فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 زاکانی: سخنان رئیسجمهور در نیویورک بیانگر ذات آمریکا بود
♦️شهردار تهران در دانشگاه شهید رجایی: منظور رئیسجمهور در نیویورک این بود آمریکاییها عناصر آپارتاید و فاشیستی هستند که غیر از خودشان را انسان نمیشناند.
♦️این سخن رئیسجمهور را اگر از این جهت نگاه کنیم اتفاقاً تحقیر ما نیست؛ بلکه بیانی آشکار برای نشاندادن طرف مقابل است.
♦️آمریکا برای هیچ کشوری هویتی قائل نیست و از کسی اجازه نمیگیرد و میگوید همه تابع من هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حدود ۷۱ درصد از تأمین برق در رژیم صهیونیستی، از گاز طبیعی تولید میشود. گاز این رژیم نیز فقط وابسته به تولید از دو میدان «لویاتان» و «تامار» در مدیترانه است.
♦️البته بررسی شبکه تأمین انرژی این رژیم نشان میدهد که بیش از ۸۰ درصد انرژی مصرفی، به فقط ۵ الی ۶ نقطه گلوگاهی وابسته هست. تازه نفوذ ایران در تنگههای مهم دنیا هم بماند.
📝سید احسان حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ماجرای دیدنی از هدیه تکتیرانداز گردان القسام #فلسطین به فرمانده گردان پنجه آهنین اسرائیل؛ وقتی که یک عصای مادامالعمر را به فرمانده اسرائیلیها هدیه داد...
..
🇵🇸🔆تجمع خانوادگی دختران مقاومت
♦️تجمع خانوادگی دختران مقاومت عصر امروز سهشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳ در میدان #فلسطین تهران برگزار شد.
#سید_حسن_نصرالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوریییی
🔴صداوسیما: برخلاف شایعات، سردار فلاحزاده یا زیاد النخاله در محل حملهٔ دمشق نبودهاند.
❌❌☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بازنشر نماهنگ | لحظاتی دیدنی از دیدار فرزندان شهدای فراجا با #رهبر معظم انقلاب
🦋❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🦋 روایت امدادگر لبنانی از لحظه پیدا شدن پیکر شهید سیدحسن نصرالله
#سید_حسن_نصرالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقاومت اسلامی عراق اعلام کرد که با استفاده از پهپاد به هدف حیاتی رژیم صهیونیستی در شمال سرزمینهای اشغالی حمله کرده است.
✌️✌️✊✊
امروز ساعت ۵ صبح دخترم بیدارم کرد
گفت: بابا من بیرون کار دارم من و میبری ؟
گفتم: اره دخترم میبرم
وقتی امدم از در پارکینگ بیرون تو ماشین نشستم تا دخترم بیاد دیدم یه اقای پاکبانی داره کوچه رو جارو میکنه ولی خیلی ناشیانه و اصلا معلومه بلد نیست خب من پاکبان کوچه رو میشناختم اقای عزیزی یه پیرمرد خوش برخورد و با حال بود..
ولی نوع جارو كردن این كمى ناشيانه بود؛ تا حالا در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ رفتم دخترم و رساندم و برگشتم
دیدم هنوز داره با آشغالها بازی میکنه.
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مُخم.
در ماشین رو باز كردم و صداش كردم «عزيز خوبى؟
يه لحظه تشريف بيار.
خيلى شق و رق اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش خيلى شُسته رُفته جواب داد:
«سلام. در خدمتم مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم.
نفس هاش تو سحرگاه زیادی پر انرژی بود؛ به ذهنم رسید که یه کم مهربان تر برخورد کنم.
"خسته نباشی گفتم بیا تو الاچیق یه قهوه بزنیم"
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف اومد داخل و نشست.
اون يكى هدفون هم از گوشش در آورد؛ دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم «چى گوش ميدى؟».
گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه».
كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟»
گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
« فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچی چيزى رو مى خونى؟».
با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. »
از سرایدار ساختمان دو تا ابجوش گرفتم
دو تا علی کافه انداختم
رفتم سر میز متعجب تر پرسیدم که متوجه نميشم
اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟».
نگاه ش را يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. »
قبل از اينكه بخام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم
و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيزى.
در مورد شما و روانشاد پسرتونم هم براى ما خيلى تعريف كرده همیشه میگفت یه پهلوون تو کوچه هست که مهربانه.
امشب تا دیدم شناختمون چون عکس تون رو با بابا دیده بودم.
جناب خمارلو من دكتراى اقتصاد دارم؛ و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره.
به پدرم هر چى ميگيم زير بار نمى ره که بازخريد شه؛
ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه. هم كمكش كرده باشيم
هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.»
چند لحظه سكوت فضای بین ما رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل شده بود.
استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش.
بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد.
قدر باباتم بدون.
خيلى آدم درست و مهربونیه..
28.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌اگر یکبار زیارت آقا رفته باشین مطمئنم شنیدنش همتونو خوشحال میکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایات عجیب آخرالزمانی درباره سقوط اسرائیل
حجتالاسلام امینیخواه
.