eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.4هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
8.7هزار ویدیو
88 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*قسمت 10* *از وداع تا شهادت* تیمسار صحبت می کرد و سرهنگ نادری محو چهره او شده بود. لحظاتی بعد سکوتی دلنشین بر اتاق سایه افکند. تیمسار گفت: *می دانی؟ امروز قرار بود من قزوین باشم. آخر تعزیه داریم. به پدر گفتم یک نقش کوچک برایم در نظر بگیرد. اما حالا اینجا هستم. خوب دیگر اگر موافقی طرح این پرواز را مرور کنیم.* سرهنگ نادری گفت: *حالا که شما اصرار دارید. من حرفی ندارم.* تیمسار طرح مورد نظرش را با دقت روی نقشه برای نادری تشریح کرد. نقطه نشانه ها، مواضع پدافندی تأسیسات و نیروهای زرهی دشمن را روی آن مشخص کرد. پس از تبادل نظر، در حالی که تجهیزات پروازی خود را همراه داشتند محوطه گردان عملیات را ترک وبه پیشنهاد تیمسار پیاده و به سوی جنگنده به راه افتادند. سرهنگ نادری نگاهی به عباس کرد. دید که او علیرغم بی خوابی و خستگی مُفرط. استوار و با صلابت گام برمی دارد رو به او کرد و گفت : *‌عباس جان! امروز عید قربان است.* او پاسخ داد: *می دانم محمد آقا! این را یک دفعه دیگر هم گفتی.* سرهنگ نادری گفت : *منظورم چیز دیگری بود تو قول داده بودی که امروز در مکه پیش همسرت باشی.* تیمسار گفت: *بله می دانم.* سپس سکوت کرد. سرهنگ بختیاری ناگهان از خواب پرید. به ساعتش نگاه کرد و با دستپاچگی از جا برخاست با شتاب کلاه و تجهیزات خود را برداشت و به سمت محوطه پرواز دوید. عوامل فنی مشغول مسلح کردن یک هواپیمای «F‌‌_5»دو کابینه بودند. تیمسار دستی بلند کرد و گفت : *خسته نباشید:* عوامل فنی با دیدن او دست از کار کشیدند و نزد او آمدند پس از احوالپرسی، سرپرست گروه گفت: *همان طور که دستور داده بودید هواپیما را مسلح کردیم.* عباس‌ به سوی هواپیما رفت و پس از یک بازرسی گفت: *کافی نیست. شما فقط راکتها زیر بدنه را بسته اید. خشابهای راکت بغل و فشنگهای هواپیما راپر کنید. در ضمن موشک‌های زیر بال را هم ببندید. می خواهم مهمات کاملا فول باشند.* سرهنگ نادری گفت : *ببخشید ما برای شناسایی می رویم یا می خواهیم بغداد را شخم بزنیم؟* تیمسار نقشه ای را از جیبش در آورد و گفت: *ببین آقای نادری وقتی به هدف رسیدیم در این نقطه بمب‌ها را رها می کنیم. سپس تأسیسات این منطقه را هدف قرار می دهیم.در قسمت بعد باید دور بزنیم و نیروی زرهی دشمن را که در این نقطه قرار دارند با راکت و فشنگ مورد حمله قرار دهیم.* سرهنگ نادری گفت: *امیدوارم که خداوند خودش کمک کند.* سپش تیمسار بابایی به گوشه ای رفت کتابچه دعایش را از جیب بیرون آورد و مشغول خواندن دعا شد. در این لحظه سرهنگ بختیاری در حالی که نفس، نفس زنان می دوید به آنها رسید. گفت؛ *من....من خواب ماندم چرا بیدارم نکردی؟* ادامه دارد....... ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
*قسمت11* *از وداع تا شهادت* *من ....من خواب ماندم چرابیدارم نکردی ؟* تیمسار گفت: *خب تو خسته بودی باید استراحت میکردی.* سرهنگ بختیاری گفت: *عباس جان!تو که از من خسته تر هستی الان دوشب است نخوابیده ای اگر اجازه بدهی من به جای تو با نادری بروم .* تیمسار گفت: *نه حسن آقا !من خسته نیستم.شما انشالله پرواز بعدی را انجام بدهید.* هر قدر که اصرار کرد او قانع نشد و سرانجام روی به سرهنگ بختیاری کرد و گفت: *حسن جان !گفتم که تو فرصت داری .* آنگاه اندکی سکوت کرد و آرام گفت : *شاید دیگر من فرصتی برای پرواز نداشته باشم .* با شنیدن این جمله اشک در چشم سرهنگ بختیاری پر شد با لحن لرزانی گفت: *خدا نکند.* آن وقت هر سه به یکدیگر نگاه کردند .تیمسار به آرامی دست در در گردن سرهنگ بختیاری انداخت و او را در آغوش گرفت و گفت : *عيدت مبارک وقتی برگشتم جشن میگیریم .* سرهنگ در حالی که گونه های او را می‌بوسید با بغض گفت: *حاج عباس !به من عیدی نمی‌دهی؟* او خندید و گفت: *عیدی طلبت تا بعد از اذان ظهر* سرهنگ بختیاری که چیز با ارزشی از دست می‌دهد .حاضر نبود عباس را رها کند ولی سر انجام لحظه رفتن فرا رسید مسئول فنی به آنها نزدیک شد و گفت: *تیمسار ! همان طور که دستور دادید هواپیما (فول مهمات )آماده پرواز است.* تیمسار ضمن تشکر از مسئول فنی با او دست داد و گفت: *ما را حلال کنید.* مسئول فنی با شگفتی گفت : *قربان این چه حرفی است که میفرمایید.* او لبخندی زد و گفت: *خدا نگهدارت برادر.* مسئول فنی در پاسخ گفت : *خدانگهدار قربان .* تیمسار سرش به آسمان بلند کرد نگاهی به اطراف انداخت و آرام گفت : ادامه دارد....... شال عزای تو به عزایم نشانده است وقت عزای مان شده صاحب عزا بیا... یا صاحب الزمان عج تعجیل در فرج مولایمان صلوات ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
28.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺سلام‌یاایهاالعزیز🌺 چه شود بیاید آن روز ڪه به تو رسیده باشمــ به هواے دیدن تو ز هوا رهیده باشمــ همه عمر من به یاد تو گذشته نازنینا نڪند ڪه من بمیرمــ و تو را ندیده باشمــ🥀💔 (به امید ظهورش) الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🌺🌺 دعای‌فرج🤲🏻 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین دعای‌سلامتی‌آقا‌امام‌زمان 🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺 اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀{بسم رب الشهدا والصدیقین}🥀 سلام به دوستان امروز هم به مدد شهدا کارمون رو شروع میکنیم🤲🏻 🌸قرار اول هرصبح🌸 گفت: عاشقی راچگونه یاد گرفته ای؟ گفتم: از آن شهید_گمنامی که معشوق را حتی به قیمت از دست دادن هویتش، خریدار بود 🌷شهید‌ ابراهیم هادی پرستوی گمنام کمیل🌷سلام بر پهلوان بی مزار❤️ 🌷شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 5صلـــوات🌷 ✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ...✨