🌸🍃
🍃
•~• #داستانک •~•
جوانـ👱🏻ـے بــودم "شراب خـــوار" :
روزے مســت بــودم
در کوچههــاے مدینه راهـ🚶🏻ـ مےرفتـم
که ناگهـان با امام صادق [ع] برخورد کردم ؛
دیــدار ناگهـانے با آن حضــرت
در حالِ مستے مـرا به خود آورد😔
و بسیار شرمنــده شدم ...
از شــدت شرمسارے
روے خـود را به دیـوار کرده بـودم که ،
🔻امام صــادق [ع] مرا صــدا کرد
و فرمــودنـد :
•[ در هیچ حالےاز ما روے برنگردانید ]•
•| طاعـت از دست نـیاید،گنهے بایـد کرد
در دل دوسـت به هر حیـله رهے باید کرد |•
•| #صدباراگـرتوبـهشکستـے
•| #بازآ
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
مداحی آنلاین - مولودی حضرت معصومه - میرداماد.mp3
2.09M
🌸 #میلاد_حضرت_فاطمه_معصومه (س)
💐یا معصومه ملیکه ارض و سمائی
💐یا معصومه شفیعه ی روز جزائی
🎤 #میرداماد
👏 #سرود
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
🌹🍃
🍃
•• #پلاک ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻شهـید محـمد مهـدے فریـدونے :
انشاالله به زودے
ريشه اين همه مشكلات
كه قطعاً اسرائيل غاصب
و آمريكاےجنايتكار است
به دست مسلمانان قطع خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خــتم 14صلــوات امــروز
به نیت شـ❣ــهید
•| #محـمدمهـدےفریـدونے
← هــرروز مهمـان یـک شـهید
← اسـم دوستـان شهـیدتان را بفـرستید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ فضائل حضرت معصومه (س)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #فرحزاد
🎤حجت الاسلام #میرباقری
📡 حداقل برای یک☝️نفر ارسال
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
°•°ابوتـرابــ•°•:
یڪم از دختـر خانوما بگیـم؟!
#دختـــــر یعنـی غمخوار مـادر
#دختـــــر یعنی دلسوز پـدر
#دختـــــر همونیـه ڪه دونه به دونه ی چین خوردگی های صورت مادرو از بره
#دختـــــر اولین نفریه ڪه متوجه خمیدگی قد پدر میشه
#دختـــــر همونیه ڪه وجودش واسه هر خونـه ای الزامیـه
#دختـــــر یعنـی سوگولی بابا قندعسل مامان
#دختـــــر همونیـه ڪه پیامبرمـون گفتن، تو هر خـونه ای ڪه حضور داشته باشه، ملائڪ صبح به صبح به پدر اون خانواده عرض ادب میڪنن
#دختـــــر تو هر خونـه ای یعنـی برڪت
#روزتـــــونمبارڪفرشتـههاۍزمین🌸
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#وصیت_شهید 🌺
چه زيباست ، حجاب !!
حجاب همان چادرى است كه ،
پشت در خانه سوخت ولى از سر خانم فاطمه زهرا (س) نيفتاد ...
مدافع حرم
#شهیدسیدجواد_جهانی
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم صحبت های تلفنی 📱 #شهید_احمد_مشلب با مادرش در سوریه...🇸🇾
#باترجمه_زیرنویس
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#دردودلهای_خواهرانه
#خواهرشهید_بابک_نوری
❤️ نمیدانم روز رفتنت را چطور توصیف کنم.
روز وداع با تو را روزی که برای خداحافظی آمدی و گفتی گریه نکنم می خواهی نقش لبخند من یادت بماند یا روزی که در کنار تابوتت نشستم و برای آخرین بار صورت زیبای تورا دیدم و صف دلتنگی و نبودت را در کلمات نمیتوان به کار برد.😔 ماییم و یک دل بی قرار خواهرانه،گفتی قوی باش بخند تا لبخندم در ذهنت بماند نه گریه ام آرزوی شهادت قوی تو بود ایمانت قوی بود.
شهادت را کی یاد گرفته بودی؟
کی به دنبال پر پرواز بودی؟😔
🌸 به داشتنت
🌸به بودن هایت
🌸به لحضه های داشتنت
🌸به زیبایی باطنی ات
به همه و همه افتخار می کنم از حضرت زینب(س)برای تمام بی قراری هایمان کمک می گیریم عزیز خواهر.
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🗣 راویان :علي مقدم، حسين جهانبخش
از شروع جنگ يك ماه گذشــت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادي از رفقا به شــهرك المهدي در اطراف ســرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهاي پدافندي را در مقابل دشمن راه اندازي كردند.نماز جماعت صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم ميگردند! با تعجب پرسيدم: چي شده؟! گفتند: از نيمه شــب تا حالاخبري از ابراهيم نيست! من هم به همراه بچه ها سنگرها و مواضع ديده باني را جستجو كرديم ولي خبري از ابراهيم نبود! ساعتي بعد يكي از بچه هاي ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت مي يان! اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده باني رفتم و با بچه ها نگاه كرديم.ســيزده عراقي پشت ســر هم در حالي كه دستانشان بســته بود به سمت ما مي آمدند! پشت سر آنها ابراهيم و يكي ديگر از بچه ها قرار داشت! در حالي كه تعداد زيادي اسلحه و نارنجك و خشاب همراهشان بود.هيچكس باور نميكرد كه ابراهيم به همراه يك نفر ديگر چنين حماسه اي آفريده باشد!آن هم در شــرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود. حتي تعدادي از رزمنده ها اسلحه نداشتند.يكــي از بچه ها خيلي ذوق زده شــده بود، جلوآمد و كشــيده محكمي به صورت اولين اسير عراقي زد و گفت:((عراقي مزدور!)) براي لحظه اي همه ســاكت شــدند. ابراهيم از كنار ســتون اسرا جلو آمد.روبــروي جــوان ايســتاد و يكي يكي اســلحه ها را از روي دوشــش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟! جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه.او دشمن بوده، اما الان ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولاً اســيره، در ثاني اينها اصلاً نميدونند براي چي با ما ميجنگند. حالا تو بايد اين طوري برخورد كني؟! جوان رزمنده بعد از چند لحظه ســكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني شدم. بعد برگشت و پيشاني اسير عراقي را بوسيد و معذرت خواهي كرد. اســير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه ميكرد، به ابراهيم خيره شد. نگاه متعجب اسير عراقي حرف هاي زيادي داشت!
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. درآن ديــدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت ميكرد. اما از خــودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد. يكدفعه ابراهيم خنديد وگفت:درمنطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند.چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند!تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدم هاي خيلي ساده اي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه.از طرفي خودشــان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيش نماز شما، هركاري كرد شما هم انجام بديد. من هم كنار شــما مي ايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد بگیرید.ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خنده اش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد:در ركعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع كرد سرش را خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!خيلــي خنده ام گرفت امــا خودم را كنترل كردم. اما درســجده، وقتي امام جماعت بلند شد مُهری که به پيشانيش چسبيده بود و افتاد. پيش نماز به ســمت چپ خم شــد كه مهرش را بردارد.يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند! اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!
♻️ #ادامه_دارد...
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄