eitaa logo
قرآن ودعا
331 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9.2هزار ویدیو
134 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قدم قدم زحرم میشوے جدا برگرد بدون خواهرخود میروے ڪجا برگرد زقبل آنڪه بہ پیشم تنِ تو درگودال جداجدا بشود زیردسٺ وپا برگرد ✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ وَ عَلَي مَنْ سَاعَدَكَ وَ عَاوَنَكَ وَ وَاسَاكَ بِنَفْسِهِ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِي الذَّبِّ عَنْكَ سلام بر تو اي ابا عبد الله الحسين، و بر آنان كه با تو همراهي كردند و ياري ات نمودند، و با جانشان با تو به مواسات برخاستند، و جانشان را در دفاع از تو بخشيدند، اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاَيَ وَ عَلَيْهِمْ وَ عَلَي رُوحِكَ وَ عَلَي أَرْوَاحِهِمْ وَ عَلَي تُرْبَتِكَ وَ عَلَي تُرْبَتِهِمْ سلام بر تو اي مولايم و بر آنان، و بر روح تو و بر ارواحشان، و بر خاك تو و بر خاكشان، اَللَّهُمَّ لَقِّهِمْ رَحْمَهً وَ رِضْوَاناً وَ رَوْحاً وَ رَيْحَاناً خدايا رحمت و رضوان و راحت و ريحان به آنان عطا كن، ✅قرآن ودعا
‍ ✨☘✨آثار صلواتـــ✨☘✨ 🔵 پیغمبر عظیم الشان (ص) یک روز در جمع اصحاب فرمودند : من دیشب عمویم حضرت حمزه و پسر عمویم جعفرطیار را که هر دو شهید شدند را در خواب دیدم که از غذا های بهشتی میل میکنند . 🍃🍂از آنها سوال کردم که در ان عالم بهترین اعمال کدام است ، گفتند :پدر ومادرمان به قربان شما ! این جا سه چیز افضل اعمال است: ✅✨ محبت نسبت به حضرت علی(ع) ✅✨ آب دادن به تشنه ها است ✅✨ صلوات بر محمد و آل محمد (ص )است. 📚مستدرک الوسائل،ج۵،ص۳۲۸ ✅قرآن ودعا
🌸 ارواح در عالم برزخ... (قسمت‌۱۴) همچنان حرکت خود را در دل یک دشت بی‌انتها ادامه می‌دادیم؛ در حالی که گرمای طاقت‌فرسای آسمان برای لحظه‌ای قطع نمی‌شد. خستگیِ راه امانم را بریده بود، دیگر در تنم توان نمانده بود. . در این هنگام صدایی را از دور شنیدم. سرم را به سمت راست دشت چرخاندم، با صحنه عجیبی مواجه شدم. صفی از افراد را دیدم که با سرعت غیر قابل تصور پهنه دشت را شکافتند و رفتند. تنها غباری از مسیر آن‌ها باقی ماند. . ◾️ از تعجب ایستادم و لحظاتی به مسیر غبار برخاسته، نگاه کردم و گفتم: این‌ها چه کسانی بودند؟! نیک گفت: این‌ها گروهی از شهیدان بودند. با شگفتی تکرار کردم: شهیدان ؟!!! گفت: آری، شهیدان. گفتم: مقصدشان کجاست؟ گفت: وادی السلام. با تعجب سرم را به سمت نیک چرخاندم و پرسیدم: وادی السلام ؟! گفت: آری. . 💥 گفتم: ما مدت‌هاست که این مسافت طولانی و پررنج و محنت را بر خود هموار کرده‌ایم، تا روزی به وادی السلام برسیم؛ آنگاه تو می‌گویی، آنان با اینچنین سرعتی به سمت وادی السلام در حرکتند؟ مگر میان ما و آنان چه تفاوت است؟ . نیک در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود، گفت: تو در دنیا افتان و خیزان خدا را عبادت می‌کردی و حالا نیز بایستی با سختی راه را طی کنی. تو کجا و شهیدان کجا که اولین قطره‌ای که از خونشان بر زمین می‌نشیند، تمام گناهانشان را از میان بر می‌دارد. و راه را بر ایشان هموار می‌سازد. . در روز رستاخیز نیز شهیدان، جزو اولین کسانی خواهند بود که به بهشت وارد می‌شوند آن‌ها راه صد ساله دنیا را یک شبه پیمودند، حالا هم وادی بزرگ برهوت را در یک چشم بر هم زدن طی می‌کنند. . به مقام شهیدان غبطه بسیار خوردم و زیر لب زمزمه کردم: طوبی لَهُما وَ حُسنُ مَآب... از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر جای نشستم و با خود گفتم: چه مقامی! چه منزلتی! در حالیکه من مدت‌هاست در این بیابان سرگردانم و با تمام موانع و مشکلات دست به گریبانم، هنوز هم به جایی نرسیده‌ام، اما شهیدان با این سرعت خود را به مقصد می‌رسانند. براستی خوشا به حال آنان که به شهادت رفتند... . اشک بر گونه‌هایم سرازیر شد و بغض گلویم را چنگ زد. چندان بلند بلند گریستم که نیک آرام به سمتم آمد، مرا دلجویی داد و تشویق به ادامه راهی کرد که بس طولانی و طاقت سوز بود... ✍ادامه دارد.. ✅قرآن ودعا
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺🧚‍♀️آخرت گرایی گويند پادشاهی، ديوانه ای را در گورستان ديد. گفت :چرا به آبادی نمی آیی؟ گفت: آنانكه در آبادی اند، آخر كجا می روند؟ گفت: به اينجا می آيند. گفت : پس آبادی اينجاست. پادشاه گفت: ای ديوانه، عاقلانه حرف می زنی. گفت اگر ديوانه بودم، جهان باقی را با جهان فانی عوض می كردم؛ همان طور كه تو كردی. 📚 لطایف الطوایف، صفحه ۴١۷‏ ✅قرآن ودعا
animation.gif
992.7K
کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود گرچه دادند انبیاء هر یک نشان ازکربلا کربلاهم بی نشان میماند اگر زینب نبود مکتب سرخ تشیع که از غدیرآغاز شد تا ابد بی پاسبان می ماند اگر زینب نبود ✅قرآن ودعا
۱۴۴۱ ❣قال الامام الرضا علیه السلام❣ 🔰من زار قبر الحسین (علیه السلام) بشط الفرات کان کمن زار لله🔰 🔆 کسی که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسی است که خدا را زیارت کرده است.🔆 📚مستدرک الوسائل، ج 10، ص 250 ➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅قرآن ودعا
پیامبر (ص) هر كس فراوان استغفار کند خدا او را از غم و غصه رهائی بخشیده و در هر تنگنا راهی به سويش می‌گشاید و از جائی كه گمان نمی‌كند رزق و روزی می‌دهد بحارالانوار ج93 ص284 استغفرالله ربی واتوب الیه 🏴🏴🏴 ✅قرآن ودعا
🌸 ارواح درعالم برزخ (قسمت۱۵) 💥 گردباد شهوات با اینکه راه زیادی را پس از آن پیمودیم، اما خبری از انتهای بیابان نبود. از دور، ستون سیاهی را دیدم که از پایین به زمین و از بالا به دود و آتش آسمان ختم می‌شد و در حال حرکت بود. . با نزدیک شدن ستون سیاه، متوجه شدم که همانند گردبادبه دور خود می‌چرخد. با دیدن این صحنه، خود را به نیک رساندم و با ترسی که در وجودم رخنه کرده بود، پرسیدم: این ستون چیست؟ نیک گفت: این گردباد شهوات است، که چنین با سرعت عجیبی به دور خود می‌چرخد. . با اضطراب گفتم: حالا دیگر، باید چه کنیم؟ نیک گفت: دست‌هایت را محکم به کمرم حلقه بزن و مراقب باش گردباد، تو را از من جدا نسازد. . رفته، رفته آن گردباد وحشتناک با آن صدای رعب آورش، به ما نزدیک می‌شد و اضطراب مرا افزایش می‌داد، تا اینکه در یک چشم بر هم زدن، هوا تاریک شد. . گردباد اطراف ما را فرا گرفته بود و سعی داشت ما را با خود همراه کند. نیک مانند کوه به زمین چسبیده بود و من در حالی که دستم را به دور کمر او قفل کرده بودم، به سختی خود را کنترل می‌کردم. . هر از گاهی صدای فریادهای نیک را می‌شنیدم، که در هیاهوی گردباد فریاد می‌کشید: مواظب باش گردباد تو ار از من جدا نسازد! لحظات بسیار سختی را سپری می‌کردم و بیم آن داشتم که مبادا از نیک جدا شوم. دست‌هایم سست و گوش‌هایم از صدای گردباد، سنگین شده بود. دیگر صدای نیک را نمی‌شنیدم. . ناگهان دستم از نیک جدا شد و در یک چشم به هم زدن، کیلومترها از نیک دور گشته و به بالا پرتاب شدم! چندی نگذشت که از شدت هیاهو و گرمای طاقت فرسایش از حال رفتم... . وقتی چشمانم را گشودم هیکل سیاه و وحشتناک گناه را دیدم که بر بالای سرم ایستاده بود. بوی متعفنش به شدت آزارم می‌داد. . به سرعت برخاستم و چون خواستم فرار کنم دستم را محکم گرفت و به طرف خود کشید و گفت: کجا؟ کجا دوست بی‌وفای من؟ هم نشینی با نیک را بر من ترجیح می‌دهی؟ و حال آنکه در دنیا مرا نیز به همنشینی با خود برگزیده بودی. نیم نگاهی به صورت گناه افکندم، قیافه‌اش اندکی کوچک‌تر شده بود. بدون توجه به سخنانش گفتم: چه شده که لاغر و نحیف گشته‌ای؟ . با ناراحتی گفت: هر چه می‌کشم از دست نیک است. با تعجب پرسیدم: از نیک؟! گفت: آری، او تو را از من جدا کرده تا با عبور دادن تو از راه‌های مشکل و طاقت فرسا باعث زجر کوتاه مدت تو شود. گفتم: خوب، زجر من چه ارتباطی با ضعیف شدن تو دارد؟ . . پرخاشگرانه پاسخ داد: هر چه تو سختی بکشی، من کوچکتر می‌شوم و گوشت‌های بدنم ذوب می‌شود. و چنانچه تو به وادی السلام برسی دیگر اثری از من بر جای نخواهد ماند... ✍ادامه دارد... ✅قرآن ودعا
‍ ☀️ امام سجاد(ع) فرمودند: 🍃«در قائم ما از شش پيامبر هست، 🌴 نشاني از حضرت نوح، 🌴نشاني از حضرت ابراهيم، 🌴نشاني از حضرت موسي، 🌴نشاني از حضرت عيسي، 🌴نشاني از حضرت ايوب، 🌴و نشاني از حضرت محمد که درود خداوند بر آنها باد. 🔹نشانه ‏ي او از حضرت نوح، عمر طولاني اوست. 🔹نشانه‏ ي او از حضرت ابراهيم، تولد پنهاني و کناره‏گيري او از ميان مردم است. 🔹نشانه‏ ي او از حضرت موسي، ترس و وحشت و غيبت اوست. 🔹نشانه‏ ی او از حضرت عيسي، اختلاف مردم در حق اوست. 🔹نشانه‏ ی او از حضرت ايوب، فرج بعد از شدت است. 🔹و اما نشانه‏ ی او از حضرت محمد صلي الله عليه و آله قيام به شمشير اوست» منابع المحجة البيضاء ج4 ص338 کمال الدين ج 1 ص ۳۲۲ ✅قرآن ودعا
🌸 #🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت ۱۶) به سوی آتش! در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود می‌لرزیدم، پرسیدم به کجا؟ گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی. . می‌دانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم. گناه با عجله و شادی کنان جلو می‌رفت. . هراز گاهی بر می‌گشت و مرا تشویق به ادامه راه می‌کرد. با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژده‌های مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه می‌دادم. . از نیمه کوه گذشته بودیم که ناله‌هایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش می‌رسد؟ . گناه گفت: من صدایی نمی‌شنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند. گفتم: ولی صدایی که من می‌شنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن. . گناه گفت: من چیزی نمی‌شنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده. . دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان می‌کند و بی جهت خود را به ناشنوایی می‌زند...اما چاره ای نبود. . در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش. . با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد. . پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت. من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم.. . نیک در حالی که اشک‌هایم را پاک می‌کرد گفت: دوست من اینجا چه می‌کنی؟ هیچ می‌دانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه. . نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط می‌کنند. . نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم. . 🔵عذاب یکی از بزرگان برزخ! . در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک می‌شد. پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت می‌کرد. . با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟ . نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.. ✍ادامه دارد...✅قرآن ودعا