eitaa logo
راهیان کوثر فارس
255 دنبال‌کننده
304 عکس
198 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 سلام الله علیها 🏴 تمام شیعیان با شفاعتش بهشتی اند امام صادق از نوه اش حضرت معصومه خبر میداد.... ( امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُوسَی وَ تُدْخَلُ‏ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِی الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهمِ) 📚جامع الاحادیث الشیعه، ج12، ص 617. 📚بحار الانوار، ج 48، ص 316 @rahianfars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗂 گزارش مدارس راهیان کوثر 🎒دکلمه زیبا از دانش آموز دبستان تمدن سازان به مناسبت شهادت (سلام الله علیها) 📍 ، @rahianfars
امین کریمی امین برای من زنده است زمانی که در معراج شهدا چهره آرام او را دیدم که خوابیده، او را بوسیدم. یک هفته بعد خواب امین را دیدم که گفت "مامان من که خواب نبودم. وقتی من را بوسیدی تو را نگاه می‌کردم." خیلی وقت‌ها چشمم را که می‌بندم و باز می‌کنم امین را پیش‌رویم می‌بینم. وقتی روضه امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) را گوش می‌دهم، داغ فرزندم را فراموش می‌کنم. روزی بر سر مزارش روضه می‌خواندم که صدای امین را از پشت سرم شنیدم که گفت "مامان". پشت سرم را نگاه کردم. هیچ‌کس در گلزار نبود. امین برای من زنده است. @rahianfars
امیرالمونین علیه السلام: ما أقبَحَ بالإنسانِ ظاهِرا مُوافِقا، و باطِنا مُنافِقا ! . چه زشت است كه انسان ظاهرى موافق داشته باشد و باطنى منافق! @rahianfars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📁 گزارش مدارس راهیان کوثر بازدید علمی دانش آموزان از کتابخانه عمومی حاجب مرودشتی به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی @rahianfars
🗂 گزارش مدارس راهیان کوثر 📚 بازدید از کتابخانه عمومی شهر به مناسبت روز کتاب و کتابدار @rahianfars
🗂گزارش مدارس راهیان کوثر اردویِ کتابخانه ، پایه ششم به مناسبت هفته کتاب و کتاب خوانی 📍 @rahianfars
🌹شهید مدافع‌حرم حسین اسداللهی ♻️رسیدگی به مردم آسیب‌دیده 💜کافی بود حس کند که خلق خدا نیاز به کمک دارند؛ آن وقت دیگر نَه برایش مقصد مهم بود و نه دین و مذهبِ کسانی که او برای یاری‌شان سر از پا نمی‌شناخت. روستای «خلصه» در سوریه ، «آق‌قلا» در گلستان و روستای «کوئیک حسن» سرپل‌ذهاب برای او یکی بود؛ وقتی قرار می‌شد مردمش را از زیر بار ظلم و محرومیت و آسیب‌دیدگی نجات دهد، دریغ نمی‌کرد. 💚شهید اسداللهی پس از نابودی داعش، در صحنه‌های مختلف خدمت‌رسانی به ملت شریف ایران به‌ویژه در صحنه‌های امدادرسانی به هنگام زلزله‌ی واقع‌شده در غرب کشور و همچنین وقوع سیل در شهرهای شمال و غرب کشور دوشادوش بسیجیان و گروه‌های جهادی، حضوری شبانه‌روزی داشت. 💜زمان زلزله سرپل‌ذهاب و نیز سیل آق‌قلا، حاج‌حسین حتی گاهی بدون هماهنگی به این مناطق سفر می‌کرد و شبانه‌روز برای کمک به مردم آسیب‌دیده تلاش می‌کرد. با اینکه این حق را داشت تا برای سفرهایش از هواپیما استفاده کند اما حاج‌حسین با اتوبوس رفت‌وآمد می‌کرد تا مبادا بیخود از پول بیت‌المال خرج شود. 🎂 🎊هدیه به روح مطهر شهید صلوات🎊 @rahianfars
🗂گزارش مدارس راهیان کوثر ✳️ گرامیداشت هفته کتاب و کتابخوانی اهدای کتاب توسط دانش آموزان به کتابخانه مدرسه 📍 ، @rahianfars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕گزارش مدارس راهیان کوثر بازدید از کتابخانه و نوشتن کتاب داستان توسط دانش آموزان در هفته کتاب و کتابخوانی @rahianfars
امیرالمومنین علیه السلام: قلوبُ العِبادِ الطّاهِرَةُ مَواضِعُ نَظَرِ اللّهِ سبحانَهُ، فمَن طَهَّرَ قَلبَهُ نَظَرَ إلَيه ِ. دل های پاک بندگان نظرگاه خدای سبحان است،پس هر کس دل خویش را پاک گرداند، خداوند به آن نظر می افکند غررالحکم، ح۶۷۷۷ @rahianfars
شهید موحدنیا یکی از پیشتازان كارهای فرهنگی درسطح شهرستان سبزوار بود. از برپایی و علم كردن عمود تكیه های مراسم عزاداری، ایستگاه های فرهنگی و صلواتی، دست اندرکار در برگزاری یادواره های شهدا، حضور در گروه های جهادی و خدمت رسانی به مناطق محروم، اعزام و شركت در اردوهای مناطق جنگی راهیان نور، تنها قسمت كوچكی از رزومه بیشمار این شهید بزرگوار است. شهید مهندس مهدی موحد نیا تحصیلات خود را در سطح دانشگاهی در سال ۱۳۹۱ در مقطع كارشناسی ناپیوسته رشته مهندسی تكنولوژی برق گرایش قدرت در دانشگاه آزاد اسلامی واحد سبزوار به سرانجام رساند. او از بسیجیان فعال و ;مسئول پشتیبانی کانون فرهنگی هنری شهید محمدیانی بود و در مقطع تحصیلات دانشگاهی این عَلَم را با نام بسیج دانشجویی استوارتر كرد. شهيد موحدنيا پس از پایان تحصیلات به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از مدت كوتاهی با جریان منحوس تكفیری در كشورهای همسایه مواجه شد و عاشقانه و به میادین نبرد حق علیه كفر پا گذاشت. شهید موحدنیا مدت زیادی در مناطق نبرد با تکفیری های داعش حضور داشت كه در نهایت، در ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۹۶ در منطقه البوكمال سوریه به مقام شهادت نائل آمد. @rahianfars
🔰 فرار از گناه؛ حدود دوماه قبل از شهادتش بود. زنگ زد گفت: امشب بیا بریم قم...؟! گفتم: کار نمی تونم... اصرار کرد‌ که حتما باید امشب بریم و راهی شدیم.. بعدا ازش پرسیدم :چرا گفتی حتما امشب بیایم قم؟ گفت: برای فرار از گناه... شرایطی بود که نمی خواستم حضور داشته باشم.. بابک دوست نداشت در جوهای آلوده قرار بگیره.. 📚به روایت دوست شهید شهید بابک نوری هریس🌷 ولادت: ۱۳۷۱/۷/۲۱ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۲۷، مصادف با شهادت امام رضا علیه السلام ....🕊🌸 @rahianfars
در ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۶۳ سردار شهید مهدی زین الدین به همراه برادرش شهید مجید در حال برگشت از کرمانشاه به سوی مقر لشکر ۱۷ حوالی غروب در جاده سردشت, دارساوین مورد تهاجم و کمین گروهک‌های ضدانقلاب قرار گرفت وبعد از مقاومتی عاشورایی و طولانی با بدنی مجروح و زخمی به مقام والای شهادت رسیدند. ✍خواب شهید قاسم سلیمانی پس از شهادت سردار مهدی زین‌الدین: هیجان‌زده پرسیدم «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد. بعد باخنده گفت: من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ هستند. عجله داشت، می‌خواست برود. یك بار دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم. رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. و گفتم: بفرما برادر! بگو تا بنویسم. گفت: بنویس: سلام، ‌من در جمع شما هستم. 📣همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: چی نوشتی آقا مهدی؟ تو كه سید نبودی! اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم»... @rahianfars
امام علی علیه السلام: احذَر کَلامَ مَن لا یَفهَمُ عَنکَ؛ فَإِنَّهُ یُضجِرُک َاز سخن گفتن با کسی که سخنت را نمى‌فهمد، بپرهیز، زیرا که تو را سخت رنج خواهد داد. 📚شرح نهج البلاغه ج ۲۰، ص ۲۸۲ @rahianfars
💘 🥀 در ایام عقد موقت بودیم. با حمید رفته بودیم حلقه بخریم. موقع برگشت سر حرف که باز شد گفت: «یه چیزی می گم لوس نشیا. یک هفته قبل از اینکه برای بار دوم بیایم خانه شما رفتم حرم حضرت معصومه (س). به خانم گفتم: یا حضرت معصومه آیا می شود من را به اونی که دوستش دارم و دلم پیشش مانده برسانی؟ من تو را از حضرت معصومه گرفتم». بعد از مراسم عروسی هم که با فامیل ها خداحافظی کردیم و آمدیم خانه، بعد از آنکه قرآن خواندیم، حمید سجاده انداخت و بعد از نماز از حضرت معصومه تشکر کرد. خیلی جدی به این عنایت اعتقاد داشت و بعد از هر نماز دست هایش را بلند می کرد و همان جمله ای را که موقع سال تحویل، رو به حرم حضرت معصومه (س) گفته بود تکرار می کرد: «یا حضرت معصومه (س) ممنونم که خانمم را به من دادی و من را به عشقم رساندی». 📚کتاب یادت باشد @rahianfars
امیرالمومنین على عليه السلام: لِكُلِّ شَيءٍ زَكاةٌ، وزَكاةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ هر چيزى زكاتى دارد و زكات عقل، تحمُّل نادان هاست غررالحكم‌ حدیث7301 @rahianfars
💔 *باهمسرم تا همیشه* .... قابل توجه متاهلین عزیز-جالبه حتما بخونید..... ✔️ روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: " امروز میخواهیم بازی کنیم!‌" سپس از آنان خواست که فردی بصورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. آن خانم اسامی اعضای خانواده, بستگان, دوستان , هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن ,اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دو باره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند; نام : مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش ... کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه میدانستند این دیگر برای آن خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای آن خانم بود. او با بی میلی تمام , نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت: " لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!" زن مضطرب و نگران شده بود. با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد. و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست ... استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید: "چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا آوردید. شما همیشه میتوانید همسر دیگری داشته باشید!! دو باره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد :"روزی والدینم از کنارم خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ,ترکم خواهد کرد" *پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم میکند , همسرم است!!!* همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن , حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. *با همسرت به از آن باش , که با خلق جهانی* 🍃🌸🍃 @rahianfars
🌷 ❤️ ▫️سید رسول درمراسم خواستگاری گفت كه هدف من جبهه رفتن و شهیدشدن است و ازدواج من به دلیل كامل شدن دینم است👌 تا یادگاری از خود،داشته باشم. ▫️او باوجودسن كم، سراپاصداقت و راستی بود.پدرم كمی در،قبول این ازدواج تردیدداشت،من خواب دیدم كه لباس عروسی برتن دارم وبرادرم كه شهیدشده بودآمدو پیشانی مرا، بوسیدوتبریک،گفت وگفت:توعروس سلام الله علیها شدی،خوشا به سعادتت،عاقبت‌به خیرشدی،وقتی از،خواب بیدارشدم،‌ به این ازدواج و،وصلت رضایت دادم. ✍ راوی: همسرشهید💞 🕊⚘ @rahianfars