eitaa logo
راه زلفا
73 دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
9.2هزار ویدیو
51 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ سه ساعتی از روز که هیچ کسی طاقت دیدن آن را ندارد. آجرک‌الله یا صاحب‌الزمان( عج‌الله‌ تعالی‌ فرجه‌الشریف) با حال مناسب گوش کنید. 😭 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 وفدیناه بذبح عظیم مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
مداحی_آنلاین_آه_از_آن_ساعتی_که_با_تن_چاک_چاک_مرحوم_کوثری.mp3
3.13M
🔳 آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک 🎤مرحوم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده،سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!» ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 دلخسته و بی قرار برمی‌گردد در هاله ای از غبار برمی‌گردد دلهای زنان و کودکان می‌لرزد چون اسب تو بی‌سوار برمی‌گردد ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
مهمان کوفه بود، عجب احترام شد آب فرات هم به لبانش حرام شد می دید از بلندی تل خواهری که... آه دور و بر برادر او ازدحام شد بوسیده بود آنکه حجر دست و پای او با دسته دسته نیزه و سنگ استلام شد هر کس رسید سهم خودش را از او گرفت انگشترش کجاست؟ نصیب کدام شد؟ خنجر به دست شمر می آمد ز قتلگاه خندید و گفت: کار حسین اش تمام شد! پامال اسب پیکر اگر روی خاک ماند سر سربلند عازم میدان شام شد! ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گودال می‌برند که قربانی‌ات کنند در تیرهایِ حَرمله زندانی‌ات کنند لب‌تشنه جان سپُردی و ؛ این ابرهایِ تار حسرت به دل شدند که بارانی‌ات کنند