eitaa logo
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
175 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت زهرا دستش را روی دهان گذاشت تا صدای هق هقش بلند نشود... محمد حسین داد کشید: _"می گویم بابا ایوب کجاست؟" رو کرد به پرستار ها ...آقا نعمت دست را گرفت و کشیدش عقب، محمد برگشت سمت نعمت آقا: _"بابا ایوب رفت؟ آره؟" رگ گردنش بیرون زده بود. با عصبانیت به پرستارها گفت: _"کی بود پشت تلفن گفت حالش خوب است؟ من از پاسگاه زنگ زدم، کی گفت توی ای سی یو است؟ بابا ایوب من مرده...شما گفتید خوب است؟ چرا دروغ گفتید؟" دست آقا نعمت را کنار زد و دوید بیرون سرم گیج رفت، نشستم روی صندلی آقا نعمت دنبال محمد حسین دوید. وسط خیابان محمد حسین را گفت توی بغلش محمد خشمش، را جمع کرد توی مشت هایش و به سینه ی آقا نعمت زد. آقا نعمت تکان نخورد: _"بزن محمد جان....من را بزن....داد بکش....گریه کن محمد...." محمد داد می کشید و آقا نعمت را می زد. مردم ایستاده بودند و نگاه می کردند. محمد نشست روی زمین و زبان گرفت. _"شماها که نمی دانید...نمی دانید بابا ایوبم چطوری رفت. وقتی می لرزید شماها که نبودید. همه جا تاریک و سرد بود، همه وسایل ماشین را دورش جمع کردم و آتش زدم تا گرم شود، سرش را گرفتم توی بغلم....." بغضش ترکید و با صدای بلند گریه کرد: _"سر بابام توی بغلم بود که مرد....... با..با.....ایوبم....توی بغل....من مرد....." ایوب را دیدم... به سرش ضربه خورده بود، رگ زیر چشمش ورم کرده بود. محمد حسین ایوب را توی درمانگاه می برد تا آمپولش را بزند. بعد از آمپول، ایوب به محمد می گوید حالش خوب است و از محمد می خواهد که راحت بخوابد. هنوز چشم هایش گرم نشده بود که ماشین چپ می شود. ایوب از ماشین پرت شده بود بیرون... دکتر گفت: _" تمام شده بوده" از موبایل آقا نعمت زنگ زدم به خانه بعد از اولین بوق هدی، گوشی را برداشت: _"سلام مامان" گلویم گرفت: _"سلام هدی جان مگر مدرسه نبودی؟" - ساعت اول گفتم بابام تصادف کرده، اجازه دادندبیایم خانه پیش دایی رضاوخاله مکث کرد: _ "باباایوب حالش خوب است؟" بینیم سوخت واشک دوید به چشمانم: _"آره خوب است دخترم خیلی خوب است..." اشک هایم سر خوردند روی رد اشک های آن چند ساعت و راه باز کردند تا زیر چانه ام... صدای هدی لرزید: _"پس چرا این ها همه اش گریه می کنند؟" صدای گریه ی شهیده از آن طرف گوشی می آمد. لبم را گاز گرفتم و نفسم را حبس کردم. هدی با گریه حرف می زد: _"بابا ایوب رفته؟" آه کشیدم: _"آره مادر جان، بابا ایوب دیگر رفت خیلی خسته شده بود حالا حالش خوب خوب است" هدی با داییش کلنجار رفت که نگذارد کسی گوشی را از او بگیرد. هق هق می کرد: _"مامان تو را به خدا بیاورش خانه تهران، پیش خودمان" + نمی شود هدی جان، شما باید وسایلتان را جمع کنید بیایید - ولی من میخواهم بابام تهران باشد، پیش خودمان به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت بود، میخواست نزدیک برادرش، حسن، در وادی رحمت دفن شود. هدی به زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید میتوانید به وصیت عمل نکنید. اصرار هدی فایده نداشت. این ایوب از من بود و می خواستم انجامش دهم. سومِ ایوب، بود. دلم می خواست برایش بخرم. جبران آخرین روز مادری که زنده بود. نمی توانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمد حسین و هدی سفارش کرده بود برای من ظرف های کریستال بخرند. صدای نوار قران را بلند تر کردم. به خواب فامیل آمده بود و گفته بود: _"به شهلا بگویید بیشتر برایم بگذارد." قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم. آه کشیدم: "آخر کی اسم تو را گذاشت؟" قاب را می گیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه می کنم: _"می دانی؟ تقصیر همان است که تو این قدر کشیدی، اگر هم اسم یک آدم و بودی، من هم نمی شدم یک آدم صبور سختی کش" اگر ایوب بود، به این حرفهایم می خندید. مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش روی صورتش دست می کشم: _"یک عمر من به حرف هایت دادم...حالا تو باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه می گویم. از همین چند روز آن قدر حرف دارم از خودم، از بچه ها..... داغان شده، ده روز از مدرسه اش گرفتم و حالا فرستادمش شمال هر شب از خواب می پرد، صدایت می کند.خودش را می زند و لباسش را پاره می کند. خیلی کوچک است، اما خیلی خوب که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند. هم که شروع کرده هرشب برایت نامه می نویسد... مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر می زند." اشک هایم را پاک می کنم و به ایوب چشم غره می روم: _"چند تا نامه جدید پیدا کرده ام. قایمشان کرده بودی؟ رویت نمی شد بدهی دستم؟" ولی خواندمشان نوشتی: "تا آخرین طلوع و غروب خورشید حیات، چشمانم جست و جو گر و دستانم دستان تو خواهد بود. برای این همه ، نمی دانم چه بگویم، فقط زبانم به یک می چرخد و آن این که همیشه باشی خدا نگهدارت..... تو ....ایوب" قاب را می بوسم و می گذارم روی تاقچه به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت از ایوب بر می آید.... از او می خواهم هست. فضای خانه را پر می کند. مادرش آمده بود خانه ما و چند روزی مانده بود.... برای برگشتنش پول نداشت. توی اتاق ایوب سرم را بالا گرفتم: _" را حفظ کن، هیچ پولی در خانه ندارم." دوستم آمد جلوی در اتاق: _"شهلا بیا این اتاق، یک چیزی پیدا کردم." آمده بود کمکم تا بخاری ها را جمع کنیم.شش ماهی بود که بخاری را تکان نداده بودیم. یک دسته اسکناس پیدا کرده بود. ایوب آبرویم را حفظ کرد. توی امتحان های کمکش کرد. برای که هدی از همان نوجوانیش داشت به خوابم می آمد و راهنمایی می کرد. حتی حواسش به محمد حسن هم بود. یک سینی درست کرده بودم تا محمد حسین شب جمعه ای ببرد مسجد، یادش رفت. صبح سینی را دادم به محمد حسن و گفتم بین همسایه ها بگرداند. وقتی برگشت حلوا ها نصف هم نشده بود. یک نگاهش به حلوا بود و یک نگاهش به من _ مامان می گذاری همه اش را خودم بخورم؟ + نه مادر جان، این ها برای بابا است که چهار تا نماز خوان بخورند و فاتحه اش را بفرستند. شانه اش را بالا انداخت: _ "خب مگر من چه ام است؟ خودم می خورم، خودم هم فاتحه اش را می خوانم." چهار زانو نشست وسط اتاق و همه حلوا ها را خورد. سینی خالی را آورد توی آشپزخانه: "مامان خیلی کم است. میروم برای بابا بخوانم. شب ایوب توی خواب سیب آبداری را گاز می زد و می خندید. فاتحه و نمازهای محمد حسن به او رسیده بود به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت (آخر) از تهران تا تبریز خیلی راه است.... برای این که دلمان گرفت و هوایش را کردیم برویم سر مزارش.. سالی چند بار می رویم تبریز و همه روز را توی می مانیم. بچه ها جلوتر از من می روند...، ولی من هر بار دست و پایم می لرزد. اول سر مزار حسن می نشینم تا کمی آرام شوم. اما باز دلم شور می زند... انگار باز ایوب آمده باشد و بخواهیم کنیم که نکند چشم توی چشم هم شویم. فکر می کنم چه جوری نگاهش کنم ؟ چه بگویم؟ از کجا شروع کنم؟ ایوبم.......😭 😭 😭 ... 😭😭 به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
(زندگینامه‌شهید‌ایوب‌بلندی)🍃 امیدوارم‌راضی‌بوده‌باشین🌱
از پنج سالگی شروع به حفظ قرآن کرد. هميشه ميگفت دلم ميخواهد مثل خانم گمنام باشم. کسی نميدانست كه او حقوقش را خرج نيازمندان ميكند. در تعزيه اشقياخوان بود نقش شمر را به او میدادند. 🕊سالروزولادت: ۱۳۷۱/۹/۳۰ 🕊سالروزشهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ 🕊🍃 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
زمانی که در عرش ندا سردادند: حیّ علی خیر العمل (بشتابید به سوی بهترین عمل) تو و یارانت شتافتید از پی حسین(ع)و یارانش و پس از نماز، چه عملی خیر تر از فدایی راه ناموس آل‌الله شدن؟! قربانی شدن برای خواهر حسین(ع) بها می خواهد آری (بهشت را به بها دهند نه به بهانه) بهایش،شباهت به حسین(ع) است... باید همچون حسین(ع)،از شیرخوارت بگذری تفاوتش این است: او تقدیم می کند و تو تنهایش می گذاری تا ظهور. آری (بهشت را به بها دهند نه به بهانه) . . . اگر برای چند لحظه از هیاهوی این شهر شلوغ رها شوی به گوش هایت فرصت شنیدن بدهی و دل به آوای اذان بسپاری صوت اذان مؤذن بهشت علی‌اکبر(ع) از ملکوت می رسد رسول‌خدا(ص) قامت می‌بندند ائمه، پیامبران،صدیقان و شهدا صف می بندند و ملائک. مصطفی‌جان صفای صورت و تبسم نقش بسته بر لبانت، در نماز بهشت عجب،دیدن دارد سیدابراهیم،برادر 💚 در قنوت این نماز عشق زمینی ها فراموش ات نشود. https://www.instagram.com/tv/CYmCAIfhPZl/?utm_medium=share_sheet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه مجاهدت باز است... بازنشر گزارش صوتی از متن و حاشیه دیدار رهبر انقلاب اسلامی با خانواده شهید مصطفی احمدی روشن در سال ۱۳۹۰ به مناسبت سالگرد مصطفی احمدی روشن ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
از چشم خدا افتاده‌ایم یا خیر؟ یکی از علما می‌گفت اگر می‌خواهی ببینی از چشم خدا افتاده‌ای یا نه، یک راه بیشتر ندارد... هروقت دیدی گناه می‌کنی و بعد غصه می‌خوری، بدان که از چشم خدا نیفتاده‌ای. اما اگر گناه می‌کنی و می‌گویی: مهم نیست؛ بترس که خط دورت کشیده شده باشد. هر شب قبل از خواب اعمالمان را کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 دلتنگم و جز روی خوشٺ در نظرم نیسٺ در گیتی و افلاڪ بہ جز تـــو قمرم نیسٺ با عشق تــــو شب را بہ سحرگاه رسانم بی لذٺ دیدار تو شب را سحرم نیسٺ شبت بخیرمولای_غریبم
گام برداشتن در جاده عشق هزینه میخواهد! هزینه هایی که انسان را عاشق ... و بعد ... میکند ... حاج حسین خرازی🌸🌱 🌷✨🌙_یاران_شهدایی❤️
*✨شهید، باران رحمت الهی است*✨ که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد.👌🏻 عشق شهید، عشق حقیقی است💐 که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. 👇🏻👇🏻👇🏻 *کانال سردارسرلشکرشهیدمجیدبقایی* *کانالی پر از مطالب شهدایی و بصیرتی حتماعضو بشین* ❤️🌹❤️🌹⤵️⤵️ https://chat.whatsapp.com/KTwtxPoS23FLcCxvudtPRd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت نامهٔ شهدا 📖 🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـ‌ها را راهے کربلاے جبـ‌هہ‌ها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هـــداء" مےنشینیم...♥️ ‌ بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨ ╔━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولای مهربانم! آنانی که به غيبتتان ايمان ندارند، به غيب قرآن راه ندارند! ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 📔 بقره: آيات 2 تا 4 «آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه‌ی هدايت پرهيزكاران است. (پرهيزكاران) كسانى هستند كه به «غيب» ايمان مى‌‏آورند و نماز را برپا مى‏‌دارند و از تمام نعمت‌ها و مواهبى كه به آنان روزى داده‏‌ايم، انفاق مى‌‏كنند. و آنان كه به آن چه بر شما نازل شده، و آن چه پيش از شما (بر پيامبران پيشين) فروفرستاده شده، ايمان مى‌‏آورند و به «آخرت» يقين دارند.» حضرت امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: «غيب» قيام و ظهور حضرت حجّت عليه‌السّلام است و همچنین فرمودند: اعتقاد و اقرار به قيام قائم ماست.🌱 📚 تفسير جامع ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
✠﷽✠ 🕊💐 🌹♡دعای عهد♡🌹 ☆ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ‌☆ 🕊اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ 💕وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ 🕊وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ 💕وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ 🕊وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ 💕وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ 🕊وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ 💕وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ 🕊اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ 💕وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ 🕊وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ 💕یا حَىُّ یا قَیُّومُ 🕊أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ 💕الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ 🕊وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ 💕یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ 🕊وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ 💕وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ 🕊یا مُحْیِىَ الْمَوْتى 💕وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ 🕊یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ 💕اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ 🕊الْقائِمَ بِأَمْرِکَ 💕صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ 🕊عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ 💕فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها 🕊سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها 💕وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ 🕊مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ 💕وَ مِدادَ کَلِماتِهِ 🕊وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ 💕وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ 🕊أللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ 💕فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا 🕊وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى 💕عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى 🕊لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً 💕اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ 🕊وَالذّابّینَ عَنْهُ 💕وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ 🕊وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ 💕وَالْمُحامینَ عَنْهُ 🕊وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ 💕وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🕊اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ 💕الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً 🕊فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى 💕مُؤْتَزِراً کَفَنى 🕊شاهِراً سَیْفى 💕مُجَرِّداً قَناتى 🕊مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى 💕فِى الْحاضِرِ وَالْبادى 🕊اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ 💕وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ 🕊وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ 💕وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ 🕊وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ 💕وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ 🕊وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ 💕وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ 🕊وَاشْدُدْ أَزْرَهُ 💕وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ 🕊وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ 💕فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ 🕊ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ 💕بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ 🕊فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ 💕وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک 🕊َحَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ 💕وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ 🕊وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ 💕وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ 🕊وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ 💕وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ 🕊وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ 💕وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ 🕊مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ 💕اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ 🕊مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ 💕وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ 🕊وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ 💕اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ 🕊عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ 💕وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ 🕊إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً 💕وَ نَراهُ قَریباً 🕊بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ 🔹آنگاه سه بار بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: 💕اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان 🕊اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان 💕اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان ِ اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج والعافیةَ وَ النَصر بِحَقِّ حضرت زینب(س) 🦋 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c