فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_زیبا
🔺نماهنگ دیدنی «وداع»
🎤حاج سید مجید_بنیفاطمه
✅ با دیدن این کلیپ اشک از چشمانتان سرازیر خواهد شد.
#التماس دعا
🏴
🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_صادق(ع)به اصحاب خودفرمود:
سوره #فجر را در نمازهاي واجب و مستحب خود قرائت كنيد كه اين سوره به حضرت #امام_حسين(ع) اختصاص دارد.مقصود از نفس مطمئنه آن حضرت و شيعيان او است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه خوانی #امام_خامنه_ای و
ذکر مصائب حضرت زینب (س) توسط شهید حاج قاسم سلیمانی
#محرم◾️
#یا_ابا_عبدالله🖤
ان شالله با همت دوستان دهمین روز چله را شروع می کنیم.
نیت چله سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) و حاجت روایی اعضای شرکت کننده می باشد که به نیابت از
*سیدالشهداحضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام )* با همکاری شما عزیزان انجام می گردد 🌷
ثواب این چله با احترام هدیه به پیشگاه حضرت صاحب الزمان حجت ابن الحسن المهدی ( عج )
🕊 به امید ظهور هرچه زودتر امام زمان ( عج ) 🕊
کسانی که *زیارت عاشورا* را قرائت کردند در لینک ناشناس زیر👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16293514605484
ثبت کنند
یا در شخصی(پیوی) بنده قرائت زیارت عاشورا خود را اعلام کنید👇🏻
@ebrahimhadi10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری تاثیر گذار
حضرت اباالفضل علیه السلام با حضرت علی اکبر علیه السلام
و چقدر این خانم شاعره محترمه عالی اجرا می کند.
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*مداحی زیبای سردار سپاه اسلام خلبان شهید عباس بابایی*
✍شهید #مهدی_زین_الدین
هرکس در #شب_جمعه ما را یاد کند
ما هم او را نزد #أباعبدا... یاد میکنیم
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🤲شادی ارواح مطهر شهدا واموات خودتان 3صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
هدایت شده از شهدایی باعطرگل یاس
✔️لیست اسامی شرکت کننده درچله زیارت عاشورا(۲)
۱)کاربر کریمی
۲)کاربر زنگیشه
۳)کاربر تکلو
۴)کاربر عشق فقط سیدعلی
۵)کاربر یا صاحب الزمان(عج)
۶)کاربر رهبرم سیدعلی
۷)کاربر صالحی
۸)کاربر محنا
۹)کاربر مبینا
۱۰)کاربر یامهدی(عج)
۱۱)کاربر اللهم عجل لولیک الفرج
۱۲)کاربر امینی
۱۳)کاربر نگارپشته کشی
۱۴)کاربر لبیک یازینب
۱۵)کاربر جهان پهلوان
۱۶)کاربر یازینب(س)
۱۷)کاربر فرشته عباسی
۱۸)کاربر یاحسین(ع)
۱۹)کاربر یاس کبود
۲۰)کاربر ساناز
۲۱)کاربر الهام محبی
۲۲)کاربر فریباکریمی
۲۳)کاربر کوثرپشته کشی
۲۴)کاربر بکجانی
۲۵)کاربر سواری
۲۶)کاربر علیرضا مرادی
۲۷)کاربر *شهیدعلی محمدکهکشانی
۲۸)کاربر خادم الحسین(ع)
۲۹)کاربر غمخواری
۳۰)کاربر زهرا
۳۱)کاربر اباالفضلی ام افتخارمه
۳۲)کاربر ABM
۳۳)کاربر پرستونوروزی
۳۴)کاربر رسایی
۳۵)کاربر مرجان اثرکار
۳۶)کاربر حدید
همراهان بزرگوارجهت ثبت نام درچله(۲)به شخصی بنده مراجعه نمائید
✔️شروع چله ازعاشورای حسینی
https://eitaa.com/yadeshbekheyrkarbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*◾ امشب به صحرا بی کفن*
*◾ جســم شهیــدان اســت*
*◾ شـــام غــریبـــان اســ*فرارسیدن شام غریبان اهلبیت امام حسین علیه السلام رابه همه شما دوستداران آن حضرت تسلیت عرض میکنم🏴🏴🏴
✨﷽✨
🏴بخشی از زيبایی های وقايع کربلا ...!
✿ زيباترین خواهش یک زن ↯
همراه کردن زهير با امام حسین (ع) توسط همسرش
✿ زيباترين بازگشت ↯
توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (ع)
✿ زيباترين وفاداری ↯
آب نخوردن حضرت اباالفضل (ع) در شط فرات
✿ زيباترين جنگ ↯
نبرد حضرت علی اکبر (ع) با دشمن
✿ زيباترين واکنش ↯
پرتاب کردن سر وهب توسط مادرش به طرف دشمن
✿ زيباترين پاسخ ↯
احلیٰ مِن الْعَسَل جناب قاسم ابن الحسن(ع)
✿ زيباترين هديه ↯
تقديم عون و محمد به امام حسين (ع) توسط مادرشان حضرت زينب (س)
✿ زيباترين نماز ↯
نماز ظهر عاشورا در زير باران تير
✿ زيباترين جان نثاری ↯
حائل قرار دادن دست ها، توسط عبدالله ابن الحسن (ع) و دفاع از عمو
✿ زيباترين سخنرانی ↯
سخنرانی امام سجاد (ع) و حضرت زينب (س) در کاخ ظلم
🔻از همه زيبايى ها زيباتر، جمله «ما رأيتُ إلّٰا جميلاً» که حضرت زينب (س) حيدر وار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید: خب, چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم
🏴🏴🏴🏴🏴
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌈 #قسمت_پنجاه_وچهارم 🌈 #هرچی_تو_بخوای فقط میخواستم آروم بشم... حال همه داشت منقلب میشد.😭😢محمد به
🌈 #قسمت_پنجاه_وپنجم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
_.... تا دیروز که #واقعا حالت بد بود😔 ولی با این حال وقتی با بقیه بودی، میگفتی و میخندیدی.تو آدمی هستی که هرچی #شرایط برات سخت تر میشه، شوخی و خنده هات #بیشتر میشه.✨💖
روزهایی که محمد نبود،..
امین بیشتر به خونه ما میومد.حتی با باباومامان طوری رفتار میکرد که اگه کسی میدید متوجه نمیشد داماد خانواده ست. 😍☺️باباومامان هم دقیقا همون رفتاری که با علی و محمد داشتن،با امین هم داشتن.☺️
اما روزهای نبودن محمد حتی با حضور امین هم به سختی میگذشت...😥😢
هرکسی تو زندگی آدم #جایگاه خودشو داره...
من متوجه #حالت_های_امین بودم.امین مثل جوجه ای بود که هر روز پر جدیدی درمیاورد تا آماده ی پرواز بشه.🕊
روزها میگذشت...
هوا بوی پاییز 🍂داشت.یک ماه از رفتن محمد میگذشت.یه روز امین اومد خونه ما.چشمهاش مثل همیشه نبود.رفت تو اتاق من و صدام کرد.
وقتی تو اتاق دیدمش پشت در خشکم زد.چشمهای امین نگران😥 بود.اولین چیزی که به ذهنم اومد محمد بود.با جون کندن گفتم:
_محمد؟!😨
افتادم روی زمین.امین سریع اومد پیشم.گفت:
_زخمی شده.😥
شنیده بودم وقتی میخوان خبر شهادت کسی رو بدن،اول میگن زخمی شده.😰😢به چشمهای امین خیره شدم تا بفهمم واقعا مجروح شده یا داره مقدمه چینی میکنه.
امین منظور نگاهمو فهمید.گفت:
_واقعا زخمی شده.الان بیمارستانه.😒😥
-تو دیدیش؟😰
-آره.بیهوشه...من نمیتونم به بابا و مامان و خانمش بگم.تو بگو.😒
با ناله گفتم:
_آخه چه جوری بگم؟😥😢
امین سرشو انداخت پایین.😔گفتم:
_اول باید خودم ببینمش.😢☝️
سریع آماده شدم.تا بیمارستان خداخدا میکردم کابوس باشه،خداخدا میکردم محمد حالش خوب باشه،به هوش باشه.به اشکهام نگاه کنه و بگه بچه شدی.زیر لب ✨امن یجیب✨ میخوندم.
امین راهنمایی م میکرد تا رسیدیم به بخش مراقبت های ویژه.⛔️از پشت شیشه نگاهش کردم.
واقعا محمد بود!!😨 مجروح بود!! بیهوش بود!! کلی دستگاه بهش وصل بود!!!😭😥اشکهام جاری شد.دیگه نتونستم ببینم.چشمهامو بستم و گفتم:
_یا زینب(س)....
افتادم رو زمین.امین پشتم بود.منو گرفت که نیفتم.
کمکم کرد روی صندلی بشینم.یه لیوان آب آورد برام.نگاهش کردم.با التماس گفتم:
_حالش چطوره؟😭😥
خودم هم نمیدونستم دلم میخواد واقعیت روی بگه یا نه... امین گفت:
_سه ساعت پیش که با دکترش حرف زدم گفت جراحی کردن ولی باید منتظر بود...😔اگه همینجا هستی و حالت خوبه میرم دوباره میپرسم.
با اشاره ی چشمهام بهش گفتم بره.نمیدونم چقدر طول کشید،اومد.گفت:
_همون حرفهای قبلی رو گفتن.هنوز فرقی نکرده..ان شاءالله به هوش میاد....کی میخوای به باباومامان بگی؟😒😥
-نمیدونم...نمیتونم😭😣
💭یاد حرف محمد افتادم،قبل رفتنش.. 🔶نگو نمیتونم..🔶 از #خدا بخواه کمکت کنه.... از صمیم قلبم از خدا خواستم کمکم کنه.بلند شدم.امین با تعجب نگاهم کرد.گفتم:
_بریم خونه.😥
وقتی رسیدیم خونه بابا هم اومده بود.علی هم بود.امین تو خونه نیومد. نمیدونستم چجوری بگم.نفس عمیقی کشیدم و رفتم تو هال.یه نگاهی به هر سه تاشون کردم و سرمو انداختم پایین.
علی با نگرانی گفت:
_امین حالش خوبه؟😧
با اشاره سر گفتم آره.مامان گفت:
_یا فاطمه زهرا(س)...😱😨یا زینب(س)😱😰
اشکم جاری شد.علی با ناله گفت:
_محمد؟؟!!!😲🗣
سریع گفتم:
_زخمی شده...بیمارستانه😢
علی اومد نزدیک من و با التماس گفت:
_راستشو بگو...😨
-راست میگم...بیهوشه.😣
یه نگاهی به بابا کردم.اولین باری بود که چشمهای خیس😢 بابا رو میدیدم.قلبم داشت می ایستاد.علی گفت:
_خانومش میدونه؟😨
با اشاره سر گفتم... نه.
دلم میخواست بمیرم ولی محمد زنده بمونه. باباومامان و علی رفتن بیمارستان. من و امین رفتیم دنبال مریم.با مریم تماس گرفتم،📲
گفت خونه خودشونه... خوشبختانه مامانش پیشش بود و میتونست بچه ها رو نگه داره.بهش گفتم آماده بشه بیاد پایین.میخواستم ضحی نفهمه.😥☝️مریم فهمیده بود.سریع اومد پایین.تا نشست تو ماشین با نگرانی گفت:
_محمد خوبه؟😨
نمیدونستم چجوری بگم.
-زخمی شده.بیمارستانه.😥
گریه ش گرفته بود.😭
-حالش چطوره؟
با اشک گفتم:
_ببخشید اینجوری میگم...خوب نیست.😭😥
تا رسیدیم بیمارستان 🏥دیگه هیچی نگفت.وقتی رسیدیم،مامان و بابا و علی اونجا بودن.مریم رفت سمتشون و به شیشه نگاه کرد.سرش رو گذاشت رو شیشه و آروم محمد رو صدا میکرد و اشک میریخت.😭
رفتم پیشش و...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
رفیقم شهید ابراهیم هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c