eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
5.5هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
6.4هزار ویدیو
74 فایل
🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید🕊️ سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @jamandehazsoada گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
+ چجورےازدنیا‌دل‌ڪندے؟! - انتخاب‌ڪردمـ" + چۍرو؟! - بین‌آخࢪٺ‌ودنیا؛یڪۍباقیه‌ودیگرۍفانے.من‌اونی‌که‌باقےبودُ انتخابـ‌ڪردم "ڪاش‌دل بڪنیم...👌😔 " حال و هوای بهشتی در سالروز " ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹 🍃دوست🍃 "قسمت سی و نهم" 🔺راوی:مصطفی هرندی خيلي بي تاب بود. ناراحتي درچهره اش موج مي زد. پرسيدم: چيزي شده!؟ ابراهيــم با ناراحتي گفت: ديشــب با بچه هــا رفته بوديم شناســائي، تو راه یکی رفت روي مين و برگشــت، درست در كنار مواضع دشمن، ماشاءالله عزيزي شهيد شد. عراقي‌ها تيراندازي كردند. ما هم مجبور شديم برگرديم. تازه علت ناراحتي اش را فهميدم. هوا كه تاريك شد ابراهيم حركت كرد، نيمه هاي شب هم برگشت،خوشحال و سرحال! مرتب فرياد ميزد؛ امدادگر... امدادگر... سريع بيا، ما شاءالله زنده است! بچه‌ها خوشــحال بودند، ماشــاءالله را ســوار آمبولانس كرديم. اما ابراهيم گوشه اي نشسته بود به فكر! كنارش نشستم. با تعجب پرسيدم: تو چه فكري!؟ مكثي كرد و گفت: ماشاءالله وسط ميدان مين افتاد، نزديك سنگر عراقي‌ها. اما وقتي به سراغش رفتم آنجا نبود. كمي عقب‌تر پيدايش كردم، دور از ديد دشمن. در مكاني امن! نشسته بود منتظر من. خون زيادي از پاي من رفته بود. بي حس شــده بــودم. عراقي‌ها اما مطمئن بودند كه زنده نيستم. حالت عجيبي داشتم. زير لب فقط ميگفتم: يا صاحب الزمان(عج) ادركني. هوا تاريك شده بود. جواني خوش سيما و نوراني بالاي سرم آمد. چشمانم را به سختي باز كردم. مرا به آرامي بلند كرد. از ميدان مين خارج شــد. در گوشه‌اي امن مرا روي زمين گذاشت. آهسته و آرام. من دردي حس نمي كردم! آن آقا کلی با من صحبت کرد. بعد فرمودند: كسي مي‌آيد و شما را نجات مي دهد. او دوست ماست! لحظاتي بعد ابراهيم آمد. با همان صلابت هميشگي. مرا به دوش گرفت و حركت كرد. آن جمال نوراني ابراهيم را دوست خود معرفي كرد. خوشا به حالش اينها را ماشاءالله نوشته بود. در دفتر خاطراتش از جبهه گيالن غرب. ماشاءالله سال ها در منطقه حضور داشت. او از معلمين با اخلاص وباتقواي گيـلـان غرب بود كــه از روز آغاز جنگ تا روز پاياني جنگ شــجاعانه در جبهه ها و همه عمليات هاحضور داشت. او پس از اتمام جنگ، در سانحه رانندگي به ياران شهيدش پيوست. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود لبنانی‌ها به مناسبت ورود نفتکش‌ ایرانی 🔹به کوری چشم آمریکایی‌ها به آب‌های لبنان رسیدی ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌷هشت روز مانده بود به اربعین ۱۳۹۳٫ شب ساعت یازده بود بود که مجید سراسیمه آمد خانه. گفت وسایلم را جمع کن که عازم کربلا هستم. گفتم: زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم. عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. چه رفقایی و چه سفر اربعینی. تا برسند مرز مهران صدای آهنگ شان و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. 🌷مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع)، کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم دیر بر می گشت آن هم با چشم های خون. رفقا مانده بودند که خود مجید است یا نقش جدید. 🌷پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید، پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکر یا حسین یا حسین بود و اشک و ناله. وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: توی این چند روز از امام حسین خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم. 🌷او حرّی دیگر شده بود. فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. ✍کتاب مجید بربری "شهید مجید قربانخانی" ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
معلم جدید بی حجاب بود. مصطفی تا دید سرش را انداخت پایین. خانم معلم آمد سراغش. دستش را انداخت زیر چانه اش كه «سرت را بالا بگیر ببینم.» چشم هایش را بست  سرش را بالا آورد.  از كلاس زد بیرون . تا وسط های حیاط هنوز چشم هایش را باز نكرده بود. خونه که رسید گفت: دیگه نمی خوام برم هنرستان. – آخه برای چی ؟  معلم ها بی حجابن . انگار هیچی براشون مهم نیست. میخوام برم قم؛ حوزه. 🌷"شهید مصطفی ردانی پور"🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱 آدمهای بزرگ، انسان را بزرگ میکند و دوست داشتن آدمهای نورانی به انسان میدهد. اثر وضعی محبوب، آنقدر زیاد است که آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد علاقه پیدا کند. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله مظاهری : نماز شب مستحب است، امّا هر امر مستحبّی را نمی‌توان ترک کرد. اگر بنده بداند که خداوند متعال به نماز شب او، نزد فرشتگان مباهات می‌کند و به واسطۀ نافلۀ شب، او را می‌آمرزد، هیچگاه از خواندن آن غافل نمی‌شود. رسول گرامي «صلی الله علیه و آله و سلم»می‌فرمایند: آن‌گاه كه بنده از بستر گرم و خوشايند خود برمی‌خيزد، تا خشنودی پرودگارش را با برپاداشتن نماز شب به دست بياورد، در حالى كه خواب آلودگی در چشمان او باقی است، خداوند متعال به خاطر او به فرشتگان مباهات می‌كند و می‌فرمايد: آيا نمي‌بينيد اين بندۀ مرا! او از بستر گرم خويش برخاسته است تا نمازي را كه بر او واجب نگردانيده‌ام، برپا دارد؛ شاهد باشيد كه من او را آمرزيدم. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌼نماز مؤدبانه🌼 [شاید همه ما نتوانیم نماز خاشعانه یعنی با حضور قلب کامل بخوانیم ولی نماز مودبانه که می توانیم بخوانیم] نماز مودبانه یعنی اول وقت نماز خواندن یعنی قرائت صحیح داشتن، یعنی مستحبات حداقلی نماز را رعایت کردن، یعنی عجله نکردن برای تمام کردن نماز. خدا می‌گوید : «من که نگفتم دلت را برای من بیاور ، می‌دانم که دل به این سادگی ها گیر نمی افتد و در می‌رود. من فقط گفتم بدنت را بیاور و مودبانه نماز بخوان». اذان صبح بہ افق اهـواز 5:32 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
1_937038773.mp3
1.82M
روز 139 ام عزیزان شهدا ! 😊 🌹 دعای عهد فراموش نشه اگه نخوندی تا قبل ظهر وقت داری ________________ اگر چهل روز 0⃣4⃣خوندی ان شاء الله از یاران امام زمان🌹 عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهی بود و ان شاء الله حضرت رو زیارت😍 خواهی کرد ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
14.000.000 صلوات نذر تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 برای شرکت در این نذر و ختم صلوات بر روی لینک زیر کلیک کنید و تعداد صلوات های خود را روزانه تا 14000 صلوات ثبت کنید. اینجا کلیک کنید و ثبت کنید در صورتی که امکان مشاهده ندارید حداقل تعداد 500 عدد را به خادم الشهید @jamandehazsoada اطلاع دهید. لطفا به اشتراک بگذارید... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
برای رسیدن به کبریا باید نه کِبر داشت نه ریا... 📸شهید مدافع حرم سردار حاج بر مزار شهید مدافع حرم سردار حاج ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
👆 💢هم مداح بود هم شاعر اهل بیت💚 ♦️می‌گفت: «شرمنده‌ام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود» 🌸 🕊بعد شهادت وصیت نامه‌اش را آوردند نوشته بود: قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم. سراغ قبر که رفتند، دیدند برای هیکلش کوچیکه، وقتی جنازه‌ اومد، قبر اندازه اندازه بود!! اندازه تن بی‌سرش. 💐او مژده شهادت خود و چند دوست دیگرش را در شب عملیات فتح المبین از امام زمان عج الله شنیده بود... 📚برگرفته از کتاب وصال. اثر گروه شهید هادی 🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
Γ📲🍃•• | | هرکسی‌باهرشهیدی‌خوگرفت روزمحشرآبرو از اوگرفت♥️!' سردارقلبم🙂✌️🏼 ‌ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
" بسیجی واقعی کیه؟ " : 🍃بسیجی واقعی توی دانشگاه اونه که بعدیا بیان بگن خدا پدرشو بیامرزه چه تاثیر خوبی گذاشت. 🍃بسیجی واقعی اونه که بعد شهادتش قبرش می شه دارالشفا. 🍃 بسیجی واقعی ، اونه که آخرش شهید می شه. ❥︎• ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
❤️ | سپهبد صیاد شیرازی 🌟 « پروردگارا! رفتن در دست توست، من نمي‌دانم چه موقع خواهم رفت ولي مي‌دانم كه از تو بايد بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهي و آنقدر با دشمنان قسم خورده ات بجنگم تا به فيض شهادت برسم.» ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش مردم عراق به زائر مشکوک به کرونا 😭😭😭 🌸➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
💔 چندبار گفتم بیا چند عکس باهم بگیریم هربار به بهانه ای در میرفت آخرین بار گفت: میخواهی بعد شهادت ما بروی بعنوان همرزم شهید خاطره گویی.؟ نه داداش ما اهل معنویات نبودیم چیز بدرد بخوری هم برای تعریف نداریم بعد شهادت ما نروید بگید این اهل سیر و سلوک و ریاضت و... بود. نه بابا ما هیچ کرامت نداریم و آدم هستیم. آخر سر هم بعد چند ماه یک عکسم با هم ننداختیم با اینکه خیلی همدیگر را میدیدم و صحبت میکردیم... ... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
آخخخخخ کمرم..! 😁😁 خدا رحمت کند شهید اکبر جمهوری را، قبل از عملیات از او پرسیدم: در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟🤔پسر فوق العاده بذله گویی بود. گفت: با اخلاص بگویم؟ گفتم: با اخلاص بگو. گفت: از خدا دوازده فرزند پسر می خواهم تا از انها یک دسته عملیاتی درست کنم خودم فرمانده دسته شان باشم😁 شب عملیات آنها را ببرم در میدان مینها رها کنم بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم: آخ کمرم شکست!😂😁 😉 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
بخش هایی از  وصیتنامه شهید: «تفکر کردن بهتر از زیاد سخن گفتن است. زیرا تفکر، انسان را آگاهتر و زیاد سخن گفتن، انسان را دچار آفت زبان میکند که اعم است از دروغ و غیبت و ... حیا داشتن مرد و زن نمیشناسد؛ چه در رفتار و چه در گفتار .. ما نباید فکر کنیم چون مرد هستیم میتوانیم از هر گفتاری و یا از هر پوششی استفاده کنیم. از نظر بنده جوان با حیا کسی است که بالاتر مچ دستش را نامحرم نبیند. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فرمانده دفاع مقدس و جانباز عالیقدر حاج عباس سرخیلی فرمانده تیپ زرهی 72، به رحمت خدا رفتند. هدیه به این رزمنده جانباز صلواتی هدیه بفرمایید. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
تو سرما و گرما همیشه پابرهنه بود ، بهش میگفتن چرا پا برهنه ای ؟ میگفت چون تو جبهہ خون پاڪ شهدا ریختہ شده.. معروف بود به سید پا برهنه... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندتا نماز به درد بخور داری؟ 🎙استاددانشمند اذان ظهـر بہ افق اهـواز 13:14 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🍃می گویند عشق حسین سن و سال نمی شناسد. از همان کودکی آرام آرام روح و جسمت را دربر می گیرد. غلامِ حسین می شوی و روزهای محرم... 🍃امیر کاظم زاده از همان کودکی عشق اهل بیت مخصوصا بر دلش جوانه زده بود. با شروع با بچه ها محله را سیاهپوش می کردند. سنج و طبل می خریدند و برای عزاداری می کردند. 🍃لحظه به لحظه با عشق امام حسین قد کشید و بزرگ شد و با پیوستن به سبزپوشان س.پاه راهش را استوار کرد. مدتی بعد به درخواست مادر کرد و حاصل ازدواجش فرزندی شد که نذر حضرت محمد بود و پس از نوشتن نام هایی که امانت سپردند به صفحه های ، طاها قسمتشان شد و نام عزیز دل پدر شد . 🍃عشق به شهادت در دلش هر لحظه می تپید. در تشییع از همه میخواست برای شهادتش دعا کنند و معتقد بود که در باغ شهادت هنوز هم باز است. مدتی بعد که خبر دفاع از را شنید به عشق اباعبدالله راهی شد. مقصد را نگفت فقط از ماموریتی گفت که ممکن است ۴۵ روز طول بکشد. 🍃مادر با محمد طاها شش ماهه بدرقه کرد پسرش را به امید دیدار دوباره. اما شاید محمد طاها میدانست که اخرین دیدار با پدر است که بیقراری کرد و چشم های پدر هر چند قدم یکبار، فرزند شش ماهه اش را میدید و دل کندن را تمرین می کرد. شاید هم به یاد ارباب بغض می کرد و استوارتر قدم بر میداشت. 🍃مدتی بعد در باغ شهادت باز شد و خودروی پر از مهمات بهانه و تیر عدو سبب خیر تا فرنانده این بار در میان شعله های آتش به باغ آرزویش برسد. سه روز در محاصره در میان شعله های آتش سوخت. از امیر اربا اربا چیزی نمی توان گفت اما مادر هنوز هم منتظر است تا قامت تک پسرش را بعد از خداحافظی آخر ببیند. حال، محمد طاهای شش ماهه مردِ کوچک خانه شده و دلتنگی هایش را با قاب پدر شریک می شود .دست می کشد بر عکس و از حسرت هایش می گوید. از دیدن روی پدر و یک سفر با پدر آن هم به مقصد ... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ شهریور ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ خرداد ۱٣٩٢ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دمشق 🥀مزار شهید : بهشت زهرا سلام الله علیها 🕊🕊🕊 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]