eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.7هزار دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
15.5هزار ویدیو
186 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد.گفتم: «با اجازه پدرم، بله.» محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد. از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم. ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.» 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.» دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.» رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم. به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96 * http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
یه‌جـا‌تو وصیـت‌نامشـون‌میـگن؛ خدایـاوحشـت‌همـه‌ی وجـودم‌را‌فـرا‌گرفته‌است' من‌قـادر‌به‌مھـارِ نفـسِ‌خـودنیسـتم رسـوایم‌نڪن! +حقیقـتا‌حاجـی‌ڪه‌ اینـجـوری‌میگـن آدم‌خیلـی‌زیاد‌شـرمنده‌میشھ :)💔 🌷 شهید علی چیت سازیان میگه اگر می خواهید از سیم خاردار دشمن عبور کنید، باید از سیم خاردار نفس عبور کنید  مدت هاست عملیات گناه در قلبم ریشه های ایمانم را منفجر کرده است!! 😭😭😭 ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌸🍃°• شکوفه در شکوفه پیچیده ست و این آغاز فصل بهار است ...🌱 کافی ست دلت بهار باشد ،از اشک تو سبز می شود خار از خنده ات آب می شود برف ، در دشت تو لانه می کند سار ...🕊 🌸💚۰
🌹{ }🌹 ابراهیم درموضوع امانت خیلی جدی بود. اوعدالت در رفتار و گفتار را خیلی رعایت می کرد. یادم هست سلاح کمری رابه دوستش داده بود و موعود تحویل به سپاه رسید. او درحالی که می توانست بی خیال باشد، اما به دنبال دوستش تا یکی از روستاهای اصفهان رفت تا امانت راپس بدهد و به این آیه عمل نمید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا: خداوند به شما امر می کند که امانتها را به صاحبانش بدهید. و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید. خداوند، اندرزهای خوبی به شما می دهد. خداوند، شنوا و بیناست. (نساء/58) ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
حالا درسته میگیم «فضای مجازی» ! ولی پشت اون گوشی ها «آدمای واقعی» نشسته ! 🔴 با نامحرم در ارتباطی، بعد صدای اذان و که می‌شنوی برقت می‌گیره؟! 🔴 برای نامحرم ایموجی قلب می‌فرستی، بعد رو به حرم امام رضا(ع) و امام حسین(ع) و ... سلام می‌دی؟! 🔴 قربون صدقه‌ی پسر یا دختر مردم می‌ری، بعد قرآن و با صوت می‌خونی؟! 🔴 عکس بی‌حجاب می‌فرستی براش و می‌گی تو اولین کسی هستی که اینارو براش می‌فرستم؟! آره عزیز . . . این همون جنگ نرمیه که ترکشاش از هزاران کیلومتری با همین موبایلی که تو دستته بهت ضربه می‌زنه ! کپی با ذکر 3صلوات برای ظهور آقا امام زمان ☺️❤️ ❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💥 مراقب باشیم، یه وقت هدف از امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، به پست گذاشتن و لایڪ گرفتن تغییر نکنه :))👍❌
از فضای مجازی استفاده کنید برای:🧐 🦋🌸 «امیدآفرینی... توصیه‌ی به صبر... توصیه‌ی به حق... بصیرت‌آفرینی... توصیه‌ی به خسته نشدن... تنبلی نکردن... بیکار نماندن و مانند این‌ها...» +فرمانده کل قوا فرمودن🌿! ❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c