سربازانِ در گهواره ...
❌ وقتی مامور ساواک سال ۱۳۴۲ با ریشخند از آقا روحالله پرسید یارانت کجا هستند، آن مرد خدا که دلش از خورشید هم گرمتر و چشمهایش از برق آسمان گیراتر بود، با دلی آرام و قلبی مطمئن پاسخ داد:
👈 سربازان من در گهوارهها هستند.
یحتمل مأمور مفلوک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، پوزخندی زده و در دل یا زیر لب گفته باشد عجب آخوند خوشخیالی و چه خیالات خامی!
نمیتوان به واکنش آن مأمور چندان خرده گرفت،
🌱 آن روز #قاسم_سلیمانی ۵ ساله بود،
🍃 مهدی باکری و اسماعیل دقایقی ۹ ساله،
🌿 حسن باقری و ابراهیم همت ۸ ساله،
حسین خرازی ۶ ساله،
🍃 احمد کاظمی، مهدی زینالدین و حسن تهرانیمقدم ۴ ساله،
🌿 محمود کاوه و علی هاشمی ۲ ساله.
🔺کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی. آن ستارههای دور از هم در کهکشان راه خمینی. آنقدر دور که هیچ منجمی نمیتوانست پیشبینی کند روزی که چندان دور نیست این ستارهها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد.
4_5940792269836651432.mp3
12.42M
#مادری_از_عرش ۱۲
➖تنها یک راز است،
➖تنها یک سرّ است،
☜همان " سرّالمستودع فیها " که همه هزاران بار شنیدهایم و خواندهایم،
که اگر دنیا آن را نفهمد و بسمت آن نیل نکند؛
مقام مدیریتی (عرشی) حضرت زهرا سلاماللهعلیها، را نخواهد شناخت،
✧و هیچ تغییری در احوال عالم، رخ نخواهد داد!
آیا دنیا، آیا بشر، آیا مردم، این راز را فهمیده؟
و بسمت آن در حال حرکت اند؟
#استاد_شجاعی
#استاد_رائفی_پور
●➼┅═❧═┅┅───┄
1_757281112.mp3
10.32M
🔳 #ایام_فاطمیه
میخوام بگم یه روضه
از قصه تلخ روزگار
🎤 #مهدی_رسولی
●➼┅═❧═┅┅───┄
🍂🥀🍂
یار تنهایی من٬ تنها ترینم فاطمه
باش تا جبران کنم٬ ای بهترینم فاطمه
میخ در،لکه ی خون،کوچه، حسن کشت مرا
نیمه شب،باز حسن..لفظ نزن..کشت مرا
دیگر از واژه ی مسمار متنفر شده ام
فاطمه از درو دیوار متنفر شده ام
شرمنگینم من ز رویت ای بهارِ مرتضی
تو حلالم بکن ای دارو ندارِ مرتضی
🍂🥀🍂
شیعیان حال مادرتان رو به راه نیست...
🔳🔳🔳🔳🔳 هرگز بدون #سند حرف نزنید - حمله به خانه حضرت #فاطمه سلام الله علیها از منابع اهل سنت
⚫️ مى خواهم بگويم كه ماجرا، فقط تهديد نبوده است! مى خواهم ثابت كنم كه بعد از وفات پيامبر، گروهى به خانه فاطمه (س) هجوم برده اند. من به دنبال اين نكته هستم.براى همين مى خواهم به شهر دمشق بروم .من به قرن ششم هجرى آمده ام.وقتى وارد دمشق مى شوم، همه غم ها، مهمان دلم مى شود، اين شهر خاطره هاى زيادى از اسارت خاندان پيامبر دارد.
⚫️مى خواهم با استاد ابن عَساكِر ديدار داشته باشم.بايد به مدرسه نُوريه برويم، مدرسه اى كه شهرت آن، تمام دنياى اسلام را گرفته است، البتّه، منظور من از اين مدرسه، چيزى شبيه به دانشگاه است!
⚫️شنيدهام كه سلطان نور الدين زنكى اين مدرسه را براى استاد ابن عَساكِر ساخته است تا او بتواند در اين مدرسه به تربيت شاگردان مشغول شود.
⚫️اين مدرسه چقدر باصفاست! درختان زيبايى در حياط مدرسه به چشم مى آيند، حوض آبى هم، در وسط مدرسه است، پيرمردى بر روى صندلى كوچكى نشسته است و شاگردان دور او حلقه زده اند، هر كس از او سؤلى مى كند و او جواب مى دهد.آن پيرمرد، استاد ابن عَساكِراست.
⚫️در ميان جمعيّت، نگاه من به شخصى خورد كه چندين مأمور، دور او را حلقه كرده اند، او لباس گران قيمتى به تن كرده است، خوب نگاه كن! لباس او، لباس شاهانه است!
⚫️او سلطان نورالدين زنكى است، سلطان سوريه و مصر و فلسطين! چقدر جالب است كه سلطان هم به كلاس درس استاد مى آيد، بى جهت نيست كه جوانان زيادى از هر شهر و ديار به اين مدرسه مى آيند تا از علم و دانش استاد استفاده كنند، وقتى جوانان مى بيند كه سلطان هم براى كسب علم مى آيد، علاقه بيشترى به دانش پيدا مى كنند.
⚫️استاد امروز نزديك به هشتاد سال دارد، او در راه كسب دانش سختى هاى زيادى كشيده است، و امروز روز عزّت اوست، همه به سخن و گفتار او اعتماد زيادى دارند، اصلاً حرف او سند است.
⚫️استاد ابن عَساكِر در مورد مسأله اى فقهى سخن مى گويد،.من از فرصت استفاده مى كنم و براى تو خاطره اى مى گويم: سالها پيش، ابن عَساكِر نزد شيخ بزرگى رفت تا از او كسب علم كند.آن روز آن شيخ به دنبال گمشده اى بود، او كتاب ارزشمندى را گم كرده بود.
⚫️ابن عَساكِر به آن شيخ گفت: شما به دنبال چه هستيد؟
⚫️مى خواستم امروز براى شما كتاب ارزشمندى را درس بدهم، امّا هر چه مى گردم آن را پيدا نمى كنم، گويا آن را گم كرده ام!
⚫️اسم آن كتاب چيست؟ كتاب «بحث و نشور».
⚫️آيا مى خواهى همه آن كتاب را از حفظ براى شما بخوانم؟
⚫️يعنى شما آن كتاب را حفظ هستيد؟ آرى!
⚫️ابن عَساكِر شروع به خواندن كتاب كرد و آن شيخ نيز هر جا نياز به توضيح بود، براى شاگردانش توضيح مى داد.
⚫️⚫️استاد ابن عَساكِر تاكنون چندين كتاب نوشته است.آيا مى دانى فقط يكى از كتاب هاى او «تاريخ دمشق» است كه ۷۰ جلد است، هر جلد آن كتاب، حدود ۴۰۰ صفحه شده است.
⚫️⚫️گوش كن! اكنون استاد نكته تاريخى براى شاگردانش نقل مى كند، اينجا را بايد با دقّت گوش كنيم، فكر مى كنم براى ما مفيد باشد.استاد چنين مى گويد: «روزهاى آخر زندگى ابوبكر بود، ابن عَوْف كه دوست صميمى او بود به ديدارش آمد.ابوبكر نگاهى به ابن عَوْف كرد و به او گفت كه در اين لحظه هاى آخر، از انجام چند كار پشيمان هستم.
⚫️⚫️ابوبكر كه مرگ را در چند قدمى خود مى ديد به ابن عَوْف چنين گفت: اى كاش دستور حمله به خانه فاطمه را نمى دادم! اى كاش درِ خانه فاطمه را باز نمى كردم، اگر چه افرادى در آن خانه بودند كه با من سر جنگ داشتند».
⚫️سخن استاد ابن عَساكِر به پايان مى رسد، من به فكر فرو مى روم، از اين مطلب استفاده مى شود كه ابوبكر دستور حمله و هجوم به خانه فاطمه (س) را داده است و عدّه اى به آن خانه هجوم برده اند و وارد خانه شده اند.
⚫️به راستى در آن ماجراى هجوم، چه اتّفاقاتى افتاده است كه ابوبكر در لحظه مرگ، اين گونه پشيمان است؟
⚫️آيا ابوبكر در روزهاى آخر زندگى خود، به ياد سخن فاطمه افتاده است؟ آن لحظه اى كه فاطمه فرياد برآورد: «بابا! يا رسول اللّه! ببين كه بعد از تو، عُمَر و ابوبكر چه ظلم هايى در حق ما روا مى دارند».
⚫️نابرادر سُنّى! تو مى گفتى ماجراى هجوم به خانه فاطمه (س) افسانه است، اگر واقعاً هيچ هجومى به خانه فاطمه (س) نشده است، پس چرا ابوبكر اين گونه اظهار پشيمانى مى كند؟
⚫️⚫️من باور دارم كه ابوبكر آن قدر كم عقل نيست كه براى يك افسانه، اين گونه تأسف بخورد!! اين سخن ابوبكر است: «اى كاش دستور حمله به خانه فاطمه را نمى دادم! »، او وقتى فهميد كه ديگر بايد به خانه قبر برود از خود سؤل كرد كه آيا حكومت چندروزه دنيا، ارزش آن را داشت كه آن گونه در حقّ فاطمه (س) ظلم كند.
📚روشنی مهتاب : اثبات شهادت حضرت فاطمه ( سلام الله علیها )
▪️پیامبر صلی الله علیه وآله خطاب به دخترشان حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
◽️روز قیامت، جبرییل میگوید:
ای فاطمه، حاجتت را از خدا بخواه!
و تو میگویی:
✨خدایا، شیعیانم!
◽️خدا میفرماید: آنها را بخشیدم!
تو میگویی:
خدایا، شیعیان فرزندانم!
خدا میفرماید: آنها را هم بخشیدم!
تو میگویی:
✨خدایا، پیروان شیعیانم!
◽️خدا میفرماید:
برو، هرکس به تو پناه بیاورد با تو در بهشت خواهد بود.
فَعِنْدَ ذَلِكِ يَوَدُّ الْخَلَائِقُ أَنَّهُمْ كَانُوا فَاطِمِيِّينَ
آنجاست که تمام خلق آرزو دارند که
✔️ایکاش
از فاطمیون (دوستداران فاطمه سلاماللهعلیها) بودند.
📚 تفسير فرات الكوفي، ص۴۴۵.
ـــــــــــــــــــــــــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_زمانم #ما_منتظر_منتقم_فـاطـمـــه_هستیم🖤
آن فـرقـه کـه تیشـه بـه نخـل فـدک زدنـد
بـر قـلـب پـاک خـتـم رســولان نـمک زدنـد
مــهــدیۜ بـیـا ز قـاتـل مـــادر ســوال کــن
زهــــرا ۜ چه کرده بود که او را کتک زدند؟
●➼┅═❧═┅┅───┄