eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
396 دنبال‌کننده
6هزار عکس
9.4هزار ویدیو
84 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 برای دختران آمریکا بیش از ۱۱ درصد دانش‌آموزان دختر آمریکا تجربه تجاوز و رابطه اجباری جنسی داشته‌اند! به سبک غرب 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
✨﷽✨ 🔴سرعت از دست رفتن ایمان در ✍ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: فرصت را برای اعمال نیک پیش از آنکه فتنه‌هایی مانند پاره‌های شب تاریک پدید آید، غنیمت شمارید. در آن‌ هنگام انسان صبح مؤمن است و شب کافر می‌شود؛ شب کافر است و روز مؤمن می‌شود و دین خود را به‌عوض ناچیزِ دنیا می‌فروشد. 📚 نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص216 و بدین جهت بود که آیت الله مرعشی نجفی (رحمة الله علیه) می‌گفتند: وقتی از منزل خـارج می‌شوم، خدا را به 124 هزار پیامبر قسم می‌دهم که با ایمان به خانه برگردم. چرا که در روایت آمده، چه بسا مرد با ایمان از خــانـہ خارج می‌شود و بی‌ ایمان برمی‌گـــردد. 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
✨﷽✨ ✍ خساست کلامی بعضی آدم‌ها خسیس هستند. خساست انواع مختلف دارد. یک نوع خساست هم هست به اسم خساست کلامی. طرف اشتباه می‌کند، دست و دلش می‌لرزد بگوید «ببخشيد». یکی را دوست دارد، انگار جانش را می‌گیرند بخواهد بگوید «دوستت دارم». کاری برایش می‌کنی، انگار از بند دلش کنده می‌شود تا بگوید «ممنون». حرف‌های خوب مالیات ندارند، اما گاهی نگفتنشان هزینه‌های هنگفتی به اطرافیانمان تحمیل می‌کند. 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
ترافیک بزرگ‌ترین سایت پورن جهان از کدام کشورهاست ؟ بله همه کشورهای چشم و دل سیر رو مشاهده می‌کنید :)) بله از اتاق فرمون اشاره میکنن چون بی حجابن براشون همه چی عادی شده چقدر نایس 👍😏 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
41.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 بخشی از آشوبهای امروز در پاریس 🛑معترضان ماشین‌ها را واژگون می‌کنند، ایستگاه‌ها را تخریب می‌کنند و سنگ‌فرش‌های پیاده‌رو را می‌شکنند. 👈چاهکن جاش ته چاهه😏 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
ماجرای شیعه شدن جوان مسیحی کانادایی به دست امام رضا علیه السلام 1️⃣قسمت اول حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی انصاری نقل می‌کند: * همه چیز از جشن میلاد شروع می‌شود در یک شب سرد زمستانی سال ۱۳۷۲ وارد صحن انقلاب شدم، سرما تا عمق استخوان‌های انسان نفوذ می‌کرد و کمتر کسی در آن شرایط از خانه خود می‌زد بیرون، صحن هم به طرز کم سابقه‌ای خلوت بود، به دالانی که بین صحن انقلاب و صحن مسجد گوهرشاد وجود دارد وارد شدم، متوجه جوانی با حدود ۳۵ سال سن شدم که چمدان مسافرتی نسبتا بزرگی در دست داشت و از یکی ـ دو نفر چیزی پرسید، ولی انگار آن‌ها نتوانستند جوابش را بدهند. به سوی من آمد و گفت: شب‌ بخیر آقا! به زبان انگلیسی حرف می‌زد، آنهم با لهجه‌ آمریکایی رایج در کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس راحتی کشید و گل از گلش شکفت. ادامه داد: ـ ببخشید! آقای ، کجا هستند؟ می‌خواهم ایشان را ببینم. راستش را بخواهید حسابی جا خوردم. پرسیدم: ـ معذرت می‌خواهم، ممکن است خودتان را معرفی کنید؟ ـ من دانشجوی رشته‌ حقوق در دانشگاه تورنتوی کانادا هستم، اصالتاً لبنانی‌ام، ولی در کانادا متولد شده‌ام و دینم «مسیحیت» است. ـ یعنی شما یک «مسیحی» هستید؟ ـ بله، یک مسیحی کاتولیک. با تعجب پرسیدم: ـ پس اینجا چه کار می‌کنید؟! ـ دعوت شده‌ام که آقای علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را ملاقات کنم. ـ چه کسی شما را دعوت کرده است؟ ـ خود ایشان. دیگر حسابی گیج شده بودم، با وجود آن همه سابقه‌ تبلیغ دینی در داخل و خارج کشور، تا کنون نشنیده بودم که حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) شخصاً از کسی دعوت کرده باشد که به دیدارش بیاید، آن هم از یک جوان مسیحی کانادایی! ادامه دادم: ـ شما ایشان را دیده‌اید؟😳 ـ بله سه یا چهار بار. این دیگر برایم باور کردنی نبود، از این رو پرسیدم: ـ یعنی شما با چشمان خودتان علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را دیده‌اید؟!😳😳😳 ـ بله دیده‌ام، البته در عالم رویا. ـ یعنی اگر الان او را ببینید می‌شناسید؟😲 ـ بله، البته.... ادامه دارد... ✅‌‌کانال 🇮🇷 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
ماجرای شیعه شدن جوان مسیحی کانادایی به دست امام رضا علیه السلام 2️⃣قسمت دوم موضوع دیگر خیلی جالب شده بود، از او خواهش کردم چند دقیقه‌ای وقتش را به من بدهد و با هم در کناری بنشینیم و صحبت کنیم، او هم قبول کرد، کم کم داشت هیجان بر من غلبه می‌کرد، ضربان قلم تند‌تر شده بود، پرسیدم: ـ ممکن است نحوه‌ آشنا شدنتان با آقای علی‌بن موسی الرضا(ع) را از اول و به طور کامل برای من بیان کنید؟ ـ بله، البته. یک شب داشتم در یکی از خیابان‌های شهر تورنتو قدم می‌زدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کرده‌اند و رفت و آمد زیادی در آنجا صورت می‌گیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا رفت و آمد می‌کردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم جلو و سؤالاتی کردم. معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن مذهبی برپا است. وارد شدم ببینم چه خبر است، چند نفر از آن‌ها به احترام من از جایشان بلند شدند و پس از خوشامد‌گویی مرا در کنار خود نشاندند و بلافاصله با شربت و شیرینی و بستنی و شکلات از من پذیرایی کردند، مرشد آن‌ها داشت به زبان انگلیسی سخنرانی می‌کرد و همه با دقت به سخنانش گوش فرا می‌دادند، من هم محو گفته‌هایش شدم و برای اولین بار، به طور مستقیم و از زبان یک مرشد مسلمان با اسلام آشنا شدم. هنگام خروج از مسجد، به هر کس یک کتاب هدیه می‌کردند، یکی هم به من دادند، من هم خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم، وقتی قدم زنان در پیاده‌رو خیابان به سوی خانه‌ام حرکت می‌کردم، همه هوش و حواسم به حرف‌هایی بود که از آن مرشد مسلمان شنیده بودم، به طوری که متوجه اطرافم نبودم و اصلاً نفهمیدم کی به منزلم رسیدم. وقتی لباس راحتی پوشیدم و به رختخواب رفتم، آن کتاب را هم برداشتم تا یک نگاهی به آن بیندازم چون فردایش فرصت این کار را نمی‌یافتم. * دوست دارم بتوانم بیایم پیش شما! هر ورقی از آن کتاب را که می‌خواندم وسوسه می‌شدم ورق بعدی را هم بخوانم! نشان به این نشان که تا وقتی کتاب را تمام نکردم نتوانستم آن را زمین بگذارم! آن کتاب درباره قدیس مسلمانی به نام «» بود، شخصیت و سخنان زیبا و روحانی آن قدیس آسمانی مرا مجذوب خود کرده و تمامی قلمرو اندیشه‌ام را تسخیر کرده بود، لحظه‌ای نمی‌توانستم از فکر آن قدیس خارج شوم، در رختخواب خودم دراز کشیده بودم و با آنکه تا صبح چیزی نمانده بود نمی‌توانستم بخوابم، بالاخره متوجه نشدم که کی خوابم برد زیرا با خواب هم وارد سرزمینی شدم که در آن کتاب ترسیم شده بود، سرزمینی روحانی، معنوی و آسمانی! سرزمینی که هرگز همانند آن را حتی در فیلم‌های تخیلی هم ندیده بودم و همه کاره‌ آن سرزمین، مردی نورانی و آسمانی بود که هرگز از تماشایش سیر نمی‌شدی، از او خواهش کردم.... ادامه دارد.... 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَي بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَي أَ بِرَضْوَي أَوْ غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًي اي كاش مي دانستم خانه ات در كجا قرار گرفته، بلكه مي دانستم كدام زمين تو را برداشته، يا چه خاكي؟ آيا در كوه رضوايي يا در غير آن، يا در زمين ذي طوايي؟ عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونَيِ اَلْبَلْوَي وَ لاَ يَنَالُكَ مِنِّي ضَجِيجٌ وَ لاَ شَكْوَي بر من سخت است كه تو را بدون من گرفتاري فرا گيرد، و از من به تو فرياد و شكايتي نرسد @rahekhoda
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون تعارف با خانواده‌ فرمانده‌ای که برای کمک به نیروهای زخمی‌اش در اغتشاشات به شهادت رسید @rahekhoda