#فرزندآوری
🔸"رباب درونت را پیدا کن"
💠ما مادرها، شبهای هفتم محرم برخلاف تمام عمرمان از مادری خجالت می کشیم نه به خاطر طفلی که روی دستمان خوابیده یا آن دیگری که سرش روی پایمان است یا طفل دیگری که سرش را با نقاشی و بازی با همسالانش گرم می کنیم.
نه.
خجالت میکشیم از مادری که از این شب، دیگر نتوانست هرم لبهای فرزندش،را باعصاره وجودش،فرو بنشاند.
💠مادری که همسر بود وعجب همسری که امامش برایش شعر میسرود و میفرمود:_ من به خانه ای علاقه مندم که رباب و سکینه درآن هستند..
اما تمام وجودش خواهش بود برای اینکه یکبار دیگر فرزند شش ماهه اش را سرحال ببیند. روی دست بگیرد یا شاید بابا گفتنش را به رخ همسرش بکشد.
💠مادری که آرزو داشت علی را در قد وقامت علی اکبر ببیند. چه بسا که یک وقتهایی مثلا رو به حسینش کرده باشد و گفته باشد"حالا بیشتر شبیه من است یا شما. که البته اگرشبیه شما باشد،خوش به حال من"
اما هیچ وقت قسمتش نشد پسرش را در قد و قواره مردان ببیند.
💠رباب مادر بود، خیلی مهربانتر از من وتو. اما حتی جلو هم نیامد تا خجالت مولایش راببیند.
✅ یا مثلا بی آنکه گله یا شکایتی کند، سراغ جسمی آمد که حالا زیر خاک آرام شده بود.
✅شاید هنرش این بود که تا یکسال بعد به خاطرآنچه در آن غروب سهمگین دید،زیرسایه نرفت.
✅رباب عشقش را خوب به امامش ثابت کرد.
💠حالا این شبها که کمی کمتر از هزار و پانصد سال، از آن روزهای رباب که تاابد الگوی زنان است، میگذرد.
من و تو چندان هنرنکرده ایم اگر درسایه آرامش وامنیت، وعده ای،نذری،عهدی اگر بتوانیم عمل کنیم،بدهیم که خب حالا این فرزندانمان الهی که سرباز شوند و درراه امام اوج بگیرند.
✅رباب همه هستیش را وقف حسین کرد. نه قبل عاشورا بی قراری کرد و چون وچرا کرد برای امامش،
نه فردا در اوج مصایب، ترسید دردانه اش را به امامش دهد،در وسط میدان.
✅نمیدانم آخرش امام با علی خداحافظی میکرد یا تقاضای آب برایش داشت..
قصه ی گلو و تیر و خون پاشیده به آسمان که جای تردید ندارد.
اما من در میان پلیدیهای قوم کوفی، یک چیز را قطعی میدانم و ابدا بعیدش نمیدانم چون با شناختم از مهر میان خانواده امام،سازگاراست. آن هم چیز بعیدی نیست. همانی است که نقل است کسی پیش مختار اعتراف کرد. همان که میان خیمه تا قتلگاه، هلالی روی زمین نقش بسته بود از قدمهایی که حسین در خجالت و حیرانی ،برداشته بود.
اما تخیلم عاجز است از تصور آنچه بر دل حسین و رباب، موقع کنارزدن خاک گذشت.
میگویند آرزو عیب نیست و من عمیقا آرزو میکنم حسین هرگز پس از علی، با ربابش،چشم در چشم نشده باشد...
سخن،کوتاه میکنم،رباب هنرش را تمام کرد.اما الان گریه بر رباب،هنر نیست. گریه بر علی هم.
✅الان امام زمانت رباب میخواهد.
میدانی زمانه ای است که خنجری در کار نیست،تشنگی هم. آب هست برای طفل من و تو زیاد. کودکان من وتو هرگز به قدر طفل های یمن ،نه تشنگی کشیده اند نه خواهند کشید. چه برسد به علی اصغر
نه نیزه ای در کار است،نه خنجری،نه حرمله ای.
رباب بودنت را ثابت کن.
💠رباب این زمانه فقط کافیست از خیر مشکلات اقتصادی،
💠از چنگال وسوسه های اندام زیبا و چرا سومی و چهارمی
💠از ترسهای موهوم ناشی از فراموشی یاد رباب،
به دامن حسین و رباب پناه برد.
که فرمود:"ففروا الی الحسین"
✅حالا این تو،
✅این زمزمه های رباب،
✅این گهواره های خالی مانده بی علی اصغر
✅و این هم ندای "هل من ناصر" امام که در گوش جهانیان پیچیده
⭕️ رباب درونت را بیاب
*تعبیر بسیار عجیب و عاشقانه مجری تلوزیون ملی عراق در وصف سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: نمیدانم در کدام روز از محرم تو را یاد کنم؛*
*🏴 روز مسلمبنعقیل چون تو فرستادهٔ (رهبرت)، و میهمان ما بودی !؟*
*🏴 یا روز حبیببنمظاهر، چون تو بهترین دوست قدیمی ما بودی !؟*
*🏴 یا روز قاسمابنحسن چون اسمت قاسم بود !؟*
*🏴 یا روز علیاکبر چون قطعهقطعه شدی !؟*
*🏴 یا روز عباس چون حامل علم و پرچم بودی و دو دستت قطع شد !؟*
*▪️چیزی که واضح است اینست که گریه بر تو تمامی ندارد و از غیبت تو حیران و دلتنگیم.*
*▪️سردار دلها بعد از شهادتت، هر وقت به عبارت "سلام بر حسین (ع) و اصحاب حسین (ع)" میرسیم تو را یاد می کنیم ...*
*▪️به یقین رفته که نفسی تازه کند ، برگردد ...*
*▪️سلام و درود خدا و فرشتگان بر شهدای عزیزمان که برای عزت و پایداری دین اسلام و کشور عزیزمان تحمل درد و رنج و غربت کردند.*
*🌹 با صلوات و فاتحهای یاد این عزیزان را گرامی بداریم.*
ورزیده و قوی باشی
سالها مشق رزم دیده باشی...
استادت پدری مثل حیدرکرار باشد...
چشم همه به سمت زور بازو و جنگاوریات باشد...
و خودت...
خودت هم دل در دلت نباشد و
منتظر لحظه موعود باشی تا سنگ تمام بگذاری...
اما درست لحظه واقعه، امام زمانت بگوید: فقط «آب» برای بچهها بیاور...
نگاهی عمیق بیاندازی به شمشیرت...
اما بی درنگ، بدون توجیه،
بدون اما و اگر مَشک را برداری
بیانتقاد و اعتراض، بندبند وجودت بشود انجام مأموریت سقایی...
بی آنکه حتی در خاطرت، یک لیست پر از نارضایتی رژه برود که همین؟؟؟
بقیه بجنگند ... من بروم و آب بیاورم
بقیه وسط میدان باشند... من در حاشیه...؟؟؟
بقیه توان شان را نشان بدهند... من کار معمولی را انجام دهم...؟؟؟
مثل اینکه به یک وزیر یا وکیل یا مدیر یا مقام بلند پایه
اصلا بگو به یک فرمانده،
بگویند شما امروز اینجا بایست
آب دست مردم بده...!!!
و او حتی اگر انجام بدهد...هزار بار
ژست مقام و منصب و مهارتش وسوسهی جانش بشود که:
من!!! من بروم کار معمولی انجام بدهم... من خم بشوم...من کفشها را بردارم...؟؟؟ من!!!!!؟؟؟
تو با تمام عباس بودنت، خاص بودنت
نرفتی آب بیاوری...
رفتی که حرف امام زمانت را به دست، به چشم، حتی به دندان گرفته و بیاوری...
همه این اعضا را هم بدهی...
اما جز چَشم چیزی نگویی...
مأموریت ویژه تو برای ما
فقط روضه نیست
لحظه به لحظهاش درس است، فرهنگ است، الگوست، افق است که در هر حادثهای میتوانی تطبیق دهی،
کاربردش را بسنجی،
و
منِ پر از ادعای خودشیفته را بشکنی...
*چه بسا شاید همانجا که حس میکنی، حق وجود تو ادا نشده،*
*نقطهی آغاز رسیدن تو به جایگاهی بشود*
*که امام معصوم در موردت بگوید:*
*یغبطهُ بها جمیع الشّهدا...*
یعنی هرکس در این عالم شهید است
به جایگاه بهشتی او غبطه بخورد...
هرکس شهید است...
عجیب نیست؟؟؟...
باب الحوائج شدن
نقطهی اتصال به امام حسین شدن
عباس شدن...
عجیب نیست؟؟؟
نه... نه...
از فرزند ام البنین، اطاعت از امرِ ولی بی هیچ چون و چرا، هیچگاه عجیب نیست...
تو یک راه میانبر باز کردی
که من یاد بگیرم
*اگر خودم را زمین زدم*
و
*حرف امام را بالا بردم*
*عباس میشوم...*
اگر
*در سختترین انتخابهای زندگی،در کار و تحصیل و پوشش و معاشرت و رفاقت هایم...*
*در نقطه صفر مرزی بین آنچه دلم میخواهد باشم*
*و آنچه امامم میخواهد*
بدانم وظیفهام چیست؟؟؟!
فکر نکنم فقط اگر به آنچه دوست دارم برسم پیروز هستم!
حتی اگر بهترین و خوبترین کار عالم در نظرم باشد... امر امرِ امام زمان است...
چون شاید همان فرمان، همان چشم گفتن رمز موفقیت باشد...
*رمز عباس شدن باشد..*
تو یادم دادی...
انتخابهایم را یک بار دیگر بررسی و به *سمت عباس شدن*، حرکت کنم... #سحر_شهریاری
🌷پیشکش نگاه همه شهدایی که عباس امام زمانشان شدند...🌷
#تاسوعا
#محرم
10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
او را ببینید و به شیعه بودن خود، به ایرانی بودن خود افتخار کنید،،، قهرمان وطن را ببینید که لحظه تیر خوردن هم اعتقاداش را بی ترس و واهمه فریاد میکشد،،، او را ببینید و روزی هزار بار ایمان بیاورید که این عباس های دلیر، در دامان ام البنین های معتقد و شیرزنی بزرگ شدند که فرزندانشان را برای یاری امام زمان بزرگ کردند، نه بردگانی برای پوشش و عقیده و ولنگاری و پیاده نظام فرهنگ غرب،،، او را ببینید و به همه دنیا بگویید اگر از خانههایی مصطفی صدرزاده ها، مصطفی چمرانها و مصطفی احمدی روشن هایی بیرون آمده اند و مصطفای برگزیده ای برای یاری امام و حفظ وطن و ناموس و حجاب و دستاوردهای علم شده اند،،، زنی آن سوتر ایستاده که مهمترین نقش این عالم را پذیرفته و بی آنکه نامی از خودش باشد تمام قدم های زندگی فرزندش را نذر یاری مولایش کرده ... مادری که بجای نمایش و ادعا و هیاهو و در چشم بودن، مصطفایی تربیت کرده تا فرزندش نقش اول هدایتگری و شفاعت باشد...شهیدِ سربلند خدا باشد... شهیدپروری کاری که هیچکس در این عالم جز زن ها نمیتوانند انجام بدهند... اگر بپذیرند که همین کارشان، مهم ترین نقش این عالم است...💔😔 #سحر_شهریاری
#تاسوعا
#محرم
#دلنوشته_محرم
✍1⃣فقط یک روز مانده؛
تا ماجراهای دل #زینب...
مرثیه خواندن نمی خواهد...
زینب،مرثیه را قرن ها پیش خوانده است.... ✔️
که هنوز ، صدایش در گوش کوچه های زمین، پیچیده است...
❄️دلنوشته به چه کارت می آید ح س ی ن؟
تو راست ترین دلنوشته زمین،را جار زده ای!
ومن.... هنوز متحیرم....
چنین مجنونی را کجای بهشت میتوان جای داد؟
او ...خود بهشت است....🌺
❄️می دانی #حسین ؛
من هیچ از #عاشورا نمی فهمم...
من از رقص شمشیرهای شما سردرنمی آورم ...
من آن جمیل ها را که زینب دید، من نمیبینم...
💢مسلک قربانی دادن شما، را نیاموخته ام!
که اگر رسم عاشقی را از شما آموخته بودم؛
امروز، لیلای من، در غربت هزار ساله اش، خون نمی گریست...😭
وای..... از من .... تااااا..... لیلای من..... چقدر فاصله است...
🔸و من جرات قربانی کردن ندارم....
🔸جرات قربانی این همه فاصله ام را.....
🔸جرات قربانی این همه بی غیرتی ام را....
🔸جرات قربانی این همه بی دردی ام را.....
من ....
🔸جرات قربانی اسماعیلم را هم ندارم....
چه رسد به قربانی کردن علی اکبر و عباسم.....
🔻بعدددددددد.....
تو بگو یا حسین!
با این پای لنگ، مرا کجای خیمه #یوسفم مینشانند؟
وای که یقین دارم، راهم نمی دهند...
مگر چشمانشان را ببندند و ....
ندیده بخرند.......
وااای حسین......
من جامانده ترین انسان زمین، از قافله یوسفم...😭...
تو به من بگو......
#حر ، چه شد که رسید؟؟
و #مختار، چه شد که نرسید؟؟
می ترسم......
میترسم که نرسم .....
و یقین دارم که اگر غربال کنند، نخواهم رسید....
مگر که چشم ببندند و بخرند....
زنجیر هایم، پاهایم را بسته اند..... ⛓
و قافله همچنان می تازد.....
من هییییچ از کربلا نمی فهمم.....
چگونه کربلایی شوم؟😔
🔺چگونه سرببرم عباسم را.... تا به قافله ات برسم ...
🔺چگونه علی اکبرم را اربا اربا کنم.... تا از خیمه ات جا نمانم یوسف؟
🔺 چگونه زینب شوم برایت....
🔺چگونه رقیه هایم را در خرابه ها بگذارم و بیایم...... ؟
✍ فقط یک روز مانده ..... تا چادر تو، یا حسین...
فقط یک روز.....
حر آمد.... راهش دادید....
شما را به معجر زینب قسم، مرا هم راه دهید.....
شما را به ادب کبریایی عباس... مرا هم راه بدهید....
شما را به قربانی رباب..... مرا هم راه بدهید...
یقین دارم یک نیم نگاه شما.....
از من نیز، حر ها خواهد ساخت.......
من....از جا ماندن میترسم......
از نرسیدن میترسم.....
مرااااااااا هم برسانید...
#امام_حسین #محرم
🌱
#شب_دهم_محرم #شب_عاشورا
اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
زیر عبا گرفت سرش را و صیحه زد
از روضه های سیلی و معجر شروع کرد
برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد
از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان و آب شد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد
مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه ی مادر شروع کرد
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
●➼┅═❧═┅┅───┄