📚#حکایت
یکی از اساتید حوزه نقل میکرد:روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره استاد هم استخاره میگیره وبهش میگه:بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده.
چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد وگفت
میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟
استاد:نه
شاگرد:تو اتوبوس نشسته بودم
دیدم نفر جلوییم،پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه
هوس کردم یه پس گردنی بزنمش
دلم میگفت بزن.عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه
خلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده
منم معطل نکردم وشلپ زدمش
انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه امایه نگاهی به من انداخت وگفت استغفرالله.
تعجب کردم گفتم:ببخشید چرا استغفار؟
گفت:دخترم یه پسر بیکار رو دوست داره و من با ازدواج اون مخالفت کردم ولی پسر همکارم که وضعیت مالی خوبی دارن به خواستگاریش اومده و میخوام مجبورش کنم که زن پسر همکارم بشه و الان توی دلم داشتم به خدا میگفتم خدایا اگه این تصمیمم اشتباهه یه پس گردنی بهم بزن که بفهمم
تا این درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی
همیشه با خدا مشورت کن.درسته بهت پس گردنی میزنه ولی نمیذاره تصمیم اشتباه بگیری
#امام_زمان
#راهیان کوی عشق بسیج دانش آموزی شهرستان گلوگاه
https://eitaa.com/rahianenorr
🏵🏵
شهیدی که واسطه زیارت امام رضا(ع) شد..
داشتم با حسرت سوار شدن رفقا در اتوبوس رو میدیدم.
بچه های هیئت عازم سفر مشهد بودند..
تو همین حال و هوا بودم که یک نفر به پشتم زد.
گفت:چرا ناراحتی؟
چیزی نگفتم...
وقتی اصرار کرد،مجبور شدم دلیل نرفتنم رو بگم...
وقتی فهمید به خاطر مشکل مالی نمیتونم همسفر دوستانم بشم، رفت و دقایقی بعد برگشت...
مبلغی پول توی جیبم گذاشت.اون مبلغ برای رفتن به زیارت کفایت می کرد.
قبول نکردم....
گفتم: توانایی پس دادنش رو ندارم...
گفت: لازم به پس دادن نیست.فقط وقتی پابوس آقا امام رضا (ع) رفتی سلام من رو هم به آقا برسون...
اون موقع اصلا نمیشناختمش...
اما الان شهید سید جواد اسدی رو خوب می شناسم...
منبع: کتاب خاطرات کوتاهی از شهدای خانطومان...
به عضویت کانال راهیان کوی عشق بسیج دانش آموزی شهرستان
https://eitaa.com/rahianenorr
وسط شلوغی ها!!
بعضی وقت ها میون همه شلوغی ها، وسط بگو مگوهای کم فایده، وسط گقت و گوهای مجازی و زندگی ماشینی، تو معرکه قیمت دلار و سکه و گوشی های پرچم دار، تو رقابت آنتی ویروس ها و فیلتر شکن ها، وسط میدون داری اندرویدها و بروزرسانی اپلیکیشن ها، خوبه یک توقفی کنیم و یک خلوتی باز کنیم و با خودمون بگیم راستی! تو این برو و بیاهای عالم من الان کجام !!
به خودت میای و می بینی، اصلا یادت نمیاد آخرین بار کی دو رکعت نماز با عشق واسه خدا خوندی! می بینی که اصلا چند روزه لای قرآن رو باز نکردی!! بی تکلف بگم: انگار چندی وقتیه که نه تو درست درمون با خدا صحبت کردی و نه خدا با تو....!
اینجاست که امیرالمومنین (ع) می فرمود: دل زنگار گرفته!
باید یک اکسیری بهش بدی..یه حکمت، یه حدیث، یه آیه، یک قصه یا.....؟!
به ما یاد دادند قصه شهدا از اون دست اکسیرهاست که دل و جلا میده...
اگه میون اخراجی های چاله میدون جنوب شهر تهران هم باشی، دستتو می گیره و یخرجهم من الظلمات الی النور می کنه و میزاره تو سکانس آخر معراجی ها....
قصه شهید احمد نیری تو کتاب عارفانه از اون قصه هاست؛ استادش آیت الله حق شناس می گفت: یک نیمه شب اومدم مسجد دیدم احمد بین آسمان و زمین داره عبادت می کنه...می گفت: تو تهران بگردی مثل احمد پیدا نمی کنی...احمد، همون شهیدیه که بعد از شهادتش این دست نوشته رو از تو خاطراتش پیدا کردند؛
امروز ۱۶ بهمن ۱۳۶۴ ،دوکوهه؛ در حال وضو گرفتن بودم که حضرت حجت ابن الحسن (عج) رو دیدم...
یا قصه مادر شهید محمد معماریان؛ اشرف السادات منتظری تو کتاب تنها گریه کن..کتابی که امکان نداره بخونی و گریه نکنی! مادر محمد معماریان می گفت: محمدم ۸ ساله بود که یه صبح از خواب بیدار شد، دیدم همینطور داره گریه می کنه..گفتم جاییت درد می کنه؟ خواب بد دیدی؟چت شده؟!
گفت: نه مامان، گریم واسه اینه که نماز صبحم قضا شده...
یا قصه حاج ابراهیم همت، اونجا که همسرش می گفت: خشگلی چشمای ابراهیم به خاطر این بود که از حرام حفظش می کرد؛ خدا هم به خاطر همین چشماش و خرید و برد...
یا وصیت نامه آقا محمود رادمهر که انگار دین داری رو برامون بازتعریف کرد. می گفت: خدایا تصور اینکه گفتار یا کردار یا افکارم مورد رضایت تو نباشه منو به وحشت میندازه
داییش می گفت: تا از کسی صحبت می شد، محمود می گفت: ادامه ندید! اگه راسته، غیبته و و اگر نه، تهمته...
خودمو می گم: چقدر از این حال و هوا دور شدیم! بد نیست تو این شلوغی ها یه خبری از خودمون هم بگیریم و ببینیم چند چندیم؟! درست می فرمود: آنکه سحر ندارد از خود خبر ندارد!؟
بی خود نبود که حاج قاسم سلیمانی تو نامه آخرش به بسیجی ها، ۳ بار گفت: بسیجی ها! نماز شب، نماز شب، نماز شب...
حضرت روح الله می فرمود: حداقل یک بار در روز محاسبه داشته باشید...حداقل؟!
بسه دیگه! سرتون رو درد نیارم! یه دعا کنم و تمام...
خدایا وسط همه شلوغی ها منو از خودم بی خبر نکن 🙏
راهیان کوی عشق بسیج دانش آموزی شهرستان گلوگاه
https://eitaa.com/rahianenorr
🌼بدن شهیدی که هیچ خانواده ای به دنبالش نیامد🌼
یادی کنیم از شهید محمد تیموریان، فرمانده گردان یا رسول لشکر ۲۵ کربلا مازندران
خیلی امام رضایی بود....دوستانش می گفتند: بعد هر عملیات، اول می رفت پابوس آقا علی بن موسی الرضا (ع) بعدش هم می رفت به دیدار خانواده اش تو شهرستان آمل..
تو یکی از این سفرها توفیق زیارت امام رضا (ع) نصیبش نمیشه و به قول خودش: با دست خالی رفتم به دیدار خانواده...
تو همون سفر به مادر قول می ده که با هم برن زیارت امام رضا (ع)....
مادر هم خیلی خوشحال میشه....
اما چندی نمیگذره که خبر میارن عملیات بدر در حال آغازه..
محمد باید در عملیات شرکت میکرد...
با مادر صحبت میکنه:
مادرجان باید به عملیات برم ...
بهت قول میدم قول میدم به محض اینکه از عملیات برگشتم دستتو بگیرم و به مشهد ببرم
مادر گلایه میکنه: محمد مگه قرار نبود تو همین سفر با هم به مشهد بریم.
محمد بارها و بارها دست مادر رو میبوسه و مادر و راضی میکنه..
مادر هم بهش میگه محمد جان قول دادی ها... قول دادی بعد از عملیات من رو به زیارت امام رضا (ع) ببری
محمد هم میگه: مادر جان اگه سرم بره قولم نمی ره....
محمد عازم جبهه میشه، در عملیات بدر شرکت می کنه و تقدیر اینگونه بود که عملیات بدر آخرین نمایش رزم فرمانده گردان یا رسول (ص) لشکر ۲۵ کربلای مازندران باشه.
خبر شهادت محمد تیموریان رو به خانواده و اهالی شهرستان آمل رسوندند.
اهالی شهر مقدمات رو برای تشییع باشکوه شهید آماده کردند، همه منتظرند اما اتفاق عجیبی میافته...
بدن مطهر شهید به شهرستان آمل نمیاد...
خبر میگیرند تماس میگیرند...
بچه های تعاون لشکر اعلام میکنند: همه ابدان مطهر شهدا را به شهرستانها فرستادیم بدنی در معراج الشهدای اهواز نیست.
یعنی چه اتفاقی افتاده؟!
خبر میگیرند ارتباط می گیرد.
خبری می رسه...
از معراج الشهدای مشهد.
از معراج الشهدای مشهد خبر میرسه که یک شهیدی رو آوردند که هیچ خونواده ای به دنبالش نیومده....احتمالا به اشتباه به مشهد ارسال شده، همین الان از خانواده شهید تیموریان بخواین خودشونو به مشهد برسونند تا شهید رو شناسایی کنند. اگر شهید خودشونو شهید رو ارسال کنیم به شهرستان آمل.
مادر شهید عازم مشهد میشه اول میره حرم آقا علی بن موسی الرضا (ع) امام رضا رو سیر زیارت میکنه بعد هم راهی معراج الشهدای مشهد میشه..
مادر کنار بالین شهید، پارچه رو کنار می زنه، فقط یک صدا میاد،
این محمد منه....
خودش قول داده بود بعد عملیات منو زیارت امام رضا ببره...
نمیدونم شاید محمد تیموریان هم با زبون بی زبونی گفت:مادرجان نگفتم سرمبره قولم نمیره
آخه قولشو از یکی گرفتم که خیلی مهربونه.
السلام علیک یا امام الرئوف السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
به نقل از سردار باقر زاده در کتاب کبوتران حرم
راهیان کوی عشق بسیج دانش آموزی شهرستان گلوگاه
https://eitaa.com/rahianenorr
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠غروب شلمچه یادش بخیر
راهیان کوی عشق بسیج دانش آموزی شهرستان گلوگاه
https://eitaa.com/rahianenorr
14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠بغض حضرت آقا
#جانم فدات
راهیان کوی عشق بسیج دانش آموزی شهرستان گلوگاه
https://eitaa.com/rahianenorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام به آقای مهربونم
تلاوت کنیم باهم 🥰😍💕دعا گو باشیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ.
🍃🌹عضویت در کانال راهیان کوی عشق بسیج دانش آموزی شهرستان گلوگاه
👇👇👇
راهیان کوی عشق
https://eitaa.com/rahianenorr