🌱🌱☘☘🌱🌱☘☘
قدیـر دوست نداشت کسی بدونه کـه تو سپاه چیکاره است.
یک بار باهاش رفتیم جایی، یـه آقایی اونجا بـود ازم پرسید:
پسرتون چیکاره است؟
گفتم توی سپاه ...
تا اومدم ادامشو بگم یدفعه قدیر صحبتم رو قطع کرد و گفت:
حاج آقا! من توی سپاه پیمانکار هستم.
اون آقا گفت: خب کارت چیه؟چیکار میکنی؟
گفت: هیچی همین کارای بنایی و گچ کاری و این جور چیزاش
با منه.
اون آقا لبخندی زد و بلند شد و رفت به سمت قدیر، پیشانیشو
بوسید و گفت: اتفاقا منم تو سپاه گچ کارم ...😉
#شهید_قدیر_سرلک
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
تو از عذاب خدا، ما ز مغفرت گوییم
نگاه ڪن تو ڪجایی و ما ڪجا واعظ!
#صائبتبریزی
اذان مغرب به افق اهـواز
17:40
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
زندگی مردم خوزستان در شرایط جنگی – اهواز – 13 آبان 59🌹
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
📋 #اینفوگرافی_شهید
#اختصاصی
🕊 او ایستاد پای امام زمان خویش...
امروز شانزدهم آبان ماه سالروز شهادت ٣شهید است.
#هادیزاهد
#میثممدواری
#محمدحسینمحمدخانی
این شهیدان عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
به محمد میگفتن واس چی BMW رو ول کردی اومدی مدافع حرم شدی‼️
نونت کم بود⁉️
آبت کم بود⁉️
محمد میگفت عشـــــــ♥️ـــــقم کم بود
به یاد شهید مدافع حرم
#شهید_احمد_محمد_مشلب
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#ریزهگناهان
🌷بعد از شهادت علی آقا، یک شب ایشان را در عالم خواب دیدم که به منزل آمدند. به ایشان گفتم: «چه عجب شما آمدید.» گفت: «من همیشه با شما هستم، شما من را نمیبینی.» رفت و رسول را بغل کرد و بوسید. وقتی می خواستند بروند، پاکت میوه ای را برای این که در راه آن ها را مصرف کنند، به ایشان دادم.
🌷....گفتم: «خوش به سعادت شما که از میوه های بهشتی استفاده میکنید.» رو به من کرد و گفت: «مواظب ریزهگناهانتان باشید، چون نمیگذارند انسان به بهشت برود.» این مطلب را چند بار تکرار کرد و خداحافظی کرد و رفت.
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید علیرضا عاصمی برادر شهيد عباس عاصمی که تربت پاكشان کنار یکدیگر در جوار بارگاه شهيد آيت الله سيد حسن مدرس شهرستان كاشمر میباشد.
راوی: همسر شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین مسیری که شهدا رفتند بری به امام زمان(عج) میرسی... مسیر دیگری نیست!🕊
🎤 استاد رائفی پور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موشن گرافیک
کاری از برادر سنگی
#راهیان_نور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
پیکر پاک شهید جهانگیر نقدی پور از مسجدسلیمان شناسایی شد/نمایان شدن هویت لاله بی نشان ۱۹ ساله در دانشگاه بیرجند
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹
🍃غروبخونین🍃
"قسمت هفتاد ام"
🔺راوی:علینصرالله
عصــر روز جمعه 22 بهمــن 1361 برای من خيلی دلگيرتــر بود. بچههای اطلاعات به سنگرشان رفتند.
مــن دوباره با دوربين نگاه كــردم. نزديک غروب احســاس كردم از دور چيزی در حال حركت است!
با دقت بيشتری نگاه كردم.
كاملا مشخص بود که سه نفر در حال دويدن به سمت ما بودند، در راه مرتب زمين میخوردند و بلند میشدند.
آنها زخمی و خسته بودند. معلوم بود كه از همان محل كانال میآيند .
فريــاد زدم و بچهها را صدا كردم. بــا آنها رفتيم روی بلندی.
به بچهها هم گفتم تيراندازی نكنيد.
ميان سرخی غروب، بالاخره آن سه نفر به خاكريز ما رسيدند.
به محض رسيدن به سمت آنها دويديم و پرسيديم: از كجا میآيند ؟ حال حرف زدن نداشتند، يكی از آنها آب خواست. سريع قمقمه را به او دادم.
ديگری از شدت ضعف و گرسنگی بدنش میلرزيد،آن يكی تمام بدنش غرق خون بود، كمی كه به حال آمدند گفتند: از بچههایكميل هستيم.
با اضطراب پرسيدم: بقيه بچهها چی شدند!؟ در حالی كه سرش را به سختی بالا میآورد گفت: فكر نمیكنم كسی غير از ما زنده باشه! هول شدم و دوباره و با تعجب پرسيدم: اين پنج روز، چطور مقاومت كرديد!؟
حال حرف زدن نداشــت،كمی مكث كرد و دهانش كه خالی شد گفت:
مــا اين دو روز اخير، زير جنازهها مخفی بوديم. اما يكی بود كه اين پنج روز كانال رو سر پا نگه داشت!
دوباره نفسی تازه كرد و به آرامی گفت: عجب آدمی بود! يک طرف آرپيجی میزد، يک طرف با تيربار شليک میكرد. عجب قدرتیداشت. ديگری پريد توی حرفش و گفت: همه شهدا رو در انتهای كانال كنار هم چيده بود. آذوقه و آب رو تقسيم میكرد، به مجروحها میرسيد، اصلا اين پسر خستگی نداشت!
گفتم: مگه فرماندهها و معاونهای گردان شــهيد نشدند!؟ پس از كی داری حرف ميزنی؟!
گفت: جوانی بود كه نمی شناختمش.
موهايش كوتاه بود، شلوار كُردی پاش بود.
ديگری گفــت: روز اول هم يه چفيه عربــی دور گردنش بود. چه صدای قشنگی هم داشت،برای ما مداحی میكرد و روحيه میداد و...
داشــت روح از بدنم خارج میشد، سرم داغ شــد. آب دهانم را فرو دادم.
اين ها مشخصات ابراهيم بود.
با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم. با چشمانی گرد شده از تعجب گفتم:
آقا ابرام رو ميگب درسته!؟ الان كجاست!؟
گفت: آره انگار، يكي دو تا از بچه های قديمی آقا ابراهيم صداش میكردند، دوباره با صداي بلند پرسيدم: الان كجاست؟!
يكی ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش میريخت زنده بــود.
بعد به ما گفت: عــراق نيروهاش رو برده عقــب. حتماً میخواد آتيش سنگين بريزه.
شــما هم اگه حال داريد تا اين اطراف خلوته بريد عقب، خودش هم رفت كه به مجروحها برسه.
ما هم آمديم عقب.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد...
#سلام_بر_ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 از کجا بی نمازی شروع میشه؟
به رنگ خدا باشیم...
اذان صبح به افق اهواز
5:15
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]