eitaa logo
شگفتی های علمی قرآن
203 دنبال‌کننده
295 عکس
53 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 امام خمینی (قدس سره) 🔸حضرت فاطمه(س) موجود ملکوتی است که در عالم به‌صورت انسان ظاهر شده است؛ بلکه موجود الهی جبروتی در صورت یک زن ظاهر شده است... تمام هویت‌های کمالی که در انسان متصوّر است و در زن تصوّر دارد، وتمام در این زن است...؛ زنی که تمام خاصه‌های انبیاء در اوست؛ زنی که اگر مرد بود، نبی بود؛ زنی که اگر مرد بود، به جای رسول‌اللّه...؛ انسانی است به تمام معنا انسان؛ زنی است به تمام معنا زن. 📚صحیفه امام(ره)، ج۷، ص۳۳۷ http://emam.com/posts/index/sahife/7/337/
پرتاب موفقیت آمیز ماهواره بر سیمرغ
👆👆👆👆 سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت، وگرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم (زخرف/13)
از نیل تا فرات، کدام نیل، کدام فرات 💐💐💐💐💐 عبارت نیل تا فرات، دو تفسیر در متون کهن دارد: ۱- تفسیر مشهور: که همه شنیده ایم: از رود نیل مصر تا فرات عراق. ۲- تفسیر شاذ (ولی در برخی کتب قدیم هست): از اقیانوس نیلی (یعنی اقیانوس اطلسی رنگ، یعنی اقیانوس اطلس) تا سرچشمه متافیزیکی فرات در منتهای مشرق زمین (تا محل آب حیات در منتهای مشرق زمین). یعنی کل اروپا و آفریقا و آسیا. یعنی کل ارض مسکون در جغرافیای قدیم. این را یهودی ها (حداقل علنی) نمی گویند، احتمالا برای اینکه دنیا ضدشان آشوب نکند. البته حکومت صهیونیستی انگلستان، به این برای خودش، قائل است. امپراطوری ژاپن هم به این برای خودش قائل بود. شاید نوعی بشارت آخرالزمانی به اقوام پیشین توسط انبیاءالله بوده است. ما هم معنای دوم را (از بین دو تفسیر برشمرده شده) برای دوران بعد از ظهور و برای امام عصر (عج) قائلیم: یعنی کل زمین تحت حکمرانی عادلانه و مبارک امام زمان (عج) قرار می گیرد. پس اگر وعده "نیل تا فرات" در توراتِ اصلی بوده باشد، معنی آن "وعده حکومت صالحان (و نه صهیونیستها) بر کل سطح زمین" است. یعنی همان "ان الارض یرثها عبادی الصالحون". والله اعلم.
آیا هوش مصنوعی می تواند کاملا جایگزینِ "خلاقیت، تفکر، نوآوری و هوش بشری" شود؟ 🙏💐🙏💐🙏💐 با ترکیب شواهد زیر، و دلایل زیر، می توانیم بگوییم که خیر: ۱- کاربست حقیقت پدیده "انفجار فضای حالت" در حل های رایانشی، البته معادلاً و تداعیاً در زمینه هوش مصنوعی. ۲- کاربست حقیقت پدیده "ناتمامیت گودل" و محاسبه ناپذیری برخی مسائل با برخی دستگاه ها، البته معادلاً و تداعیاً در زمینه هوش مصنوعی. ۳- کاربست حقیقت پدیده "دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد" و "در حکمت سلیمان، هر کس که شک نماید". ۴- مشاهده تفاوت مراتب عامل‌های هوشمندی که ظاهرا device و دستگاه یکسان دارند. مثلا تفاوت رتبه حافظ شیراز در سرودن شعر با دیگر ابنای بشر. و تفاوت حافظ با دیگر شاعران. لذا عنصری افزون‌تر از دستگاهِ محاسبه معنا، در "مشاهده معنا و صورت بندی معنا و تبیین معنا و معناپردازی" موثر است. البته منکر نقش و تاثیر دستگاه نیستیم ولی تلمیحاً: "که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست" و تلمیحاً: "نارالله الموقده التی تطلع علی الافئده" ۵- مشاهده این واقعیت که معانی هم مانند ارزاق، مطابق تقدیر الهی و قضای الهی، در تاریخ ظاهر می شوند و ما تمام داده ها و تمام اطلاعات و تمام جویبارهای داده و تمام مخازن اطلاعات عالم را در کف قدرت خود نداریم. همان طور که ریل و جاده و زمین پیما و فضا پیما، به همه اکناف عالم نرسیده است و ما همه چیز را نمی دانیم. پس نمی توانیم همه چیز را در هوش مصنوعی تعبیه کنیم تا آن را از نبوغ الهیه ی بشری، و نوآوری اعطایی آسمانی بر فکرهای زمینی، بی نیاز کنیم. ۶- عملا در تجارب قبلی تاریخی، این انسان است که سالارِ مفاسد و سالارِ منافعِ انقلاب‌های فناوری بوده است. انسان، مقهور آتش یا موتور یا بمب و باروت نشد و البته با آنها اصلاح یا افساد کرد‌. از هوش مصنوعی نترسیم و بدانیم که نبایستی در میدان رقابت تجهیز و تجهز به آن، جا بمانیم و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین.
واژه های "استراتوس" و "زرتشت" ریشه لاتین واژه استراتوس (که لقبی باستانی به معنای شاخه دار، تاج دار، تلولو دار، قدرتمند، زرهی، نظامی و بزرگ و دارای مجد است و برای زئوس، آرِس، برای افراد بشری، برای پادشاهان و حتی برای برخی مکانها در فرهنگ آناتولی و یونان در گذشته استفاده شده است)، از ریشه هند و اروپایی زیر دانسته شده است: Perfect passive participle of sternō (“spread out”). Diachronically, from Proto-Italic *strātos, from Proto-Indo-European *str̥h₃tós. یعنی از ریشه "اشتره تو"، که معادلا همان "تو اشتره" و دقیقا نتیجتاً "تو شتارا" است. این مورد اخیر، بن یا جزء اصلی در صورت فارسی باستان "ذاراتوشتارا" است که در فارسی امروز به صورت "زرتشت" تلفظ می شود. لذا استرا در استراتوس، با اُشت در زرتشت، با ایشتار و ایستار و استار و با اَشتر و اُشتر و با خشتره و کشور و شهر و شهریار، و با ساتراپی (شَتره پی) و اردشیر (ارتخشتره)، و صراط (شاهراه) و بسیاری از دیگر واژگان باستانی فارسی و لاتین و هندی و میان رودانی و عربی، دارای اشتراک در ریشه "ایشتره/ایشدار/ ایش" به معنای "شاخ و شاخه و قدرت و حکومت" هستند. واژگان "کورو و کوروش و ایری و ایران و گَئو و ویشتاسپ و هورموز و هرمز و هورومزد و مکیخا و مجد و پهلوان و انیان و آگراداتیس و الکساندر و مریکان و مارکندا و راکوتا" اشتراک معنایی با آن خانواده فوق الذکر دارند. لذا ردپای واژه قرآنی "ذوالقرنین" در مراصد مهمی از تاریخ تمدن و تاریخ حکومت و حکمرانی در ۴۰۰۰ سال اخیر، در خاورمیانه و سپس فرهنگهای اروپایی و آسیایی و آفریقایی، قابل ردیابی است. والله اعلم. لذا "ابرقهرمان" در تاریخ تمدن، تصحیفی ناخواسته و تدریجی از مفهومِ الهیه ی "امامت و ولایت" مندرج در صحف اولی (صحف ابراهیم و موسی و احیانا نوح (ع))، بوده است که یک رمز بیان قرآنی آن، داستان ذوالقرنین است. والله اعلم.
نظریه اسباب : بررسی مقایسه ای در داستان ذوالقرنین و ایران باستان 💐💐💐💐💐 مقدمه ذوالقرنین، شاخ داشت: البته شاخ ثروت، شاخ قدرت زمینی و شاخ تایید آسمانی (مثلث بالنعمه). شاید تناسب و ارتباطی بین مفهوم "سبب، سبباً و اسباب" در داستان قرآنی ذوالقرنین و مفهوم فرهنگی "شاخ" وجود داشته باشد. به دیگر سخن، آن ممیزاتی که به ذوالقرنین اعطا شده بود (از قدرت و ثروت و ولایت حقه)، در قاموس فرهنگی کهن از آن با عنوان "شاخ، توانایی، ابزار" یاد شده (کما اینکه برای پژواکهای ذوالقرنین در ادبیات عجمی، مانند جمشید و فریدون و کیخسرو هم این ابزارها را در قالب دستینه و جام و تیزافزار، شاهدیم). از منظر الهیاتی، آن را قرآن کریم، ازحیثی و از مصداقی، "سبباً" نامیده است والله اعلم. اما نکته جالب و اصل مطلب: در ایران باستان، مفهوم مشابهی در دایره واژگانی وجود داشته که از یکسو با مفهوم "سبب آسمانی، فرشته، ملکوتی، روح" مرتبط است و از سوی دیگر با مفهوم "شاخ، تیزی، قدرت، ابزار" ارتباط معنایی قاموسی و لغوی دارد. جزء "ایشتا" در واژه های باستانی زیر، مصداق ایرانی و یادگار کهن از تصدیقات دوران کوروش ذوالقرنین است والله اعلم: 🟢 ایزد: به معنای فرشته، روح، سبب ملکوتی. واجد جزء "ایز/ایژ/ایش" است. 🟢 پردیس، پارادایز، فردوس: به معنای اصطلاحی باغ بهشتی. واجد جزء "ایس/ایز/ایش" است. 🟢 وهیشتا : روح خوبی، روحِ وَه، روح بَه، همان جزئی که در ارتَ وهیشتا (اردیبهشت) و در وهیشتا آخو (مکان خوبی، بهشت) شاهدیم. 🟢 بهیستون : صورت کهن نامِ کوهِ بیستون در کرمانشاه. کوهی که آن را مقدس و خرم گاهِ اطرافِ آن را استعاره ای باغ بهشت می دانستند. 🟢 بغداد ، بغفور، بغپور، فغفور: این کلمات که واجد جزء باستانی Baga است، بغ در آنها مرتبط با معنای "آسمانی، ملکوتی، خدایی" است. اما Baga واجد جزء باستانی iga است به صورت ایگ/ایج/ایژ/ایش با ریشه ایشتا مرتبط است. 🟢 ویستا ، وِسف: که معانی مختلفی و از جمله "عِلوی، بلند، قدرتمند، پلنگ" دارد و واجد جزء ایس/ایش است. 🟢 ایسپا : که به معنای بزرگ، شریف، رئیس، واجد مجد و کرم است و واجد جزء ایس/ایژ است. لذا واژه های "قرن"، "سبباً"، "ایشتا" و "معالی" در بافتار و زمینه و خانواده و دامنه و سامانه "داستان ذوالقرنین" (و مواقع تاریخی آن) با هم مرتبط اند. والله اعلم.
مسجد تاریخی امام حسن عسگری (ع) در شهر قم، عکس هوایی سال ۱۳۵۴ هجری شمسی (قبل از نوسازی اخیر در حریم مسجد). همان طور که مشاهده می شود، این مسجد (مشخص شده با هاله سبز در تصویر بالا)، دقیقا دارای یک ضلع به سمت قبله مکی است. حتی ساختمان خود حرم مطهر هم دقیقا به سمت قبله نیست، ولی این مسجدِ تقریبا ۱۳۰۰ ساله (و به نقلی، عبادتگاه چند هزارساله)، دقیقا دارای یک ضلع به سمت قبله مکی است. تمدنی در ایران قدیم وجود داشته که مواقعِ مقدسِ آخرالزمان را میشناخته و قبله ی مکی را میشناخته و اهل نجوم و جهت و هندسه و محاسبه بوده است: یک تمدن دانیالی (ع).
قرآن کریم، در نشست امروز ۸ کشور اسلامی در حال توسعه، D8، مصر.
اعجاز علمی پلیمر در قرآن کریم 💐💐💐💐💐 واژه پلیمر (به فارسی بَس پار، بسیار پاره ها)، از دو جزء پُلی و مِر تشکیل شده است. جزء "مِر"، به معنای "جزء و پاره"، در زبان یونانی باستان، و همچنین واژگان دخیل هندواروپایی در اکدی و آشوری باستان (مانند واژه "کیمِری /گیمری" به معنای ارابه رانان علف خرد کن، ارابه رانانِ داس دار) وجود داشته است. ردپای همین جزء را در زبان عربی هم می یابیم. ریشه مَرّ یَمرّ در عربی، دارای تنوعی از معانی است که در کتاب العین خلیل بن احمد فراهیدی قابل مشاهده است. یکی از این معانیِ ریشگانی، معانی مرتبط با "ساخت به اجزاء و تجزیه به اجزاء" است. لذا می توان احتمال داد که بن اخیر مرّ یمرّ (در ۲۰۰۰ سال اخیر)، حاصل برهمنِهیِ چند بنِ قدیمی تر (مربوط به هزاره اول قبل از میلاد) باشد: یعنی معانی مانند مارّ و مرور از یکسو و معانی مانند اِمرار و مِرّه و مِرّ و مُرّ از سوی دیگر. با لحاظ اصلِ معناییِ مرتبط با "اِمرار" برای ریشه مرّ یمرّ در شریفه "و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب صنع الله الذي اتقن کل شیء" در آیه ۸۸ سوره نمل، می توان احتمال تدبر علمی و شگفتی و اعجاز علمی زیر را با رویکرد چندمعنایی مطرح نمود: از جمله معانی مستفاد علمی از آیه ۸۸ سوره نمل (علاوه بر دیگر معانی)، شاید بتوان موضوع نحوه شکل گیری ساختارهای پیچیده و بزرگ مقیاس از اجزای لطیف و متکثر و ریزمقیاس (فلسفه طبیعی بَسپارش و فلسفه طبیعی پلیمریزاسیون) را دانست والله اعلم و از این رهگذر پیشنهاد نمود، که نحوه شکل گیری توده های عظیم صخره ای در دل لایه های پوسته یا لبه گوشته بیرونی زمین (کوه زایی)، ارتباطی مفهومی با مکانیزم های شکل گیری ابری و پلیمری (از حیث فلسفه طبیعی کلی و الگوی کلی منطقی) داشته باشد والله اعلم. جالب است که اگر این آیه شریفه دارای دلالتی برای فلسفه طبیعی پلیمریزاسیون داشته باشد، آنگاه چه جالب که عینا از جزء واژگانی "مِر" در قالب عربی "تمرّ" به نحوی از انحاء (ولو تداعیاً یا عینا اشتقاقاً) استفاده نموده است. والله اعلم. همچنین شریفه "و تکون الجبال کالعهن المنفوش" در آیه ۵ سوره قارعه هم از این منظر، مطابق پیشنهاد دیگر پژوهشگران در پژوهش های پیشین، قابل نگریستن میکروسکوپی و نانوسکوپی است. والله اعلم. 💐💐💐💐💐 عید میلاد صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س)، روز مادر و روز میلاد فرزند رشید ایشان امام خمینی (ره) مبارک باد.
دانیال نبی (ع) و پیشینه باستانی شعر فارسی 💐💐💐💐💐 فارسی امروزین ما، یعنی فارسی دَری، طبق نظر دکتر شفیعی کدکنی (1)، پیشینه ای مستقل از زبان پهلوی ساسانی (لااقل از زمان ساسانیان به اینسو) داشته است. یعنی فارسیِ دَری، یک خروجی derivative از پهلوی ساسانی نیست. در برخی منابع کهن ما، اختراع زبان و شعرِ فارسیِ دَری را به امثال کیخسرو و همای چهرزاد (یعنی دوران کیانیان، یعنی دوران هخامنشیان) نسبت داده اند. با خوانش کتیبه های فارسی باستان مربوط به دوران هخامنشی، امروزه می دانیم که واژه ها و ساخت‌های فارسی باستان، قرابتهای بسیار مهمی با فارسی دَری (یعنی همین فارسی رایج خودمان) دارد. از جمع این موارد می توان نتیجه گرفت که احتمالا قدمت مستقلانه فارسی دَری و شعرِ هجایی آن (که به قول مرحوم حافظ (ره) و دیگران، "خسروانی سرود" بوده است)، به دوران ابتدای هخامنشی یا ماقبل آن می رسد (گزاره A). یک تلقی شایع وجود دارد که اسلوب کلمات و بیان در زبان فارسی (به نسبت دیگر زبان‌های هندواروپایی)، یک اسلوب "موزون یا روان یا سرود واره" است. (گزاره B). پیشینه کلام آهنگین در زمان باستان ایران را (از دو طریق مختلف) به دو پدیده زیر می رسانند: ۱- خسروانی سرود (یا اشعار با وزن هجایی که قدمت آن را در منابع تواریخ عجمی، به دوران کیخسرو (یعنی کوروش هخامنشی و معاصر دانیال نبی (ع)) می رسانند. ۲- سرودهای زرتشت (گاتاها). قبلا بیان شده بود که شخصیت متاخر زرتشت، تلفیقی از شخصیت تاریخی جاماسب بن دانیال نبی (ع) و کوروش و دانیال (ع) است. لذا از این همانی دو بند ۱ و ۲ بالا، می توان نتیجه گرفت که قدمت کلام آهنگین (لااقل آهنگ هجایی) در تاریخ ایران باستان، به دوران دانیال نبی (ع) بر می گردد (گزاره C). شعر، در احصای علوم قدیم، در دسته موسیقاء بوده است. موسیقاء هم خودش در ذیل نسبت و تناسب و ریاضیات، قرار می گرفته است. لذا شعر را می توان طبق احصای علوم قدیم، در ذیل علوم دقیقه (من حیث دقت آهنگ) دانست. (گزاره D). تواریخ عربی و اسلامی و عجمی، معجزه دانیال نبی (ع) را در علم الحروف و علوم غریبه و علوم دقیقه و نجوم و ریاضیات، دانسته اند. (گزاره E). از جمع گزاره های A تا E (مجموعه ۵ گزاره) نظریه زیر قابل استفاد است: "وضع و اختراع بستر آهنگ زبان فارسی و قدمت کلام آهنگین فارسی و قدمت متقدم و اولِ شعر فارسی، به الهیاتِ معجزه وار دانیالی بر می گردد والله اعلم". از این جهت بسیار جالب است که یک خویشاوندی مهم بین عربی و فارسی (از حیث اصالت و شرافت) کشف می شود: عربی، لغت بنی اسماعیل است و فارسی، لااقل در برخی وجوه خود لغتی منبعث از علمِ دانیالی و بنی اسحاق است. والله اعلم. از این جهت اقوال کهنی که فارس را در عجم با قریش در عرب، مقایسه می کنند، یک شأنیت (از این حیث هم) پیدا می کند. والله اعلم. لذا واقعا می توان فارسی را از این حیث هم دومین زبان اسلامی (بعد از عربی) دانست. والله اعلم. ۱- شفیعی کدکنی، محمدرضا، "زبان و ادبیات فارسی: کهن ترین نمونه ی شعر فارسی یکی از خسروانی های باربَد"، مجله حافظ، شهریور 1388، شماره 62.
مقدار شعاع زمین و اعجاز عددی قرآن کریم 💐💐💐💐💐 یک رویکرد شایع (یا مشرب) در ادبیات پژوهشی بین المللی اسلامی (خصوصا مصری و عربی) در زمینه اعجاز عددی قرآن کریم وجود دارد که قائل به بیان برخی اعداد دقیقه و ثوابت و مقادیر زمینی و نجومی و فیزیکی و موادّ رخدادهای تاریخی (به نحو اعجازگونه) در قرآن کریم است. یکی از رایج ترین روش های ایشان، غور اکتشافی در جملات قرآنی (با حساب ابجد به طرق مختلف و دیگر حسابها) است. اگر قرار باشد رفتار قائلین به این مشرب را (ولو منتقد ایشان باشیم)، شبیه سازی کنیم، می توانیم انتظار داشته باشیم که از رطب و یابس علمی مهم (مثلا حتی شعاع زمین)، بتوان اشارتی عددی در قرآن یافت. والله اعلم. در اجرای چنین شبیه سازی روشی، بایستی به دنبال آیه ای بگردیم که بیشترین قرابت را با مفهوم "شعاع زمین" دارد. خوب آیه شریفه ۳۰ سوره نازعات (والارض بعد ذلک دحیها) از دید برخی منابع پژوهشی تفسیری، با گردی زمین مرتبط احتمال داده شده است والله اعلم. ابتدای سیاق متصل خطابات ممتد آیات (مثلا اولین پرانتز فرضی باز و لاجرم برای محاسبه ابجد در این شبیه سازی) از آیه ۲۷ (یا ۲۸) قابل در نظر گرفتن است. حالا با کمی محاسبه، می بینیم که اتفاقا از ابتدای آیه ۲۷ تا انتهای لفظ الارض در آیه ۳۰، دارای مقدار معادل ابجد با دقت نسبتا خوب ناظر به شعاع زمین (به KM که چندان از هزار ذراع و هزار ارش از واحدهای قدیم، دور نیست) است. لذا حاصل این شبیه سازی روشی این شد که قائلین به مشرب فوق الذکر، احتمالا می توانند احتمال اعجاز عددی "بیان شعاع کره زمین در قرآن کریم به حساب ابجد" را مطرح نمایند‌. تمام نقدهای سابق و لاحق بر مشرب ایشان قابل اقامه است، اما آنها هم مطابق روش علمی (یا شبه علمی) خود، می توانند به توسعه ادبیات پژوهشی در این نقطه از تناظر احتمالی مفاد آیات و فیزیک زمین، بپردازند. والله اعلم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌ و هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده‌اند، مردگانند؛ بلكه آنها زندگانى هستند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹ سردار عزیز دلها❤️❤️❤️
چندمعنایی در آیه سوم سوره مبارکه نصر 💐💐💐💐💐 دین مبین اسلام، پیچیده است. واجد انعطاف، پویایی، زندگی و جری و تطبیق و انطباق است. چنین دینی، حتی در شعارهای کوتاه و اساسی خود، مانند "الله اکبر" و "لا اله الا الله"، واجد چنان پیچیدگی مثبت است که یک "معرکه کاملی از آراء"، برای معنایابی و تفسیرِ همین شعارهای کوتاه و اساسی، در طول تاریخ اسلام مشاهده می شود. آیه سوم سوره مبارکه نصر هم مشابه همین پیچیدگی مثبت را دارد (و کدام بخش قرآن کریم را سراغ داریم که باطنش عمیق و کرانه اش بی انتها نباشد؟). فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا در معنای استغفارِ مذکور در آیه بالا، اقوال مختلفی ذکر شده است: از استرجاع، تا استشفاء، تا شفاعت، تا خود معنای استغفار و حتی تا استعلاء جبهه حق. کدام معنا، صحیح است و کدام یک نادرست؟ والله اعلم. ولی یک حالت هم این است که با یک در هم تنیدگی معنایی و بر همنهی معنایی و کامپلکس معنایی روبرو باشیم که همه اینها تقریبا باشد و فقط یکی از اینها هم نباشد والله اعلم، و از طریق جری و تطبیق و انطباق، خصوصا با تعین "من خوطب به" در هر بافتار نزول مصادیق، یک تقارن از مقارنات معناء بشکند و "صبا زان طره بگشاید". رهبر معظم انقلاب، در سخنرانی اخیر خود در زمینه لزوم اجتناب از غرور در پیروزی ها و یاس در شکستها، این واژه "استغفار" در سوره نصر را در معنای "لزوم استغفار و آگاهی انسان مبارز از کم کاری های خود ولو در زمان نصرت و پیروزی" معنا کردند (نقل به مضمون) که موجب جلوگیری از غفلت و جهل می شود. چنین معنایابی منعطف و مستقر در بستر مصداق، شاید مصداق لطیفی از جری و تطبیق به نحوی عملیاتی در سیره تفسیری ایشان باشد. والله اعلم.
این رستم است یا که سیاوش به شعله ها سر می برد به تیغ سلیمان ز اژدها قوچ عراق و شیر حجاز و عقاب شام سیمرغ پارس، مالک اشتر، علی مرام نفس زکیه ای که برون از حصار شهر جان داد و جان دمید درون نهاد دهر قاسم فدای ملت ایران و هم عراق بومهدی مهندس و "لا یمکن الفراق" ما انتقام خویش ز شیطان ادا کنیم بر سیدی ز نسل علی اقتدا کنیم
ذوالقرنین عجمی: از نگارگری تا توصیف شعری در فرهنگ نمادین عجمی در ایران باستان (از زمان هخامنشیان در سنگ نگاره دشت مرغاب از کوروش تا زمان ساسانیان در نگاره بالا از پارچه عصر ساسانی)، شاهدیم که از ترکیب "بال و شاخ"، برای توصیف قدرت مشروع زمینی-آسمانی (یعنی فرّه ایزدی حکمران) استفاده می‌شده است. این امر نشان می دهد که شاخمندی و شاخداری، در اسلوب نمادینِ نگاره های عجمی برای توصیف قدرت مویّد، مسبوق به سابقه است. در تصویر بالا هم، که یک نگاره بر روی پارچه دوران ساسانی است، فرد احتمالا حکمران را با ترکیبی از شاخ و بال بر سر، یعنی فرّه بر سر، رسم نموده است. منابعی از تاریخ و حدیث و تفسیر هم از قرون اول اسلامی، به احتمالِ ذوالقرنین بودنِ فریدون و عجم بودنِ ذوالقرنین و خضر نبی (ع)، تصریح داشته اند. لفظِ ذوالقرنین، به عنوانِ یک صفت که توصیفگرِ قدرت مسلّط و بلامنازع و کریمانه است، در ادبیات حدیثی و عربیِ قرون اول اسلامی برای افراد مختلفی استفاده شده است. مثلا در احادیث مختلفی ذکر شده که ذوالقرنین امت اسلام، و فی الواقع ذوالقرنینِ واقعی، حضرت علی (ع) است. این حدیث، بیانگر حقیقت است و علاوه بر آن، بیانگرِ بارِ فرهنگی و معناییِ لفظِ ذوالقرنین در جامعه آن روز. در میان فولکلور و ادبیات عربی صدر اول (چه شعر جاهلی و چه شعر دوران صحابه و تابعین و چه شعر عربی عصر اموی)، مشاهده می کنیم که صفت ذوالقرنین، برای توصیفِ ادبیِ قدرت‌های مسلط و کریمانه (البته از دید شاعر) بیان شده است. از جمله کسانی که در ادبیات شعریِ قرون اول اسلامی، مصادف با صفت ذوالقرنین در شعر خوانده شده اند، "کسری" بوده است. این کسری را نبایستی یک خسروی خاص و یا پادشاه خاص دانست و بایستی او را معادل مفهومِ فرهنگیِ "حکمرانِ ایران" در نزدِ فکرِ شاعر جاهلی یا شاعر اموی دانست. البته برخی از عرب هم در مقام تفاخر و یا مبالغه، خود را یا بزرگ خود را از قبیله خودشان، در اشعار جاهلی با نام ذوالقرنین خوانده اند. ولی اینکه از شاعران عرب، کسانی را بیابیم که کسرای عجم را مصادف با صفت ذوالقرنین بنامد، از نقطه نظر فرهنگی و نمادشناسی مفاهیم لغوی، قابل تامل است. مسکین بن عامر از شعرای کوفی قرن اول، در یک مشاعره ی هجو و فخر با عبدالرحمن بن حسّان از دیگر شعرای قرن اول، اینگونه مفاخره می کند: ... تو جوجه هستی... و ما را این مجد و شرف بس که... حاجب کسری (پرده دار حکومت کسری) از ما بوده است... کفانا حاجب کسری و قوماً... عبدالرحمن در پاسخش می گوید: ذوالقرنین (را ببین) که بچه ای بی سرپرست و سرِراهی را به برادری و حمایت گزیده است و به جای مردانِ (نامدار)، او را (که زبون و ضعیف و بی افتخار است) برگزیده است! و ذوالقرنین آخاه لقیط و کان صفیه دون الرجالِ در اینجا شاهدیم که عبدالرحمن، متعرض مفهومِ فرهنگیِ قدرت و کرامت برای کسری نشده است و فقط گفته که عجب، چه کاری ذوالقرنین کرد! یک لقیط را برگزید‌. قطعا کرامت واقعی متعلق به مؤمنین و متقین و در حالت اکمل خود، متعلق به امام متقین (یعنی علی بن ابی طالب و اولاد معصومین ایشان (ع)) است. اما اینکه در خاطره ی دوران جاهلی و سپس در شعر قرن اول، شاهدیم که نوعی مصادف بودن بین مفهوم ذوالقرنین و مفهوم کسری مشاهده می شود، ممکن است در کنار دیگر شواهد (مانند فریدون دانستن ذوالقرنین و عجم دانستن ذوالقرنین و ... در برخی منابع قرون اول)، نشانه ای از نوعی باورِ شایع در ایرانشهر (و به تبع آن در عراق) در آن دوران بوده باشد که ارتباطی بین کرامت ذوالقرنینی و تاریخ گذشته ایران، وجود داشته و به آن قائل بوده باشند والله اعلم. در هر صورت اگر کوروشِ ذوالقرنین (یا همان پژواکهایش از فریدون و کیخسرو در اساطیر عجمی)، مصداقی از مصادیق ذوالقرنین بوده باشد، باز هم بایستی مداقه کرد و قائل به تمییز بود و توجه کرد که "پادشاهی ۲۵۰۰ ساله، که میراث داریوش و نَه کوروش بود، امری طاغوتی و نامطلوب (از نقطه نظر سیاست الهیه) بوده است".