دنیا باید اینو بدونه
که هیچی نتونسته و نمیتونه محبت اهل بیت رو از دلای ما بگیره...
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
لالالالا گلم بـبـیـن که شبـیـه تـو تـشـنه ام🥺
لالالالا آرزوی بـر بــادی
ندیدم کــنـی شـادی😔 تو لـبـاس دامـادی
لالا لالا قـافـله پـر از آه که ربــاب همـراه🥺
سر طـفـل شـش ماهه
چـرا دل یـک نـفـرم به حـالـه شـیـرخـواره نـسـوخـت؟... 🥀
سـه شـعبـه قــنـداقــتــ تــو به سـیـنه بـابـای تـو دوخــت😔
دلـم مـیـخـواد یـه جـایـی مـن و تـو باشیم دوتـایـی
بـگم لالایی بـگـم لالایــی😭
@abalfazleeaam
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
لالا گلـم، بـبـین کـه شـبیـه تـو تشـنـه ام آتـش مـزن بـه جان مـن ای مـادرم، بخواب
من خواب دیـده ام که سـرت روی نیزه بود خواب و خیـال بود نشـد بـاورم، بـخـواب🍃🥺
🗓️1400/5/22
@abalfazleeaam
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam
@sadrzadeh1
#حضرت_علی_اصغر #مراسم_شیرخوارگان_حسینی #حضرت_رقية #ابوالفضلیم_افتخارمه #ابوالفضلی_ها #حضرت_زینب #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #حضرت_اباالفضل #محرم #اربعین_پای_پیاده_حرم_ثارالله #کربلا #بینالحرمین #باب_القبله #روضه #روضه_العباس #رفیق_شهیدم #ابراهیم_هادی #حاج_حیدر_خمسه #حاج_محمود_کریمی #سینه_زنی #حاج_مهدی_رسولی #حاج_اسماعیل_دولابی #جمعه #جمکران #مهدویت #امام_زمان_عج #ظهور #قمر_بني_هاشم
https://www.instagram.com/p/CSgfKTMoW_I/?utm_medium=share_sheet
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
#شهید_رحمان_مدادیان
《ماجرای متوسل شدنم به شهید رحمان مدادیان》
همیشه نمازهام رو سروقت و حتی نماز شبم رو تو یه ساعت مشخص میخونم.
یه چند شبی بود که توفیق پیدا نمیکردم واسه خوندن نماز شب،قضاش رو میخوندم ولی اون نماز اول وقته یه چیز دیگه هست؛ناراحت بودم و بد جور دلم گرفته بود.
با استادم مطرح کردم ایشون هم راه حل هایی بهم دادن ولی هیچ کدومشون جواب نداد.با خیلیا مشورت کردم ولی یا بعضی هاشون جوابم رو نمیدادن یا بعضی ها راه حل هایی بهم میدادن؛همش رو امتحان کردم ولی بهم کمک نکرد.
دیگه کم کم ناامید شده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم و همچنان توفیق نداشتم . . .
تا اینکه عکس شهید رحمان مدادیان رو تو یکی از گروه هایی که عضو بودم دیدم وقتی عکس رو باز کردم و چشمم به عکسشون افتاد،یادم اومد که از نماز شب محرومم.
همونجا بود که به ایشون متوسل شدم، و بعد از اون دیگه نمازم اول وقت شد و نماز شبم هم همیشگی شده . . .
#ارسالی_از_اعضای_کانال
#محرم #عنایت_شهید
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
#شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ذکر مصائب حضرت زینب (س) توسط شهید #حاج_قاسم سلیمانی
➕ روضهخوانی رهبر انقلاب
#محرم
✨ابر گروه تب نوحه با شهــــــــــــدا✨
eitaa.com/joinchat/2108555275C470f942936
┄┅┅┅┅❀🌹❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○°🖤
#مداحی_روز_چهارم_محرم
*🎥کلیپ مداحی"با وفا خواهر"*
*🎙محمدحسین حدادیان*
اشک چشمتون جاری شد برای فرجِ صاحب عزا دعا کنید...
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم
*#بحرمة_الحسین_اللهم_عجل_لولیک_الفرج*
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤استاد"شجاعی"
📹حــســیــن کــربــلای خـودت باش. ○°🖤
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم
*#بحرمة_الحسین_اللهم_عجل_لولیک_الفرج*
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
AUD-20210813-WA0149.
16.55M
✨ شرحوبررسیکتاب
سهدقیقهدرقیامت
♨️تجربھنزدیڪبھمـرگ
جانباز مدافـعحرم
⏳جلسه پنجم
🎙️حجت الاسلام امینی خواه
✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ✨
🌈 #قسمت_چهلم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم... قرار شد اسفند ماه تو محضر عقد کنیم،🙈پنج فروردین جشنی خونه بابا بگیریم.
یکسال بعد عروسی کنیم☺️💞امین از ارثیه پدریش خونه و ماشین داشت که قرار شد تو همون خونه زندگی کنیم💝👌اون شب خاله امین یه جعبه کوچیک 🎁بهم داد و گفت:
_اینو امین داده برای شما.😊
وقتی رفتن،بازش کردم.یه انگشتر عقیق😍💍 زنانه بود.خیلی زیبا بود.☺️😍زیرش یه یادداشت بود که نوشته شده بود:
✍با ارزش ترین یادگاری مادرم.✍
انگشتر به دستم کردم.خیلی به دستم میومد.☺️
برای عقد بزرگترها همه بودن....
عمه ها،عمو و خاله ی امین.پدربزرگ و مادربزرگ ها؛عمه و دایی و خاله ی من.مامان و بابا و علی و محمد و خانواده هاشون.
محضر خیلی شلوغ شده بود...
قبل از اینکه عاقد برای بار سوم بپرسه آیا وکیلم،
👈تو دلم گفتم خدایا خودت خوب میدونی من کی ام.😞فقط تو میدونی من چقدر گناهکارم.😞اینا فکر میکنن من خیلی خوبم،😞کمکم کن آبرویدینت باشم.🙏✨
-عروس خانم آیا وکیلم؟
👈تو دلم گفتم✨ خدایا با اجازهی خودت، با اجازه ی رسولت(ص)،با اجازهی اهلبیت رسولت(ع)،با اجازهی امام زمانم(عج)، گفتم:
_با اجازه ی خانم زینب(س)، پدرومادرم، بزرگترها،شهید رضاپور👣و همسرشون.. بله...💓☺️
صدای صلوات بلند شد.
امین هم بله گفت☺️ و عاقد خطبه رو شروع کرد.... بعد امضاها و مراسم حلقه ها و پذیرایی،خیلی از مهمان ها رفته بودن.💓امین💓 و محمد یه گوشه ای ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن..اطرافم رو خوب نگاه کردم. هیچکس حواسش به من نبود🙈منم از فرصت استفاده کردم و خوب به امین نگاه کردم.❤️👀جوانی بیست و چهار ساله،لاغر اندام که موها و ریش مشکی و نسبتا کوتاه و مجعدی داشت.☺️کت و شلواری که به سلیقه ی من بود خیلی به تنش قشنگ بود.😍
اقرار کردم خیلی دوستش دارم.😍
مریم اومد نزدیکم.آروم و بالبخند گفت:
_بسه دیگه.خجالت بکش.پسر مردم آب شد.😉امین متوجه نگاه من شده بود و از خجالت سرشو انداخته بود پایین.☺️😅به بقیه نگاه کردم.همه چشمشون به من بود و لبخند میزدن... از شدت خجالت سرخ شده بودم.سرمو انداختم پایین و دلم میخواست بخار بشم تو ابرها.😬🙈
سوار ماشین امین شدم...
فقط من و امین بودیم.با آرامش واحترام گفت:
_کجا برم؟😊
-بریم خونه ما.☺️☝️
دوست داشتم با امین بریم بهشت زهرا (س)پیش پدرومادرش...
گرچه بهتر بود با لباس عقدم میرفتم ولی دوست #نداشتم همه #نگاهم کنن.
ترجیح دادم چادر مشکی و لباس بیرونی بپوشم.لباس عقدم پوشیده بود ولی سفید بود و #جلب_توجه میکرد.
گل خریدیم و رفتیم سمت بهشت زهرا(س).
تو مسیر همش به امین نگاه میکردم👀❤️ ولی امین فقط به جلو نگاه میکرد. بهتر،منم از فرصت استفاده میکردم و چشم ازش برنمیداشتم.😇
یک ساعت که گذشت بالبخند گفت:
_خب صحبت هم بفرمایید دیگه.همه ش فقط نگاه میکنید.😍😉
دوست داشتم زودتر باهام خودمونی حرف بزنه.از کلمات شما و افعال سوم شخص استفاده نکنه.🙈میدونستم امین خیلی با حجب و حیائه و اگه خودم بخوام مثل دخترهای دیگه رفتار کنم،این روند طولانی تر میشه.😬پس خودم باید کاری میکردم.
گرچه #خیلی_برام_سخت_بود ولی امین #همسرم بود و معلوم نبود چقدر کنار هم میموندیم.نمیخواستم حتی یک روز از زندگیمو از دست بدم.دل و زدم به دریا و گفتم:
_امین.☺️
بدون اینکه نگاهم کنه،سرد گفت:
_بله.😐
این جوابی که من میخواستم نبود.🙁شاید زیاده روی بود ولی من وقت نداشتم.دوباره گفتم:
_امین.☺️
بدون اینکه نگاهم کنه،بالبخند گفت:
_بله.😊
نه.این هم نبود.🙈برای سومین بار گفتم:
_امین.☺️
نگاهم کرد.چشم تو چشم.با لبخندگفت:
_بله☺️
خوشم اومد ولی اینم راضیم نمیکرد.🙈برای بار چهارم گفتم:
_امین.☺️
چشم تو چشم،بالبخند،با اخم ساختگی، گفت:
_بله😠☺️
نشد.پنجمین بار با ناز گفتم:😌
_امییییین.☺️
به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت:
_جانم😍
این شد. از ته دل لبخند زدم...😌😍
و همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم: ...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
رفیق شهیدم ابراهیم هادی 🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_چهل_ویکم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم:
_دوست دارم.😍🙈
یه دفعه زد رو ترمز،وسط اتوبان...
سرم محکم خورد به داشبرد.🤕ماشین ها با بوق ممتد و به سرعت از کنارمون رد میشدن.🚕🚙🚌روی صندلی جا به جا شدم و بدون اینکه نگاهش کنم پیشانیمو ماساژ دادم
و با خنده گفتم:
_امین خیلی بی جنبه ای..سرم درد گرفت.😬😁
هیچی نگفت...
نگاهش کردم.سرش روی فرمان بود. ترسیدم.😧😥فکر کردم سرش با شدت خورده به فرمان.
آروم صداش کردم.جواب نداد.نگران شدم.بلندتر گفتم:
_امین،جان زهرا بلند شو.😨
سرشو آورد بالا ولی نگاهم نکرد. چشمهاش نم اشک داشت.😢قلبم درد گرفت.خوب نگاهش کردم.چیزیش نبود.
به من نگاه نمیکرد.
ماشین روشن کرد و رفت کنار اتوبان پارک کرد...
از ماشین پیاده شد،رفت تو بیابون.🚶یه کم که دور شد،نشست رو زمین.
من به این فکر میکردم که ممکنه چه حالی داشته باشه.
احتمال دادم بخاطر این باشه که #ترسیده وقتی بخواد بره سوریه من #نتونم ازش دل بکنم.😔💔
نیم ساعتی گذشت....
پیاده شدم و رفتم کنارش نشستم.چند دقیقه ای ساکت بودیم.بدون اینکه نگاهش کنم،گفتم:
_من قول میدم هر وقت خواستی بری سوریه مانعت نشم،حتی دلخور هم نشم.نگران نباش.😒
دوباره بغضش ترکید...
من با تعجب نگاهش میکردم.😟دیگه طاقت سکوتش رو نداشتم.اشکهام جاری شد.😭گفتم:
_چی شده؟ امین،حرف بزن.😭
یه نگاهی به من کرد...
وقتی اشکهامو دید عصبانی😠 بلند شد و یه کم دور شد.
گیج نگاهش میکردم.😟🙁دلیل رفتارشو نمیفهمیدم.
ناراحت گفت:
_زهرا..حلالم کن.😞
سؤالی نگاهش کردم.اومد نزدیکتر،
گفت:....
ادامه دارد...
رفیق شهیدم ابراهیم هادی 🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_چهل_ودوم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
گفت:
_تو خیلی خوبی..😔خوش اخلاق،مهربون، مؤدب،باحیا،باایمان،زیبا...هرچی بگم کمه..😞ولی بخاطر دل من...شاید خیلی زود تنها بشی...من هر کاری کردم نتونستم بهت علاقه مند نشم.نتونستم فراموشت کنم.😣😞
عجب!! پس عذاب وجدان داشت...☺️
سرشو انداخت پایین و با پاش سنگ ها رو جا به جا میکرد.
بهش نزدیکتر شدم.دست هاشو تو دستم گرفتم.دست های مردی که #همسرم بود و عاشقانه دوستش داشتم...
جا خورد.😒دست هاشو کشید ولی محکم تر گرفتمش.😊تو چشمهاش نگاه کردم.اونقدر صبر کردم تا امین هم به چشمهای من نگاه کنه.وقتی چشم تو چشم شدیم،بالبخند گفتم:
_پس همدردیم.☺️
سؤالی نگاهم کرد.با حالت شاعرانه گفتم:
_درد عشقی کشیده ام که مپرس.😌
جدی گفتم:
_تو که مجبورم نکرده بودی.😊
-ولی اگه من...😔
-اون وقت هیچ وقت نمیفهمیدمش.😌
بازهم سؤالی نگاهم کرد.با لبخند گفتم:
_درد عشقو دیگه.😉
لبخند غمگینی زد.سرشو انداخت پایین.😞
-امین😊
-بله😔
باخنده گفتم:
_ای بابا! پنج بار دیگه باید صدات کنم تا اونجوری که من میخوام جواب بدی؟☺️☹️
لبخند زد.سرشو آورد بالا با مکث گفت:
_جانم😊
گفتم:
_نمیخوای عروس خوشگل و مؤدب و خوش اخلاق و مهربون و باحیا تو به پدرومادرت معرفی کنی؟☺️😌
لبخندی زد و گفت:
_بریم.😍
اول رفتیم سر مزار مادرش.🍃آرامگاه بانو مهری سعادتی.همسر شهید ایمان رضاپور.👣🍃
امین بابغض گفت:
_سلام مامان،امین کوچولوت امروز داماد شد.😢میدونم عروستو بهتر از من میشناسی. آوردمش تا باهات آشنا بشه.😢😒
نشستم کنار امین.گفتم:
_سلام..وقتی امین میگه مامان،منم میگم مامان، البته اگه شما اجازه بدید.☺️
بعد از فاتحه،باهم برای شادی روح مادرش سوره یس و الرحمن خوندیم.😍✨😍
گفتم:_امین☺️
نگاهم کرد.
-جانم😍
لبخند زدم.گفتم:
_بیا پیش مادرت باهم قول و قراری بذاریم.
-چه قول و قراری؟
-هر وقت پیش هم هستیم جوری رفتار کنیم که انگار قراره هزار سال با هم باشیم. #تولحظه زندگی کنیم.بیخیال آینده،باشه؟😉
-باشه.
-یه قولی هم بهم بده.😌
-چه قولی؟
-هر وقت خواستی بری اول از همه به من بگی.حداقل دو هفته قبل از رفتنت.😊☝️
یه کم مکث کرد.گفت:
_یه هفته قبلش.؟!
بالبخند گفتم:
مگه اومدی خرید چونه میزنی؟ باشه ولی اول به من بگی ها!☺️😇
-قبول.😊
-آفرین.
رفتم رو به روش نشستم.یه جعبه کوچیک از کیفم درآوردم و گرفتم جلوش.
-این چی هست؟👀🎁
-بازش کن.😌
وقتی بازش کرد،لبخند عمیقی زد.انگشتر عقیقی که بهم هدیه داده بود؛با ارزش ترین یادگاری مادرش.
دست راستمو بردم جلوش که خودش تو انگشتم بذاره.💍لبخندی زد و به انگشتم کرد.دست هامو کنار هم گذاشتم و به حلقه و انگشتر با ارزشم نگاه میکردم.لبخند زدم.💍💍هردو برام با ارزش بودن.امین نگاهم میکرد و لبخند میزد.
بلند شد و گفت:
_بریم پیش بابام.👣🌷
اما من نشسته بودم.به سنگ مزار نگاه کردم و تو دلم به مادر امین گفتم... کاش زندگی منم شبیه زندگی شما باشه،شما بعد شهادت همسرتون دیگه تو این دنیا نموندین.😒کاش خدا به من رحم کنه و وقتی امین شهید میشه،من قبلش تو این دنیا نباشم. #شهادت امین، #امتحان خیلی سختیه برای من.😔
رفتیم پیش پدرش.رو به روم نشست.بعد خوندن فاتحه و قرآن،به من نگاه کرد.یه جعبه دیگه از کیفم درآوردم و بهش دادم.گفت:
_همه جواهراتت رو آوردی اینجا دستت کنم؟!😁
لبخند زدم و گفتم:
_بازش کن.☺️
وقتی بازش کرد،اول یه کم فقط نگاهش کرد.بعد به من نگاه کرد و لبخند زد.یه انگشتر عقیق شبیه انگشتر عقیق مادرش ولی مردانه،سفارش داده بودم براش درست کنن.😌💍
دستشو برد از جعبه درش بیاره،باجدیت گفتم:
_بهش دست نزن.😠
باتعجب نگاهم کرد.
-مگه مال من نیست؟!!😳
جعبه رو ازش گرفتم.انگشتر رو از جعبه درآوردم،بالبخند جوری گرفتم جلوش که فهمید میخوام خودم دستش کنم.😍لبخند زد و دستشو آورد جلو.خیلی به دستش میومد.با حالت شوخی دو تا دستشو آورد بالا و به حلقه و انگشترش نگاه میکرد؛مثل کاری که من کرده بودم.☺️🙈
نماز مغرب رو همونجا خوندیم.✨✨
بعد منو به رستوران برد و اولین شام باهم بودنمون رو خوردیم...😋😋
من با شوخی و محبت باهاش حرف میزدم.امین هم میخندید.😁☺️
بعد شام منو رسوند خونه مون.
از ماشین که پیاده شدم،زدم به شیشه.شیشه ی ماشین رو پایین داد...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خاطرات شهید
●علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت و همیشه می گفت:
" دلم می خواد روز محشر مثل اربابم بی سر باشم".
در آخر وصیتش هم نوشته بود این شعر را روی قبرم حک کنید.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
تن بی سر عجب نیست، رود گر در خاک
سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است
●وقتی بعد از دو سه هفته، در عملیات کربلای 5 پیکرش تفحص شد و برگشت، پیکرش همان طور که آرزو کرده بود، بی سر بود و این شعر زینت بخش سنگ قبر شد.
🌷شهیدمجیدلردان 🌷
🌷یادشهداباصلوات🌷
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه شهید محمدرضا تورجی زاده
فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ
🏴🏴🏴🏴
🖤دیوانه می شدم وقتی می خواند
دل پاکی داشت و اشک روان
در روضه حرف های دلی میزد
قسمت هایی از مقتل را می خواند
🏴یادم است سیاهپوشان بود؛
یک روز قبل از محرم آمد روضه بخواند برگشت همان اول بسم الله گفت: بچه ها محرم اومد.همین یک جمله را که گفت همه زدند زیر گریه💔
🥀#شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی(حاج عمار)🕊
شبـتــون شــهـــدایـــی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#تلنگر🌿
بعضۍوقٺاهمبایدبشینی
سرسجاده،بگۍ:خداجونم
لذتگناهڪردنروازمبگیر
میخوامباهاٺرفیقشم...
یارَفیقَمَنلارَفیقَلَه♥️
خدایالذتگناهروازمونبگیر🌱
خدایالذتعبادتوشیرینیخودتروبده🕋
🚢🍒¦⇢ #تلنگرانہ
اگهبهمونبگن
اینچندروزروبهڪسیپیامنزن!😮
بیخیالِ
چڪڪردنتلگرامواینستاگرام شو
بههیچڪسزنگنزن!😯
اصلاچندروزموبایلتروبدهبهما...😳
چقــدربهمونسختمیگذره؟؟!!🤕😣
حالااگهبگنچندروز #قرآننخونچی؟!😮
چقدربهمونسختمیگذره؟!🤔
بانبودنِڪدومشبیشتراذیتمیشیم؟😏
نرسهاونروزڪهارتباطبا بقیهروبه
ارتباطباخداترجیحبدیم💔
من حُرِ رو سیاهِ توأم حسین،
دستم بگیر و عاقبتم را بخیر کن..
امام حسين (ع) فرمود:👇🏻
«مرگ با عزت برتر از زندگى با ذلّت است».
(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۹۲ ح۴ )
هدایت شده از 🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
_____-_-_-_-🏴.
#شب_پنجم_محرم_۱۴۰۰
#وهب_نصرانی
اربابم ؛
فکر کن منم مسیحی ام
دستم بگیر مثل وهب
_____-_-_-_-_-_-_🏴
یه زن با سر بچه اش تو میدون
فراری میده یل های عرب رو
#عرض_تسلیت و #التماس_دعا🙏
@abalfazleeaam
1400/5/23
#اربعین_پای_پیاده_حرم_ثارالله
#ابوالفضلیم_افتخارمه #ابوالفضلی_ها #حضرت_ابوالفضل_العباس #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #حضرت_اباالفضل #قمر_بنی_هاشم #کربلا #نجف #حاج_مهدی_رسولی
#یجمعنا_حب_الحسین_ع
#امان_از_دل_زینب
#وهب_نصرانی_یار_باوفای_امام_حسین_ع
#اُمِّ_وَهَب
#لبیک_یا_حسین_ع
#محرم_الحرام
#روضه #سینه_زنی #لطمه_زنی #مهدویت #جمکران #امام_حسین #امام_زمان_عج #رفیق_شهیدم #الهم_عجل_لولیک_الفرج
https://www.instagram.com/p/CSh_OMIIz2s/?utm_medium=share_sheet
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
پنجمین زیارت عاشورا به نیت 🖤شهیـد حاج قاسـم سلیمانـی🖤
کسانی که زیارت عاشورا را قرائت کردند در لینک ناشناس زیر👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16289195714595
ثبت کنند
یا در شخصی(پیوی) بنده قرائت زیارت عاشورا خود را اعلام کنید👇🏻
https://wa.me/989336409752