#خاطرات_شهدا 🍃🌺🍃
الان که این نامه را برایت مینویسم ، بینالحرمین ، دو مظلومه ، دو شهیده ، یکی خانم زینب کبری (روحی فداها) و دیگری بنت الحسین ، خانم رقیه (سلامالله علیها) هستم و به یادتم.
نمیدانی بارگاه ملکوتی 3 ساله امام حسین الان هم چقدر غریب است ؛
در محل یهودی ها ، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابی های وحشی و آدمکش.
چه بگویم از اوضاع اینجا ؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل الله را محاصره کردهاند ؛
هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت ، رقیه (سلامالله علیهما).
ولی این بار تن به اسارت آل الله نخواهیم داد ، چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله بهترند...
مدافع حرم
#شهیدمحمودرضا_بیضایی
📕 نامه شهید
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#خاطرات_شهدا 🕊
روزے ڪه میرفت سوریہ
ازش میپرسن
حسین ڪے برمیگردے؟
جواب داد؛ طولے نمیڪشہ
ولے تاسوعاخونہ ام
صبح تاسوعا شهید شد
وپیکرش برگشت...
#شهید_حسین_جمالی
در صبح تاسوعای حسینی ۱۴۳۷ هجری قمری(۱۳۹۴ هجری شمسی) با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر در پهلو به جمع علمداران حضرت زینب (س) پیوست وشهد شیرین شهادت را نوشید و به آرزوی دیرینه و همیشگی خود رسید
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#خاطرات_شهدا 🕊
آقا مرتضی . . .
فقط کار فرهنگی انجام نمیداد
بلکه کارهای خیر هم انجام میداد
و من سعی میڪردم همیشه
همانند یک همسنگر در کنار وی باشم؛
مرتضی بیش از ۲۰ بار به ڪربلا رفت؛
تمام فامیل با ما یک بار ڪربلا آمدهاند
اربعینها نیز یک کاروان از مردانِ فامیل
جمع میکرد و به ڪربلا میرفتند،
حتی اگر ڪسی هـزینه سفر نداشت،
خودش پرداخت میڪرد....💌
نزدیڪ اربعین . . .
گذرنامهها را جمع میکرد و
ڪلی هـزینه و تلاش میکرد
تا همه بتوانند به ڪربلا برسند ...
کارهایفرهنگی تنها مختص بسیج نبود
و این فعالیتها به داخل خانـواده نیز
اشاعه پیدا ڪرده بود...😊
#نقل_از_همسر_شهید 🌷
#شهید_مدافعحرم_مرتضی_عطایی
#نام_جـهادی_ابوعلــی
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#خاطرات_شهدا 🍃🌸🍃
در منطقه دربندی خان زخمی شدم ، سه ماه و نیم نمی توانستم راه بروم .
شبی خیلی گریه کردم ، دیگر خسته شده بودم ، امام زمان (عج) را به مادرش زهرا قسم دادم ، دلم برای جبهه پر میزد ، صبح زود همین که از خواب بیدار شدم ، سراغ عصایم رفتم و شروع کردم به راه رفتن ،
پاهایم سالم بود ! ، من از شوق تا دو روز اشک می ریختم و گریه میکردم.....
#شهیدمحمد_کمالیان
📕 ستارگان خاکی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#خاطرات_شهدا ❤️
یه روز کہ اومدم خونه💒
چشماش سرخ شده بود.😔
نگاه ڪردم دیدم ڪتاب گناهان کبیره📚 شهید دستغیب تو دستاش گرفته ...
بهش گفتم : گریه ڪردے🤔؟
یه نگاهے به من ڪرد و گفت :
راستے اگه خدا اینطوری کہ توی این ڪتاب نوشته با ما معامله کنہ عاقبت ما چے میشه⁉️
مدتے بعد برای گروه خودشـون یه صنـدوق🗳 درست ڪرده بود و به دوستاش گفتہ بود:
هر ڪس غیبت بڪنہ 50 تومان💰 بندازه توے صندوق، " باید جریمــــه بدید تا گنــــــاه تڪـــرار نشـــــه
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#خاطرات_شهدا
👌شرح عکس👇😭😭
🌷طی عملیات تفحص ، در منطقه _چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهيد دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن پدری سر پسر را به دامن گرفته است...
🌹شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و 🌷 سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...
کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم ...
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#خاطرات_شهدا 📖
#ترڪیه_یا_سوریه 🔺
چند ماه قبل از شهادتش ،
برا سفر ڪاری رفتہ بود #ترڪیہ .
نماز هاش رو تو هتل نمی خوند .
یہ #مسجد اهل تسنن پیدا ڪرده بود و
نمازهاش را اونجا می خوند .
حتی برای نماز صبح هم ،
موقعی ڪہ بقیہ #مست
از #دیسڪوها بیرون میومدند ،
اون برای نماز بہ مسجد میرفت .
اونجا با چند نفر رفیق شده بود و
#هدایتشون ڪرده بود .
با یہ نفر از ڪشور هلند دوست شده بود و
دعوتش ڪرده بود بہ سمت #شیعہ شدن .
بهش گفتہ بود برو سرچ ڪن
و #نهج_البلاغہ رو پیدا ڪن بخون
ببین علی چی گفتہ و
بهش دعای ڪمیل رو یاد داده بود ...
🔴👈 انسان وقتی آماده پرواز باشہ فرق نمیڪنہ ڪجای این ڪره خاڪی باشہ ... باند پرواز مهم نیست ... #ترڪیہ یا #سوریہ
شهید مدافع حرم آلالله ...
#شهید_ایوب_رحیم_پور
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#خاطرات_شهدا❤️
کمیل تازه عقدکرده بود
محمد هم مدتی بود که ازدواج کرده بود
این دو خیلی با تلفن📞 صحبت میکردند
گفتم:بابا شما مثلا نظامی هستید،دست بردارید!❌
شهید صفری تبار گفت:باباجون،اون بنده خدا (همسرم) هم دل داره،اگه زنگ نزنم نگران میشه
باید زنگ زد و از نگرانی درشون بیاریم😊
.
«برگرفته از کتاب📚 پرواز درسحرگاه»
.
هم دوره ای ! دو همکار ، دو دوست ، دو هم دانشگاهی ، دو همکلاسی ، دو هم خوابگاهی ، دو هم گردانی ، دو هم یگانی ، دو هم یار ، دو رفیق ، دو برادر ، دو هم رزم ، دو جانفشان ، دو شهید ، دو بهشتی
شهدایی که باهم عهد اخوت بستن وتا آخر پای عهدشان ماندن
رفاقتی که شروعش با یک سلام بود اما پایانی ندارد🕊
.
#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار✨
#شهیدمحمد_محرابی_پناه✨
.
#امنیت #مرزبانان
#شهدای_مدافع_وطن #شهدای_امنیت
#شهدا_رو_یادکنیم_باذکر_صلوات
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#خاطرات_شهدا🍃
دستش رو محڪم گرفتم
گفتم: بحثو عوض نڪن
این سوختگے دستت چیہ هادی؟!
خنــدید
سرشو پایین انداخت و گفت:
یہ شب شیطون اومد سراغم
منم اینجورے ازش پذیرایے کردم!
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#خاطرات_شهدا 📖
گوش به فرمان ولی
گاهی که خدمت آقا میرفتیم، میدیدم آقا که صحبت میکنند صیاد تند تند یادداشت برمیدارد.آخرین بار عیدغدیر بودو برای تبریک خدمت آقارسیده بودیم.درجهی سرلشکری را هم ابلاغ کرده بودند.من در مراسم کنار صیاد نشسته بودم ودستم را گذاشته بودم روی دستش. آقاکه شروع به حرف زدن کردند،صیادآرام دستش را از زیردست من بیرون کشید ودفترچهاش را برداشت و شروع کردبه نوشتن.
وقتی مراسم تمام شدو داشتیم برمیگشتیم،ازش پرسیدم:«حاج علی، برای چه موقع سخنرانی آقا یادداشت برمیداری؟حرفهای ایشون رو ازتلویزیون پخش میکنند.
گفت: من که بایدازصحبتها یادداشت بردارم،دیگه منتظر اخبارساعت دونمیشم.همونجا یادداشت میکنم. بعد درفاصلهای که میشینم توی ماشین،این صحبتها رابه دستور العمل تبدیل میکنم.وقتی به ستادکل رسیدم، میدم برای تایپ وبعد هم اجرا.
👈 توشایدحرفهای آقاروسخنرانی تلقی کنی،ولی برای من این حرفها سخنرانی نیست،دستوره.ازهمون لحظهای که میشنوم،تکلیف به گردنم میادکه امری رواز فرماندهام گرفتم وبایداجرایش کنم.تا ستادکل برسم وقت روتلف نمیکنم.»
#شهید_سپهبد_علی_صیاد_شیرازی
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
~♡~
#خاطرات_شهدا 📖
#شهید_ابراهیم_هادی
یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم😳
~دو کارتن بزرگ روی دوشش بود~
جلوی مغازه ای کارتن هایش را روی زمین گذاشت...
جلو رفتم و گفتم:
آقا ابرام برای شما زشته😐💕
این کار باربر هاست نه شما؛
ابراهیم جواب داد:
کار که عیب نیست🙂🍃
این کاری که من انجام میدم برای خودم خوبه😉
مطمئن میشم هیچی نیستم...!
جلوی غرورم رو میگیره🤞🏻
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#خاطرات_شهدا📜
« با هم خیلی رفیق بودیم تو عملیات والفجر ۸ شهید شد یه شب به خوابم اومد و دوتا توصیه ڪرد:
گناه نڪنید، اگر گناه ڪردید، سریع
توبہ ڪنید.»🎈💛
#شهید_مصطفی_شعبانۍ
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa