیه به اجزاء" است.
لذا می توان احتمال داد که بن اخیر مرّ یمرّ (در ۲۰۰۰ سال اخیر)، حاصل برهمنِهیِ چند بنِ قدیمی تر (مربوط به هزاره اول قبل از میلاد) باشد: یعنی معانی مانند مارّ و مرور از یکسو و معانی مانند اِمرار و مِرّه و مِرّ و مُرّ از سوی دیگر.
با لحاظ اصلِ معناییِ مرتبط با "اِمرار" برای ریشه مرّ یمرّ در شریفه "و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب صنع الله الذي اتقن کل شیء" در آیه ۸۸ سوره نمل، می توان احتمال تدبر علمی و شگفتی و اعجاز علمی زیر را با رویکرد چندمعنایی مطرح نمود:
از جمله معانی مستفاد علمی از آیه ۸۸ سوره نمل (علاوه بر دیگر معانی)، شاید بتوان موضوع نحوه شکل گیری ساختارهای پیچیده و بزرگ مقیاس از اجزای لطیف و متکثر و ریزمقیاس (فلسفه طبیعی بَسپارش و فلسفه طبیعی پلیمریزاسیون) را دانست والله اعلم و از این رهگذر پیشنهاد نمود، که نحوه شکل گیری توده های عظیم صخره ای در دل لایه های پوسته یا لبه گوشته بیرونی زمین (کوه زایی)، ارتباطی مفهومی با مکانیزم های شکل گیری ابری و پلیمری (از حیث فلسفه طبیعی کلی و الگوی کلی منطقی) داشته باشد والله اعلم.
جالب است که اگر این آیه شریفه دارای دلالتی برای فلسفه طبیعی پلیمریزاسیون داشته باشد، آنگاه چه جالب که عینا از جزء واژگانی "مِر" در قالب عربی "تمرّ" به نحوی از انحاء (ولو تداعیاً یا عینا اشتقاقاً) استفاده نموده است. والله اعلم.
همچنین شریفه "و تکون الجبال کالعهن المنفوش" در آیه ۵ سوره قارعه هم از این منظر، مطابق پیشنهاد دیگر پژوهشگران در پژوهش های پیشین، قابل نگریستن میکروسکوپی و نانوسکوپی است. والله اعلم.
💐💐💐💐💐
عید میلاد صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س)، روز مادر و روز میلاد فرزند رشید ایشان امام خمینی (ره) مبارک باد.
دانیال نبی (ع)
و پیشینه باستانی شعر فارسی
💐💐💐💐💐
فارسی امروزین ما، یعنی فارسی دَری، طبق نظر دکتر شفیعی کدکنی (1)، پیشینه ای مستقل از زبان پهلوی ساسانی (لااقل از زمان ساسانیان به اینسو) داشته است. یعنی فارسیِ دَری، یک خروجی derivative از پهلوی ساسانی نیست.
در برخی منابع کهن ما، اختراع زبان و شعرِ فارسیِ دَری را به امثال کیخسرو و همای چهرزاد (یعنی دوران کیانیان، یعنی دوران هخامنشیان) نسبت داده اند.
با خوانش کتیبه های فارسی باستان مربوط به دوران هخامنشی، امروزه می دانیم که واژه ها و ساختهای فارسی باستان، قرابتهای بسیار مهمی با فارسی دَری (یعنی همین فارسی رایج خودمان) دارد.
از جمع این موارد می توان نتیجه گرفت که احتمالا قدمت مستقلانه فارسی دَری و شعرِ هجایی آن (که به قول مرحوم حافظ (ره) و دیگران، "خسروانی سرود" بوده است)، به دوران ابتدای هخامنشی یا ماقبل آن می رسد (گزاره A).
یک تلقی شایع وجود دارد که اسلوب کلمات و بیان در زبان فارسی (به نسبت دیگر زبانهای هندواروپایی)، یک اسلوب "موزون یا روان یا سرود واره" است. (گزاره B).
پیشینه کلام آهنگین در زمان باستان ایران را (از دو طریق مختلف) به دو پدیده زیر می رسانند:
۱- خسروانی سرود (یا اشعار با وزن هجایی که قدمت آن را در منابع تواریخ عجمی، به دوران کیخسرو (یعنی کوروش هخامنشی و معاصر دانیال نبی (ع)) می رسانند.
۲- سرودهای زرتشت (گاتاها). قبلا بیان شده بود که شخصیت متاخر زرتشت، تلفیقی از شخصیت تاریخی جاماسب بن دانیال نبی (ع) و کوروش و دانیال (ع) است.
لذا از این همانی دو بند ۱ و ۲ بالا، می توان نتیجه گرفت که قدمت کلام آهنگین (لااقل آهنگ هجایی) در تاریخ ایران باستان، به دوران دانیال نبی (ع) بر می گردد (گزاره C).
شعر، در احصای علوم قدیم، در دسته موسیقاء بوده است. موسیقاء هم خودش در ذیل نسبت و تناسب و ریاضیات، قرار می گرفته است. لذا شعر را می توان طبق احصای علوم قدیم، در ذیل علوم دقیقه (من حیث دقت آهنگ) دانست. (گزاره D).
تواریخ عربی و اسلامی و عجمی، معجزه دانیال نبی (ع) را در علم الحروف و علوم غریبه و علوم دقیقه و نجوم و ریاضیات، دانسته اند. (گزاره E).
از جمع گزاره های A تا E (مجموعه ۵ گزاره) نظریه زیر قابل استفاد است:
"وضع و اختراع بستر آهنگ زبان فارسی و قدمت کلام آهنگین فارسی و قدمت متقدم و اولِ شعر فارسی، به الهیاتِ معجزه وار دانیالی بر می گردد والله اعلم".
از این جهت بسیار جالب است که یک خویشاوندی مهم بین عربی و فارسی (از حیث اصالت و شرافت) کشف می شود:
عربی، لغت بنی اسماعیل است و فارسی، لااقل در برخی وجوه خود لغتی منبعث از علمِ دانیالی و بنی اسحاق است. والله اعلم.
از این جهت اقوال کهنی که فارس را در عجم با قریش در عرب، مقایسه می کنند، یک شأنیت (از این حیث هم) پیدا می کند. والله اعلم.
لذا واقعا می توان فارسی را از این حیث هم دومین زبان اسلامی (بعد از عربی) دانست. والله اعلم.
۱- شفیعی کدکنی، محمدرضا، "زبان و ادبیات فارسی: کهن ترین نمونه ی شعر فارسی یکی از خسروانی های باربَد"، مجله حافظ، شهریور 1388، شماره 62.