eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.5هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
14.3هزار ویدیو
177 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 دقیقـہ_ در_ قیامت 7⃣1⃣ قسمت هفدهم 🍀عجیب اینکه افراد بسیاری که اونا رو می‌شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشون صدمه بزنند اما نمی تونستند. 💢 اتفاقات زیادی رو در همون لحظات دیدم و متوجه اونا شدم، اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود. خیلی ها رو دیدم که به شدت گرفتار هستند حق الناس میلیون‌ها انسان به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند اما هیچ کس به آنها توجهی نمی‌کرد. ♻️مسئولینی که روزگاری برای خودشان کبکبه و دبدبه ای داشتن و غرق رفاه و راحتی در دنیا بودند حالا با التماس غرق در گرفتاری بودند. سوالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و جواب داد. مثلاً در مورد امام عصر و زمان ظهور پرسیدم ایشون گفت: باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود. ☝🏻اما بیشتر مردم با وجود مشکلات امام زمان را نمی خواهند...😔 اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه می‌کنند. بعد مثال زد و گفت: مدتی پیش مسابقه فوتبال بود، بسیاری از مردم در مکان های مقدس امام زمان را برای نتیجه این بازی قسم می دادند. ✅ از نشانه های ظهور سؤال کردم،از اینکه اسرائیل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشورهای به ظاهر اسلامی با آنها همکاری می‌کنند. جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: نگران نباش اینها کفی برآب هستند و نیست و نابود می شوند، شما نباید سست شوید باید ایمان خود را از دست ندهید. 👌🏻نکته دیگـہ ای که اونجا شاهد بودم انبوه کسانی بود که زندگی دنیای خود رو تباه کرده بودند آنها فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند. جوان گفت: آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده است در درجه اول زندگی دنیای شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد. 🌾 به من گفتند اگر آن رابطه پیامکی را ادامه می‌دادیم گناه بزرگی در نامه عمل از ثبت می‌شد و زندگی دنیایی تو را تحت شعاع قرار می داد. در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من البته کمی با فاصله ایستاده‌اند. از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتن متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.💚 🍁وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی می‌شد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد خانم روی خودش را برمی گرداند، اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود. ☺️✅ اما توجه من به مادرم حضرت زهرا بود،در دنیا ارادت ویژه به بانوی دو عالم داشتم و در ایام فاطمیه روضه خوانی داشته و سعی می‌کردم که همواره به یاد ایشان باشم. 💥ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا به حساب می‌آمدیم. حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود. کم کم تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم... برای شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال امامان معصوم در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش. 🥀از اینکه برخی اعمال من معصومین علیه السلام را ناراحت می کردم می خواستم از خجالت آب شوم خیلی ناراحت بودم. بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود.😔 از طرفی به صدها نفر در موضوع حق الناس بدهکار بودم که هنوز نیامده بودند. 💠 برای یک لحظه نگاهم افتاد به دنیا و به همسرم که ماه چهارم بارداری را می‌گذراند و بر سر سجاده نشسته بود و با چشمان گریان خدا را به حق حضرت زهرا قسم می‌داد که من بمانم. نگاهم به سمت دیگری رفت داخل یک خانه در محله ماه دو کودک یتیم خدا را قسم می دادند که من برگردم. ♻️ آنها می گفتند: خدایا ما نمی‌خواهیم دوباره یتیم شویم.. این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینه‌های این دو کودک یتیم را می دادم و سعی می‌کردم برای آنها پدری کنم. آنها از ماجرای عمل خبر داشتند و با گریه از خدا می خواستند که من زنده بمانم‌... ادامـہ دارد ... 🌺🍀🌺🍀🌺🍀 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🌹🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🕊🌷 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🌹 ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐معرفت مهدوی💐 ◀️ وقتی انسان یک مهمان در خانه دارد چقدر اعمال او راست و بهتر می‌شود؟! ◀️انسان وقتی حس کند در خانه تنهاست هر عملی ممکن است از او سر بزند ولی وقتی مهمان آمد، خودش را نگه می‌دارد، حتّی داد نمی‌زند. ◀️اگر با خانمش دعوایش بشود خودش را کنترل می‌کند، خیلی کارها را نمی‌کند، سر بچّه‌اش داد نمی‌زند، هر کاری نمی‌کند، می‌گوید زشت است. ◀️این احساس که شخصی در خانه‌ی ما ناظر اعمال ماست، ترمزی به انسان می‌زند که خیلی از اعمال او را تحت الشّعاع قرار می‌دهد لذا هر کاری را انجام نمی‌دهد. ◀️حالا هرچه شخصیّتِ شخص مهمان بالاتر برود، ادب، توجّه و کنترل انسان بیشتر می‌شود. ◀️روحیه ی انتظار، آن حالتی است که انسان هر لحظه خودش را با امام زمانش ببیند، با امام زمانش زندگی کند و حدّاقل خودش را تحت نظارت امام زمان ارواحنافداه ببیند. ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد.گفتم: «با اجازه پدرم، بله.» محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد. از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم. ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.» 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.» دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.» رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم. به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96 * http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
یه‌جـا‌تو وصیـت‌نامشـون‌میـگن؛ خدایـاوحشـت‌همـه‌ی وجـودم‌را‌فـرا‌گرفته‌است' من‌قـادر‌به‌مھـارِ نفـسِ‌خـودنیسـتم رسـوایم‌نڪن! +حقیقـتا‌حاجـی‌ڪه‌ اینـجـوری‌میگـن آدم‌خیلـی‌زیاد‌شـرمنده‌میشھ :)💔 🌷 شهید علی چیت سازیان میگه اگر می خواهید از سیم خاردار دشمن عبور کنید، باید از سیم خاردار نفس عبور کنید  مدت هاست عملیات گناه در قلبم ریشه های ایمانم را منفجر کرده است!! 😭😭😭 ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌸🍃°• شکوفه در شکوفه پیچیده ست و این آغاز فصل بهار است ...🌱 کافی ست دلت بهار باشد ،از اشک تو سبز می شود خار از خنده ات آب می شود برف ، در دشت تو لانه می کند سار ...🕊 🌸💚۰
🌹{ }🌹 ابراهیم درموضوع امانت خیلی جدی بود. اوعدالت در رفتار و گفتار را خیلی رعایت می کرد. یادم هست سلاح کمری رابه دوستش داده بود و موعود تحویل به سپاه رسید. او درحالی که می توانست بی خیال باشد، اما به دنبال دوستش تا یکی از روستاهای اصفهان رفت تا امانت راپس بدهد و به این آیه عمل نمید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا: خداوند به شما امر می کند که امانتها را به صاحبانش بدهید. و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید. خداوند، اندرزهای خوبی به شما می دهد. خداوند، شنوا و بیناست. (نساء/58) ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
حالا درسته میگیم «فضای مجازی» ! ولی پشت اون گوشی ها «آدمای واقعی» نشسته ! 🔴 با نامحرم در ارتباطی، بعد صدای اذان و که می‌شنوی برقت می‌گیره؟! 🔴 برای نامحرم ایموجی قلب می‌فرستی، بعد رو به حرم امام رضا(ع) و امام حسین(ع) و ... سلام می‌دی؟! 🔴 قربون صدقه‌ی پسر یا دختر مردم می‌ری، بعد قرآن و با صوت می‌خونی؟! 🔴 عکس بی‌حجاب می‌فرستی براش و می‌گی تو اولین کسی هستی که اینارو براش می‌فرستم؟! آره عزیز . . . این همون جنگ نرمیه که ترکشاش از هزاران کیلومتری با همین موبایلی که تو دستته بهت ضربه می‌زنه ! کپی با ذکر 3صلوات برای ظهور آقا امام زمان ☺️❤️ ❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💥 مراقب باشیم، یه وقت هدف از امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، به پست گذاشتن و لایڪ گرفتن تغییر نکنه :))👍❌
از فضای مجازی استفاده کنید برای:🧐 🦋🌸 «امیدآفرینی... توصیه‌ی به صبر... توصیه‌ی به حق... بصیرت‌آفرینی... توصیه‌ی به خسته نشدن... تنبلی نکردن... بیکار نماندن و مانند این‌ها...» +فرمانده کل قوا فرمودن🌿! ❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💕🌸 براۍخداڪارکنید؛براۍِخداپیش‌بروید ❞براۍِخدازحمتـ‌بڪشید❝ براۍِخداهمهـ‌ڪارهاراانجام‌‌دهید ..(: 🌿' ❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.» نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت. گفت: «خوبی؟!» خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.» گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند. 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗝 ڪلید خیلی از قفل های زندگی۳چیز است: 👇👇 ✅ صـبـر ✅ آرامـش ✅ تــوڪُل 🔻اما صبر چیست : صبر به معنای دست روی دست گذاشتن نیست! صبر یعنی زمانی که آتش به سمت شما می آید یک سپر بردارید و در مقابل آتش قرار دهید و باز هم به حرکتتان ادامه دهید. این سپر همان صبر است! 🔻آرامش چیست : یعنی من پذیرفته ام که هر کاری پستی و بلندی های خاص خودش را دارد و در مواجهه با آنها شوکه نخواهم شد و با چالش ها درست برخورد خواهم کرد! 🔻توکل یعنی چه : یعنی خدایی مهربان دارم که اگر با برنامه و مرتب و با دانش اقدام کنم و زحمت بکشم زحمت های مرا تباه نخواهد کرد و درمواقعی که راه برمن بسته شود گشایش حاصل خواهد شد. ‌┄┄┅┅┅❅❁❁❁❅┅┅┅┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💠 می خواهی هیچ وقت پشیمان نشوی؟ 💠 🌟 امام جواد علیه السلام فرمودند: 💎ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة، وَ المَشوِرَة، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛ 💎سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نگردد: 1️⃣ اجتناب از عجله 2️⃣ مشورت کردن 3️⃣ و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری 📚 مسند الامام الجواد، ص 247 ♥️♥️♥️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ♥️♥️♥️♥️♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا