کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
•💜• • ڪورمنمڪهچشمانمراغبارگناه، تاریڪڪردهاست! ڪورمنمڪهدردندینت،دلمرا نمیلرزاند.. ڪورمن
رفقا🖐🏻
امام زمانمون، آقامون ، بابامون اصلا حالش خوب نیست این همه اتفاق که داره داخل جامعه مون میفته همه رو می بینه
این همه بچه که بر اثر گرسنگی می میرن میبینه و گریه می کنه کسی هم نیست ازشون مراقبت کنه 😭🥺
بیاد واسش دعا کنیم خیلی غریبه مخصوصا تو این روزا واسه اومدنش خیلی دعا کنیم🙏
خدایا به حق پهلوی شکسته ی مادر، بحق دل شکسته زینب، به حق پاهای آبله سه ساله قسمت می دیم فرج امام زمانمون رو برسون🖐🏻
🗓تقویم_محرم
🏴 در کربلا چه گذشت؟
☑️ روز ششم #محرم
#امام_حسین علیه السلام🖤
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#قـاسـم
نوه ی حیدری و پیش تو باید سر ریخت
با انا بن الحسنت، زَهره ی این لشکر ریخت
#دلتنگی_شهدایی 🌸🌿
بامنبمانوسایهمهرازسرممگیر منزندهامبهمهرتوایمهربانِمن!
#شهید_مصطفی_صدرزاده
دلم هوای شهادت که میکند
پناه میبرم به چادرم
که
تا آسمان راه دارد...
چادرمن عطر شهادت 🌷میدهد
چرا که چشم شهدا به اوست
که مبادا چون چادر مادر شان فاطمه(س) خاکی شود.
#حجاب_خونبهای_شهداست..
🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا قاسم بن الحسن🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»🖤
⚫ از عجایب گریه بر امام حسین علیهالسلام...
🎥 آیت الله مصباح یزدی ره
🌹@rafiq_shahidam96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیهالسلام🔻
🎥 شعرخوانی صابر خراسانی
⚫ بسم رب الحسن از خیمه قمر میآید...
🌹@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
شب هفتم محرم
ای غنچه ناز..ای حسرت آب...ای عشق حسین..ای جون رباب🖤😔🏴🏴
هر وقت کسی جایی گیر میکرد یا مشکلش حل نمی شد؛
حسین بهش میگفت:
اگه جایی گیر کردی یه تسبیح بردار و ذکر الهی به رقیه بگو بی بی خودش حل میکنه
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حسین_معز_غلامی 🕊
🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا تا آخر ببینید هدیه به شهدا صلواتی بفرستید اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌹
#شهید _محمد رضا شفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹/نوحه #احلی_من_العسل
💠شد اربا اربا او آن ماه زیبا رو
😭😭😭😭😭😭
🌹گلزار شهدای کرمان
🔸مداح حسینخانی
💥پیشنهاد دانلود
🌹@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌈 #قسمت_چهل_وپنجم 🌈 #هرچی_تو_بخوای گفتم:کی میری؟😊 -هفتهی دیگه.😒 لبخند زدم و گفتم: _خیلی خوش قولی☺️
🌈 #قسمت_چهل_وپنجم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
گفتم:کی میری؟😊
-هفتهی دیگه.😒
لبخند زدم و گفتم:
_خیلی خوش قولی☺️
با لبخند جوابمو داد.😊گفتم:
_به کسی هم گفتی؟
-تو اولین نفری.😍
-ای ول بابا،تو خوش قولی معرکه ای.😇
دوباره لبخند زد.☺️
-به خانواده ت چطوری میگی؟😟
-روز قبل از رفتنم بهشون میگم.فعلا به روی خودت نیار.😎☝️
-امین😊
-جان امین😍
-کی برمیگردی؟😅
-چهل و پنج روزه ست.😁
شام رو آوردن.ساکت بودیم و فقط شام میخوردیم.بعد شام گفتم:
_محمد هم میاد؟😊
-نه.بخاطر خانواده ش.☺️
دختر دوم محمد هنوز یک ماهش نشده بود.اسمش رو رضوان گذاشته بودن.👶🏻😍
بعد از شام هم شوخی کردیم و خندیدیم.😁😃منو رسوند خونه و رفت.
در خونه رو که بستم،پشت در نشستم... وقتی صدای رفتن ماشینش اومد اشکهام بی اختیار میریخت.😣😭
دلم میخواست بلند گریه کنم ولی نمیخواستم #پدرومادرم رو ناراحت کنم. نمیدونم چقدر طول کشید.دیگه از گریه بی حال شده بودم....
مامان اومد تو حیاط.چشمهاش قرمز بود.حالش مثل وقتی بود که محمد میخواست بره سوریه.😢مطمئن شدم محمد بهشون گفته.اومد پیشم و بغلم کرد.تو بغلش حسابی گریه کردم.😭😫بعد مدتی منو به سختی برد تو خونه..
نگاهی به ساعت انداختم...
چهل دقیقه به اذان صبح✨🌌 بود.✨نماز شب✨ خوندم و اذان صبح گفتن. بعد از نماز اونقدر سر سجاده گریه کردم که خوابم برد.
چشمهامو که باز کردم دوباره یاد امین افتادم و رفتنش.دوباره اشکهام سرازیر شد.😢
ساعت نه صبح بود.🕘کلاس داشتم. سریع آماده شدم تا به کلاس بعدی م برسم.هیچی از کلاس نمیفهمیدم ولی برای اینکه همه فکر کنن حالم خوبه #مجبوربودم برم.😣
عصر امین اومد دنبالم...🙈
از دیدنش خوشحال شدم.بازهم طبق قرار وقتی باهم بودیم فقط به حال فکر میکردیم.😇😌
امین گفت:
_قراره شام بیام خونه تون.😉
-إ.. جدا؟با کی قرار گذاشتی؟😌
-مامان😍
-یعنی مامان دعوتت کرده؟☹️
-نه.خودم،خودمو دعوت کردم.😁
-چه زود پسر خاله شدی.😬
دوست نداشتم بیاد خونه مون.مامان و بابا ناراحت بودن و حال ما هم عوض میشد.
دوست داشتم تا وقتی با امین هستم حالمون خوب باشه.😊
وقتی رسیدیم برخلاف انتظار من، باباومامان بالبخند و خوشرویی با امین برخورد کردن.بیشتر از همیشه شوخی میکردم.😅😣حتی بابا هم بلندمیخندید. قبل از شام امین گفت بریم اتاق من.😇روی صندلی نشست و رو به من گفت:
_تو و خانواده ت خیلی خوبین.وقتی به محمد گفتم میخوام برم سوریه☺️ گفت....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c