#روایتگری
*یک روز توی اتاق دراز کشید و چفیه
ای را روی صورتش قرار داد.
گفت : فرض کن من شهید شدم ، توام اومدی بالای سرم ، میخواهم ببینم عکس العملت چیه ؟
گفتم : محمدآقا ! بازم از این حرفا زدی؟
خیلی اصرار کرد .
پیش خودم گفتم : دلش را نشکنم.
اومدم بالای سرش ، چفیه را کنار زدم.
دست روی محاسنش کشیدم و گفتم : محمد عزیزم ! شهادتت مبارک بالاخره به آرزویت رسیدی !
وقتی این جمله رو به زبان آوردم خیلی خوشحال شد
این خاطره دوباره تکرار شد.
آنروزی که جنازه شهید را آوردند، وقتی وارد سردخانه شدم ، چند لحظه بعد خودم رو با شهید توی سردخانه تنها دیدم ، رفتم بالای سرش و به صورتش نگاه کردم و به یاد آن روزی افتادم
که محمد آقا خواست عکس العمل من را بعد از شهادت اش ببیند
همان جمله ای که آن روز گفتم را تکرار کردم محمد عزیزم ! شهادتت مبارک ، بالاخره به آرزویت رسیدی .
روای؛ همسر شهید #محمد_منتظر_قائم
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
*#شهید #روح_الله_طالبی_اقدم
راوی: #پدر_شهید
مادرش با رفتنش به سوریه مخالفت میکرد. یک روز #جنایات داعش را در لپ تاپش به ما نشان داد،
بعد به مادرش گفت:هر سال روز #عاشورا برای عزاداری امام حسین (ع) میروی و گریه میکنی؟مادرش گفت بله؛
روح الله گفت: مادر به حضرت زینب بگو برایت گریه میکنم ولی نمی گذارم پسرم بیاید!
در جواب اطرافیان که می گفتند: بچه ات کوچک است نرو،
میگفت: زن و بچه برای #آزمایش است.حتی در برابر گریه ها و بی تابی های حنانه در #بدرقه اش هم خودش را نگه داشت و اصلا پشت سرش را نگاه نکرد تا مبادا از رفتن #منصرف شود.*
➕به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور پیوندید 👇
@Rahianenoor_press
•┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
#روایتگری
#شهید_عبدالحمید_سالاری:
شیعه بود اما در جمع رزمندگان اهل سنت به شهادت رسید
رابطه همسرم با دوستان اهل تسننش بسیار خوب بود. همرزمانش از ارادت و دوستی بین ایشان و شهید عمر ملازهی برایم خیلی تعریف کردند. میگفتند وقت اعزام ما در گروههای 20 نفره بودیم.شهید سالاری در یک گروه و شهید ملازهی هم در گروه دیگر افتاده بود. هر دو آنها رفتند پیش فرمانده گفتند ما را دریک گروه بگذارید. آنقدر اصرار و پافشاری کرده بودند که درنهایت در یک گروه اعزام شدند. قبل از عملیات آخر که همسرم به شهادت رسید، شهید ملازهی همراه همسرم سوار ماشین میشود. همسرم میگوید اول من شهید میشوم. بعد از عملیات و شهادت همسرم، وقتی عمر خبردار میشود نیروها در حال عقبنشینی هستند و دوستش در بین نیروها نیست، میماند و سراغش را میگیرد، اما چون فرماندهاش تیر میخورد و به عمر میگوید تو فرمانده این دسته شو و تا کل نیروهایت را عقب نکشیدهای عقب نیا، پیکر در منطقه میماند. تا یک هفته بعد که پیکر به عقب منتقل میشود. عمرملازهی ا تنها به فاصله چند روز به وصال یار میرسد و در کنار همرزمش به شهادت می رسد
راوی ؛همسر شهید
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
🔸️دفعه اول که رفت، بچهها خیلی دلتنگی میکردند و دخترم گفت: من دیگر نمیتوانم دوری پدر را تحمل کنم و به پدر میگفت: شما دینتان را ادا کردهاید؛ یک بار رفتهاید و برگشتهاید، بگذار بقیه بروند.
🔸️پدرش در پاسخ گفت: من اصلاً کاری به اسلام و مسلمان بودن ندارم. من با انسانیت کار دارم. اگر کسی برای سوریه کاری از دستش بربیاید و انجام ندهد باید به انسانیت خود شک کند.
این یک کار انسانی است، جدا از اینکه یک تکلیف دینی هم است. وقتی میبینی که زن و کودک مسلمان سوری را قتل عام میکنند، شما اصلاً فرض کنید که آنها مسلمان نیستند، انسان که هستند، اگر کاری از کسی بربیاید و انجام ندهد، باید به انسانیت خود شک کند. همسرم با چنین اعتقادی رفت.
🔸️همسرم اول میگفت: من بروم برای شهادت ولی وقتی یک بار رفت و آمد، گفت: نه ما باید برویم و وظیفه و کار خودمان را انجام بدهیم و اگر در این راه توفیق #شهادت نصیبمان شد که چه بهتر.
راوی ؛همسرشهید
#سالروز_شهادت
#شهید_اکبر_نظری
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
🔸️یک نماز به حضرت زهرا(س) هدیه کرده و خوانده بود.
برای ازدواجمان هم نشانه گذاشته بود که اگر من همان مورد مد نظر ائمه هستم مهریهای که عنوان میکنم بیشتر از 14 سکه نباشد.
🔸️تا قبل از اینکه بحث مهریه پیش آید، با کسی درباره مقدار مهریه صحبت نکرده بودم.
عرف خانواده و خواهرهای دیگر که ازدواج کرده بودند، مهریهی 114 سکه بود اما خود به 14 سکه تمایل داشتم تا برای خواندن خطبه عقد به محضر #آقا برویم.
با اینکه احتمال میدادم این اتفاق نیافتد ولی از این حربه برای داشتن مهریه 14 سکهای استفاده کردم.
🔸️وقتی موضوع مهریه را مطرح کردم دیدم حالش دگرگون شد. بعدها به من گفت برای مهریه نشانه گذاشته بود که بداند من فرد مورد تائید ائمه هستم یا نه.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمد_پورهنگ
راوی:همسرشهید
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
🔻رشید بسیارخاکی بود و در کمک به دیگران از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد ، با توجه به اینکه ساکن کرج شده بودیم از هر فرصتی برای رسیدگی به امور خانواده پدری خود دریغ نمی کرد و در تجهیز منزل، برداشت محصول و ... به پدرشان کمک می کرد، نسبت به فرزندان برادران جانباز خود بی نهایت مهربان بود و علاقه وافری نسبت به آنها داشت و در همه مراحل زندگی به آنها کمک میکرد.
🔻آخرین ماموریت ایشان که با اصرار های زیاد خودش راهی شد ماموریت شش ماهه به سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها بود که همزمان با مراسم ازدواج تنها دخترمان بود در اردیبهشت سال 94 با کوله باری از تجربه عازم نبرد با داعش در کشور سوریه شد و بعد از سه ماه حضور در آن شبکه و رشادتهای فراوانی که داشت بنا بر اصرار و درخواستهای مکرر ما برای حضور در مراسم ازدواج دخترمان در تاریخ بیست و پنجم مرداد 94 به کشور بازگشت، در تمام مدتی که در خانه حضور داشت در عالم دیگری سیر میکرد و از نظر روحی تغیرات زیادی کرده بود.
#سالروز_شهادت
#شهید_عبدالرشید_رشوند
راوی:همسر شهید
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄