「💛✨」
.
.
اینقدرےکہتوفضاےمجازےرو قمہکشےیہدخترنوجوونمانور دادهمیشہ..
روچاقوخوردنیہپسرجوون
واسہنجاتدخترمردمدادهنشد..🚶🏻♂
ماجراشوشنیدےدیگہ؟!👀
نصفشبتوخیابونبہسمت خونہمےرفتہمیبینہبہزورمیخوان چنتادخترروسوارماشینکنن غیرتےمیشہمیرهبرانجاتشون
اونبےشرفاےبےناموسچاقورو میڪشنروگردنشرگشبریده میشہ..!!💔
دختراهمفرارمیکنن..
یہعلےمیمونہویہخیابونخالےازجمعیت..🚶🏻♂
#شھیدۍکہرگغیرتشبریدهشد..
#شھیدعلےخلیلے
.
.
「🌼」 #بدون_تعارف
「🌼」 مثلشهداباشيم
🕊️_زیارت نامه شهدا🕊
#💞 بِسمِ رب الشهداء
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
شـــادی روح شـــــهــداصــلــوات🌹🌹
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے
🏴 پشت امام حسین قایم نشیم❗️
با این حال و روز ، از اهالی کوفه بدتر نباشیم؛ بهتر نیستیم 💥.
#بوی_پیراهن_حسین
وادی اغنیا.mp3
8.6M
#تلنگری #بوی_پیراهن_حسین ۳
رسیدن به عشق بی توقع،
به مهرورزی بی دریغ،
در کلام آسان است ...
نمیتوان به چنین مقامی رسید،
و بی توقع عاشق دیگران شد؛ مگر در بطنِ امام !
عاشورا ؛ مکتب مهرورزی بیتوقع است!
🔺 این جمله یعنی چه؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے📲
بی تو قلب حرم میگیره!😔💔''
#استورے| #Story 📸
|
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری📲
•●•
یهقلبمبتلاتواینسینه
است..💔:))
#حضرتعباس(؏)
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ...
#سلامُعلیقلبزینبالصبور💔
عمه!
عمومابوالفضلکربلاکسیرونداره…
میخوامبراعموماباالففضلگریهکنم💔
🚩 جایگاه أباالفضل العباس(علیهالسلام) در روز قیامت
🔻امام سجّاد (علیهالسلام):
أنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللّه ِ مَنزِلَةٌ يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهداءِ يَومَ القيامَةِ
◻️ عبّاس را نزد خداوند منزلتى است كه در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشك میبرند.
📚 بحارالأنوار، ج 22، ص 274
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤«السَّلامُ عَلَيكَ يا قمر بنی هاشم»🖤
⚫ سینهزنی
علم افتاده و نیست علمدار حسین یاحسین...
🎥 با نوای مرحوم حسین سعادتمند
🌹@abalfazleeaam
#السلامعلیڪیاحسینابنعلۍعلیہالسلام❤
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهمعجللوليڪالفرج 🌱📿
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
🔹یـہ شاعـرے داشت شعـر میگفت تو ڪربلا...
✍🏻 نوشت ابالفَضلَ اِستَجارَ بالهُدے.
گفت: عباس روز عاشورا ڪارش بہ جایی رسید امام حسین هـم بهش پناه آورد.
😭😭
☝🏻 هُدے اینجا یعنی امام هـدایت👌🏻
ابالفَضلَ ...
🖊️ بعـد قلمو گذاشت گفت: ڪُفـرِ ڪسی ڪہ هـمـہ بہ امام پناه میبرند امـام ڪہ بـہ ڪسی پناه نمیبره
🤔 هـرچے فڪر ڪرد اینو درست ڪنہ نصف شب بود خوابید گفت: حالا میخوابم مینویسم یا فردا یا سـر فرصت...
شب امام حسین رو خواب دید
🖤گفت شعـر رو چـرا تمومش نڪردے....
✍🏻 گفت تمام میڪنم یابن الحسن دیدم داره بی راهـہ میره بہ ڪفر میڪشہ نگہ داشتم
گفتم ان شاءاݪݪہ سرفرصت.. گفت: نـہ بہ ڪُفر نرفتہ.
🖤 امام فرمودند: گفتم هم من بہ او پناه بردم هم زن و بچـہ م بہ او پناه آوردن
😭😭😭😭
#تاسوعا_1400
🗓️ 1400/5/27
@abalfazleeaam
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
#ابوالفضلیم_افتخارمه #ابوالفضلی_ها #حضرت_ابوالفضل_العباس #حضرت_رقية #حضرت_ام_البنین #حضرت_زهرا #قمر_بنی_هاشم #اربعین_1400 #اربعین #باب_القبله #کف_العباس #روضه #روضه_العباس #بین_الحرمین #کربلا #نجف #نهج_البلاغه #جمکران #امام_زمان_عج #مهدویت #غدیر_را_بشناسیم_تا_عاشورا_اتفاق_نیفتد #رفیق_شهیدم #ابراهیم_هادی #حاج_حیدر_خمسه #حاج_محمود_کریمی #حاج_میثم_مطیعی #محرم #یا_قمر_بنی_هاشم #ابوالفضل
https://www.instagram.com/p/CStHbtmIG9W/?utm_medium=share_sheet
وقتی بالای سر برادر رسید فرمود:
أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي وَ الکَمَدُ قاتِلي
وَ قَلَّت حِيلَتِي یعنی...
عباسم!
بی تو بیچاره شدم
😭😭😭😭😭😭😭
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
بیرق کشور همسایه ی ما هم افتاد
نشود کم ز سر ملت ما ، سایه ی تو
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
◾️شهدای مدافع حرمی که در روز تاسوعا به شهادت رسیدند :
🌷شهید پویا ایزدی
🕊شهید عبدالله باقری
🌷شهید سجاد طاهر نیا
🕊شهید روحالله طالبی اقدم
🌷شهید محمد جاودانی
🕊شهید مصطفی صدرزاده
🌷شهید امین کریمی
🕊شهید حجت اصغری شربیانی
🌷شهید ابوذر امجدیان
🕊شهید سید محمدحسین میردوستی
▪️شادی ارواح طیبه شهدا صلوات...
❁اللَّهمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد❁
#ما_ملت_امام_حسینیم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
🌈 #قسمت_پنجاه_ویکم 🌈 #هرچی_تو_بخوای وقتی چشمهامو باز کردم.. یاد امین افتادم و رفتنش.😣😭دوباره چشمه
🌈 #قسمت_پنجاه_ودوم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
و امین اومد تو...💓
باورم نمیشد.چند بار چشمهامو باز و بسته کردم، خودش بود؛امین من.😍💓
چشمش به من افتاد،لبخندی زد ولی بقیه میرفتن جلوش و یکی یکی باهاش روبوسی میکردن.🤗🤗🤗🤗
وقتی با همه روبوسی کرد،ایستاد و به من نگاه کرد.
اشکهام نمیذاشت درست ببینمش.😭💓
کوله شو گذاشت زمین و اومد سمت من.من میخواستم پرواز کنم و برم سمتش،ولی پاهام قدرت حرکت نداشت.💓انگار وزنه ی دویست کیلویی به پاهام وصل بود.امین رو به روی من ایستاد.فقط نگاهش میکردم.همه جای بدنشو نگاه کردم.
وقتی دیدم سالمه نفس راحتی کشیدم.دلم میخواست هیچکس نبود تا بغلش کنم.امین هم بخاطر بقیه بغلم نمیکرد.فقط به هم نگاه میکردیم.👀❤️👀احساس کردم خیلی زمان گذشته،تازه یادم افتاد بهش سلام کنم.😅😢خنده م گرفته بود که حتی سلام هم نکرده بودم.با اشک و خنده گفتم:
_سلام☺️😢
امین هم تازه یادش افتاده بود.بالبخند گفت:
_سلام.😍
بقیه با خوشحالی و صلوات ما رو بردن داخل. امین روی مبل کنار شوهرخاله ش و بابا نشسته بود.خیلی دلم میخواست من جای اونا کنار امین می نشستم.☺️🙈عمه زیبا گفت:
_امین جان...ما همه دلمون برات تنگ شده بود.همه از دیدنت خوشحالیم.همه مون دلمون میخواد باهات حرف بزنیم و به حرفهات گوش بدیم ولی...اولویت با #خانومته.😊☝️
امین خجالت کشید و سرشو انداخت پایین،☺️🙈مثل من.همه ساکت بودن.شوهرخاله ش گفت:
_آره پسرم.عمه خانوم درست میگن.پاشو..پاشو با خانمت برین تو اتاق یا اگه میخواین برین بیرون یه دوری بزنین.😊
من خیلی دوست داشتم با امین تنها باشم ولی الان داشتم از خجالت آب میشدم.☺️🙈امین بلند شد و رفت پشت سرم ایستاد.عمه زیبا کنار من نشسته بود،به من گفت:
_پاشو دخترم.😊
بالبخند شرمگینی نگاهش کردم.بعد به بابا و بعد مامان نگاه کردم.اونا هم با اشاره ی سر اجازه دادن...😊😊
با امین به اتاقش رفتم.امین پشت سرم اومد تو اتاق و درو بست.همونجا پشت سر من ایستاد. وقتی برگشتم سمتش بالبخند به من نگاه میکرد ولی چشمهاش خیس بود.😢😢
دلم براش خیلی تنگ شده بود.بخاطر این همه سال دلتنگی رو شونه ش گریه میکردم.دیگه پاهام خسته شده بود.همونجوری نشستم.امین هم جلوی پام نشست.
حرفهای زیادی داشتم که وقتی اومد بهش بگم.ولی حالا که اینجا بود حرفی برای گفتن نداشتم.گفتم:
_گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی.😢😍
امین بالبخند نگاهم میکرد.
-حوریه ها رو دیدی؟😌
خندید و گفت:
_خیلی سعی کردن خودنمایی کنن ولی من بهشون گفتم خانومم مهریه شو میذاره اجرا.به من رحم کنید.اونا هم رفتن.😜😁😍
دو تایی خندیدیم.😁😃
بعد چند دقیقه جدی شد و با ناراحتی گفت:
_زهرا،با خودت چکار کردی؟چرا اینقدر شکسته شدی؟😒😥
گفتم:
_معجزه ست که هنوز زنده م.😢❤️
بابغض گفت:_اینجوری نگو.😔
-چه جوری؟؟!!!!!😟😥
-از...از مر.....از مردن نگو.😔😞
از حرفم پشیمون شدم.گفتم:
_باشه،معذرت میخوام،ببخشید.😇😍
صدای در اومد.محمد بود،گفت:
_زهرا،بقیه هم برای دیدن امین اومدن.😊
امین صداشو صاف کرد و گفت:
_الان میایم داداش.😊
محمد رفت.به امین گفتم:
_با این قیافه میخوای بری؟😄
لبخند زد و گفت:
_قیافه ی تو که بدتره.😉
مثلا اخم کردم و گفتم:
_یعنی میگی من زشتم؟😠☹️
سرشو تکون داد و بالبخند گفت:
_إی.. ،یه کم.😌
-قبلنا که میگفتی خوشگلم،حالا چی شده؟!! چشمت به حوری ها افتاده دیگه من زشتم؟!! مثل اینکه دلت کتک میخواد.😠😃
دستمو آوردم بالا که مشتش بزنم،بلند شد و فرار کرد.دنبالش کردم و گفتم:
_حیف که نمیتونم داد بزنم.😬😃
بلند خندید و گفت:
_واقعا خدا رو شکر.😂
منم مثلا از روی ناراحتی از اتاق بیرونش کردم.اما میخواستم نماز بخونم.سجاده ی امین رو پهن کردم و نماز خوندم؛ ✨نماز شکر.✨
من و مامان و بابا آخرین نفری بودیم که رفتیم خونه مون.بقیه هم زودتر رفتن که امین استراحت کنه.
روزهای با امین بودن به سرعت و شیرینی میگذشت... 😍😇
اواخر مرداد ماه بود.یه شب که امین هم شام خونه ما بود،محمد اومد...
امین درو باز کرد.مامان و بابا روی مبل نشسته بودن.منم از آشپزخونه اومدم بیرون.محمد با یه دسته گل💐 تو چارچوب در ظاهر شد،تنها بود.
امین وقتی محمد رو با دسته گل دید با خوشحالی سلام کرد.اما باباومامان که بلند شده بودن تا دیدنش دوباره نشستن.
منم کنار ورودی آشپزخونه بودم.به دیوار تکیه دادم که نیفتم ولی سر خوردم و نشستم. امین باتعجب به من و مامان و بابا و محمد نگاه میکرد.😳👀محمد تو گوش امین چیزی گفت که..
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c