📸 اینجا هلند نیست؛ روستای کندر در نزدیکی کرج خودمونه😍
روستایی ییلاقی و خوش آب و هوا با طبیعتی بکر و جاذبههای دیدنی. دشت لالههای کندر از معروفترین جاذبههای این روستا محسوب میشه🌷🌷
توضیح
+ تصاویر بیشتر
📅 ۱۴۰۲
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://zil.ink/raherastgari_t
#داستان
۸۹. اوضاع کواکب
👳♂ عبد الملک بن اعین، برادر زرارة بن اعین، با آنکه از راویان حدیث بود، به نجوم احکامی و تأثیر اوضاع کواکب اعتقاد راسخ داشت. کتابهای زیادی در این باب جمع کرده بود و به آنها مراجعه میکرد. هر تصمیمی که میخواست بگیرد و هر کاری که میخواست بکند، اول به سراغ کتابهای نجومی میرفت و به محاسبه میپرداخت تا ببیند اوضاع کواکب چه حکم میکند.
🔹 تدریجا این کار برایش عادت شده و نوعی وسواس در او ایجاد کرده بود به طوری که در همه کارها به نجوم مراجعه میکرد. حس کرد که این کار امور زندگی او را فلج کرده است و روز به روز بر وسواسش افزوده میشود و اگر این وضع ادامه پیدا کند و به سعد و نحس روزها و ساعتها و طالع نیک و بد و امثال اینها ترتیب اثر بدهد، نظم زندگیاش به کلی بهم میخورد. از طرفی هم در خود توانایی مخالفت و بی اعتنایی نمیدید و همیشه به احوال مردمی که بیاعتنا به این امور دنبال کار خود میروند و به خدا توکل میکنند و هیچ درباره این چیزها فکر نمیکنند رشک میبرد.
👳♂ این مرد روزی حال خود را با امام صادق در میان گذاشت. عرض کرد:
«من به این علم مبتلا شدهام و دست و پایم بسته شده و نمیدانم از آن دست بردارم».
☀️ امام صادق با تعجب از او پرسید:
«تو به این چیزها معتقدی و عمل میکنی»؟!
👳♂ بلی یا ابن رسول الله!
☀️ من به تو فرمان میدهم: برو تمام آن کتابها را آتش بزن.
👳♂فرمان امام به قلبش نیرو بخشید، رفت و تمام آنهارا آتش زد و خود را راحت کرد.
📚شهید مطهری، داستان راستان، جلد دوم
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://zil.ink/raherastgari_t
شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بیخبر باشد
همه عالم جمال طلعت اوست
تا که را چشم این نظر باشد
#سعدی علیه الرحمة
سلااام صبح تون بخیر و نیکی باد🙋♂
ارتباط با مدیر کانال 👈 @rahmatnia_j
لینک دعوت 👇
https://zil.ink/raherastgari_t
#داستان
۹۱. گره گشایی
✍صفوان در محضر امام صادق نشسته بود. ناگهان مردی از اهل مکه وارد مجلس شد و گرفتاریی که برایش پیش آمده بود شرح داد. معلوم شد موضوع کرآیهای در کار است و کار به اشکال و بن بست کشیده است.
☀️ امام به صفوان دستور داد:
فورا حرکت کن و برادر ایمانی خودت را در کارش مدد کن».
👳♂صفوان حرکت کرد و رفت و پس از توفیق در اصلاح کار و حل اشکال مراجعت کرد.
☀️امام سؤال کرد: «چطور شد»؟
👳♂خداوند اصلاح کرد.
☀️ بدان که همین کار به ظاهر کوچک که حاجتی از کسی برآوردی و وقت کمی از تو گرفت، از هفت شوط طواف دور کعبه محبوبتر و فاضلتر است.
☀️بعد امام صادق به گفته خود چنین ادامه داد:
«مردی گرفتاری داشت و آمد حضور امام حسن و از آن حضرت استمداد کرد.
امام حسن بلافاصله کفشها را پوشیده و راه افتاد. در بین راه به حسین بن علی رسیدند درحالی که مشغول نماز بود.
🌟امام حسن به آن مرد گفت:
«تو چطور از حسین غفلت کردی و پیش او نرفتی»؟
👤گفت:
«من اول خواستم پیش او بروم و از او در کارم کمک بخواهم، ولی چون گفتند
ایشان اعتکاف کردهاند و معذورند، خدمتشان نرفتم».
🌟امام حسن فرمود: «اما اگر توفیقِ برآوردن حاجتِ تو برایش دست داده بود، از یک ماه اعتکاف برایش بهتر بود».
📚شهید مطهری، داستان راستان، جلد دوم
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
🥅👌افتتاح سالن ورزشی ۱۲۰۰ نفری بانه
• بعد از ۱۳ سال
در ابتدای سرکار آمدن دولت سیزدهم و با وعده تکمیل پروژههای ورزشی، این پروژه هم در دستور کار دولت قرار گرفت و دولتمردان با اهتمام ویژه و اختصاص بودجههای ضربتی، روند احداثش رو به شیوه چشمگیری سرعت دادند.
پیشرفتهای قابلتوجهی در ۲ سال اخیر صورت گرفت تا اینکه به بهرهبرداری رسید.
بیشتر بخوانید
📆۱۴۰۲/۸/۱۲
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
#داستان
۹۲. کدامیک عابدترند؟
👤یکی از اصحاب امام صادق- که طبق معمول همیشه در محضر درس آن حضرت شرکت میکرد و در مجالس رفقا حاضر میشد و با آنها رفت و آمد میکرد- مدتی بود که دیده نمیشد.
☀️یک روز امام صادق از اصحاب و دوستانش پرسید:
«راستی فلانی کجاست که مدتی است دیده نمیشود»؟
👥یا ابن رسول الله اخیراً خیلی تنگدست و فقیر شده.
☀️پس چه میکند؟
👥هیچ، در خانه نشسته و یکسره به عبادت پرداخته است.
☀️پس زندگیاش از کجا اداره میشود؟
👥یکی از دوستانش عهدهدار مخارج زندگی او شده.
☀️ به خدا قسم این دوستش به درجاتی از او عابدتر است.
📚شهید مطهری، داستان راستان، جلد دوم
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
برخیز دلا! که دل به دلدار دهیم
جان را به جمال آن خریدار دهیم
این جان و دل و دیده پیِ دیدنِ اوست
جان و دل و دیده را به دیدار دهیم...
سلام بر همراهان همیشگی 🙋♂
صبح و عاقبت تون بخیر و نیکی باد
روزتان مملو از شادی و آرامش و توام با یاد و یاری خداوند حیّ حاضر بصیر علیم حکیم🙏
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
#داستان
۹۳. اسکندر و دیوژن
🤺همینکه اسکندر، پادشاه مقدونی، به عنوان فرمانده و پیشوای کل یونان در لشکرکشی به ایران انتخاب شد، از همه طبقات برای تبریک نزد او میآمدند.
👤اما دیوگنس (دیوژن)، حکیم معروف یونانی، که در کورینت به سر میبرد کمترین توجهی به او نکرد. اسکندر شخصا به دیدار او رفت. دیوژن که از حکمای کلبی یونان بود (شعار این دسته قناعت و استغناء و آزادمنشی و قطع طمع بود) در برابر آفتاب دراز کشیده بود. چون حس کرد جمع فراوانی به طرف او میآیند، کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با جلال و شکوه پیش میآمد خیره کرد، اما هیچ فرقی میان اسکندر و یک مرد عادی که به سراغ او میآمد نگذاشت و شعار استغناء و بیاعتنایی را حفظ کرد.
🤺اسکندر به او سلام کرد، سپس گفت: «اگر از من تقاضایی داری بگو».
👤 دیوژن گفت: «یک تقاضا بیشتر ندارم. من از آفتاب استفاده میکردم، تو اکنون جلو آفتاب را گرفتهای، کمی آن طرفتر بایست»!
🫂 این سخن در نظر همراهان اسکندر خیلی حقیر و ابلهانه آمد. با خود گفتند عجب مرد ابلهی است که از چنین فرصتی استفاده نمیکند. اما اسکندر که خود را در برابر مناعت طبع و استغناء نفس دیوژن حقیر دید، سخت در اندیشه فرو رفت.
🤺پس از آنکه به راه افتاد، به همراهان خود که فیلسوف را ریشخند میکردند گفت: «به راستی اگر اسکندر نبودم دلم میخواست دیوژن باشم».
📚شهید مطهری، داستان راستان، جلد دوم، به نقل از تاریخ علم، تألیف جرج سارتن
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا عزیز زهراء
بیا آروم دلها
بیا روشن بکن تموم دنیا
🙏یا ابا صالح المهدی
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari