«وَ لا تَحسَبَنَّ الّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اَللهِ اَمواتاً بَل اَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ»
كساني كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپنداريد ، بلكه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند .
«سوره آل عمران ـ آيه 169»
خانواده معظم شهید والامقام جناب سرگرد مهدی هادی «دام عزه»
سلام علیکم
جهاد در راه خدا یکی از میدان های آزمایش الهی است که مردان خدا با نثار جان خود به شایستگی از این امتحان ، سربلند بیرون آمده اند و شکوه وعظمت ایران اسلامی ، مرهون مجاهدت چنین دلیر مردانی است که در مکتب انسان ساز ولایت ، درس عشق ،ایثار و خدمت آموختند ، مردانی که با دل بریدن از تعلقات دنیوی با رشادت به دعوت حضرت حق لبیک گفتند و برگ برگ دفتر هستی را بانام و یاد خود زینت بخشیدند.
خبر شهادت مظلومانه جناب سرگرد مهدی هادی در حین انجام وظیفه، موجب تأسف و تأثر گردید. کارکنان انتظامی برای امنیت کشور و آسایش مردم همواره با اقتدار و قاطعیت در مقابل اشرار و عوامل نا امنی ایستادگی نموده و هرگز اجازه اخلال و تعدی در آرامش و نظم جامعه را نخواهند داد.
اینجانب، ضمن عرض تسلیت به مردم ولایت مدار استان زنجان و خانواده گرانقدر ایشان از درگاه خداوند متعال برای روح پاک این شهید سرافراز علو درجات و رضوان الهی و برای بازماندگان تحت توجهات حضرت ولی عصر«عجل الله تعالی فرجه الشریف» و رهبری حکیمانه فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای «مدظله العالی» از درگاه خداوند متعال صبر و شکیبایی مسألت می نمایم.
رئیس سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی جمهوری اسلامی ایران
سید علیرضا ادیانی
انتشار تصاویر خصوصی
هرکس به وسیله سیستمهای رایانهای یا مخابراتی، صوت، تصویر یا فیلم خصوصی یا خانوادگی یا اسرار دیگری را بدون رضایت او منتشر کند یا در دسترس دیگران قرار دهد، بهنحوی که منجر به ضرر یا عرفاً موجب هتک حیثیت او شود، به حبس از ۹۱ روز تا دو سال یا جزای نقدی از پنج تا ۴۰ میلیون ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد.
#پلیس_فتا
#کلیک_امن
🔻اکنون می توان گفت؛ جنگ هیبریدی کارآمدترین تلاش برای به چالش کشیدن نظم بین المللی و نگهبانان آن بدون نیاز به #تخریب کامل سیستم جهانی است.
پیام رییس سازمان عقیدتی سیاسی بمناسبت شهادت جناب سرگرد مهدی هادی
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سوم
💠 دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از #سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!»
💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچهها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این #مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط #بشّار_اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک #عدالتخواهیام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از #تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه #اردن بودیم.
💠 از فرودگاه اردن تا مرز #سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان #درعا است و خیال میکردم بههوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از #آشوب شهر لذت میبرد.
💠 در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
💠 بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و #اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!»
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟»
💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی #محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!» و هنوز #عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد. شال و پیراهنی #عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!»
💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز #محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«#ایرانی هستی؟»
💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً #رافضی هستی، نه؟»
و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی #شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!»...
#ادامه_دارد
#دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سوم
#تولیدی_عس_زنجان
⭕️ فرمانده فراجا: خودروسازان در صورت مقصر بودن در تصادفات باید خسارت بپردازند
🔸سردار رادان:
🔹در حوزه تصادفات و در زمان رسیدگی و بررسی علل آن مشخص می شود که چه کسانی و یا چه دستگاههایی در بروز آن حادثه مقصر هستند.
🔹اگر ما در رسیدگی به یک سانحه تصادف به این نتیجه برسیم که موضوع عدم و یا کمبود ایمنی باعث آن تصادف شده سهم و تقصیر و اندازه تقصیر را متوجه خودروساز کرده و وی باید خسارت پرداخت کند.
🔴بنرهای نمایشگاه کتاب تهران در مورد #حجاب به نقل از ویکتور هوگو، شاعر، داستان نویس فرانسوی و تولستوی، نویسنده روسی، در شبکه های اجتماعی با واکنش مثبت کاربران مواجه شد.