•
رفیـق سن شهادت
کم کم بہ دهه نود هم میرسد..؛
و تو هنوز درگیـر این هستے که
فلان قسمت سریال را از دست ندی ..!
میدونـي کہ خیلی خجالت داره..!
حرف بی عمل..!
مرد و مردونه بیایید به جاے پروفایل هامون
توے شناسنامه با جوهر قرمز بنویسنـد
بهشہادترسید..(:
#تلنگر!
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#زیر_باران_نگاهش....
🌷عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش، با اصرار بردیمش اورژانس. میگفت: «کسی نفهمه زخمی شدم. همینجا مداوام کنید.» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بیهوش شد! یه مدت گذشت. یکدفعه از جا پرید. گفت: «پاشو بریم خط.» قسمش دادم. گفتم: «آخه تو که بیهوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی؟»
🌷....گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل.» فرمودند: «چی؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمیتونم ادامه بدم.» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به کارهات برس.»
🌷بهخاطر همین است که هر جا که میروید حاج احمد کاظمی، حسینیه فاطمه الزهرا (س) ساخته است، سردار عشق و شهید عرفه....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج احمد کاظمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#یادگاری!
🌷لباسش خیلی وصله و پینه داشت. گفتم: "عمو! چرا نمیری لباس نو بگیری؟” گفت: "اینو شهید همت بهم داده. یادگاریه"....
🌹خاطره ای به یاد شهید حـسـن امـیـریفـر، عمو حسن معروف جبههها و سردار خیبر شهید محمدابراهیم همت
❌❌ وطن بدون اینکه وجبی ازش کم بشه یادگار رسید دستمون....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
بہقولشھـیدحججـی :
بعـضیوقتـٰادلکنـدنازیـہسریچیزای
خـوبباعثمیشہیـہسریچیزایبھـتر
بہدستبیاریم . . .
رفیقمن!
توبرایرسیدنبہامامزمانمون
ازچـیدلمیکنۍ؟!🕊
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🕊 #دوستان_شهدا 🕊
#شهـــید_حمید_باکری🌷
(فرزندانم) یقین بدانید تنها اعمال شما که مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت، اعمالی است که تحت ولایت الهی و رسولش و امامش باشد؛ بنابراین در هر زمان و هر موقعیت، همت به اعمالی بگمارید که مورد تأیید رهبری و امامت باشد.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
از عراق برڱشت؛ گفت: بابا من برگشتم تا به سوریه بروم؟!
گفتم :با چه خاطر جمعی چنین حرفی میزنی؟؟
گفـت: بابابه من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم.
میگفت: یک روز ، بعد اذان صبح به حرم حضرت عباس علیه السلام رفتم. خیلی دور ضریح خلوت بود.
با قمر بنیهاشم علیه السلام عهد کردم. از او که اولین مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیه در این کره خاکی بودند خواستم که اگر مرا قابل بدانند اجازه بدهند راهی دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیه شوم. مردد بودم اینجا بمانم یا به سوریه بروم.
عاجزانه خواستم.
در حرم را بسته بودند. ارتباطی قلبی برقرار شد خواب نبودم، اما الهامی به من شد که دعوت شدم و آقا مرا پذیرفت.
تروریست ها در خان طومان جگرش را بیرون کشیدند و به حمزه شهدای مدافع حرم معروف شد..
🌷شهید حمید قاسم پور🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
◽️عشقاند آن عاشقانی ڪہ پلاڪشان را از گردنشان ڪندند تا گمنام بمانند، اما عڪس امامشان را از سینہ نَڪندند
#تفـــحص_شهـــداء❤️🍃
#شهــید_گمــــنام🥀
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
ما بعد از شما چه کردیم ؟!
هیچ ٬
شما را فراموش کردیم ٬
لباس های خاکیتان را در میدان های مین و لابه لای سیم خاردارها رها کردیم ٬
خاطرات شما را با سر بندهایتان از یاد بردیم
رمز حمله را فراموش کردیم .
چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم
پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است
کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود و دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید : چرا آلاله آنقدر سرخ است ؟
چرا وقتی که گفتیم : یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد؟
چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید؟
شربت های شهادت را بر روی زمین ریختیم و به عطش شهادت در راه خدا خندیدیم .
بر تصاویر نورانیتان روی دیوار شهرمان رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم و دل به این دنیای تاریک بستیم.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🔻 رفیق راه 🔻
یکی از مواقعی که میشه فهمید رفيقت، رفیق راه خداست اینه که ببینی "وقت نماز" ، بی تاب نماز میشه یا عین خیالش هم نیست!
#نماز_اول_وقت
اذان مغرب به افق اهواز
20:30
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
کاشکی که از روز ازل تو مشهدت ما هم بودیم کاشکی نهال ما توی بهشت تو میزد ریشه اکنون حرم امام رضا عل
یک سلامم را اگر پاسخ دهی
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
جانم علی موسی الرضا❤️
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹 🍃ایام انقلاب 🍃 "قسمت پانزدهم" 🔺راوی: امیر ربیعی ابراهيم از دوران کودکي عشق و
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹
🍃ایام انقلاب🍃
"ادامه قسمت پانزدهم"
🔺راوی: امیر ربیعی
شــب بود کــه با ابراهيم و ســه نفراز رفقا رفتيم مســجد لــرزاده.
حاج آقا
خيلي نترس بود. حرفهائــي روي منبر ميزد که خيليها جرأت
گفتنش را نداشتند.
حديث امام موســي کاظم(ع) که ميفرمايد: «مردي از قم مردم را به حق» فرا ميخواند.
گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون او جمع ميشوند
خيلي براي مردم عجيب بود. صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت.
ناگهان از ســمت درب مسجد سر و صدايي شــنيدم. برگشتم عقب، ديدم
نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند.
جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد
با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچه ها رحم نميکردند.
ابراهيم خيلي عصباني شــده بود. دويد به ســمت در، با چند نفر از مأمورها
درگير شد.
نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد.
خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند.
ابراهيم با شجاعت با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد
و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که
درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم شهيد و مجروح شدند.
ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، کمردرد شديدي براي او ايجاد
کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت.
با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف
بود.
پخش نوارها، اعلاميه ها و... او خيلي شــجاعانه کار خود را انجام ميداد.
اواسط شهريور ماه بسياري از بچهها را با خودش به تپه هاي قيطريه برد و در
نماز عيد فطر شهيد مفتح شرکت کرد.
بعد از نماز اعلام شد که راهپيمائي روز
جمعه به سمت ميدان ژاله برگزار خواهد شد.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]