eitaa logo
راه روشن
3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
14 ویدیو
2 فایل
کانالی برای بالارفتن آگاهی مذهبی نگاه به مسایل مختلف با رویکرد مذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹دل عجل الله تعالی فی فرجه الشریف را با شرکت در انتخابات و پشتیبانی از نظام خوشنود سازیم 🔸با یک که انقلاب و را تقویت کند و به مردم را وظیفه خود بداند در تعیین سرنوشتی بهتر برای خود سهیم شویم. ♦️ را یاری کنیم با یک و به کاروان عزاداران حسینی بپیوندیم @raheraoshan
🌷زیارت آل یاسین 🌷 🌹سَلامٌ عَلَى آلِ يس السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللَّهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ 🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقْنُتُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ،  السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الْمَأْمُونُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ السَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلامِ 🌹أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لا حَبِيبَ إِلا هُوَ وَ أَهْلُهُ وَ أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ 🌹أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فِيهَا يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْسا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرا وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاكِرا وَ نَكِيرا حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ الْحَشْرَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ 🌹 يَا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَ أَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِي‏ءٌ مِنْ عَدُوِّكَ فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِكُمْ يَا مَوْلايَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِينَ.  @raheraoshan
پیام آیت الله خامنه ای مقام معظم رهبری درباره انتخابات ریاست جمهوری: به جناب آقای دکتر پزشکیان رئیس جمهور منتخب نیز توصیه میکنم با توکل به خداوند رحمان به افقهای بلند و روشن چشم بدوزند و در ادامه‌ی راه شهید رئیسی از ظرفیتهای فراوان کشور بویژه منابع انسانیِ جوان و انقلابی و مؤمن، برای آسایش مردم و پیشرفت کشور بیشترین بهره را ببرند. متن پیام بسم الله الرّحمن الرّحیم والحمد لله ربّ العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین سیما بقیّة الله روحی فداه. خدای عزیز و رحیم را سپاس که با اراده و توفیق او ملت بزرگ ایران توانست پس از مصیبت سنگین فقدان رئیس جمهور شهید، در مدت کوتاه قانونی، صحنه‌ی انتخابات ریاست جمهوری را سامان دهد و در دو جمعه‌ی پیاپی، انتخاباتی آزاد و شفاف برگزار کند و از میان چند نامزد، با اکثریت آراء رئیس جمهور کشور را برگزیند. مسئولان محترم برگزاری انتخابات، با شتاب لازم و امانت کامل، وظائف خود را انجام دادند، و مردم عزیز، با احساس مسئولیت به میدان آمدند و صحنه‌ئی گرم و پرشور آفریدند و صندوقهای انتخاباتی را در دو مرحله با بیش از ۵۵ میلیون رأی انباشتند. این حرکت بزرگ در رویاروئی با غوغای دست‌سازِ تحریم انتخابات، که دشمنان ملت ایران برای القای ناامیدی و بُن‌بست به راه انداخته بودند، کاری درخشان و فراموش نشدنی است و همه‌ی نامزدهای محترم و همه‌ی کسانی که برای پیروزیِ هر یک از آنان، هفته‌ها تلاش شبانه‌روزی کردند در افتخار و ثواب آن شریکند. اکنون ملت ایران رئیس جمهور خود را انتخاب کرده است. اینجانب با تبریک به ملت و به رئیس جمهور منتخب و به همه‌ی فعالان این صحنه‌ی حساس مخصوصاً جوانان پرشور ستادهای انتخاباتی نامزدها، همگان را به همکاری و نیک‌اندیشی برای پیشرفت و عزت روزافزون کشور توصیه میکنم. شایسته است رفتارهای رقابتی دوران انتخابات به هنجارهای رفاقتی تبدیل شود و هر کس در حدّ توان خود برای آبادانی مادی و معنوی کشور تلاش کند. به جناب آقای دکتر پزشکیان رئیس جمهور منتخب نیز توصیه میکنم با توکل به خداوند رحمان به افقهای بلند و روشن چشم بدوزند و در ادامه‌ی راه شهید رئیسی از ظرفیتهای فراوان کشور بویژه منابع انسانیِ جوان و انقلابی و مؤمن، برای آسایش مردم و پیشرفت کشور بیشترین بهره را ببرند. بار دیگر جبهه‌ی سپاس بر درگاه حضرت حق میگذارم و به حضرت بقیة الله اعظم روحی فداه درود و سلام میفرستم و یاد شهیدان والامقام و امام بزرگوار شهیدان را گرامی میدارم و از همه‌ی نامزدهای محترم و فعالان عرصه‌ی انتخابات که در این برهه‌ی حساس نقش‌آفرینی کردند، و نیز رسانه‌ی ملی و حافظان امنیت کشور و دستگاههای اجرای انتخابات سپاسگزاری میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۳/۴/۱۶ @dr_pezeshkian_ir
🌷شب اول محرم🌷 هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد حال و روز منِ آواره تماشا دارد تکیه گاهم بجز این گوشۀ دیوار نشد روزه دارم من و لب تشنه و سر گردانم بین این شهر کسی بانیِ افطار نشد دست بر دست زنم دل نِگرام چه کنم مثل من هیچ سَفیری خجل از یار نشد خواستم تا برسانم به تو پیغام ، میا پسر فاطمه ، شرمنده ام انگار ، نشد گر زنی سینه سپر کرده برایم صد شکر سینه اش سوخته از داغیِ مسمار نشد اهل این شهر همه سنگ زن و سر شکنند میهمانی سرِ سالم سوی دَربار نشد وای اگر که هدفی روی بلندی باشد دیده ای نیست که با لختۀ خون تار نشد به سر نیزه پریشان شده مویم ، اما خواهرم در پی ام آوارۀ بازار نشد پیکر بی سرم از پا به سر دار زدند این بلا بر سر من آمد و تکرار نشد قاسم نعمتی @raheraoshan
🌷روضه شب اول🌷 متن روضه و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل (ع) در روایت هست وقتی مسلم نماز عشا رو خوند برگشت،صف های عقب رو نگاه کرد؛دید سی نفر موندند .. هزار هزار نامه نوشته بودند. ده ها هزار نفر بیعت کرده بودند؛ روایته دوازده هزار نامه از کوفه رفته بود؛رقم های دیگه.. هجده هزار.. زیر هر نامه ای رو عشیره ها امضا کرده بودند.. قبیله ها امضا کرده بودند؛ تعدادشون کم نبود… اوضاع کوفه جوری شد،مسلم برگشت،دید سی نفر هستند. بلند شد اومد از باب کِنده از مسجد کوفه خارج بشه، دید ده نفر باهاشن… پاشو که از مسجد بیرون گذاشت،یه لحظه برگشت، دید کسی با او نیست … “فمشی متبلدا فی الازقة الکوفه” تنها تو این کوچه ها می گشت… “لایَدری اَینَ اَتَوَجَّه….” نمیدونست باید کجا بره.. همین جور تو کوچه ها می گشت… خسته شد،رفت نشست کنار در یه خونه ای… پیرزن در رو باز کرد. “یا عبدَالله لا يَصلُحُ لَكَ الجُلوسُ عَلى بابي…” خوب نیست کنار در خونه ی من بشینی…بلند شو،برو… گفت:آب داری به من بدی؟ پیرزن آب رو آورد و مسلم آب رو خورد… گفت:مگه آب نخوردی؟! اَلَم تَشرَب؟! بلند شو برو. سه بار تکرار کرد… بعد گفت بلند شو برو پیش خانواده ت… صدا زد: “یا اَمَةَ الله! ما لی فی هذالمصرِ اهلٌ و لا عشیرة” من تو این شهر خانواده ای ندارم… پناهگاهی ندارم…بعد اون جریاناتی که میدونید… بالاخره فرداش اومدند.. پسر این زن فداکار؛اون ملعون، مسلم رو لو داد.. آمدند.. مسلم جنگ نمایانی کرد.. بردنش بالای دارالاماره.. دیدند های های داره گریه می کنه.. یکی گفت:مسلم برای تو بده…شما برای کار بزرگی قیام کردید…چرا گریه می کنید؟ فرمود:”واللهِ ما لِنفسی بَکَیتُ.‌‌…”به خدا قسم من برای خودم گریه نمی کنم. “ولا لها من القتل…؟ من از کشته شدن خودم نمی ترسم. مرثیه نمی خونم برای خودم. “ولکن ابکی للحسین و آل الحسین…” من برای حسین گریه می کنم. “فِداک ابی و امی اِرجِع…” @seratqavim
🌷شب دوم 🌷 تاکه فرمود رسیدیم عَلَم را کوبید یک علمدار بر این خاک قدم را کوبید بر رویِ سینه‌ی خود تیِغ دودَم را کوبید بینِ این دشت ستونهایِ حرم را کوبید بیرق افراشته شد ، باد تکانش میداد کیست این مرد که یک دشت نشانش میداد زانویش خم شده و هست مُهَیا خانوم با ادب گفت علمدار بفرما : خانوم آمد از محملِ خود حضرت زهرا ، خانوم دست بگذاشت رویِ شانه‌یِ سقا خانوم گِرد او پنج برادر همه می‌چرخیدند پنج تن دورِ سرِ فاطمه می‌چرخیدند چو بزرگیش قسم در همه‌ی عالم نیست پرده‌ی محملش از پرده‌ی کعبه کم نیست گرچه در سایه‌ی عباس نشان از غم نیست شُکر مَحرم پُر و یک دیده‌ی نامحرم نیست گرچه مانند عمو دور و بَرِ زینب بود هرچه غم بود فقط بر جگرِ زینب بود مادرش آه امان از دلِ زینب میگفت همه‌ی راه امان از دلِ زینب میگفت گاه و بی گاه امان از دلِ زینب میگفت سخت جانکاه امان از دلِ زینب میگفت رفت در پیشِ برادر که برادر چه کنم جگرم سوخته ، با ناله‌یِ مادر چه کنم میزَند شور دلم تاب ندارد اینجا دل پریشانی‌ام آداب ندارد اینجا جانِ من جان رُباب آب ندارد اینجا بچه بیدار شده خواب ندارد اینجا به لبش پیشِ تو لبخند نمی‌آید وای گریه‌ی اصغرمان بند نمی‌آید وای حرفِ این دخترکان است از اینجا برویم ساربان تا که نرفته است بگو تا برویم کوچه‌ی مادرمان خانه‌ی زهرا برویم باشد آقا همه‌اش حرفِ تو اما برویم دست ما نیست عطش بِین حرم اُفتاده مُردم از غم چه کنم بد به دلم اُفتاده همه‌ی فکر و حواسم به تو باشد برگرد قبل از آنکه به سَرَت شمر بیاید برگرد به عروسِ تو قسم حرمله آمد برگرد کاش بر تیر خودش زهر نمیزد برگرد کاش دوریِ شما قسمت خواهر نشود زینبت کاش که بی پنج برادر نشود عزم کردی نروی کاش خزان برگردد لااقل گو که از آن جمع سنان برگردد زودتر از همه آن تیر و کمان برگردد چشمِ آن جمعیت از سمتِ زنان برگرد سایه‌ی روی سرم از سرِ اطفال مَرو تا‌که من زنده‌ام آقا لبِ گودال مَرو شاعر: حسن لطفی @raheraoshan
: ♦️دولت آقای ، دولت کار و امید و حرکت بود یکی از مهم‌ترین خصوصیات آقای رئیسی بود. این باید برای همهٔ مسئولان دولت‌ها الگو باشد. 🔸حضرت امیر(ع) در عهدنامهٔ مالک‌اشتر بر توجه به تودهٔ و دوری از نورچشمی‌ها و ویژه‌خواران تاکید دارند؛ شهید رئیسی در این مسیر حرکت می‌کرد. شهید رئیسی در بیان مواضع انقلابی و دینی کاملاً بود و دوپهلو سخن نمی‌گفت 🔹شهید رئیسی به توانایی‌های عمیقاً اعتقاد و باور داشت. 🔸یکی از خصوصیات بارز شهید رئیسی خستگی‌ناپذیری و و تلاش شبانه‌روزی بود. 🔹شهید رئیسی هیچگاه از مایوس نمی‌شد. رنج می‌کشید اما مایوس نمی‌شد. شهید رئیسی در سیاست هم اهل تعامل بود و هم اهل رعایت عزتمندی کشور و ملت. @raheraoshan
🌷روضه شب سوم محرم🌷 اگه اومدی گریه كنی، این شعر واست بسه، چون هر بیتش مال یه شب روضه است میل پریدن هست اما بال و پر نه هر آنچه می خواهی بگو، اما بپر نه دختر شهید اگه تو جلسه است ببخشه، دختر بی بابا اگه تو جلسه است، داغ دلش تازه می شه، ببخشه، میل پریدن هست اما بال و پر نه هر آنچه می خواهی بگو، اما بپر نه حالا كه بعد از چند روزی پیش مایی دیگر به جان عمه ام حرف سفر نه حالا كه اومدی نگی می خوام برم یا نه اگر میل سفر داری دوباره باشد برو اما بدون هم سفر نه این ناله ی تو به من نیرو می ده، صدا زد بابا، زود رد شم از این یه بیت، با این كبودی های زیر چشم هایم خیلی شبیه مادرت هستم مگر نه از كیسوان خاكیم تا كه ببافی یك چیزهایی مانده اما آنقدر نه حسین……. امشب سوریه ات رو بگیر دیشب كه كیسویم به دست باد افتاد گفتم بكش باشد ولی از پشت سر نه حسین……….. اومد بالا سرش گفت:حوصله مو سر بردی، این همه داری بهونه می گیری، چهل منزل داری بهونه می گیری، چی می خوای، آروم لباش و باز كرد، گفت: بابا می خوام، گفت :بابا می خوای، یه بابا نشونت بدم، نفست بند بیاد، بابا می خوای، یه بابا برات بیارم، خدایا، یه بابا برات بیارم، یه جای سالم نداشته باشه، بخوای ببوسیش نتونی، یه بابا برات بیارم سفارشی، سفارش كردم، برن بالا پشت بوم، سنگ بزرگ بردارن، آخ حسین…….. گم شده بودم با تو پیدا شدم اومدی و صاحب بابا شدم منم سه ساله ات باباجون جا نخور فقط یه كم شبیه زهرا شدم بابایی تو كه دق مرگم كردی بابایی بگو كی بر می گردی كی گفته من یه دختر اسیرم خواب خوش و از شامیا می گیرم من به نمایندگی از بچه ها دور سرت می گردم و می میرم بابایی، بابایی یه هفته می گفت باباش شهید شده بود، یاد شهدا، تو همه جلسات، خصوصاً جلسه ی حضرت رقیه باید زنده باشه، قطعاً امشب خیلی دختر شهید تو روضه نشسته، خیلی فرزند شهید نشسته، می گفت:یه هفته از شهادت باباش گذشت، بهش برنامه ی امتحانی دادن، گفتن باید ببری خونه، بابات ببینه، امضا كنه، بعد بیاری مدرسه، دختری كه یه هفته باباشو از دست داده اومد تو خونه، زانوی غم و بغل گرفت، هرچی مادرش سئوال می كنه، چی شده دخترم؟ به كسی چیزی نگفت، شب همه باید برن مهمونی، رفتن، خونه رو تنها، خلوت كردن، این دختر تنها مونده، با این كارنامه ای كه باید بابا امضا كنه، اومد عكس باباشو بغل كرد، شروع كرد گریه كردن، بابا من به كسی نگفتم، بابا ندارم، هرچی اومدم به معلمم بگم بابام شهید شده، روم نشد، چیكار می كنی بابا، تو باید امضا كنی، می گه خوابش می بره، تو عالم رویا بابا میآد، اول میآد تو حیاط خونه، مفصله، می تونی بری ببینی این قصه و این داستان مسند، كه هم به محضر امام راحل رسوندن اون زمان و هم حضرت آیت الله گلپایگانی، همه این قضیه رو تأیید كردن، بابا اومد تو خونه كاغذ و از این دختر گرفت، گفت:بابا غصه نخور خودم برات امضاء می كنم، دختره می گه یه خودكار آبی دادم به بابام، بابام امضاء كرد، یه وقت از خواب بیدار شدم، اینقدر گریه كردم، چرا خواب بودم، چرا خواب دیدم، اومدم سراغ كارنامه ام، می تونی بری ببینی دست خط این شهید، هنوز تو موزه شهدا هست تو تهران، می گه اومد نگاه كرد دید با خودكار قرمز امضای بابای شهیدش رو، باباش نوشته، ملاحضه شد، اینقدر این كاغذ رو به سینه چسبوند گریه كرد، ان شاء الله یه روز بیاد آخر نامه ی ما هم یه دست خط بنویسه، ان شاء الله آخر این دهه زیر نامه ات بنویسه قبول شد، ان شاء الله بابای این سه ساله، یه جمله بگم، از همه ی شما التماس دعا دارم، آرزو داشت، باباش بیاد با اون دستای قشنگش بغلش كنه، موهاشو شونه بزنه، رو زخم هاش دست بذاره، بچه كوچیك به آرزوش زنده است، همه دنیا رو ازش بگیری باید به آرزوش برسه، اما یه وقت دید یه سر بریده تو بغلش گذاشتن، می خواد تو بغلش بشینه، پا نداره، می خواد دستاشو نوازش كنه، دست نداره، بابا تو دست نداری، من كه دارم، آروم آروم دست كشید رو پیشونیه باباش، رو چشمای باباش، رو لبای باباش، رو محاسن باباش، تا اینجا رو می شد هضم كرد با یه دختر سه ساله، اما همین كه محاسن رو كنار زد، نگاش به رگ های بریده افتاد، ای حسین…. سید مهدی میرداماد @raheraoshan
🌷شعر شب سوم🌷 چون جده‌ی خود فاطمه دست صله دارم بــعــد از تو دگر نـفـرتِ از هـلـهـلــه دارم از نیم شب گم ‌شدنم تا دم این تشت صـد خاطـره‌ی تلخ از این قافله دارم هر قدر کشیدم قد خود بر روی پنجه دیـدم کـه دوباره ز لبت فـاصلــه دارم . جا مانده‌ام و بس که دویدم پی ناقه قــدر هــمــه‌ی قــافــله من آبله دارم ما پرده نشینان حـــرم را چه به بازار ؟! از دسـت ابالفضل ، عـمویم گـله دارم همراه خودت دختر خود را ببر امشب احساس بدی نسبت به حرمله دارم شاعر: عرفان ابوالحسنی @raheraoshan
🌷روضه میرداماد شب چهارم محرم🌷 آن روز که به داغ غمت مبتلا شدیم دلخون تر از شقایق دشت بلا شدیم ما یادمان که نیست ولی راستی حسین با درد غربت تو کجا آشنا شدیم ممنون از اینکه آمدی آقای ما شدی ممنون از اینکه نوکر این خانه ما شدیم عزت سرای ماست عزا خانه ی شما با گریه بر تو بود عزیز خدا شدیم ما را خدا به عشق تو می بخشد عاقبت ما عاقبت به خیر تو در روضه ها شویم مرحوم شوشتری تو خصاص(الحسینیه) می فرماید: اگر کسی ماه رمضان، شب های قدر نتونست از باب توبه وارد بشه، محرم از باب الحسین وارد بشه، آخه فرمود: کل الخلق فی باب الحسین.... امیرالمومنین فرمود: برا استغفار حتما باید این سه شرط حاصل بشه، تا استغفارت مورد قبول قرار بگیره، اول باید تسلیم امر خدا بشی، دوم باید پشمیان بشی به معنای واقعی، سوم اینکه که در جبران اینها بخوای کاری انجام بدی، جناب حر هر سه مورد داشت، دیدن داره میاد سپرش برگردونده، بعضی ها میگن چکمه هاش درآورده، این یعنی حسین من تسلیمتم، اومد جلو گفت: حسین جان اجازه بده برم جبران کنم، من دل بچه هات لرزوندم، من راه تو رو سد کردم، ابا عبدالله کسی بدون جواب نمیزاره، ببین چی بهش گفته: پیش از ولادت ما دلت را برده بودیم تو روایت دیدم که وقتی حر اومد جلو ابی عبداللع از سوال کرد: حر تو با مایی یا علیه مایی؟ وقتی حر گفت: من بر علیه شمام، دیدن حضرت سرش انداخت پایین سه مرتبه گفت:لا حول ولا قوة.... چرا آقا جان؟ حضرت بعداً فرمود: آخه من اسم این حر تو شهدا خودم دیدم پیش از ولادت ما دلت را برده بودیم بر تو بشارت از بهشت آورده بودیم در کوثر رحمت شناور گشتی ای حر زهرا دعایت کرد تا برگشتی ای حر ما بر گنه کاران در رحمت گشودیم روزی که تو با ما نبودی، ما با تو بودیم با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم تو دوستی، ما دشمن خود را نراندیم ابی عبدالله یه شب مهلت گرفت نگاه ظاهریش مال عبادت و مناجات، اما حضرت میخواست به دشمن وقت بده فکر کنن دارن با کی میجنگن؛ وقتی به عمر سعد گفت: میدونی میخوای چکار کنی، عمر گفت: میکشنم، حضرت فرمود: امانت میدم، گفت زن و بچم، حضرت گفت: با من، حالا من یه پله جلوترش بگم وقتی اون نامر روسینه ی اباعبدالله نشست، تو او لحظه هم حسین میخواد هدایت کنه حضرت فرمود: کی هستی؟ خودش معرفی کرد، گفت: منو می شناسی میخوای منو بکشی، نانجیب گفت: تو حسین بن علی هستی تو پسر فاطمه ای، حضرت پرسید: چرا میخوای منو بکشی؟ نانجیب گفت: میخوام جایزه بگیرم، حضرت بهش گفت: شفاءت قیامتم بهت میدم، نامرد گفت: جایزه امیر خیر من شفاعة... با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم تو دوستی، ما دشمن خود را نراندیم امروز دیگر ما تو هستیم و تو مایی تنها نه در مایی در آغوش خدایی وصف تو را باید کنار پیکرت گفت آری تو حری همچنان که مادرت گفت وقتی افتاد رو زمین شاید تو دل حر غوغا بود، هی به خودش میگفت: نکنه آقام نیاد میگن حضرت اومد حر رو به آرزوش رسوند روایت میگه حضرت رسید سر حر رو روی دامنش گذاشت، زخم عمیقی به سر حر اصابت کرده، میگن حضرت دستمال سفیدی داشت زخم سر حر رو بست،   یا صاحب الزمان همیشه معمولاً بخوان خون پیشانی پاک کنن با دستمال پاک میکنن اما من نمی دونم چه سری بود روز عاشورا وقتی پیشونیش سنگ خورد پیراهن عربیش بالا زد سینه ی حسین پیدا شد نانجیب تیر سه شعبه به قلب حسین زد..... هر چی ناله داری هر چی نفس داری حسین میرداماد @raheroshan
سالروز شهادت: روحانی اهل سنت ملا علی جلالی زاده 🍀تولد: 1302/09/5 گلبن سنندج 🌹شهادت 1360/04/19سنندج ترور به همراه فرزندش @raheraoshan
🌷ارزش پشیمانى و زشتى غرور زدگى🌷 (اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: گناهى که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکى است که تو را به خود پسندى وا دارد. @raheraoshan
🌷شب پنجم محرمِ🌷 امشب برا عبدالله بن حسن کم نذار اصلاً روضۀ شب پنجم روضۀ غربت و بی کسی سید بن طاووس نوشته: لشکر دشمن یه وقفۀ کوتاهی ایجاد کردن شروع کردن حسینُ نگاه کردن ، دوباره برگشتند ، دورش شلوغ شد. طمع کارا نگاه میکردن؛ یکی برا انگشترش نقشه میکشید !.. یکی به خیمه هاش نگاه میکرد ، به دخترام قول دادم براتون گوشواره میخرم .. چرا بخرم؟ عبدالله نوجوان نابالغی بود ، سنی نداشت . تا دید عمو رو دوره کردند از خیمۀ زنها بیرون زد .. نتونست غربت عموشُ ، غربت امام شُ تماشا کنه .. گفت میرم هر جوری هست هر کاری ازم برمیاد انجام میدم، اگه یه شمشیر هم کمتر به عموم بخوره بازهم یه شمشیرِ .. شروع کرد دویدن ، با تمام وجود میدوید! جوونها، غیرتی ها، امام حسینی ها! عبدالله میدونست اگه بلایی سرِ عمو بیاد دیگه خیمه ای باقی نمیمونه .. دیگه حریمی نمی مونه! آخه یه روزی هم به خیمه ی بابای غریبش حمله کردند ، هیچکس نبود از امام حسن دفاع کنه … شیخ مفید نوشته: غارتگرا ریختن تو خیمۀ امام حسن غارت کردند، جانمازُ از زیر پاش کشیدند! یه نامردی اومد با خنجر به پای حسن بن علی ضربه زد. برا عبدالله اینهارو تعریف کردند که فقط به همین اکتفا نکرد .. بی حیا عبای امام حسنُ از دوشش کشید! آقای غریب ما همینجور بدون عبا روی زمین نشته بود! چقدر تنهایی! چقدر غربت!!  عبدالله دید اگه تو خیمه ها بمونه، این خیمه ها بعدِ عمو به غارت میره؛ تازه بعد غارت یه اتفاق های دیگه هم می افته! گفت طاقت ندارم ببینم …عمو؛ همان بابایِ من از داغِ سیلی سوخته کافیست چگونه شاهدِ سیلی زدن، چشمِ ترم گردد من غیرت دارم نمیتونم ببینم دخترای تورو سیلی بزنن…خلاصه عبدالله بیرون اومد، زینب میدوید .. زینب صداش میزد عزیز دلم سمت گودال نرو ، برگرد! .. (عمه مگه نمیبینی تنها شده ، زخمی شده ، عموم رو زمین افتاده ، دورَش کردن ..) همچین که رو به قتلگاه می آمد هی صدا میزد: عمو ازت جدا نمیشم ! .. عمو جونم داشتم جا میموندم، اما خودمو رسوندم، دیگه تنها نیستی پسرت داره میاد .. آره منم پسرتم .. منم پسرِ حسینم .. تو منو بزرگ کردی ، تو به من از پسرهات بیشتر محبت کردی ولی عمو چرا بین پسرها فرق گذاشتی؟! همه باید شهید میشدن جز من؟ من بعد تو این دنیارو نمیخوام .. عمو تو همه کس منی، دار و ندارمی، امامی، عمومی، بابامی، تو نباشی دنیا رو نمیخوام … سنم کمه ، اما غرورُ خوب می فهمم سنم کمه ، اما عمو جون دل که دارم من تو زیر دست و پایی و تو راهِ عشقِ تو یک جونِ ناقابل که دارم من دنیا بدون تو برا من سرد و تاریکِ وقتی ازم دوری بهم اندوه نزدیکِ شرمنده ام که مایه ی شرم شما میشم شرمنده ام دستام کوچیکِ رو خاکا اُفتادی عمو جون پیراهنت پاره ست بمیرم باید سپر شم واسه ی تو باید بیام اروم بگیرم *انقدر دوید ، تا کنار قتلگاه ایستاد نگاه کرد؛ جا خورد!! چه خبره؟! نامردا دارین با عموم چیکار میکنین؟ میدونین چی دید؟* مُردم برای اون نگاه آخرت مولا به بی پناهیِ حرم هی خیره میمونه چشم تو که بسته بشه پای حرومی ها وا میشه دنیا تیره میمونه عمو جونم سؤال دارم نمیتونم بفهمم اینها چرا دست از سرِ تو برنمی دارن؟ آخه چرا اینجوری میکشین عموی منُ اینها چرا دست از سرِ تو برنمی دارن؟ از پیکرِ صد پاره ی تو کِی جدا میشن؟ من از خجالت جون میدم وقتی که می بینم خیره به سویِ خیمه ها میشن عمه برایِ من دعا کن عمه دعا کن زود بمیرم عمه دعا کن حاجتم رو با دستایِ خالی بگیرم یه وقت عبدالله دید هرکی با هر چی میتونه میزنه! گفت غریب گیر آوردی؟ مظلوم گیر آوردی؟ مگه نمی بینید میگه جگرم داره میسوزه! .. چرا به جایِ اینکه آبش بدید با نیزه میزنیدش؟ پسر پیغمبرِ ها! چرا به جایِ اینکه زیر بازوهاش رو بگیرید بلند کنید، با شمشیر به بازوهاش میزنید؟ .. یک دفعه چشمش خورد به یک نامردی که شمشیرُ بالا برد. گفت مگر من مرده باشم عموی منُ بکشی .. ای زنازاده! شمشیر رو به قصد حسین بن علی پایین آورد ؛ دستُ سپر کرد ، دست کوچکش به پوست آویزان شد … صدا زد ، مادر . ای مادرِ بازو شکسته! بازوی منم شکسته شد .. بچه اُفتاد رو بدنِ امام حسین ، آقا برادر را به سینه چسبانید ، شروع کرد باهاش حرف زدن: آره عزیرم، الان میریم پیش مادر ، صبر داشته باش پسرم ، چیزی نمانده بری پیش بابای غریبت .. عبدالله حاجتش رو گرفت، زودتر رفت؛ باز هم حسین تنها ماند .. عبدالله ندیدی دیگر چی شد ولی زینب دید! چو دید زینبِ حزین سنگِ جفا و شاه دین حسینش افتاده زمین کشید ناله ای خدا ، چند نفر به یک نفر؟ سنگِ یکی به روی او دستِ یکی به موی او دستِ یکی به پیرُهن به روی سینه جایِ پاچند نفر به یک نفر؟ به روی خاک ها سرش شمر به دست خنجرش یکی پی عمامه اش یکی به دنبال عباچند نفر به یک نفر پیش نگاه مادرش جدا شد از قفا سرش اهل حرم به سرزنان بچه ها زدند صدا چند نفر به یک نفر میثم مطیعی @raheroashan
سالروز شهادت سردار شهید محمدصادق قدسی 🌺فرمانده گردان شهید بهشتی لشکر ۵ نصر 🍀تولد: ۱۳۳۳/۹/۲۲ نیشابور 🌹شهادت: ۱۳۶۵/۴/۲۰ شلمچه @raheraoshan
🌷ارزش بر (ع) 🌷 در نگاه امامان معصوم(ع) 🔹کسب اجر و ثواب فراوان و تضمین عاقبت اخروی شیعیان ♦️حفظ و تعظیم شعائر دینی 🔹استجابت دعا 🔸حفظ بهداشت روانی شیعیان و قرار دادن مقوله «گریه» در مسیر صحیح آن 🔹آمرزش گناهان ♦️دستیابی به حسن عاقبت 🔹سرمشق گرفتن از درس های اخلاقی عاشورا 🔸ابقای اسلام و احیای تشیّع @raheraoshan
شب جمعه ست ، گرفتار حســین است ، دلم باز هــم راهــیِ بـین الحرمـــین است ، دلم فخرم این است که عـــمری دَم از ارباب زدم تا اَبـَـد شیـفـــتهٔ نــور دو عـــین اسـت ، دلم ________ رقیه سعیدی(کیمیا) @raheraoshan
🌷روضه شب ششم🌷 یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ صَدرِالحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة   از روز عهد روز ازل نه ، قدیم تر مارا نبود غیر تو شاهی کریم تر   از روز عهد روز ازل نه، قدیم تر ما را نبود غیر تو شاهی کریم تر اول تو با خدا به سخن لب گشوده ای موسی کلیم بوده ولی تو کلیم تر چون راه گریه بر غم بی انتهایِ تو راهی ندیدم به خدا مستقیم تر این شغل خانوادگیِ چشمهایِ ماست بودند در عزایِ شما از قدیم تر ایمان تو تمام بلارا چشیدُ گفت ساقی بیار جام بلایی عظیم تر   *بلای عظیم چیه؟ شب عاشورا حرفاشُ که زد ، هر کدوم از یارانِ ابی عبدالله بلند شدند مسلم یه جور، حبیب یه جور ، زهیر یه جور ، سعید یه جور. حضرت به تک تک خبر داد شهادتشونُ .. یهو این نوجوان بلند شد ، حضرت بهش فرمود مرگ در نظرت چگونه است؟ گفت احلی من العسل .. از عسل شیرین ترِ .. بعد حضرت فرمود حالا که اینو گفتی بذار بهت بگم قاسمم ، تو رَم می کشن اما کشتن تو با بقیه فرق داره .. عمو تورو به بلایِ عظیمی دچار می کنند ..*   مردن به زیر پای تو احلی من العسل پرپر شدن برایِ تو احلی من العسل بی شک برای من پدری کرده ای عمو آن طعم بوسه هایِ تو احلی من العسل آه ای عمو به شکل یتیمانِ پر زدن با نیزه تا خدایِ تو احلی من العسل من مثلِ مادرت سپرِ جان حیدرم پهلویِ من فدای تو احلی من العسل *بذار روضه بخونم .. نوجوونا امشب مجلسُ گرم کنن .. الله اکبر .. سه بار ابی عبدلله تو کربلا قاسمُ بغل کرد. روضۀ من همینه ، هر کجاش دیدم آماده ای حرفمُ می زنم .. کجا بغل کرد قاسمُ سه بار؟ بار اول وقتی بود که داغِ علی اکبرُ دید .. مقتل میگه تو خیمه دارالحرب، اومد دید عمو کنار بدن داره بلند گریه میکنه .. کنار بدن علی اکبر هی می گفت واغربتا .. واقلتنا الثراء ... تا نگاش افتاد دید عمو داره بلند گریه می کنه کنار بدن پسرش اومد جلو ، سه بار گفت لبیک لبیک ... عمو من که نمردم ، خودم میرم برات جون میدم .. نوشتن اینجا ابی عبدالله بغل کرد قاسمُ .. انقدر گریه کردن از حال رفت .. بار دومی که بغلش کرد لحظۀ وداع بود .. میخواست بره میدان فرمودن این عمو و برادرزاده جوری همدیگر و بغل کردن صدایِ گریه شون به دشمن رسید .. اما بار سوم ... امان از این بار سوم ... نوشتن محاصره ش کردند. بذار من یه ذره بهتر مطلب رو بگم بذار من یه ذره باز کنم حرفُ .. چند تا شهید رو کربلا سنگ بارون کردن ... حرُ رو سنگ بارون کردند ، مقاتل نوشتند دورش حلقه زدن اونقدر سنگ زدن صورتش پر خون شد .. عابسُ سنگ بارون کردند چون برهنه بود انقدر سنگش زدند .. یه نفر دیگه رو هم سنگ بارون کردن اونم خود ابی عبدالله رو سنگ بارون کردن ... میخوام بگم این سه نفر که اسم بردم مردِ جنگی بودن ، سپر داشتن،زره داشتن ، کلاه خود داشتن، اما یه نوجوون سیزده ساله، لباسِ عربی به تنش بود .. جوشن نداشت .. سپر نداشت ..* برا من که جوشن ندارم عمو جلو سنگا طاقت بیارم عمو نمیخواد بیای تا کنارم عمو خیلی تا اینجا راهِ عمرم قد یه آهِ رویِ آیینۀ تو ، جایِ سنگ سپاهِ خیلی سخته برا تو عمو کاش می بستی چشاتو تو هر زخمم می بینی تابوت مجتبی تو این عبارت عجیبه مقتل میگه تا صدای واعماه رو ابی عبدالله شنید ، عین باز شکاری سوارِ اسبش شد خودشو رسوند وسط میدان از اسب پیاده شد دید گردُخاکِ .. اسبا دارن هی میرنُ میان .. یه بدنی زیر اسبها زنده زنده داره تکون میخوره .. خوب نگا کرد ، این بدن کیه؟ دشمنُ دور کرد ؛ (من همین یه جمله روضه مِ . همینُ بشنوی بمیری جا داره ..) یه نگاه کرد دید قاسم داره پاهاشُ رو زمین می کشه .. عمو استخوان هام شکست .. ابی عبدالله قاسمُ بغل کرد .. سینه رو به سینه چسباند .. دید داره زیر لب میگه آخ مادر ... حسین ...همین امشب مدینه تو بگیر .. همین امشب کربلاتُ بگیر ...بغلش کرد ، حالا ابی عبدالله داره باهاش حرف می زنه   خیلی سخته .. که آتیش به قلب خدا می زنی ببینم داری دست و پا میزنی که اینجور عمو رو صدا می زنی   *آخ بمیرم ، این بار سومی بودکه بغلش کرد .. سینه رو به سینه چسباند ، پاهاش رو زمین کشیده میشد .. یه جمله و التماسِ دعا .. دو تا بدن تو کربلا شکلشُ از دست داد .. دو تا بدن حجمش تغییر کرد .. (داد داری بزنی یا نه؟) یه یه بدن کوچیک بود کشیده شد .. قاسم نوجوون بود ، اما وقتی عمو به سینه چسبوندش پاهاش رو زمین کشیده شد .. یه بدنم رشید بود ، دستاشُ زدن .. پاهاشُ زدن .. انقدر تیر بهش زدن ... حسین حاج سید مهدی میرداماد @raheraoshan
سالروز شهادت: پیشمرگ مسلمان کرد شهید عبدالله جماران 🍀محل ولادت: سنندج ولادت: 6/9/1314 🌹تاریخ شهادت: 1359/4/21 محل شهادت: سنندج @raheraoshan
🔹🌐 یــــــــــــــــــــــاد ایـــــــــــــــــام🌐🔹 ♦️قیام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد 🔸روز 21 تیر 1314 قیام مردم مشهد در اعتراض به سیاست های ضداسلامی رضاخان مبنی بر کشف حجاب در صحن مسجد گوهرشاد سرکوب شد. جمعیت بسیاری از معترضان شهید شدند. 🔹21تیر ماه روز حجاب و عفاف @raheraoshan
🌷روضه شب هفتم محرم🌷 عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست *آب نیست! چه شبی ِ شب هفتم؟ یا صاحب الزمان(عج)* عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست عمریست بیقرار نشستیم و تاب نیست سرشار از محبت و از مهربانی ِ است در عالم ِ حضور ِ تو حرف ِ عذاب نیست ما گوشمان نمی شنود پاسخ تو را *ایراد از ماست،و اِلا همین كه ما رو صدا زدی یعنی با ما مهربونی،همین كه ما رو به روضه ی جدت دعوت كردی یعنی با ما مهربانی آقاجان* ما گوشمان نمی شنود پاسخ تو را ورنه سلام های کسی بی جواب نیست *می خوای جوابت رو بده؟:یا صاحب الزمان....* می جویمت به خواب و نفهمیده ام هنوز در چشم های منتظران تو خواب نیست بهتر بمیرد آنكه دلش بین روضه ها  ازداغ خشكی لب جدت كباب نیست شب هفتم ِ،شب عطش ِ،شب ناله است،شاید به نوعی این دهه ی محرم،شب هفتم مقدمه ی شب عاشوراست. مهیای ناله هستی یا نه؟ حالا که حرف تشنگی آمد، مصبیتی بالاتر از مصیبت طفل رباب نیس *صدای گریه ی علی بلند شد،حسین اومد دم خیمه ها، "نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ". آی پدرایی كه اومدید بچه بغل گرفتید،من خیالم راحت ِ اگه یه ساعتم بچه ات بغلت باشه كسی اذیتش نمیكنه،خیالت راحت باشه كسی اینجا تیر سه شعبه نداره،اما مادرش نگرانه،آخ،امان،امان، دوتا نقل ِ،اون نقل دوم رو برات بگم،از زبان ابی عبدالله،روضه خوان خود ِ حسین ِ.* آمدم خیمه تا وداع کنم دیدم از داغ آب می سوزی بردم آبت دهم ولی دیدم زیر این آفتاب می سوزی پشت سر را نگاه کن پسرم جلوی خیمه ها رباب نشست به امیدی که خیمه برگردی آمد و زیر آفتاب نشست من که طاقت ندارم ای گل من که نگاهی کنم به پشت سرم *می ترسم چشمم به چشم مادرت بیوفته* لیک حس می کنم که آمده اند جلوی خیمه ها زنان حرم *بچه رو آورد وسط میدان* گر چه ای کودکم نمی بینم ذره ای رحم در دل اعدا شاید این دفعه وضع ، فرق کند کودک من توکلت به خدا *مگه نمیگن:مثل امام مثل كعبه است،مردم باید بیان دورش بگردن،اما كربلا وضع فرق كرد،اومدن دور امام،اما نه برای اینكه دورش بگردن و دستش رو ببوسن،اومدن دورش حلقه زدن بكشنش.كار حسین و ببین دنیا به كجا رسید،واسه ی اینی كه دستشون رو بگیره،حجت براشون آورد،فكر نكنی همین جوری،علی اصغرش رو برداشت،نه،یه بار با عمامه ی پیغمبر رفت خطبه خوند،یه بار با عبای پیغمبر،یه بار قرآن برد،یه بار صحابه رو شاهد گرفت،هر دفعه برای اینكه یه نفر بفهمه،بابا من پسر پیغمبرتونم،یادتون رفت پیغمبر من رو روی دوشش سوار می كرد،همه ی اینها یادتون رفت،آخرین حجت حسین علی اصغر ِ،شاید یه نفر با این قنداقه مسیرش عوض بشه،بچه رو روی دست گرفت،آخ قربونت برم حسین،قربون اون بابایی برم كه بچه اش رو كربلا رو دستش گرفت.* به رخ کودکم نگاه کنید رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست کوفیان "إرحمو لهذالطفل" قطره ای هم برای او کافیست  ای حسین..... .  . "فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبكی عَطَشاً" دید علی داره گریه میكنه "فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ" بلندش كرد رو دستش "فقال یا قوم: "إن لَم تَرحَمونی" اگه به من رحم نمی كنید "فَارحَموا هذَا الطِّفلَ" بگم یا نه؟ سادات اجازه بدن "فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ثَلاث شُعَب " تا این صحنه پدیدار شد،نانجیب صدا زد حرمله،چرا داری نگاه میكنی؟تیر سه شعبه رو زد، "فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبكی ویَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا" روضه از اینجا به بعد ِ، هر كی ناله داره.. " ثُمَّ تَلْقَّى الْدَّمَ بِکَفَّیْهِ" خون علی رو تو دستش گذاشت،"فَلَمّا امْتَلأتا; رَمى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ" خون رو به آسمان پاشید. "ثُمَّ قالَ: هَوْنٌ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللهِ" فرمود: تحمل این داغ بر من آسان است; زیرا در محضر خدا هستم. امام باقر علیه السلام فرمود: "فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ" یه قطره ی خون علی اصغر به زمین نریخت. یه جمله ای بعضی از نقل ها آوردند،نمی دونم چقدر قوی است چقدر ضعیف ِ بعضی ها نوشتن ابی عبدالله گفت: خدا ! بچه ی من كه كمتر از ناقه ی صالح نیست. یه مرتبه صدا بلند شد، "َنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ" رهاش كن، "فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ" یه نگاه به آسمون كرد،یه نگاه به طرف خیمه ها كرد،بچه تو بغلش ِ،یه قدم طرف خیمه ها میره،یه قدم برمی گرده یه مرتبه دید رباب داره میاد. ِ.* لالا لالا، گل ِ پونه ی من رفت پشت خیمه ها،نمیدونم با چه حالی مادرش اومد  لالا لالا، بخواب ای امیدم بخواب ای عزیزم روی   صورت ِ تو چه جور خاك بریزم حالا كه شد یه گهواره خالی یه قنداقه خونی دعام اینه زیر سم اسب نمونی *حسین.....ای خدا فرج امام زمان ما برسان سید مهدی میرداماد @raheraoshan
🌷زیارت آل یاسین 🌷 🌹سَلامٌ عَلَى آلِ يس السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللَّهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ 🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقْنُتُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ،  السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الْمَأْمُونُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ السَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلامِ 🌹أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لا حَبِيبَ إِلا هُوَ وَ أَهْلُهُ وَ أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ 🌹أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فِيهَا يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْسا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرا وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاكِرا وَ نَكِيرا حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ الْحَشْرَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ 🌹 يَا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَ أَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِي‏ءٌ مِنْ عَدُوِّكَ فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِكُمْ يَا مَوْلايَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِينَ.  @raheraoshan
🌷 روضه شب هشتم 🌷 بابا! بابا....... *تو رو خدا، آهای جوونایی که پدراتون در قید حیاتن، هر وقت بابات صدات زد زود بگو" جان بابا!.. حسین هی میگفت: یه بار دیگه بگو بابا! لبات رو به هم بزن یه بار بگو" اَبَتا"    خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی خیلی سخته ، جَوون جون بده پیش بابا علی خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی    خیلی سخته واقعاً... خیلی ها میگن: روضه ی علی اکبر، روضه ی جون دادن حسینِ... خدا رحمت کنه همه پدرایِ شهیدی که زیر خاکن... میگن:تو قم یه پدر شهید بود،مرحوم شیخ حسین کبیر، حالات و احوالاتش رو برید بخونید... مُلا بوده، روضه خون بود. یه پسر داشت  ، تک پسر... شهید شد. نوشتند: بعد شهادتِ بچه اش فقط میگفت: آخ جیگرم... آخ جیگرم می سوزه... دور و بریاش میگن: زمستون تو سرما می اومد جلو پنکه سینه شو میذاشت،می گفت :جیگرم داره می سوزه... بهش گفتن: اول عکس العملی که وقتی بچه ات به شهادت رسید، بهت خبرِ شهادت رو دادن، اول اتفاقی که برات افتاد چی بود؟ گفت اول حالی که بهم دست داد... اول اتفاقی که برام افتاد، یهو دیدم دیگه نمی تونم رو پام وایسم... یهو دیدم دیگه زانوهام رمق نداره...  مرحوم مفید نقل می کنه: "این روضه رو  بی بی سكینه خونده... "میگه تو خیمه بابام نگران و مضطرب هی دستاشو به هم فشار می داد، هی میرفت بیرون می اومد تو، هی محاسنش رو میگرفت هی میدون رو نگاه میکرد، یک مرتبه دیدم صدای داداشم از وسط میدون بلند شد. صدا زد "ابتاه..." میگه دیدم رنگ چهره ی بابام پرید. چشماش سفید شد. وای وای وای... خدا رحمت کنه مرحوم دشتی رو، مفسر نهج البلاغه، اون اینجوری روضه میخونده، بدون مطالعه حرف نمی زده، مفسر بوده، محقق بوده. می گفت: تا ابی عبدالله صدای علی رو شنید به سرعت اومد سوار اسبش بشه برسه میدان، رکابو گم کرد. هی میخواست سوار شه، دست و پاشو گم کرد. صدا بچه ام  از وسط میدون میاد. ان شاءالله هیچ وقت عزیزت وسط نامردا گیر نکنه،سوار اسب شد. این یه تیکه رو خیلی میخوام ناله بزنی شب هشتمِ، باید ماهم مثل حسین ناله بزنیم، نوشتند ابی عبدالله کنار بدن "وَ رَفَعَ الْحُسَینُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء" بلند بلند گریه میکرد. ... رسید کنار بدن،عبارت اینِ ،سید بن طاووس در نفس المهموم،اینجوری می نویسه،میگه: تا رسید بالا سر علی، ننوشته: "فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس"  ننوشتند: "نَزَل" یعنی پایین آمد. نوشتند "فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس"  ارباب ما با صورت خودشو انداخت رو خاک... هی اومد بلند شه، هی خورد زمین،بابا...* خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی خیلی سخته ، جَوون جون بده پیش بابا علی خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی   اشکام می ریزه نم نم ، خیلی پاشیدی از هم تو آغوشِ منی و ، می ریزی از رو دستم   هم تابم رو گرفتن ، هم جُونم رو گرفتن وقتی با نیزه هاشون ، جَوونم رو گرفتن آخ... نشست حسین روی خاك ها... "فَجَلَسَ عَلَی التُّرَاب" ، قدیمی ها این جوری روضه می خونن: سر علی رو به زانو گذاشت،آروم نشد. سر علی رو به سینه چسباند، آروم نشد. چه جوری آروم بشه؟ سینه ی علی رو به سینه چسباند. آروم نشد. "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ"  صورت رو  روی صورت علی گذاشت... حالا یه پدر شهید وقتی صورت روی صورت جوانش می گذاره، در و دیوار گریه می کنن. آی حسینیا... دور اربابتون حلقه زدند. یه عده کف می زدند،.. یه عده هلهله می کردند...*   خیلی سخته ، بذارم روی صورتت سر علی خیلی سخته ، بخندن به این چشمایِ تر علی خیلی سخت ، بیاد خواهرم بینِ لشکر علی   *بابا! همه رو بذار کنار... این یه دونه،خیلی سخته بیاد خواهرم بین لشکر....خوش غیرت! عمه ات اومده وسط میدون...* دیگه کار دستِ من نیست ، فرصت حرف زدن نیست پاشو خوش غیرتِ من ، اینجا که جایِ زن نیست  *کجا جای زن نیست؟ چرا پاشو علی....؟    هنوز تا کوچه بازار ، خیلی از این جا راهِ پاشو ببین که عمه ، پیش چشمِ سپاهِ *میگم: حسین جان نگران زینب بودی کنار بدن علی، خدا رو شکر، جوَونای بنی هاشم زنده بودن اومدن دور زینب رو حلقه زدن کسی قد و بالای خواهرت رو نبینه،کاشکی مجلس شراب... وقتی شمر و سنان و حرمله کنار زینبت ایستادن یه نفر مَحرم می اومد،حسین.... سید مهدی میرداماد   @raheraoshan
برای آن که بخیزد کمی تقلا کرد نداشت فایده از نو به خاک و خون جا کرد دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت غریب کرب و بلا را کمی تماشا کرد پدر کنار تن او چو ابر می بارید به اشک و زمزمه آقا عجیب غوغا کرد گذاشت صورت خود را به صورت اکبر دوباره مرگ خودش را ز حق تمنا کرد دل امام در عالم به یک نظاره شکست ببین که زخم قدیمی چگونه سر وا کرد به یاد پهلوی زخمیِ مادرش افتاد همین که پهلوی خونین او تماشا کرد کسی ز خیمه رسید و به روی خود می زد کسی که کار خودش را شبیه زهرا کرد بیا برادر پیرم به خیمه بر گردیم امام رفتهٔ خود را دوباره احیا کرد @raheraoshan