#شهید_مدافع_حرم
علی محمد قربانی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#شهید_مدافع_حرم
احمد مجدی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
یاد #شهدای_مدافع_حرم در روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم
#شهید_حججی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#نماز_اول_وقت
فرشته ها همه بر خاک سجده آوردند
تو با ملائکه تا عرش کبريا رفتی
اذان مغرب بہ افق اهـواز
20:22
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
همه ی دار و ندارم فدای تو حسین
نصب پارچه عزاداری
منزل ما هم محفل عشاق الحسین علیه السلام است
#نسل_حسینی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سلام بر ابراهیم🍃🌹
🍃کردستان🍃
"قسمت بیست و یکم"
🔺راوی:مهدی فريدوند
تابســتان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان ايستاده
بوديم.
داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يک دفعه يکي از دوستان با عجله آمد
و گفت: پيام امام رو شنيديد؟!
با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟!
گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاي کردستان را از محاصره
خارج کنيد.
بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني
عازم کردستان هستيم.
ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت
شويم.
ســاعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشــين بليزر به ســمت کردستان
حرکت کرديم.
يک تيربار ژ3 ،چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل
همراه ما بود.
بســياري از جاده ها بســته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي
عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رســيديم به سنندج.
از همه جا بي خبر
وارد شهر شديم. جلوي يك دکه روزنامه فروشي ايستاديم.
ابراهيم پياده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين
اينها چيه که ميفروشي!؟
با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشــروبات الکلي چيده
شده.
ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطري ها شليک کرد.
بطري هاي مشــروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و
با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه
دکه، خودش را مخفي کرد.
ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون
نيســتي.
اين نجاست ها چيه که ميفروشــي، مگه خدا تو قرآن نميگه: «اين
کثافت ها از طرف شيطانه، از اين ها دور بشيد»
جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد.
ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند.
جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلولههای ژ3
سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه ميکردند. ما هم بي خبر
از همه جا در شهر مي چرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم.
جلوي تمام ديوارهاي ســپاه، گوني هاي پر از خاک چيده شده بود.
آنجا به
يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود.
هــر چــه در زديم بي فايده بــود. هيچكس در را باز نميكرد. از پشــت در
ميگفتند: شهر دست ضد انقلابه ، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه!
گفتيم:
ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد فرودگاه کجاست؟!
يکي از بچه هاي ســپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجــا امنيت نداره، ممکنه
ماشين شما را هم بزنند. سريع از اينطرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد
به فرودگاه ميرسيد. نيروهاي انقلابي آنجا مستقر هستند.
ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر
است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
فرازی از وصیتنامه شهید حججی خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اس
🔰 #سالروز_شهادت | #مدافعان_حرم
🔻 شهادت شهید محسن حججی در نبرد با تروریستهای داعش (۱۳۹۶ ش)
🔅خدای متعال شهید حججی را مثل حجتی در مقابل چشم همگان قرار داد.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
...
•آیتالله بهجت(قدسسره) فرمودند؛
گریه در مصائب اهلبیت و بخصوص سیــدالشهــدا ﷺ ، شـاید از آن قبیل مستحباتی باشد که برتر از آن نیست؛
یعنی برتر از آن در مستحبات نیست...
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
📊 #اینفوگرافی | #سالروز_شهادت
🔻 اینفوگرافی زندگینامه شهید
محسن حججی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]