خداحافظ ای خون جوش آمده
علی اکبر لاله پوش آمده
خداحافظت ای شهید خدا
🌹خلیل هم آسمانی شد...
#شهید_مدافع_حرم
#خادم_الشهدا
#شهید_خلیل_تختی_نژاد
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_(ص):
🔸 هر كس در این ماه، بر من زياد صلوات بفرستد، خداوند در روزى كه وزنۀ اعمال، سبك مى شود، وزنۀ اعمال او را مي افزايد.
📚 امالی صدوق ص 154، ماه خدا ص 160
@rahianenoor_news
هدایت شده از ستاد مرکزی راهیان نور
doa ahd.mp3
7.61M
🔻جامعه اسلامی و انقلابی ما سیلی خواهد خورد، اگر...
🔹رهبرانقلاب: جامعهی اسلامی و انقلابی ما اگر از ذکر و یاد الهی و خشوع و تضرّع در مقابل پروردگار غافل بشود، مطمئنّاً ضربه و سیلی خواهد خورد.
🔹ما به آن اهداف والا، در صورتی میرسیم که بتوانیم یک تلاش مؤمنانه و صادقانهای را دنبال بکنیم؛ و آن جز با توجّه به خدای متعال و افزایش نورانیّت دل و ارتباط دل با خدای متعال ممکن نیست. (۱۳۹۶/۰۳/۲۲)
🆔 @rahianenoor_news
REC00001.mp3
2.9M
🔊 #بشنوید | #حماسی
🚩 صوت کمتر شنیده شده از محفل رزمندگان اسلام
🔹قبل از عملیات بیت المقدس ۲، کردستان
🎤 مداح: #مسعود_ملا
➕ به کانال راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
#روایتگری
🔻سلام بر دلسوخته جاده عشق
▫️سال ۱۳۶۲ حدود ۱۶۰ پیکر شهید آوردند معراج شهدا، در بین پیکرهای مطهر، شهیدی بود که با گلوله مستقیم توپ ارباً اربا شده بود. پلاک و مشخصات داشت. آدرس را برداشتم و رفتم خبرش را به خانواده اش بدهم.
وقتی جلوی منزل شهید رسیدم، متوجه شدم که مراسم عقد خواهر شهید است.
می خواستم برگردم که خواهر کوچک شهید من را دید و مادرش را صدا زد که "مادرجون دوستای داداش اومدند"...
مادر شهید با اسپند بیرون آمد و خوشرویی گفت خوش اومدی پسرم و مرا به خانه دعوت کرد.
وارد منزل شدم.
جشن باشکوهی بر پا بود...
بعد از ساعتی اجازه مرخصی گرفتم.
مادر شهید گفت: پسرم خواستی برگردی جبهه، بیا که من مقداری کمک مردمی و شیرینی بدم با خودت ببری برای پسرم.
گفتم چشم و خداحافظی کردم.
عموی شهید برای بدرقه با من بیرون آمد.
وقت خداحافظی رو کرد به من و گفت: پسرم! سرباز روح الله و بی بی زهرا دورغ نمیگه. راستش رو بگو... دو تا بیمارستان داریم یکی روی تخته یکی تابوت چهارگوش.
عزیز ما کدومشه؟
گفتم چهارگوش
صورت منو بوسید و گریه کرد گفت آخه من دخترم را میخواستم به عقدش درآورم.
بعد از ظهر همان روز آمدند معراج شهدا.
مادرش دنبال من می گشت.
گفت آقا مومن کجاست؟
من رفتم خدمتشون و سلام دادم
فقط نگاهم کرد
بعد با چشمای پُر اشک به من گفت: پسرم من مادر نبودم؟ چرا خبر پسرم را دست دومش کردی؟
تو باید این خبر خوب را قبل از هر کسی به من میدادی.. مگه من مادرش نبودم؟
🎙راوی: کربلایی مومن جامونده
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
💠 #حدیث_روز
#امام_علی_علیه_السلام :
خَيرُ النّاسِ مَن كانَ في عُسرِهِ مُؤثِرا صَبورا .
🔸 بهترينِ مردم ، كسى است كـه در تـنگ دستى اش ايثارگـر و شكيبا باشد.
📚 غرر الحكم : ج ٣ ص ٤٣٥ ح ٥٠٢٨
🆔 @rahiaenoor_news
هدایت شده از ستاد مرکزی راهیان نور
doa ahd.mp3
7.61M
#روایتگری
✅ می گفت:
به مادرم گفتم ننه بلاخره رفتم جبهه و کسی شدم
🔺ذوق کرد و گفت: ننه فدات بشه، می دونستم تو آخرش یه چیزی می شی.
خب ننه چیکاره ای؟
گفتم: شهردار
🔻فداش بشم نگذاشت حرف از دهنم در بیاد کل محله فهمیدن من شهردار شدم
قربون ننه ام برم!
♦️نمی دونست شهردار تو جبهه کارش شستن ظرفها و جارو کردن سنگره.
مادره دیگه دوست داره بچه اش یه کاره ای بشه!!!
🎙راوی: #محمد_احمديان
➕ به کانال راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News