eitaa logo
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
121 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1هزار ویدیو
16 فایل
با سلام اصلی ترین دلیل راه اندازی کانال #راه_آسمان پیروی از رهنمودهای رهبر گرانقدر انقلاب،مبنی بر "آتش به اختیار بودن" است امیدواریم این مکان، هرچند مجازی در جهت رشد جنبه های فرهنگی جامعه موثر واقع گردد . ارتباط با ادمین: @abotorab74
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف‌های منتشر نشده مرحوم میناوند خطاب به پدر و و پسرش آریا 🎥 این مصاحبه قرار بود به مناسبت روز پدر امسال از تلویزیون پخش بشه🖤 #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
۱۲ بهمن سالروز ورود امام خمینی به میهن اســــلامی و آغاز دهه فجر مبارک باد🇮🇷 #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_هفت 💠مدافعان وطن مدتي از ماجر
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠توفیق شهادت وقتي با آن شهيد صحبت مي‌كردم، توصيفات جالبي از آن سوي هستي داشت. او اشاره مي‌كرد كه بسياري از مشكلات شما با توكل به خدا و درخواست از شهدا برطرف مي‌گردد. ✨مقام شهادت آن‌قدر در پيشگاه خداوند با عظمت است كه تا وارد برزخ نشويد متوجه نمي‌شويد. در اين مدت عمر، با اخلاص بندگي كنيد و به بندگان خداوند خدمت كنيد و دعا كنيد مرگ شما هم شهادت باشد. 🔻بعد گفت: «اينجا بهشتيان همچون پروانه به گرد شمع وجودي اهل‌بيت(ع) حلقه مي‌زنند و از وجود نوراني آن‌ها استفاده مي‌كنند.» من از نعمت‌هاي بهشت که براي براي شهداست سؤال كردم. از قصرها و حوريه‌ها و...گفت: «تمام نعمت‌ها زيباست، اما اگر لذت حضور در جمع اهل‌بيت(ع) را درك كني، لحظه‌اي حاضر به ترك محضر آن‌ها نخواهي بود. 🍃من ديده‌ام كه برخي از شهدا، تاكنون سراغ حوريه‌هاي بهشتي نرفته‌اند، از بس كه مجذوب جمال نوراني محمد و آل محمد(ص) شده‌اند.» صحبت‌هاي من با ايشان تمام شد. اما اين نکته که زيبايي جمال نوراني اهل‌بيت(ع) حتي با حوريه‌ها قابل مقايسه نيست را در ماجراي عجيبي درک کردم. 💫در دوران نوجواني و زماني که در بسيج مسجد فعال بودم، شب‌ها در قبرستان محل، که پشت مسجد قرار داشت، رفت‌وآمد داشتيم. ما طبق عادت نوجواني، برخي شب‌ها به داخل قبرهاي خالي مي‌رفتيم و رفقا را مي‌ترسانديم! 🌀اما يکشب ماجراي عجيبي پيش آمد. من داخل يک قبر رفتم، يکباره متوجه شدم ديواره قبر کناري فروريخته و سنگ لحدهاي قبر پيداست! من در تاريکي، از حفره ايجاد شده به درون آن قبر نگاه کردم. اسکلت يک انسان پيدا بود! 🔅از نشانه‌هاي روي قبر فهميدم که آنجا قبر يک خانم است. همان لحظه يکي از دوستانم رسيد و وارد قبر شد. ⭕️او مي‌خواست اسکلت‌هاي مرده را بردارد! هرچه با او صحبت کردم که اين کار را نکن، قبول نکرد. من از آنجا رفتم. لحظاتي بعد صداي جيغ اين دوستم را شنيدم! نفميدم چه ديده بود که از ترس اين‌گونه فرياد زد! 🌱من او را بيرون آوردم و بلافاصله وارد قبر شدم، به هر طريقي بود، قسمت سوراخ قبر را پوشاندم و با گذاشتن چند خشت و ريختن خاک، قبر آن مرحومه را کامل درست کردم. ❄️در آن سوي هستي و درست زماني که اين ماجرا را به من نشان دادند، گفته شد آن قبري که پوشاندي، مربوط به يک زن مؤمن و باتقوا بود. به خاطر اين عمل و دعاي آن زن، چندين حوريه بهشتي در بهشت منتظر شما هستند. 🔶همان لحظه وجود نوراني اهل‌بيت(ع) در مقابل من قرار گرفتند و من مدهوش ديدار اين چهره‌هاي نوراني شدم. از طرفي چهرۀ زيباي آن حوريه‌ها را نيز به من نشان دادند. اما زيبايي جمال نوراني اهل‌بيت(ع) کجا و چهرۀ حوريه‌هاي بهشتي؟! من در آنجا هيچ چيزي به زيبايي جمال اهل‌بيت(ع) نديدم. 🖋ادامه دارد... #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
▫️می خواست برای تحصیل به شهر دیگری برود؛ قرار بود با رفقا همسفر شود؛ مادر پیرش ولی اجازه نداد. از پیری و تنهایی میگفت. منصرف شد.رفقا رفتند. حسرت تحصیل روی دلش ماند. یک روز پیرمردی نورانی سراغش آمد. پیرمرد حالش را پرسید؛ علت حسرتش را که شنید گفت: میخواهی خودم استادت شوم؟ از جان و دل قبول کرد. دو سال تمام؛ هر روز می آمد و او را درس می داد. یک روز استاد گفت: امروز میخواهم تو را به جایی ببرم که تمام سعادت آنجاست. راهی بیابان شدند؛ چند لحظه بعد، چشمه ای با آبی گوارا دیدند. اطرافش پر از درختان سرسبز، آقایی دلربا،کنار چشمه،نشسته بود روی تخت. استاد، نزدیک رفت. سلام کرد و احترام نمود. سوالاتی پرسید. جواب ها را که شنید اذن بازگشت گرفت. شاگرد پرسید: اینجا کجا بود؟ آن آقای بزرگوار که بود؟ استاد فرمود: او سرور مابود، حضرت صاحب الزمان علیه السلام. لیاقت شاگردی خضر و توفیق زیارت ولی عصر، خدا هر دو را نصیب شیخ محمد علی تِرمُذی کرده بود؛ به پاداش احترامی که به مادر گذاشت. 📚شیفتگان مهدی علیه السلام، ج۳، ص۱۵۱. #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_هشت 💠توفیق شهادت وقتي با آن ش
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠اما نكته مهمي كه در آنجا فهميدم و بسيار با ارزش بود اينكه؛ توفيق شهادت نصيب هر كسي نمي‌شود. انسان بااخلاصي كه بتواند از تمام تعلقات دنيايي دل بكند، لياقت شهادت مي‌يابد. ✨شهادت يك اتفاق نيست، يك انتخاب است. يك انتخاب آگاهانه كه براي آن بايد تمام تعلقات را از خود دور كرد. مثالي بزنم تا بهتر متوجه شديد. همان شبي كه با دوستانم در سوريه دور هم جمع بوديم وگفتم چه كساني شهيد مي‌شوند، به يكي از رفقا هم تأكيد كردم كه فردا با ديگر رفقا شهيد مي‌شوي. 🍃روز بعد، در حين عمليات، تانك نيروهاي ما مورد هدف قرار گرفت. سيديحيي و سجاد، در همان زمان به شهادت رسيدند. درست در كنار همين تانك، آن دوست ما قرار داشت كه من شهادت او را ديده بودم. اما اين دوست ما زنده ماند و در زير بارش سنگين رگبار نيروهاي داعش، توانست به عقب بيايد! 🌀من خيلي تعجب كردم. يعني اشتباه ديده بودم؟! دو سه سال از اين ماجرا گذشت. يك روز در محل كار بودم كه اين بنده خدا به ديدنم آمد. پس از كمي حال و احوال، شروع به صحبت كرد و گفت: خيلي پشيمانم. خيلي... باتعجب گفتم: از چي پشيماني؟ 🔅گفت: «يادته تو سوريه به من وعده شهادت دادي؟ آن روز، وقتي كه تانك مورد هدف قرار گرفت، به داخل يك چاله كوچك پرت شدم. ما وسط دشت و درست در تيررس دشمن بوديم. يقين داشتم كه الآن شهيد مي‌شوم. باور كن من ديدم كه رفقايم به آسمان رفتند! 🔻اما همان لحظه، فرزندان خردسالم در مقابل چشمانم آمدند. ديدم نمي‌توانم از آن‌ها دل بكنم! 🌱در درونم به حضرت‌زينب(س) عرض كردم: خانم جان، من لياقت دفاع از حرم شما را ندارم. من مي‌خواهم پيش فرزندانم برگردم. خواهش مي‌كنم... ☀️هنوز اين حرف‌هاي من تمام نشده بود كه حس كردم يك نيروي غيبي به ياري من آمد! دستي زير سرم قرار گرفت و مرا از چاله بيرون آورد. آنجا رگبار تيربار دشمن قطع نمي‌شد. من به سمت عقب مي‌رفتم و صداي گلوله‌ها كه از كنار گوشم رد مي‌شد را مي‌شنيدم، بدون اينكه حتي يك گلوله يا تركش به من اصابت كند! گويي آن نيروي غيبي مرا حفاظت كرد تا به عقب آمدم. اما حالا خيلي پشيمانم. نمي‌دانم چرا در آن لحظه اين حرف‌ها را زدم! توفيق شهادت هميشه به سراغ انسان نمي‌آيد.» او مي‌گفت و همينطور اشك مي‌ريخت... ✅درست همين توصيفات را يكي ديگر از جانبازان مدافع حرم داشت. او مي‌گفت: وقتي تير خوردم و به زمين افتادم، روح از بدنم خارج شد و به آسمان رفتم. يك دلم مي‌گفت برو، اما با خودم گفتم خانم من خيلي تنهاست. حيفه در جواني بيوه شود. من خيلي او را دوست دارم... همين كه تعلل كردم و جواب ندادم، يكباره ديدم به سمت پايين پرت شدم و با سرعت وارد بدنم شدم. درست در همان لحظه، پيكرهاي شهدا را كه من، همراه آن‌ها بودم، از ماشين به داخل بيمارستان بردند كه متوجه زنده بودن من شدند و... 🔹شبيه اين روايت را يکي از جانبازان حادثه انفجار اتوبوس سپاه داشت. او مي‌گفت: همين كه انفجار صورت گرفت، همراه ده‌ها پاسدار شهيد به آسمان رفتم! در آنجا ديدم كه رفقاي من، از جمع ما جدا شده و با استقبال ملائك، بدون حساب وارد بهشت مي‌شدند، نوبت به من رسيد. گفتند: آيا دوست داري همراه آن‌ها بروي؟ ❄️گفتم: بله، اما يکباره ياد زن و فرزندانم افتادم. محبت آن‌ها يکباره در دلم نشست. همان لحظه مرا از جمع شهدا بيرون کردند. من بلافاصله به درون بدنم منتقل شدم. حالا چه‌قدر افسوس مي‌خورم. چرا من غفلت كردم!؟ مگر خداوند خودش ياور بازماندگان شهدا نيست؟ من خيلي اشتباه كردم. ولي يقين پيدا کردم که شهادت توفيقي است که نصيب همه نمي‌شود. 🖋ادامه دارد... #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
▫️امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: زُورُوا مَوْتَاكُمْ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُمْ وَ لْيَطْلُبْ أَحَدُكُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِيهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا (بَعدَمَا) يَدْعُو لَهُمَا. 💬 (قبور) امواتتان را زیارت کنید که با ملاقات شما شاد می شوند و هر کدام از شما باید حاجتش را کنار مزار پدرش و مزار مادرش بخواهد بعد از اینکه برایشان دعا کرد. 📚کافی، ج3، ص 229 (باب زیارت قبور حدیث 10) 📚وسایل الشیعه حدیث 3466. 👈 پدر و مادرهای آسمانی شده را فراموش نکنیم. و در کنار مزارشان، برای بزرگترین حاجت عالم دعا کنیم. ❤️🤲🏻 #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
💐🎊 سالروز میلاد خجسته فاطمه‌زهرا(س) سرور بانوان جهان، عطای خداوند سبحان، کوثر قرآن، همتای امیرمومنان و الگوی بی‌بدیل تمام جهانیان مبارک باد. #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نماهنگ تصویری "نسیم یاس نبی" به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman