May 11
💢 الاغی که اسیر شد؛
خاطره ای جالب از دوران دفاع مقدس:
💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا #الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت #دشمن رفت و #اسیر شد!
💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن #مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد #یگان شد.
🔺الاغ زرنگ با کلی #سوغاتی از دست دشمن #فرار کرده بود.
✍ بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن #سواری میدهند! و قصد #برگشتن هم ندارند / #دشمنان_خانگی
@rahekhoda
🌸﷽🌸
✨ یڪ داستــان
✍🏻 مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از من میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته ڪرده است ، بگو چه ڪنم؟ عالم گفت با او بساز گفت نمیتوانم.
✍🏻 عالم پـرسید: آیا فرزنـد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت بلی.
گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را میزنی؟ گفت: نه ، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت نه چون مغزش نمیرود و ...
✍🏻گفت میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟ گفت نه. گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪردهای و میدانی ڪودڪی چیست ،اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نڪردهای ، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی !!!
✍🏻در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود ، گوشهگیر میشود ، عصبی میشود. احساس ناتوانی میڪند و ...
👈 پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست.
─┅─═इई 🍂🍁
@Rahekhoda
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣حکایت همسر نیکو
🌼🍃زنی بود که بیشتر وقتها همسرش در مسافرت بود. این زن همیشه بخاطر همسرش و بخاطر فرزندانش می ترسید که دچار فتنه نشوند.
🌼🍃 روزی همسرش به پیشش آمد وبه او گفت که هر بار ،در طی سفر ، حالتی به من دست می دهد که برایم عجیب است؛ انگار که چیزی مرا از انجام دادن کار حرام باز می دارد. حال چه این کار حرام، یک نگاه کردن باشد یا تلفن کردن باشد و یا چیزهای دیگر….
🌼🍃 و در روز دیگری پسر بزرگش به پیشش آمد و از مادرش پرسید: مادرم چه دعایی برایم می کنی؟!!!!
من هنگامی که با دوستانم به کنار مدارس دخترانه میرویم؛ قلبم حالت گرفتگی دارد. پس از آنجا بر می گردم…
🌼🍃دوستانم شماره تلفن دختر ها را به من می دهند. و هنگامی که به آنها زنگ می زنم باز همان حالت گرفتگی در من بوجود می آید، تا وقتی که تلفن راقطع کنم و سر جایم بنشینم
و حتی وقتی که بر روی اینترنت هستم ، چیزی مرا از انجام دادن حرام باز می دارد؛ حتی اگر یک نظر کردن به عکسی باشد…
🌼🍃پس زن آنها را با خبر کرد به این که بعد از هر نماز این دعا را میخوانده:
❣« ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺇﻧﻲ ﺃﺳﺘﻮﺩﻋﻚ ﺩﻳﻨﻲ ﻭﺍﻣﺎﻧﺘﻲ ﻭ ﺫﺭﻳﺘﻲ ﻭ ﺯﻭﺟﻲ ﻭ ﻗﻠﺒﻲ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺫﺭﻳﺘﻲ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺯﻭﺟﻲ ﻭ ﺳﻤﻌﻬﻢ ﻭ ﺟﻤﻴﻊ ﺟﻮﺍﺭﺣﻬﻢ »
❣(خداوندا همانا من دینم و امانت هایم و فرزندانم و همسرم و قلبم و قلب فرزندانم و قلب همسرم و گوشهایشان را و چشم هایشان را و تمام اعضای بدنشان را در دست تو یا الله، به امانت می گذارم که نگهدارشان باشی )
@Rahekhoda
.
✳ چه کارهایی امر به معروف و نهی از منکر نیست ✳
❇ بعضی ها هر کاری میکنند میگذارند به حساب امر به معروف و نهی از منکر و حس میکنند خیلی مؤمن هستند
❇ باید توجه کرد هر امر و نهیی امر به معروف و نهی از منکر نیست
مثلا
❎ مچ گیری
❎ فضولی کردن
( ما باید گناهی رو که در ملا عام می بینیم تذکر بدهیم و حق تجسس در زندگی دیگران رو نداریم)
❎ سرزنش کردن
(وظیفه ی ما یک تذکر لطیف است نه سرزنش کردن)
❎ افشا گری
( ما حق نداریم به بهانه ی امر به معروف و نهی از منکر گناه یکی را پیش همه فاش کنیم)
❎ قضاوت کردن
(وقتی گناهی از کسی دیدیم و تذکر دادیم حق نداریم قضاوت بی جا کنیم و رفتارمان نسبت به او عوض شود )
❎ الگو سازی
( با الگو ساختن بچه ی فلانی و مامان وبابای بهمانی حق نداریم دیگران را امر به معروف و نهی از منکر کنیم)
❎ کار فرهنگی
(کار فرهنگی پیشگیری است اما امر به معروف و نهی از منکر درمان است وقتی یک گناه می بینیم دیگه پیشگیری معنایی نداره باید درمان کنیم)
❎ التماس و خواهش کردن
(آمر وناهی نباید شأن خود را در برابر گناهکار از بین ببرد بلکه تذکر باید محکم اما لطیف و مهربانانه باشد)
❎ قانون شکنی
(هیچ کس حق ندارد به بهانه امر به معروف و نهی از منکر قانون شکنی کند مثلا بدون مجوز راهپیمایی کردن تحصن کردن)
❎ بیان مسئله شرعی
( اینکه فقط حکم شرعی یک فعل را بگوییم امر به معروف و نهی از منکر نیست بلکه باید حتما دستور به ترک آن حرام یا امر به انجام آن واجب کنیم)
✳ پس این واجب را درست بیاموزیم تا خدایی ناکرده به اسم امر به معروف و نهی از منکر آبروی مسلمانی را نبریم و بار گناهان خود را سنگین نکنیم
#واجب_فراموش_شده
⇝ @rahekhoda
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخممرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود.
بازم نون تازه آورده بود.
نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی رو نداشتیم.
بابام میگفت:
نون خوب خیلی مهمه! من که بازنشستهام، کاری هم ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم.
در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت.
هیچ وقت هم بالا نمیاومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمیشود .
صدای شوهرم از توی راهپله میاومد که به اصرار تعارف میکرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانواده سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمیبوسیم، بغل نمیکنیم، قربونصدقه هم نمیریم، و از همه مهمتر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده شوهرم اینجوری نبودن...
در میزدند ومیآمدند تو، روزی هفت-هشت-ده بار با هم تلفنی حرف میزدند؛ قربونصدقه هم میرفتند و قبیلهای بودند.
برای همین هم شوهرم نمیفهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار میکرد، و اصرار میکرد.
آخر سر، در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم، تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم، خنده دار به نظر میاد، اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر میرسید!
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمانها چای بریزد و اخمهای درهم رفته من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلتها رو زیاد درست کردم که برای فردا بمونه
گفت:
حالا مگه چی شده؟
گفتم:
چیزی نیست؟؟؟!!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات برش بدم و خورد کنم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم!
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه گیاهخواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازیبازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند.
این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.
چند روز پیش برای خودم کتلت درست میکردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف میزدم، پدرم صحبتهای ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهرههای پشتم تیر کشید و دردی مثل دشنه در دلم نشست.
راستی، چرا هیچ وقت برای اون نون سنگکها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر میدارم. یک قطره روغن میچکد توی ظرف،جلز جلز محزونی میکند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم میخورد:
"من آدم زمختی هستم"
زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظهها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه کردن به جزییات احمقانه و ندیدن مهمترینها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت، وسط آشپزخانه خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابهای که بوی کتلت میداد، آه بکشم؟
آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو میآمدند...
دیگه چه چیزی اهمیتی داشت.
خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود...
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.
من این روزها هر قدر بخوام میتونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بود، بدون منت، که بوی مهربونی میداد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتش رو میفهمی...!
زمخت نباشیم...
اگر این متن را براي عزيزانت ارسال نکردی، اشکالی ندارد، ولی دوباره بخوان!
@rahekhoda
4_5830191836852914522.mp3
1.77M
🎤 آیت الله جوادی آملی
⭕️ اين غيبت ظاهرش بدگویی ديگری است ...
👈 جرعه ای از قرآن
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
⇝ @rahekhoda
14.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 حجت الاسلام قرائتی
✨ امر به معروف قبل از نهی از منکر
#امر_به_معروف
⇝ @rahekhoda
Misaq-Haftegi980709[02] میآییم از هر سوی دنیا - حرم الله حرم تو.mp3
9.47M
🎤 حاج میثم مطیعی
🔹 با رزق حلالم، با اهل و عیالم، بار سفر بستم
#اربعین
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
⇝ @rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داخل ضریح کوچک خانم #رقیه خاتون
صلی الله علیک یا بنت الحسین😭
@rahekhoda
🔴 #صد_سال_دیگر
💠 برخی #تصورات و افکار، میتوانند حال بد ما را تغییر دهند. و حتی مانع انجام تصمیمات #غلط ما شوند.
💠 شخصی میگفت: گاهی که از دست همسرم #عصبانی میشوم و یا کینه و دلخوری از او دارم #چشمهای خود را میبندم و تصور میکنم #صد_سال دیگر کجا هستم.
💠 صد سال دیگر نه #من هستم نه همسرم و نه فرزندانم. بلکه همگی در #عالم_آخرت هستیم و فقط #اعمال و نیّات ما باقی میماند کما اینکه اجداد ما صد سال پیش، زنده بودند اما الان دستشان از این دنیا کوتاه است.
💠 گاه صد سال از زمان، #جلو بزنیم تا برای اصلاح گذشته و بدیهای خود به #عقب برگردیم.
@rahekhoda
be-khobi-digaran-negah-konid.ali_.mp3
3.2M
🎙به خوبیِ دیگران توجه کنیم
🔴 #استاد_عالی
🆔 @rahekhoda