eitaa logo
زندگی قرآنی
322 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
128 فایل
(زندگی قرآنی) "هر گونه کپی برداری با ذکر صلوات بلامانع می باشد"
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان عزیز پیشنهاد میکنم سریال «مشاور» رو از دست ندین این سریال هرشب ساعت ۹:۳۰ از شبکه دو پخش میشه. مشاور یک سریال خانوادگی هست(برعکس خیلی از محصولات نمایشی) و در این سریال یک روحانی در جایگاه یک مشاور، مشکلات خانواده ها رو حل میکنه. مشاور به مشکلاتی می‌پردازه که امروز هم برای بسیاری از خانواده‌ها دردسرساز هست و دیدن سریال مشاور به شدت به تمام خانواده‌ها توصیه میشه و در هر قسمت برای آموزش خانواده‌ها به یک موضوع می‌پردازه.
🌸🍃🌸🍃 الگوی زیبایی برای دیگران باش" سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد از ایمان سخن نگو! بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند. از عقیده برایش نگو! بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد. از عبادت برایش نگو! بگذار آن را جلوی چشمش ببیند. از اخلاق برایش نگو! بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد. از تعهد برایش نگو! بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد. "بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند"
🌸🍃🌸🍃 ؟ رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند. زمانی که خواب هستی و ناگهان،به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی ؛ این بیداری ؛ رزق است، چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند. زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است. زمانی که در خانه لیوانی آب ؛ به دست پدر یا مادرت میدهی این فرصت نیکی کردن ، رزق است. گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست با گفته هایت نباشد ؛ ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی این تلنگر، رزق است. یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست ازو بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش ، این یادآوری ؛ رزق است. رزق واقعی این است.. رزق خوبی ها، نه ماشین نه درآمد،اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد،اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد. ودر اخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت ؛ این بزرگترین رزق خداوند است زندگيتون پر از رزق
🌸🍃🌸🍃 امام سجاد عليه السلام فرمودند: سه حالت و خصلت در هر يک از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها و شدايد صحرای محشر در امان است اول آن كه در كارگشائی و كمک به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد. دوم آن كه قبل از هر نوع حركتی بينديشد كه كاری را كه می خواهد انجام دهد يا هر سخنی را كه می خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودی خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او می باشد. سوم قبل از عيب جوئی و بازگوئی عيب ديگران، سعی كند عيب های خود را برطرف نمايد. بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۴۱
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سوره گفته شده هر کس سوره را روز دوشنبه یا چهارشنبه 40 بار بخواند مال عظیم یابد و به خیری رسد که در ذهن و تصورات او نگنجد. 📚کشکول،افشاری ارومیه ای بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١﴾ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾ ثُمَّ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾ کَلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥﴾ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦﴾ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧﴾ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨﴾ https://eitaa.com/quransharif
🌸🍃🌸🍃 برخی از ما هرگز زندگی نمی کنیم،بلکه همیشه در انتظار زندگی هستیم!ما به جای اینکه همین امروز خوشحال باشیم،به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم وبه همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم... ما وقت بیشتر می خواهیم،پول بیشتر می خواهیم،شغل بهتر می خواهیم،بازنشستگی می خواهیم،مسافرت و تعطیلات می خواهیم.... وامروز برای همین از دست خواهد رفت و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم! مهم نیست در آینده چه چیزی پیش می آید. اگر امروز می توانی غذا بخوری،از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی وبخندی.... پس خدا رو شکر کن و از امروزت لذت ببر. به خاطرات بد گذشته نگاه نکن و نگران آینده نباش! تو فقط در این لحظه،از زنده بودن خود مطمئنی،پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان! https://eitaa.com/quransharif 🍃🌸🍃🌸
دعایی مادرانه
🕊🌿ملاقات با امام زمان 🕊🌿 🔸مدرسه قدیمی (جستجو در تشرفات معاصر) طلبه ای از اهالی مشهد که بسیار علاقه مند به وجود مقدس امام زمان علیه السلام و مناجات خدمت حضرتش داشت نقل میکرد در یه صبح بهاری که تازه شکوفه ها سر زده بودند... برای قدم زدن بیرون آمدم ... چون نزدیک حرم رسید ناخودآگاه درب مدرسه قدیمی تقریبا ناشناخته که بیش ۵۰ سال قدمت دارد مواجه شد...(مدرسه ای که درس برگزار نمیشود و گاهی میزبان طلاب است) چون درب باز بود بی اختیار وارد شد... خادم مدرسه پیرمردی بود که در اتاق کوچک دهلیز نشسته بود... تعدادی هم در مدرسه بودند فکر کرد من با آنها هستم پس نگاهی کرد و منم سلام کردم 👇داخل که شدم ... چند نفر بودند با لباس ها و دشداشه های سفید بوی عطری فضا را گرفته بود ... با روی خوش از من دعوت کردند یکی گفت صبحانه آماده است و سفره پهن است ... شیخ مهمان ماست... با من همراهی کرد تا سر سفره نشستیم جالب بود که نان محلی و پنیر و کنجد و گردو... داشتند !! خیلی مودب بودند و تمام آداب را رعایت میکردند‌‌‌... نوجوانی که حدود ۱۶ یا ۱۷ سال سن داشت رو به رویم نشسته بود سوالاتی پرسید که جواب قانع کننده ای نداشتم ... با تعجب گفت مگر توحید مفصل را نمیخوانی گفتم خوانده ام گفت با دقت بخوان شیخ !! جواب سوال ها آنجاست و اینها مقدمات معرفت است... تشکر کردم و برخاستم 👇 در حیاط مدرسه یکی از آنها در حال ساختن وضو بود و من در فکر فرو رفته بودم ناگهان به من گفت صدای گریه می آید... میشنوی ... دقت بیشتر کردم و حواسم جمع شد دیدم از اتاق پایین که درش نیمه باز هست صدای گریه و ناله بلند است... نزدیک شدم دیدم سیدی جلیل القدر بر زمین نشسته اند که شال سبزی بر سر انداخته که شانه هایش را پوشانده بود و بسیار بی تاب است دیدم یکی از آن جوان ها در کنارش هست و روضه حضرت قاسم (ع) را به زبان عربی میخواند... و ایشان به شدت گریه میکرد... مدتی توقف کردم و حالم دگرگون شد... احساس کردم بیشتر بمانم احساس کنند برای استراق سمع ایستاده ام و خلاف ادب باشد لذا برگشتم... گفتم فردا باز به دیدنشان می آیم... 👇فردا که آمدم کسی را ندیدم‌...رفته بودند پیرمرد خادم از رفتن زود هنگام آن ها ناراحت بود و گفت شب قبل از آنکه اینا بیایند در خواب دیده مدرسه پر از نور شده تا جایی که چشم جایی را جز سفیدی نبیند... خیلی تاسف خوردم که چرا روز گذشته بیشتر نماندم... اللهم عجل لولیک الفرج
⚡️روش نهی از منکر امام سجاد (علیه السلام) 🔻روایتی در کتاب کافی و من لا یحضره الفقیه درباره نهی از منکر امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است که لطافت و ظرافت برخورد امام (علیه السلام) با منکرِ مرسوم در جامعه را نشان می دهد. سدیر صیرفی به همراه پدر و پدربزرگ و عمویش به حمام می روند در حالی که بدون شلوار و عریان بودند. از این روایت استفاده می شود که در آن زمان، لخت وارد حمام می شدند. امام سجاد (علیه السلام) در رختکن حمام با آنها مواجه می شوند و با مقدمه چینی و طی چند مرحله آنها را از این منکر نهی می کنند. 🔹مرحله اول: امام با آنها صمیمی می شود. امام (علیه السلام) در مواجهه با پدیده ناپسند شروع به تحقیر نمی کند و ابتدا با آنها صمیمی می شود و از محل زندگی آنان سؤال می کنند.‌ پرسش از منطقه محل زندگی، نوعی ایجاد صمیمیت است. 🔸«عن حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبِي وَ جَدِّي وَ عَمِّي حَمَّاماً بِالْمَدِينَةِ فَإِذَا رَجُلٌ فِي بَيْتِ الْمَسْلَخِ فَقَالَ لَنَا مِمَّنِ الْقَوْمُ فَقُلْنَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ فَقَالَ‌ وَ أَيُّ الْعِرَاقِ قُلْنَا كُوفِيُّونَ» (حنان بن سدير از پدرش روايت كرده كه گفت: من و پدرم و جدّم و عمويم در مدينه وارد حمّامى شديم در قسمت رخت كن با مردى روبرو شديم، و او بما گفت: از كدام طايفه‌ايد؟ گفتيم از مردم عراق هستيم پرسيد از كدام ناحيه عراق‌؟ جواب داديم كوفى هستيم.) 🔹مرحله دوم: امام آنها را مدح می کنند. پس از آنکه می گویند: کوفی هستیم، امام (علیه السلام) از کوفیان و دین داری آنها مدح می کند. 🔸«فَقَالَ مَرْحَباً بِكُمْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ أَنْتُمُ الشِّعَارُ دُونَ الدِّثَارِ» (امام گفت: مرحبا بر شما اى أهل كوفه خوش آمديد، شما محرميد مانند جامۀ زيرين و نزديك و چسبيده به تن، نه لباس رویی) «شعار» به معنای لباسی است که بدن چسبیده است و «الدثار» لباس رویی است. امام (علیه السلام) بیان می کند: این قدر شما دیندار هستید که به دین یا اهل بیت چسبیدید و شما آدم های خاص و مخلصی هستید. 🔹مرحله سوم: امام درباره نوع پوشش آنان سؤال می کنند. پس از ایجاد صمیمیت و مدح آنان، امام (علیه السلام) امر به شلوار پوشیدن نمی کند و با لحن ملایمی سوال می کند: چرا شلوار نپوشیدید؟ 🔸 «ثُمَّ قَالَ مَا يَمْنَعُكُمْ مِنَ الْأُزُرِ» 🔹مرحله چهارم: نقل روایت از رسول خدا در خصوص منکر کشف عورت امام (علیه السلام) برای تأثیر گذار بودن روایت پیامبر (صلی الله علیه وآله) مقدمات متعدّدی را بیان می کند و پس از آن ضربه نهایی را می زند و می گوید: 🔸«فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَالَ عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ» (همانا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: ديدن عورت مؤمن بر مؤمن ديگر حرام است.) 🔹مرحله پنجم: امام پارچه ای در اختیار آنها قرار می دهد. در انتها نیز خود امام (علیه السلام) عهده دار حل مشکل می شود و پارچه ای را در اختیار آنها قرار می دهد. 🔸 «قَالَ فَبَعَثَ إِلَى أَبِي كِرْبَاسَةً فَشَقَّهَا بِأَرْبَعَةٍ ثُمَّ أَخَذَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا وَاحِداً ثُمَّ دَخَلْنَا فِيهَا» (سدیر گوید سپس به پدرم کرباسی داد و پدرم کرباس را چهار قسمت کرد و هر کدام قسمتی را پوشیدیم و وارد حمام شدیم.) 📚 الکافي ج ۶، ص ۴۹۷ و من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص ۱۱۸.
❤️🌟✼═══┅ 🕊🌿ملاقات با امام زمان 🕊🌿 🔸مدرسه قدیمی (جستجو در تشرفات معاصر) طلبه ای از اهالی مشهد که بسیار علاقه مند به وجود مقدس امام زمان علیه السلام و مناجات خدمت حضرتش داشت نقل میکرد در یه صبح بهاری که تازه شکوفه ها سر زده بودند... برای قدم زدن بیرون آمدم ... چون نزدیک حرم رسید ناخودآگاه درب مدرسه قدیمی تقریبا ناشناخته که بیش ۵۰ سال قدمت دارد مواجه شد...(مدرسه ای که درس برگزار نمیشود و گاهی میزبان طلاب است) چون درب باز بود بی اختیار وارد شد... خادم مدرسه پیرمردی بود که در اتاق کوچک دهلیز نشسته بود... تعدادی هم در مدرسه بودند فکر کرد من با آنها هستم پس نگاهی کرد و منم سلام کردم 👇داخل که شدم ... چند نفر بودند با لباس ها و دشداشه های سفید بوی عطری فضا را گرفته بود ... با روی خوش از من دعوت کردند یکی گفت صبحانه آماده است و سفره پهن است ... شیخ مهمان ماست... با من همراهی کرد تا سر سفره نشستیم جالب بود که نان محلی و پنیر و کنجد و گردو... داشتند !! خیلی مودب بودند و تمام آداب را رعایت میکردند‌‌‌... نوجوانی که حدود ۱۶ یا ۱۷ سال سن داشت رو به رویم نشسته بود سوالاتی پرسید که جواب قانع کننده ای نداشتم ... با تعجب گفت مگر توحید مفصل را نمیخوانی گفتم خوانده ام گفت با دقت بخوان شیخ !! جواب سوال ها آنجاست و اینها مقدمات معرفت است... تشکر کردم و برخاستم 👇 در حیاط مدرسه یکی از آنها در حال ساختن وضو بود و من در فکر فرو رفته بودم ناگهان به من گفت صدای گریه می آید... میشنوی ... دقت بیشتر کردم و حواسم جمع شد دیدم از اتاق پایین که درش نیمه باز هست صدای گریه و ناله بلند است... نزدیک شدم دیدم سیدی جلیل القدر بر زمین نشسته اند که شال سبزی بر سر انداخته که شانه هایش را پوشانده بود و بسیار بی تاب است دیدم یکی از آن جوان ها در کنارش هست و روضه حضرت قاسم (ع) را به زبان عربی میخواند... و ایشان به شدت گریه میکرد... مدتی توقف کردم و حالم دگرگون شد... احساس کردم بیشتر بمانم احساس کنند برای استراق سمع ایستاده ام و خلاف ادب باشد لذا برگشتم... گفتم فردا باز به دیدنشان می آیم... 👇فردا که آمدم کسی را ندیدم‌...رفته بودند پیرمرد خادم از رفتن زود هنگام آن ها ناراحت بود و  گفت شب قبل از آنکه اینا بیایند در خواب دیده مدرسه پر از نور شده تا جایی که چشم جایی را جز سفیدی نبیند... خیلی تاسف خوردم که چرا روز گذشته بیشتر نماندم... اللهم عجل لولیک الفرج
🌸🍃🌸🍃 سقراط با مردی به سفر رفت. به شهری رسیدند که در آن شهر مراسم عروسی بود. رسم بود که در آن شهر هر کس از خانه عروسی می‌گذشت، هدیه‌ای می‌داد. سقراط هدیه‌ای داد ولی آن مرد نداد و جور او را سقراط کشید. به شهر دیگری رسیدند، پیرمردی خانه‌اش سوخته و بی‌پناه بود سقراط سکه‌ای به او داد آن مرد هم داد. سقراط گفت: سعی کن به خوشی‌های مردم هم خوش باشی، سعی نکن وقتی بدبختی مردم را دیدی خوش باشی و احساس کنی خوشبخت هستی و به شکرانه‌ی خوشبختی خود به آن‌ها هدیه دهی. شادی فقط شاد کردن انسان‌های غمگین نیست. انسان‌های شاد هم به بخشش شادی از سوی هم‌نوعان خود نیاز دارند. https://eitaa.com/quransharif