فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حی علی العزای حسین میرسد به گوش...
enc_16387219889132100928818.mp3
3.79M
#تا_محرم
💔دلم گرفته...
دلم شده جلدت
نمی ره هیچ جایی...
▪️چند روز بیشتر نمونده،
صدای پای محرم میاد.
🔹مجتبی رمضانی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
#هـــادی_دلـــهـا...♥️
✍_برادر آقا ابراهیم مےگفت:
دوتا برادر،از جوان های محله ی ما معتاد بودند. آنها هیچڪس را نداشتند. برای همین گرفتار شدند. ابراهیم خیلی برای ترڪ دادن آنها تلاش ڪرد. بالاخره موفق شد.
با پیروزے انقلاب، ابراهیم آنها را مشغول به ڪار ڪرد. جنگ که شروع شد آنها را به جبهه برد. به او اعتراض ڪردم که اینها را برای چی به جبهه می بری؟ ابراهیم گفت:«اتفاقا در جبهه از بهترین رزمندگان هستند. اینها ترڪ ڪرده اند. فقط نباید رها شوند. چون ڪسے را ندارند.»
ابراهیم ادامه داد:«من حتی به رفقایم سپرده ام ڪه اگر من شهید شدم اینها را رها نڪنید. از توانایی اینها استفاده کنید و نگذارید در محل و در میان دوستان معتادشان رها شوند.»
ابراهیم شهید شد. این دو برادر از جبهه برگشتند. یک روز به منزل ما آمدند ساعت ها در فراق ابراهیم گریه ڪردند. آنها اقرار مے کردند که اگر الان زندهاند و انسان های سالمی هستند به خاطر ابراهیم بوده.
متاسفانه دوستان ابراهیم به دلایلے این دو برادر را طرد ڪردند. آنها دیگر به جبهه بر نگشتند. در شهر ماندند دوباره درگیر موادو... شدند. در سالهاے بعد از جنگ بود که خبر فوت آن دو نفر را شنیدم.
بــرادر شــهـــیـــدم
#شهید_ابراهیم_هادی..🌷🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
enc_16577520181354009733682.mp3
5.44M
🔊 #صوتی | #زمینه
📝 دارن کم کم عاشقا میزنن پرچم مشکی🏴 🏴 🏴
👤 حاج #حنیف_طاهری
▫️ #امام_حسین
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_شجاعی
✘ شیطان، آدما رو خرجِ خودش میکنه!حتی اهل دین و مذهب رو.
فقط یک نقطه هست که از خرج شدن برای شیطان، در امان میشیم!
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
╲\╭┓🦋
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
➖صراط مستقیم #امام_زمان علیهالسلام است
🛑خداوند متعال در آیه 135 سوره طه میفرماید: قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَىٰ
بگو: هر یک [از ما و شما] منتظریم، پس منتظر باشید که به زودی خواهید دانست که یاران راهِ راست و هدایتیافتگان چه کسانی هستند
✨در روایتی منقول، امام صادق علیهالسلام دربارهی این آیه فرمودند:
الصِّرَاطِ السَّوِيِّ هُوَ القائِمُ(علیهالسلام)
⬅️ راه راست همان قائم(علیهالسلام) است
وَ اَلْمَهْدِيُّ مَن اهْتَدَی إلِی طاعَتِه
⬅️ و هدایتیافته، کسی است که به اطاعت او هدایت شود
📚البرهان في تفسير القرآن ج ۳، ص ۷۹۲
#تفسیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دیروز بانگ عزای امام حسین علیه السلام در گلزار شهدای کرمان و ارتباط مستقیم با کربلا
🏴
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
🛑 چگونه مهیای محرم شوم؟
🔸 گفتم: آقا، «محرم» دارد میآید و من یک ماه برای تبلیغ میروم. سفارشی کنید که آویزهی گوشم کنم. همانجور که وضو میگرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: آسید! سعی کن هر شبانهروزی یک مرتبه برای امام حسین علیه السلام گریه کنی...
آیت الله سیدمحسن خرازی
📚 برگرفته از کتاب «ردپای سپید»
#محرم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ در مورد حجاب
ارسالی از شما همراهان 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌شهیدابراهیمهادیمیگفت:
به #حجاب احترام بگذارید!✨
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از روزی که فهمید توجه نامحرم و
به تیپ و ظاهرش جلب کرده
با یه تغییر از این رو به اون رو شد..!
آقا ابراهیم هادی و میگما
#شهید_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجاب_و_عفاف
حجاب خط مقدم ماست ✌
پیشنهاد دانلود
#ارسالی از شما 👆
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
A j:
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت پنجاه سوم: مطلع الفجر : ( ۲ )
✔️ راوی : حسین الله کرم
🔸بالاخره روز موعود فرا رسيد. با هجوم وسيع بچه ها از محورهاي مختلف، بسياري از مناطق مهم و استراتژيك نظير تنگه حاجيان وگورك، منطقه برآفتاب، ارتفاعات سرتتان، چرميان، ديزه كش، فريدون هوشيار و قسمتهائي از ارتفاعات شياكوه و همه روستاهاي دشت گيلان آزاد شد.
در جبهه مياني با تصرف چندين تپه و رودخانه، نيروها به سمت تپه هاي انار حركت كردند. دشمن ديوان هوار آتش ميريخت.
بعضي از گردا نها با عبور از تپه ها، به ارتفاعات شياكوه رسيدند. حتي بالاي ارتفاعات رفته بودند. دشمن ميدانست كه از دست دادن شياكوه يعني از دست دادن شهر خانقين عراق، براي همين نيروي زيادي را به سمت ارتفاعات و به منطقه درگيري وارد كرد.
🔸نيمه هاي شب بيسيم اعلام كرد: حسن بالاش و جمال تاجيك به همراه نيروهايشان از جبهه مياني به شياكوه رسيده اند و تقاضاي كمك كرده اند.
لحظاتي بعد ابراهيم تماس گرفت و گفت: همه ارتفاعات انار آزاد شده، فقط يكي از تپه ها كه موقعيت مهمي دارد شديداً مقاومت ميكند، ما هم نيروي زيادي نداريم. به ابراهيم گفتم: تا قبل از صبح با نيروي كمكي به شما ملحق ميشوم. شما با فرماندهان ارتش هماهنگ كنيد و هر طور شده آن تپه را هم آزاد كنيد. همراه يك گردان نيروی کمکی به سمت جبهه مياني حركت كرديم.
🔸در راه از فرماندهي سپاه گفتند: دشمن از پاتك به بستان منصرف شده، اما بسياري از نيروهاي خودش را به جبهه شما منتقل كرده. شما مقاومت كنيد كه انشاءالله سپاه مريوان به فرماندهي حاج احمد متوسليان عمليات بعدي را به زودي آغاز ميكند. در ضمن از هماهنگي خوب بچه هاي ارتش و سپاه تشكر كردند و گفتند: طبق اخبار بدست آمده تلفات عراق در محور عملياتي شما بسيار سنگين بوده. فرماندهي ارتش عراق دستور داده كه نيروهاي احتياط به اين منطقه فرستاده شوند.
هوا در حال روشن شدن بود. در راه نماز صبح را خوانديم. هنوز به منطقه انار نرسيده بوديم كه خبر شهادت غلامعلي پيچك در جبهه گيلانغرب همه ما را متأسف كرد.
به محض رسيدن به ارتفاعات انار، يكي از بچه ها با لهجه مشهدي به سمت من آمد و گفت: حاج حسين، خبر داري ابراهيم رو زدن!!
🔸بدنم يكدفعه لرزيد. آب دهانم را فرو دادم وگفتم: چي شده؟!
جواب داد: يه گلوله خورده تو گردن ابراهيم.
رنگم پريد. سرم داغ شد. ناخودآگاه به سمت سنگرهاي مقابل دويدم.
در راه تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور م يشد، وارد سنگر امدادگرشدم و بالاي سرش آمدم.
گلوله اي به عضلات گردن ابراهيم خورده بود. خون زيادي از او می رفت.
🔸جواد را پيدا كردم و پرسيدم: ابرام چي شده؟!
با كمي مكث گفت: نميدونم چي بگم. گفتم: يعني چي؟!
جواب داد: با فرماندهان ارتش صحبت كرديم كه چطور به تپه حمله كنيم. عراق يها شديداً مقاومت ميكردند. نيروي زيادي روي تپه و اطراف آن داشتند. هر طرحي داديم به نتيجه نرسيد.
نزديك اذان صبح بود و بايد كاري ميكرديم، اما نميدانستيم چه كاري بهتره.
يكدفعه ابراهيم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقيها حركت كرد و بعد روي تخته سنگي به سمت قبله ايستاد!
🔸با صداي بلند شروع به گفتن اذان صبح كرد! ما هر چه داد ميزديم كه ابراهيم بيا عقب، الان عراقيها تو رو ميزنن، فايده نداشت.
تقريباً تا آخر اذان را گفت. با تعجب ديديم كه صداي تيراندازي عراقيها قطع شده! ولي همان موقع يك گلوله شليك شد و به ابراهيم اصابت كرد. ما هم آورديمش عقب!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
A j:
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت پنجاه چهارم : معجزه اذان ( ۱ )
✔️ راوی : حسین الله کرم
🔸در ارتفاعات انار بوديم. هوا كاملاً روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست. مشغول تقسيم نيروها و جواب دادن به بيسيم بودم.
يكدفعه يكي از بچه ها دويد و باعجله آمد پيش من و گفت: حاجي، حاجي يه سري عراقي دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به اين طرف مييان!
🔸با تعجب گفتم:كجا هستند!؟ بعد با هم به يكي از سنگرهاي مشرف به تپه رفتيم. حدود بيست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفيد به دست گرفته و به سمت ما مي آمدند. فوري گفتم: بچه ها مسلح بايستيد، شايد اين حُقه باشه!
🔸لحظاتي بعد هجده عراقي كه يكي از آ نها افسر فرمانده بود خودشان را تسليم كردند. من هم از اينكه در اين محور از عراقيها اسير گرفتيم خوشحال شدم. با خودم فكر كردم که حتماً حمله خوب بچه ها و اجراي آتش باعث ترس عراقيها و اسارت آنها شده. بعد درجه دار عراقي را آوردم داخل سنگر.
🔸يكي از بچه ها كه عربي بلد بود را صدا كردم.
مثل بازجوها پرسيدم: اسمت چيه، درجه و مسئوليت خودت را هم بگو! خودش را معرفي كرد و گفت: درج هام سرگرد و فرمانده نيروهايي هستم كه روي تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشكر احتياط بصره هستيم كه به اين منطقه اعزام شديم.
🔸پرسيدم: چقدر نيرو روي تپه هستند. گفت: الان هيچي!!
چشمانم گرد شد. باتعجب گفتم: هيچي!؟ جواب داد: ما آمديم و خودمان را اسير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خاليه! دوباره با تعجب نگاهش كردم و گفتم: چرا !؟
گفت: چون نميخواستند تسليم شوند.
تعجب من بيشتر شد و گفتم: يعني چي؟!
فرمانده عراقي به جاي اينكه جواب من را بدهد پرسيد: اي نالمؤذن؟!
🔸اين جمله احتياج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: مؤذن!؟
اشك در چشمانش حلقه زد. با گلويي بغض گرفته شروع به صحبت كرد و مترجم سريع ترجمه ميكرد:
به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستيد. به ما گفته بودند براي اسلام به ايران حمله ميکنيم و با ايرانيها ميجنگيم. باور كنيد همه ما شيعه هستيم.
🔸ما وقتي ميديديم فرماندهان عراقي مشروب ميخورند و اهل نماز نيستند خيلي در جنگيدن با شما ترديد كرديم. صبح امروز وقتي صداي اذان رزمنده شما را شنيدم كه با صداي رسا و بلند اذان ميگفت، تمام بدنم لرزيد. وقتي نام اميرالمؤمنين را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت ميجنگي. نكند مثل ماجراي كربلا ...
ديگر گريه امان صحبت كردن به او نميداد. دقايقي بعد ادامه داد: براي همين تصميم گرفتم تسليم شوم و بار گناهم را سنگي نتر نكنم. لذا دستور دادم كسي شليك نكند. هوا هم كه روشن شد نيروهايم را جمع كردم و گفتم: من ميخواهم تسليم ايرانيها شوم. هركس ميخواهد با من بيايد. اين افرادي هم كه با من آمده اند دوستان هم عقيده من هستند. بقيه نيروهايم رفتند عقب. البته آن سربازي كه به سمت مؤذن شليك كرد را هم آوردم. اگر دستور بدهيد او را ميكُشم. حالا خواهش ميكنم بگو مؤذن زنده است يا نه؟!
مثل آدمهاي گيج و منگ به حرفهاي فرمانده عراقي گوش ميكردم. هيچ حرفي نميتوانستم بزنم، بعد از مدتي سكوت گفتم:آره، زنده است. با هم از سنگر خارج شديم. رفتيم پيش ابراهيم كه داخل يكي از سنگرها خوابيده بود.
🔸تمام هجده اسير عراقي آمدند و دست ابراهيم را بوسيدند و رفتند. نفر آخر به پاي ابراهيم افتاده بود و گريه ميكرد. ميگفت: من را ببخش، من شليك كردم.
بغض گلوي من را هم گرفته بود. حال عجيبي داشتم. ديگر حواسم به عمليات و نيروها نبود. ميخواستم اسراي عراقي را به عقب بفرستم که فرمانده عراقي من را صدا كرد و گفت: آن طرف را نگاه كن. يك گردان كماندوئي و چند تانك قصد پيشروي از آنجا دارند. بعد ادامه داد: سريعتر برويد و تپه را بگيريد. من هم سريع چند نفراز بچه هاي اندرزگو را فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن آن ارتفاع، پاكسازي منطقه انار كامل شد.
گردان كماندويي هم حمله كرد. اما چون ما آمادگي لازم را داشتيم بيشتر نيروهاي آن از بين رفت و حمله آ نها ناموفق بود. روزهاي بعد با انجام عمليات محمدرسول الله در مريوان، فشار ارتش عراق بر گيلا نغرب كم شد.
🔸به هر حال عمليات مطلع الفجر به بسياري از اهداف خود دست يافت. بسياري از مناطق كشور عزيزمان آزاد شد. هر چند كه سرداراني نظير غلامعلي پيچك، جمال تاجيك و حسن بالاش و... در اين عمليات به ديدار يار شتافتند.
ابراهيم چند روز بعد، پس از بهبودي كامل دوباره به گروه ملحق شد. همان روز اعلام شد: در عمليات مطلع الفجر كه با رمز مقدس يا مهدي ادركني انجام شد. بيش از چهارده گردان نيروي مخصوص ارتش عراق از بين رفت.
نزديك به دو هزار كشته و مجروح و دويست اسير از جمله تلفات عراق بود.
همچنين دو فروند هواپيماي دشمن با اجراي آتش خوب بچه ها سقوط كرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》