eitaa logo
راه رستگاری
367 دنبال‌کننده
522 عکس
415 ویدیو
8 فایل
با عرض سلام در این کانال به یاری خداوند به مسائل اعتقادی و برنامه زندگی می پردازیم و در بیان آن‌ها از ظرفیت داستان،شعر ، طنز و تصویر هم کمک خواهیم گرفت مدیر کانال: @rahmatnia_j
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
امام خمینی رحمه الله علیه در باره قرآن می فرماید: ‌‏☀️"قرآن یک سفره ای است که انداخته شده است برای همه طبقات، یعنی یک زبانی دارد که این زبان هم زبان عامّه مردم است. و هم زبان فلاسفه است. و هم زبان عرفای اصطلاحی است و هم زبان اهل معرفت به حسب واقع.»‏ در جای دیگر در نامه ای به فرزندش سیّد احمد می نویسد:     ✍ "پسر عزیزم! آنچه اشاره کردم با آن که خود، هیچم و از هیچْ هیچ‌تر، برای آن است که اگر به جایی نرسیدی انکار مقامات معنوی و معارف الهی را نکنی و از کسانی باشی که دوستدار صالحین و عارفین باشی هر چند از آنان نیستی و با دشمنی دوستان خدای متعال از این جهان رخت نبندی. فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو اگرچه با قرائت آن؛ و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصوّر نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس، و نامه محبوبْ محبوب است اگرچه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با این انگیزه حبّ محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه این که قرآن کتاب ما است به سجده رویم از عهده برنیامده‌ایم". ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
🫖☕️ لیوانی چای ريخته بودم و منتظر بودم خنك شود. 🐜 ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد كه روی لبه ی ليوان دور ميزد. نظرم را به خودش جلب كرد. دقايقی به آن خيره ماندم و نكته ی جالب اينجا بود كه اين مورچه ی زبان بسته ده ها بار دايره ی كوچك لبه ی ليوان را دور زد. 🐜هر از گاهی می ايستاد و دو طرفش را نگاه ميكرد. يك طرفش چای جوشان و طرفی ديگر ارتفاع. از هردو ميترسيد به همين خاطر همان دايره را مدام دور ميزد. او قابليت های خود را نميشناخت. نميدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همين خاطر در جا ميزد. مسيری طولانی و بی پايان را طی ميكرد ولی همانجايی بود كه بود. 🧙‍♂ یاد بيتي از شعری افتادم كه ميگفت : سالها ره ميرويم و در مسير همچنان در منزل اول اسير 💁‍♂ما انسان ها نيز اگر قابليت های خود را مي شناختيم و آنرا باور مي كرديم هيچگاه دور خود نمي چرخيديم. هيچگاه درجا نمی زدیم! ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
سلام صبح سه شنبه تون بخیر و شادی 🙋‍♂ ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
۱۷.مستمند و ثروتمند 🌻 رسول اکرم صلی الله علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. 👤 در این بین یکی از مسلمانان- که مرد فقیر ژنده پوشی بود- از در رسید و طبق سنت اسلامی- که هرکس در هر مقامی هست، همینکه وارد مجلسی می‌شود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همان جا بنشیند و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا می‌کند در نظر نگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه‌ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. 👮‍♂ مرد ثروتمند جامه‏های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. 🌻رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: «ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!». 👮‍♂ نه یا رسول الله!. 🌻 ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟. 👮‍♂نه یا رسول الله!. 🌻 ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟. 👮‍♂ نه یا رسول الله! 🌻 پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟. 👮‍♂ اعتراف می‌کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره‌اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم. 👤 مرد ژنده پوش: «ولی من حاضر نیستم بپذیرم.». جمعیت: چرا؟. 👤 چون می‏ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد. 📚شهید مطهری،داستان راستان،جلد اوّل ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۶ _ دو واحد خون به جای یک واحد 🎺سال ۱۳۶۴ ، در شهرک دار خوین استراحت می کردیم. بلند گوی شهرک اعلام کرد ،《برای مجروحین نیاز به خون داریم .》 🙋‍♂🙋 گروهی اعلام آمادگی کردند و برای اهداء خون به سازمان انتقال خون اهواز اعزام شدند. قبل از خون گیری فشار خون همه را تست زدند. 🙆 یک نفر فشار خونش پایین بود .به او گفتند: 《شما نمی توانید خون بدهید .》با اصرار و گریه و زاری ،یک واحد خون از او گرفتند .وقتی خواست بلند شود ، افتاد و بی هوش شد،دو واحد خون به او تزریق کردند تا به هوش آمد😅 مهدی عطایی 📚حمیدرضا قربان پور،لبخند سنگر،ص۵۵ ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
سلام بر یاران همراه صبح تون بخیر و منوّر به نور ایمان و یقین💐🙋‍♂ ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
قسمت۳۴ 🌴خداشناسی فطری 🔹تاکید تعالیم آسمانی بر تزکیه ✍️ بطوری که گفته شد ساختمان وجودی انسان چنان است که دارای امیال و گرایش های چندی است از آنجمله همین کشش فطری بسوی خدا و عبادت و خضوع به درگاه اوست. در میان این همه امیال و کشش های غریزی و فطری که هر یک وظیفه ای را در حیات جسمی یا روحی انسان برعهده دارد ،اگر توجه به یک یا چند میل و غریزه بیش از حد لازم و میزان مورد نیاز باشد و تمامی توجه انسان به سوی آنها جذب شود ، روشن است که در این صورت از توجه به استعدادها و گرایش های فطری دیگر بازخواهدماند و این استعدادها به مرحله شکوفایی نخواهند رسید. 🔸کسانی که آگاه و ناآگاه تمام توجه خود را صرف شهوات و غرایز حیوانی و لذّات مادّی می کنند،از توجّه به معنویات که در راس آن توجه به خداوند قراردارد باز می مانند. در این صورت جای تعجب نخواهد بود اگر چنین افرادی حتی از وجود یک میل نیرومند مانند توجه به خدا در ضمیر خود بی خبر بمانند و به علت بی خبری از آن حتی منکر آن گردند! 🔹توجه به خدا و ارزش های معنوی و الهی در روح آدمی فضای مساعد و جو مناسب می طلبد. اگر فضای روحی به علت غلبه شهوات و خودخواهی ها مناسب نباشد،استعدادهای معنوی و شعور عالی در انسان رشد نمی کند و شکوفا نمی شود. دل هایی که به تاریکخانه هوی پرستی تبدیل گشته و سرتاسر آن را عشق به مادیات و ظلمت نفسانیات پر کرده است،توانایی درک ارزش های والای معنوی را از دست می دهند. در چنین دلهای آکنده از ظلمت و تاریکی،جایی برای تابش نور حق باقی نمی ماند. 🔸در تعالیم آسمانی،به موازات توجّه به تامین احتیاجات جسمی و مادی ، نیازهای عالی روحی و معنوی نیز مورد توجه قرار می گیرد. یکی از اسرار عبادت که در ادیان الهی به شکل های گوناگون مقرر گشته است ، تقویت و پرورش میل فطری خداخواهی است تا آدمی به علت عطف توجه کامل به اشتغالات روزمره و ظواهر زندگی ، از تربیت جنبه الهی و ملکوتی خویش غافل نماند و بتواند در مسیر تکامل روحی و معنوی گام برداشته و در فرصت محدود عمر آمادگی لازم برای حیات ابدی در جوار رحمت الهی را تحصیل کند. 🔹تاکید فراوان بر تزکیه نفس و پرهیز از معاصی در تعالیم آسمانی برای این است که پرده های ظلمانی نفسانیات و غرایز حیوانی از روی دیده دل آدمی برداشته شود و فضای روحی مساعدی که لازمه توجه به خداست در انسان ایجاد گردد. 🔸قرآن کریم انسان را به تامّل در نفس و جان خویش دعوت می نماید: ☀️یا اَیُّها الّذینَ آمَنُوا عَلَیکُم اَنفُسَکُم* ای اهل ایمان! خویش را دریابید(مراقب خود باشید) تزکیه نفس،سیر از نادانی به سمت علم و دانش،هجرت از ظلم به عدالت،از ترس و جبن به شجاعت،از بخل به سخاوت،از مراحل متوسط علم و معرفت قدم به مراحل عالیه اش نهادن،همه و همه سفر در خویشتن است. 🔹سیر نظری و علمی باید با حرکت روحی و اخلاقی توام باشد تا با رشد و ارتقاء نفس و برطرف شدن تاریکی های درون،گوهر جان،روشنی و نورانیّت بیابد و در آئینه دل نور الهی متجلّی گردد. 🔸آنان که از معرفت خداوندی تنها به جنبه عقلی و استدلالی آن قناعت ورزیده اند، نمی توانند از یک مرتبه معین بالاتر روند. اما کسانی که پا به پای تعالیم آسمانی و پیروی از دستورات الهی،نفس و روح خود را نیز از گزند آفات خودپرستی و هوی پرستی به دور داشته اند و چراغ پرفروغ فطرت خدایی خود را با ظلمت نفس پرستی خاموش نکرده اند،به مراتب والای معرفت الهی رسیده،بارش انوار رحمت پروردگاری را در زمین دل خود آشکارا دیده و دریافته اند. آنان مردان و زنان شجاعی هستند که شیران صحنه پیکار روز و زاهدان بیدار شب اند. آنان به همت والای خویش و با توفیق و رحمت الهی از دام"خود" رسته و به جمع خاصان درگاه الهی پیوسته اند. آنان دل خویش را با خالق دل ها آشنا ساخته و در عبادت و مناجات خداوند به لذت و عظمتی دست یافته اند که زبان از گفتنش عاجز و پای عقل و فکر در فهم آن لنگ است. هست باران‌ها جز این باران بدان که نمی بیند ورا جز چشم جان چشم جان را پاک کن نیکو نگر تا عیان بینی از آن باران خضر ادامه دارد . . . 📚کتاب جهان بینی اسلامی(توحید) با اندکی تصرف .................................................. *سوره مائده/۱۰۵ ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
🎉🚆 افتتاح راه‌آهن بستان‌آباد - خاوران در آذربایجان‌شرقی 👌و کاهش ۴ ساعتی سفر مدیر عامل شرکت ساخت و توسعه زیربنا‌های حمل و نقل از افتتاح راه‌آهن بستان آباد-خاوران به طول ۴۴ کیلومتر، همزمان با سفر رییس جمهور به استان آذربایجان شرقی خبر داد. بیشتر بخوانید 📆 ۱۴۰۲/۳/۱۶ 🇮🇷 خـــــ♥️ــوش‌خبـر 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3193438243C5161aeab75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۸_به پیش 📆 در سال ۱۳۶۱، در عملیات محرم، سیزده سال بیشتر نداشتم ، هوای جبهه به سرم زده بود . اما هیچ کجا مرا به جبهه اعزام نمی کردند . با زور و پارتی موفق شدم ، در بسیج دولت آباد ثبت نام کنم و عازم مناطق عملیاتی شوم . جثه ی کوچکی داشتم به همین خاطر مرا به واحد تبلیغات لشکر امام حسین (ع)فرستادند . مدت ها آنجا بودم . دلم برای حضور در عملیات ، به عنوان یک نیروی پیاده لک زده بود و راه به جایی نمی بردم . 🤦‍♂ یک روز ، یک نفر از پشت سر چشم های مرا گرفت و گفت :《من را می شناسی ؟》 اول نشناختم . بعد فهمیدم آقای سیستانی از اقوام مان بود . کلی با هم صحبت کردیم. 🔹 بعد گفت :《اگر می خواهی در عملیات شرکت کنی مر خصی بگیر و بیا تا با هم برویم گردان.》 🔸گفتم: آقای سربازی، مسئول ما مرخصی نمی دهد 🔹گفت: "مرخصی شهری بگیر". همین کار را کردم و به همراه او به منطقه ی عین خوش رفتیم. گردان موسی بن جعفر (ع)به فرماندهی علی ردّانی پور آماده ی حرکت بود . آقای سیستانی را که دید، گفت :《کجا بودی ،ما گردان را آماده کردیم وشما به گردان دیگری رفته اید ؟》 🔹سیستانی اصرار زیاد کرد تا او را در گردان راه دادند . 🔸با خودم گفتم، خود ایشان را راه ندادند،چطوری می خواهد مرا به گردان ببرد؟ 🔹سیستانی جا پای خودش را که محکم کرد، به آقای ردّانی پور گفت :《ایشان هم هست .》 فرمانده ی گردان نگاهی به قدو قیافه ی من کرد و لبخندی زد و گفت:《این بچه کجا بوده ؟ 🔸 من هم جلو رفتم و دو نفری پا فشاری کردیم .این قدر التماس کردم تا موفق شدم ،مرا هم به گردان موسی بن جعفر (ع)راه دهند. بعد به من گفت :برو انبار ،لباس بگیر ،از بخت بد ما ،هیچ لباس و کفشی اندازه ی من نبود.یک نصف روز معطل شدم تا بالاخره توانستم ،یک جفت کفش کتانی و یک دست لباس بسیجی پیدا کنم . 🧑‍🚀 عملیات محرم شروع شد .لب رودخانه ی دو برج رسیدیم. هر لحظه آب بیشتر می شد. گردان به رودخانه زد. آب از سرمن بالاتر بود دست انداختم به گردن آقای سیستانی و شروع کردم به پا زدن .با هزار زحمت و 《انا انزلناه》خود را به آن سوی رودخانه رساندیم. گروهان ما سومین گروهان عمل کننده بود . گردان کمی معطل شد ،تا خود را آماده کند . 🧎چیزی از عملیات نگذشته بود که من تیر خوردم و روی زمین افتاده بودم .بچه های گردان یکی یکی از کنار من عبور می کردند 🙋‍♂فریاد می زدم : "رزمندگان به پیش که امام زمان (عج )پشتیبان شماست". ☀️شهید علی اسکندری فرمانده گروهان ما بود . وقتی روحیه ی مرا دید، گفت :"فکر نمی کردم با این سن و سال این همه با شور و نشاط باشی ." جالب این که من هنوز دارم از آن مرخصی شهری که گرفته بودم به گردان قبلی باز می گردم . مهدی عطایی 📚حمیدرضا پورقربان،لبخند سنگر،ص۵۷ ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari