طبق تحقیقات صورت گرفته، منظور از دریای خاور و دیار یاجوج و ماجوج، به ترتیب اقیانوس آرام شمالی (مابین سیبری آسیا و آلاسکای آمریکا) و قاره آمریکاست. لذا منظور از دریای خزر قدیم، دریاهای شمال روسیه است. منظور از جیحون قدیم هم که به خزر قدیم میریخته هم یکی از رودهای شرق دور آسیاست. (البته ظاهرا چندین جیحون در قدیم داشته ایم). در کتیبه هخامنشی، حد ایران را بین دو دریای شمال و جنوب (یعنی از دریاهای شمال روسیه فعلی تا دریاهای جنوب ایران فعلی) دانسته است و یک ایالت هخامنشی هم پشت دریای خاور (یعنی در قاره آمریکا) واقع بوده است. این موارد با اشارات داستان کیخسرو در شاهنامه هم هماهنگ است. ایران در زمان کوروش ذوالقرنین، وسعتی جهانگیر داشته است.
"مریه آندلس غربی"
یا همان "مریکان آمریکا"
طبق منابع جغرافیایی اسلامی، یک بلاد بحری در آندلس غربی وجود داشته است که نامش مریه (با تشدید یاء و کسر میم) بوده است. از جمله محصولات این بلاد، "شکر" و "موز" بوده است و نزدیک مغرب اقصی بوده است. از جمع این موارد و آنچه قبلا تقدیم شده بود می توان نتیجه گرفت که مریه در اصل در قاره آمریکا قرار داشته است و بعدا یک مریه متاخر در جنوب اسپانیا هم وضع شد.
پس از جمله اسامی قاره آمریکا در نزد مسلمین، "مریه، از مراسی (لنگرگاه) های بلاد آندلس غربی" بوده است. والله اعلم.
از جمله اسامی آمریکا نزد مسلمین:
مریس (به کسر میم)
مریه
مریک
امریق
مراکش (قبل از خلط با آفریقا)
مغرب اقصی (قبل از خلط)
سوس اقصی (قبل از خلط)
جزائر خالدات (قبل از خلط)
تمامی این اسامی در کتب اسلامی مربوط به قبل از کریستف کلمب، وجود دارد.
ایران قدیم، ایران بزرگ
طبق کتاب جغرافیای ابن حوقل و دیگر منابع، شواهد قوی وجود دارد که تا زمان ابن حوقل، یعنی ابتدای قرن پنجم هجری (قرن دهم میلادی)، کل آسیا (به جز چین و هند) ایرانی نشین بوده است. یعنی سرزمینهای روسیه، از انتهای شرقی آسیا تا قفقاز کنونی، ایرانی نشین بوده است.
بعد از حمله مغول از شرق و برخی روس های مهاجم از غرب، مهاجرتهای بزرگی در آسیا شکل گرفت و نهایتا نواحی ایرانی نشین، از شمال به قفقاز کنونی محدود شد.
اقوام آریایی و ایرانی مانند طبری ها، گیلک ها، دیلم ها، آماردها، پارتها، هیرکانی ها، تات ها، آذری ها، ارمنی ها، آلان ها، مادها، خوارزمی ها، ساسانی ها، صغدی ها، سجستانی ها، کردها، انیانی ها (پارس ها)، بلوچ ها، عربهای آسیای میانه (مهاجران پس از اسلام)، سادات علوی، تاجیکها، مجوس های فارسی زبان سیبری (طبق گزارشات قرون اول) و دیگر اقوام ایرانی و آریایی.
1- زرتشت را از نسل ابراهیم (ع) دانسته اند.
2- زرتشت را شاگرد عزیر (ع) دانسته اند.
3- عزیر (ع) معاصر با کوروش بوده است.
4- کوروش را همان کیخسرو دانسته اند (ابوریحان و دیگران).
5- کیخسرو پیغمبر خدا بود.
6- کیخسرو از نسل منوچهر و منوچهر از نسل ابراهیم (ع) بود.
7- کوروش را نماینده اهورامزدا می دانسته اند ونام فردی دیگر در زمان او در میان پارسیان وارد نشده است.
از جمع این موارد نتیجه می شود که:
1- کوروش و زرتشت معاصر بوده اند.
2- کوروش احتمالا همان زرتشت است.
3- کوروش از نسل ابراهیم (ع) است.
4- کیانیان سید ابراهیمی بوده اند.
5- احتمالا کوروش همان ذوالقرنین قرآن کریم است.
والله اعلم
پرسش:
برای من یه سؤال پیش اومده
اگه در این گستردگی ایرانیان بودن پس چطور در یک منطقه کوچکی قرار گرفتن؟
قتل عام شدن؟
پاسخ:
با سلام و احترام،
وقت بخیر و متشکرم،
1- مهاجرتهای بزرگ پس از حملات اقوام مختلف خصوصا مغول و روس.
2- هضم شدن فرهنگی به دلیل تضعیف قدرت محلی. وقتی حاکمیت یک سامانه از هم بپاشد، اجزای آن آرام آرام در محیط پیرامونی خود هضم و جذب می شوند.
3- هر 100 سال برای خود یک دوره طولانی و موثر برای تغییرات و تبدیلات است. هر 100 سال حداقل 3 نسل را شامل می شود و شکاف بین نسلی می تواند آرام آرام در خلال 1000 سال، از ایرانیان انیانی، ژاپنیان آن سامانی بسازد.
4- حکومتهای قدیم آگاهانه در طول تاریخ دست به اجبار و مهندسی قومی-فرهنگی، کوچ دادن ها و حتی گاهی اوقات قتل عام (مانند حمله مغول) می کرده اند.
5- تاریخ ما و جغرافیا را برای ما دشمنانمان نوشته اند. مثلا بسیار تلاش شده تا از عربهای اصالتا آریایی خاورمیانه و آریایی های اصالتا عرب در ایران (حداقل 30 درصد ژنوم در سراسر ایران)، دشمن بسازند.
خیلی ممنون و متشکرم
ابوزید سیرافی (سلمان سیرافی) که برخی او را افتخارا "کریستف کلمب ایران" لقب داده اند و فیلم سینمایی راه آبی ابریشم بر اساس الهام از کتاب او نوشته شده است در کتابش "رحله السیرافی" اولین چیزی که درباره دریای هند و سند می نویسد این است: غوز و ماغوز (گوگ و ماگوگ، یاجوج و ماجوج) و جبل قاف (طبق دیگر منابع همان کوه های سیبری شرقی تا آلاسکا) در این دریاست.
لذا یکی از راه های باستانی شناخته شده آمریکا، راه دریای هند و چین (اقیانوس مشرقی) بوده است.
همچنین از دیگر اقوال این کتاب و دیگر کتب به نظر می رسد که گاهی به برخی نواحی آمریکا هم هند یا جزائر بحر هند و چین می گفته اند.
در ختای نامه، نواحی پشت سد ذوالقرنین (بیرون آن را) که اکنون یوکون و آلاسکا می نامند، صحاری قلماق (یا مجاور آن) نامیده است.
در زمان حکومت پسر اولجایتو (ابوسعید بهادرخان ایلخان مغول) بر ایران، مورخی به نام کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی می نویسد که از شرق تا غرب، از انتهای صحرای قلماق تا ممالک عراق، تحت سلطه ایلخان مغول حاکم بر ایران بود.
تجار اقالیم سبعه از تمام جهان (... و دشت قبچاق و نواحی قلماق و تمام بلاد مشرق و چین و ماچین و خان بالیغ ...) به جزیره هرمز می آمدند تا کالاهای خود بفروشند و مسافران هم از همه جهان به آنجا می آمدند و کالا می خریدند.
لذا با جمع میان این نقل قول و نقل قول ختای نامه، می توان نتیجه گرفت که:
1- در زمان بهادرخان ایلخان مغول (پسر اولجایتوی شیعه)، حکومت ایران از آلاسکا تا عراق، سلطه داشته است.
2- جزیره هرمز، مرکز تجارت جهانی بوده است.
بررسی مصادیق یاجوج و ماجوج
✅ یک نظریه این است که هم یاجوج و هم ماجوج در فتنه مغول قابل مصداق یابی است.
✅ نظریه دیگر این است که ماجوج، نام یکی از پسران یافث بن نوح است. طایفه ای از مغولان (با هاپلوگروپ سی) از نسل او بوده اند.
ولی یاجوج، یاغیانی بودند که اگرچه ترک-آریایی بودند (هاپلوگروپ R1 داشتند) ولی با مغولان هم پیمان شدند و در سرزمین فرزندان ماجوج (سرزمین اولیه مغولان، یعنی آمریکا) سکنی گزیدند. در این صورت یاجوج دگر شکل واژه یاغی (در برابر واژه ایل، به معنی رام و آرام و مردم) است.
این نظریه با شاهنامه که تورانیان را ایرانیانی سرکش و عنود معرفی می کند که در سرزمین توران (آمریکا) سکنی گرفته اند، همخوانی دارد.
لذا می توان این نظریه نهایی را تقدیم کرد که:
در پشت سد، دو دسته کلی از اقوام حضور داشتند:
1- یک طایفه از مغولان (فرزندان ماجوج یا همان ماگ ها یا همان قالماق ها) با هاپلوگروپ سی.
2- عده از یاغیان آریایی-ترک با هاپلوگروپ آر.
لذا ماگ (ماجوج) نام یک قوم مشخص و نام سرزمین اصلی (طبق عهدین) است. ولی یاگ (یاجوج) صفت برخی مردمان از اقوام ترک-آریایی است که یاغی (و نه ایل) بودند.
در آخرالزمان مسیحی، صحبت از یک گاگ (= یک دسته یاغی) از سرزمین ماگ (نواحی شمالی زمین و آمریکا) آمده است. می توان این یاغیان را با استکبار جهانی امروز هم تطبیق داد.
پس یک مصداق فتنه یاجوج و ماجوج می تواند حمله مغول باشد، مصداق دیگرش جنگهای جهانی باشد که یاغیان آریایی رقم زدند و حتی یک مصداق دیگرش دیگر فتنه هایی باشد که یاغیانی از سرزمینهای ماجوج (آمریکا و اروپا) رقم می زنند.
والله اعلم.
دقت شود که آریایی ها و ترکان، هم پیمان ذوالقرنین بودند.
فقط عده ای محدود و معدود از یاغیان (همان تورانیان شاهنامه) از بین آنها به ماجوج پیوستند.
پس نظریه بالا نمی گوید که ایرانی ها و یا ترکان و یا حتی همه مغولان، مصداق یاجوج و ماجوج اند. بلکه نظریه بالا می گوید عده قلیلی از ایرانیان و عده قلیلی از ترکان و عده ای از قوم مغول، در دسته یاجوج و ماجوج جای داشته اند و جای دارند: استکبار جهانی.
ذوالقرنین با الذین انعمت علیهم تناسب دارد.
یاجوج با المغضوب علیهم تناسب دارد.
ماجوج با الضالین تناسب دارد.
شاید. والله اعلم.
پس با رویکرد تفسیر نمادشناسانه و همچنین چندمعنایی قرآن کریم، شاید بتوان گفت هر جا که ائمه کفر، با عده ای از گمراهان همپیمان می شوند، مصداقی از فتنه یاجوج و ماجوج است:
از شهادت زرتشت بدست تورانیان
تا فتنه سقیفه
تا فتنه صفین و نهروان
تا واقعه کربلاء
تا فتنه های بنی العباس
تا جنگ ایرانیان با صدامیان
و دیگر جبهه های نبرد حق و باطل.
پس داستان ذوالقرنین و یاجوج و ماجوج، رمز امامت و ولایت است: امام بر حق است که می تواند جلوی فتنه های باطل بایستد. امام کیست؟ کسی که من کل شیء سببا (خصوصا علم و حکمت) به او داده شده است.
پس دیدگاه اهل سنت که من غلب را امام متبع بداند و یا زیدیه که جهاد علنی را ملاک امامت می داند، منطق قرآنی ندارد. ملاک امامت، میراث دار بودن ذوالقرنین است و میراث او، حکمت است.
تاکید حاج قاسم بر حکیم و حکمت، از این منظر، جالب بود: اتقوا عن فراسه المومن فانه ینظر بنور الله.