بسم رب المهدی عج
🌺 فردا روز جمعه است برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا.
🎁هدیه به امام ره و شهدا تعجیل در ظهور امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزمون و هدیه به تمامی شهدا و شهدای گمنام حاجت روایی عزیزان و هدیه به تمامی اموات عالم و پدران و مادران شهدا و اموات گروه
و هدیه به روح پدر بزرگوارم
و به نیت ازدواج جوانان و فرزند دار شدن پدر و مادر ها
و سالگرد شهادت شهیدانی که در این ماه به شهادت رسیدند.
🕊شهید مدافع حرم احمدگودرزی
🕊شهید مدافع حرم مهران خالدی
شهید مدافع حرم مرتضی سعیدنژاد
شهید مدافع حرم احسان کربلایی پور
🕊سالروز شهادت شهید محمد ابراهیم همت
🕊سالروز شهادت شهید مدافع حرم حسنعلی شمس آبادی
ختم قرآن برگزار میشود.
🌺🌺🌺🌺🌺
مهلت قرائت تا جمعه هفته آینده.
🌺🌺🌺🌺🌺
جزء ۱.✅
جزء ۲✅
جزء ۳.✅
جزء ۴.✅
جزء ۵.✅
جزء ۶.✅
جزء ۷.✅
جزء ۸.✅
جزء ۹✅
جزء ۱۰✅
جزء ۱۱✅
جزء ۱۲.✅
جزء ۱۳✅
جزء ۱۴✅
جزء ۱۵.✅
جزء ۱۶✅
جزء ۱۷.✅
جزء ۱۸✅
جزء ۱۹.✅
جزء ۲۰.✅
جزء ۲۱.✅
جزء ۲۲✅
جزء ۲۳✅
جزء ۲۴✅
جزء ۲۵.✅
جزء ۲۶✅
جزء ۲۷✅
جزء ۲۸✅
جزء ۲۹.✅
جز ۳۰.✅
لطفا جزء مورد نظر را اعلام بفرمایید.
@rogaye_khaton315
اجر همه شما بزرگواران با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هدایت شده از شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
سلام وقت بخیر خدمت اعضای محترم کانال شهید ابراهیم هادی (رفیق_شهیدم )❤️
دوستان انشاءالله از امشب کتاب صوتی سلام بر ابراهیم جلد دو در این کانال بار گیری میشود 🍃
و تقدیم به شما بزرگواران که این شهید عزیز رو بیشتر بشناسیم🌹
دوستان نشر یادتون 🌹🍃
👇
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
👆
کانال شهید ابراهیم هادی( رفیق شهیدم )♥️
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای اولین بار / برنامه ناجوانمردانه پدر و دانش آموز برای رهاسازی گاز در مدارس و تهیه فیلم
🔹این فرد که از کارکنان بیمارستان لارستان است با رهاسازی گاز در مدارس لارستان برای شبکه سعودی فارسی زبان فیلم تهیه می کرد
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌼|﷽|🌼°•
جُمعہھاوضعِدلَم
بَدجورمےریزَدبِھَم
قِصہےیڪمَردِتنھا
غُصہدارَممیڪُنَد...💔
#اللهمعجللولیڪالفرج🤲
#السلامعلیڪیاصاحبالزمان🌱
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
به مناسبت در گذشت استاد حاج یدالله فتحی 🌷
مداح پیر غلام،ذاکر اهلبیت و پدر بزرگوار
《سردار سرلشکر شهید مهندس صدرالله فنی》
مجلس ترحیمی بر گزار میگردد.🖐
مراسم تشییع وتدوین شنبه 20\12\1401 ساعت 2 بعدازظهر 💫
از مزار شهید فنی تا بهشت رضوان 🌷
مراسم ترحیم و مجلس فاتحه یک شنبه 21\12\1401
در مسجد بردی بعد از نماز مغرب و عشاء🍃
ضمنآ همزمان مجلس زنانه در حسینیه ابوالفضل(ع) بر گزار میگردد.🤲
روحش شاد و یادش گرامی باد 🌷
(دوستان،، مريدان و رهروان شهداء)
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیر غلاما از پا افتادید بخاطر حسین ع
ای حبیبای مظاهر حسین ع
خیلی هاتون پدر شهید شدید
پیش ارباب همه رو سفید شدید.🌹 چاوش خوانی پدر سردار سرلشکر شهید صدراله فنی.
بنیانگذار سپاه قدس
🌷دیدارهیات مرآت الشهدا_۲۸دیماه ۹۷🌷
🔷انتشار به مناسبت رحلت پدر معظم شهید صدراله فنی🔷
🕊🕊🕊🕊🕊
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
💢 پاداش شاد کردن دیگران
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 ...مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً، فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ
🔹 ...هر كه دلى را شادمان سازد، خداوند براى او لطفى آفريند و چون مصيبتى بدو رسد، آن لطف چون آبى به سوى او سرازير شود تا آن مصيبت را ببرد و دور گرداند.
📚 حکمت 257 نهج البلاغه
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
حضور خواهر محترم فرمانده شهید جستجوگر نور شهید محمد رضا رسولی در معراج شهدای اهواز به همراه کاروان طلاب خواهر ایرانی و خارجی از حوزه علمیه بنت الهدی قم
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️تعویق در #فرزندآوری ⚠️
ناشکری است
اولا بچه دار بشید 👩🍼
دوما درس بخوانید 📚
سوما تا میتونید زندگیتون رو شیرین 🍓 کنید
(ویدئو تقریبا قدیمی ولی جالب)
#نوبت_جهاد_ماست
✾ •••❤️ ⃟꯭░꯭𓂃 ִֶָ
🌸 #فرزندآوری_مجاهدت_بزرگ
👍 #فرزند_بیشتر_زندگی_شادتر
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
⭕️اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر دکتر حسن غفوری فرد
◽حضرت آیتالله خامنهای پیش از ظهر امروز (جمعه) با حضور در کنار پیکر دکتر حسن غفوریفرد ضمن قرائت فاتحه، نماز میت اقامه کردند. جمعی از خانواده و بستگان مرحوم غفوریفرد در این مراسم حضور داشتند.
◾ دکتر حسن غفوری فرد از فعالان دوران انقلاب اسلامی و مدیران با سابقه نظام جمهوری اسلامی بود که از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ در دوران ریاست جمهوری شهید رجایی و آیتالله خامنهای مسئولیت وزارت نیرو را برعهده داشت.
◽ علاوه بر این، چهار دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی، استاندار خراسان، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی، مشاور رئیسجمهور در علوم و فنون و مشاورت در امور تحقیقاتی و رئیس هیئت بازرسی و نظارت شورای عالی انقلاب فرهنگی در کنار فعالیت در حزب مؤتلفه اسلامی از جمله سوابق مدیریتی و اجرایی این استاد دانشگاه است که صبح پنجشنبه ۱۸ اسفندماه پس از طی یک دوره بیماری در سن ۷۹ سالگی درگذشت.
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
می گفت:
تو یه گودال شهید پیدا کردیم
هر چی خاک بیرون میریختیم انگار دوباره بر می گشت و تمومی نداشت..
اذان شد گفتیم بریم فردا برگردیم شب خواب جوونی رو دیدم گفت:
دوست دارم گمنام بمونم، بیلت رو بردار و ببر...
شرح دعای ندبه_68.mp3
10.45M
نتیجه کارهای جهادی/
عبادتهای فردی/
و فعالیت های انقلابی/
☜ باید تشبّه به «اللّه» باشد؛
اما گاهی نتیجه کاملا برعکس میشود!
💥 چون فرمولها و قاعدههایش نادیده گرفته شده !
....:
🌺السلام علیکِ یا رقیه بنت الحسین سلام الله علیها 🌺
🌼۱۷ شعبان سالروز تولد حضرت رقیه سلام الله مبارک🌼
☘🌸☘ 3 سوره توحید هدیه تولدشون☘🌸☘
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣ ✅ فصل دوم ... آنقدر گریه میکردم که از حال میرفتم. همه فکر میکردند من بر
در خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانهی بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر میکنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت میآید؟! نکند منتظری شاهزادهای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت میگویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.»
با حرفهای زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تشتی ریخت و انگار که من بچهای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد. از خجالت داشتم میمردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپتاپ افتاده بود.
خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به ترکی برایم شعر و ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس میشدم. توی دلم خداخدا میکردم، هر چه زودتر مهمانها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همینکه پدرم دستی روی سرم بکشد، غصهها و دلواپسیهایم تمام میشود.»
🔰ادامه دارد....🔰
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
در خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه
🌷 #دختر_شینا – قسمت 0⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... مطمئن بودم همینکه پدرم دستی روی سرم بکشد، غصهها و دلواپسیهایم تمام میشود.چند روز از آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دورتادورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یک درش به کوچه باز میشد و آن یکی درش به باغی که ما به آن میگفتیم باغچه.باغچه پر از درخت آلبالو بود. به سرم زد بروم آنجا. باغچه سرسبز و قشنگ شده بود. درختها جوانه زده بودند و برگهای کوچکشان زیر آفتاب دلچسب بهاری میدرخشید. بعد از پشت سرگذاشتن زمستانی سرد، حالا دیدن این طبیعت سرسبز و هوای مطبوع و دلنشین، لذتبخش بود.
یکدفعه صدایی شنیدم. انگار کسی از پشت درختها صدایم میکرد. اول ترسیدم و جاخوردم، کمی که گوش تیز کردم، صدا واضحتر شد و بعد هم یک نفر از دیوار کوتاهی که پشت درختها بود پرید توی باغچه. تا خواستم حرکتی بکنم، سایهای از روی دیوار دوید و آمد روبهرویم ایستاد. باورم نمیشد.
صمد بود. با شادی سلام داد. دستپاچه شدم. چادرم را روی سرم جابهجا کردم. سرم را پایین انداختم و بدون اینکه حرفی بزنم یا حتی جواب سلامش را بدهم، دو پا داشتم، دو تا هم قرض کردم و دویدم توی حیاط و پلهها را دوتایکی کردم و رفتم توی اتاق و در را از تو قفل کردم.صمد کمی منتظر ایستاده بود. وقتی دیده بود خبری از من نیست، با اوقات تلخی یکراست رفته بود سراغ زن برادرم و از من شکایت کرده بود و گفته بود: «انگار قدم اصلاً مرا دوست ندارد. من با هزار مکافات از پایگاه مرخصی گرفتهام، فقط به این خاطر که بیایم قدم را ببینم و دو سه کلمه با او حرف بزنم. چند ساعت پشت باغچهی خانهشان کشیک دادم تا او را تنهایی پیدا کردم. بیانصاف او حتی جواب سلامم را هم نداد. تا مرا دید، فرار کرد و رفت.»
نزدیک ظهر دیدم خدیجه آمد خانهی ما و گفت: «قدم! عصر بیا کمکم. مهمان دارم، دستتنهام.»
عصر رفتم خانهشان. داشت شام میپخت. رفتم کمکش. غافل از اینکه خدیجه برایم نقشه کشیده بود. همینکه اذان مغرب را دادند و هوا تاریک شد، دیدم در باز شد و صمد آمد. از دست خدیجه کفری شدم. گفتم: «اگر مامان و حاجآقا بفهمند، هر دویمان را میکشند.» خدیجه خندید و گفت: «اگر تو دهانت سفت باشد، هیچکس نمیفهمد. داداشت هم امشب خانه نیست. رفته سرزمین، آبیاری.»
بعد از اینکه کمی خیالم راحت شد، زیرچشمی نگاهش کردم. چرا این شکلی بود؟! کچل بود. خدیجه تعارفش کرد و آمد توی اتاقی که من بودم. سلام داد. بازهم نتوانستم جوابش را بدهم. بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم آن یکی اتاق. خدیجه صدایم کرد. جواب ندادم. کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم.
🔰ادامه دارد....🔰
🌷 #دختر_شینا – قسمت1⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم.خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند کار درستی نمیکنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد. کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاههای سنگینش فرار کنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دستهایش را باز کرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت: «کجا؟! چرا از من فرار میکنی؟! بنشین باهات کار دارم.»
سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصلهی خیلی زیاد از من. بعد هم یکریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم اینطور باشد. آنطور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم که تمام شود، میخواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی.» نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همینجا توی قایش.»
از شغلش گفت که سیمانکار است و توی تهران بهتر میتواند کار کند. همانطور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمیگفتم. صمد هم یکریز حرف میزد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.»چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبهرو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بیفایده است، خودش شروع کرد به سؤال کردن. پرسید: «دوست داری کجا زندگی کنی؟!»
جواب ندادم. دستبردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟!»
بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یک کلمه: «نه!» بعد هم سکوت. وقتی دید به این راحتی نمیتواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانهی کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم.
خدیجه اصرار میکرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام، ظرفها را جمع کردم و به بهانهی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
🔰ادامه دارد......🔰
‧⊰🔗‧🌤⊱‧
ــــ ـ بـھ وقـت قـرار..!
تلاوت دعاے فرج به نیابت از برادر شہیدمون ، ابراهیم هادی به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیہا 🌱 . .
هر شب، ساعتِ21:00 ⏰✨
+ یک دقیقه بیشتر وقتت رو نمیگیره رفیق😉 !
‹ اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج ›
@rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 برنامه ناجوانمردانه پدر و دانش آموز برای رهاسازی گاز در مدارس و تهیه فیلم
🔵 این فرد که از کارکنان بیمارستان لارستان است با رهاسازی گاز در مدارس لارستان برای شبکه سعودی فارسی زبان فیلم تهیه می کرد
🔺 واقعا با چه موجودات احمقی سر و کار داریم.