eitaa logo
کانال صوتی راهی به سوی بهشت۱
2.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
514 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تولدی دوباره
⚜ ذکر صالحین ⚜ 🌹 اسرار وضو 🌹 ✍آیت الله جوادی آملی: معنای وضو گرفتن - شستن صورت و دست‏ها و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد: شستن صورت در وضو یعنی خدایا هر گناهی که با این صورت انجام دادم آن را شست‏و شو می‏کنم که با صورت پاک به جانب تو عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم . شستن دست‏ها در وضو یعنی خدایا از گناه دست‏شستم، و گناهانی را که با دستم مرتکب شده‏ام، دستم را تطهیر می‏کنم . مسح سر در وضو یعنی خدایا از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پرورانده‏ام سرم را تطهیر می‏کنم و آن خیال‏های باطل را از سر به دور می‏اندازم . مسح پا یعنی خدایا من از جای بد رفتن پا می‏کشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام داده‏ام تطهیر می‏کنم . اگر کسی بخواهد نام مبارک حق تعالی را بر زبان آورد، باید دهان را تطهیر کند . مگر می‏شود انسان با دهان ناشسته نام خدا را ببرد، باید دهان را با آب مضمضه کند و بشوید . این گوشه‏ ای از اسرار وضو گرفتن است . اگر ما می‏بینیم از نماز و عبادت لذت نمی‏بریم برای آن است که به این اسرار آشنا نیستیم . آنها که از عبادت لذت می‏برند چیزی را به این عبادت تبدیل و تعویض نمی‏کنند ‌‌ استوری ها👇 @story_gream
‏فیلم از طرف یامهدی ادرکنی
هدیه کنیم به ارواح مطهر انبیا الهی ائمه معصومین علیهم‌السلام شهدای اسلام امام عظیم الشأن وهمه گذشتگان از شیعیان امام امیرالمومنین علیه السلام خصوصا شهید شفیعی یک گل صلوات بر محمد و آل محمد
راهی به سوی بهشت: جستجو صفحه اصلی۳ - دين پژوهياعتقادات و شبهاتنبوت شناسی آیا حضرت ابراهیم دروغ گفت؟! نبوت شناسی تاریخ نشر: ۰۲ اسفند ۱۳۹۷ ۰ هم رسانی آیا حضرت ابراهیم دروغ گفت؟! آيا حضرت ابراهيم عليه السلام كه به قول قرآن براى ما اسوه است «قد كانت لكم أسوه حسنه فى إبراهيم و الذين معه…» (ممتحنه (۶۰) آيه ۴). در موضوع شكستن بت ها و واقعه ديدن ستاره و خورشيد دروغ نگفت؟ «قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ. قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ»(۱) «بت پرستان گفتند: اى ابراهيم آيا تو اين كار را با بت هاى ما كرده اى؟ (ابراهيم) گفت: بلكه آن كار شكستن را بت بزرگ كرده، از آنها بپرسيد اگر مى توانند سخن گويند». برخى از مفسرين تقديراتى در نظر گرفته اند تا كلام حضرت ابراهيم عليه السلام را از دروغ خارج كنند مثلاً مى گويند: فاعل «بل فَعَلَ»، در تقدير است و آن، «مَن فَعَله» است يعنى «بل فَعَلَه من فَعَلَه بلكه آن كار را كسى انجام داده كه به انجام رسانيده است». طبق اين بيان، كبيرُهم فاعل نيست كه دروغ شود بلكه مبتداست و خبرش هذا مى باشد(۲). از اين تقديرات فراوان نقل شده است ولى به نظر ما حق اين است كه هيچ تقديرى نياز نيست و جمله با همين شكلش هم دروغ نيست زيرا اين جمله در مقام مناظره استعمال شده است و در مقام مناظره، گاهى انسان مطلبى را قبول ندارد ولى از آن جا كه طرف مقابل آن مطلب را قبول دارد، براى محكوم نمودنش آن را بيان مى كند. در علم معانى و بيان، به اين نوع استدلال، جدل گفته مى شود يعنى در استدلال، انسان از مقدمه اى استفاده كند كه مورد قبول طرف مخالف است نه مورد قبول خود او. حضرت ابراهيم عليه السلام مى خواست به مشركان بفهماند كه بت ها هيچ تأثيرى در سرنوشت بشر ندارند و بارها اين مطلب را به آنها گفته بود ولى مشركان زير بار حرف هاى او نمى رفتند. حضرت ابراهيم عليه السلام قبل از آن كه بت ها را بشكند، با مشركان بحث و مناظره كرده بود و آنها را از بت پرستى نهى كرده بود(۳) و استدلال كرده بود كه بت ها هيچ تأثيرى بر سرنوشت بشر ندارند ولى آنها حاضر به فكر كردن درباره سخنان حضرت ابراهيم عليه السلام نبودند و مى گفتند: ما پيرو پدرانمان هستيم. در چنين وضعى، حضرت ابراهيم عليه السلام صحنه اى را طراحى كرد تا آنها را به تفكر وادارد و از خود آنها اعتراف بگيرد كه بت ها قادر به هيچ كارى نيستند. او بتها را شكست و تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت و ادعا كرد كه بت بزرگ، بت ها را شكسته است. اين جمله در واقع، يك استدلال است كه بخشى از مقدمات آن در ذهن مشركان است. صورت منطقى اين استدلال، چنين است: ۱ شما مشركان مدعى هستيد كه بت ها در سرنوشت بشر مؤثرند. ۲ اگر بت ها در سرنوشت بشر مؤثر باشند، لازم مى آيد كه بر انجام امور قادر باشند. ۳ اگر بت ها داراى قدرت باشند، بت بزرگ از همه آنها قدرتمندتر خواهد بود. ۴ بنابراين، اگر بت ها نابود شده اند و تبر بر دوش بت بزرگ است، پس شما بايد نتيجه بگيريد كه بت بزرگ، آنها را نابود ساخته است زيرا بشر نمى تواند بت ها را نابود كند چون به عقيده شما بر بشر تسلط دارند. وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام آن جمله را گفت، در واقع، اين استدلال را در ذهن مشركان زنده كرد و آنها با اين سخن به درون خود رجوع كردند و متوجه شدند كه عقيده شان باطل است و به همين دليل، همديگر را ملامت نمودند «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ»(۴) «آنها به وجدان خويش بازگشتند و (به خود) گفتند: حقّاً كه شما ستم گريد». «آن گاه سرهاى خود را پايين انداختند و گفتند: تو مى دانى كه اين بت ها نمى توانند سخن بگويند»(۵). بنابراين، جمله‏ «بل فعله كبيرهم هذا» لازمه عقيده مشركان بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام آن را در مقام مناظره با آنها بيان كرد يعنى از مسلمات خود مشركان استفاده كرد تا آنها را محكوم كند و اين، روشى است كه همه عقلا در مناظرات به كار مى برند. حضرت ابراهيم عليه السلام از اين شيوه مناظره در جاهاى ديگرى نيز استفاده كرده است‏(۶) و در هيچ كدام از اين موارد، خداوند متعال روش حضرت ابراهيم را مذمت نكرده است بلكه آن را به عنوان روش جدال احسن پذيرفته است. علت اين كه اين گونه حرف زدن در مقام مناظره، دروغ نيست، نكات زير است: شاید این مطالب را هم بپسندید: قتل یک قبطی به دست حضرت موسی ع و مسئله عصمت حضرت ابراهيم(ع) چگونه قومش را به وجود خدايى يگانه توجيه كرد با اينكه آنها خدا را نمى ديدند؟ انبياء و اولياء چگونه به مقام عصمت رسيدند؟ کشتن یک قبطی توسط حضرت موسی چگونه با عصمت ايشان قابل جمع است اولاً، مخاطب مى داند كه اين حرف، عقيده متكلم نيست. ثانياً، بطلان آن براى هر دو طرف مناظره، كاملاً روشن است. ثالثاً، متكلم مى داند كه مخاطب هم به بطلان اين مطلب آگاه است. بنابراين، متكلم در چ
نين مقامى، به هيچ وجه انتظار ندارد كه حرف او مورد پذيرش مخاطب قرار گيرد بلكه برعكس، غرضش اين است كه حرف او مورد انكار مخاطب واقع شود تا او بتواند از اين انكار استفاده كند و او را محكوم كند در حالى كه در دروغ، قصد متكلم اين است كه حرف او مورد قبول مخاطب واقع شود. افزون بر اينها، حضرت ابراهيم عليه السلام قبل از اين كه بت ها را بشكند، به بت پرستان گفت: من بت ها را خواهم شكست.(۷) بنابراين، هم بت پرستان مى دانستند كه او بت ها را شكسته است و هم خودش مى دانست كه بت پرستان اين مطلب را مى دانند و روشن است كه در چنين وضعى، كسى دروغ نمى گويد و اگر در چنين وضعى شخصى واقعيت مطلب را انكار كند، حتماً منظورى غير از معنى ظاهرى جمله دارد به ويژه، اگر متكلم حكيم باشد و به عبارت ديگر، براى مخاطبان حضرت ابراهيم عليه السلام، هفت نشانه وجود داشت كه او از اين جمله، هدفى ديگر دارد. اما آيات ستاره و خورشيد درباره سخن حضرت ابراهيم عليه السلام درباره خورشيد و ماه، در قرآن چنين آمده است: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ. فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِى رَبِّى لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ. فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَهً قالَ هذا رَبِّى هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّى بَرِى ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ»(۸) «پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره اى ديد گفت: اين، پروردگار من است. و آن گاه چون غروب كرد، گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: اين، پروردگار من است آن گاه چون ناپديد شد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود، قطعاً از گروه گمراهان بودم». اين عبارت نيز مانند آيات شكستن بت ها، جدل است يعنى ابراهيم از شيوه جدل، براى بحث با بت پرستان استفاده كرده است. حال بايد ديد كه حضرت ابراهيم عليه السلام چگونه از غروب آفتاب و ماه و ستارگان بر نفى ربوبيت آنها استدلال كرد؟ اين استدلال، ممكن است از سه راه زير باشد: ۱ پروردگار و مربى موجودات، بايد هميشه ارتباط نزديك با مخلوقات خود داشته باشد و لحظه اى نيز از آنها جدا نشود. بنابراين، چگونه موجودى كه غروب مى كند و ساعت ها نور خود را مى چيند و از بسيارى موجودات به كلى بيگانه مى شود، مى تواند پروردگارت و رب آنها باشد؟ ۲ موجودى كه داراى غروب و طلوع است، اسير چنگال قوانين است و چيزى كه خود محكوم اين قوانين است، چگونه مى تواند حاكم بر آنها و مالك آنها باشد؟ او خود مخلوق ضعيفى است كه بايد در چارچوب قوانينى كه كمترين تخلف در آنها راه ندارند، حركت كند. ۳ موجودى كه داراى حركت است، حتماً موجود حادثى خواهد بود زيرا همان طور كه مشروحاً در فلسفه اثبات شده، حركت، همه جا دليل بر حدوث است زيرا حركت خود يك نوع وجود حادث است و چيزى كه در معرض حوادث است، يعنى داراى حركت است و نمى تواند يك وجود ازلى و ابدى باشد.(۹) همين مطلب را (كه حضرت ابراهيم عليه السلام در مقام احتجاج بيان فرموده)، امام رضاعليه السلام در قالب استفهام انكارى بيان فرمود يعنى «هذا ربّى»، جمله اى سؤالى است و معناى آن اين است كه «آيا اين خداى من است؟» و سؤال نيز به جهت انكار صورت گرفته است. حضرت امام رضاعليه السلام فرمود: ابراهيم عليه السلام در ميان سه گروه واقع شده بود گروهى كه (ستاره) زهره را مى پرستيدند گروهى كه ماه را ستايش مى كردند و گروهى كه خورشيد را پرستش مى كردند و اين در زمانى بود كه از مخفيگاهش در زير زمين كه او را نهان داشته بودند، خارج شد. وقتى شب او را فراگرفت و زهره را ديد، از روى انكار گفت: آيا اين پروردگار من است؟ وقتى ستاره غروب كرد، گفت: من غروب كننده ها را دوست ندارم زيرا افول و غروب از صفات پديده ها است نه از صفات موجود قديم و ازلى و وقتى ماه را در آسمان ديد، با حالت انكار گفت: آيا اين پروردگار من است؟ وقتى غروب كرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكند، گمراه خواهم شد و منظورش اين بود كه اگر پروردگارم هدايتم نمى كرد، گمراه شده بودم و فردا صبح كه خورشيد را ديد، باز از روى انكار گفت: آيا اين پروردگار من است؟ اين از ماه و زهره بزرگ تر است و وقتى خورشيد هم غروب كرد، به آن سه گروه رو كرده، گفت: «يا قَوْمِ إِنِّى بَرِى ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ. إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(۱۰) «اى مردم من از آن چه شما آنها را شريك خدا قرار مى دهيد، دور و بركنار هستم. من روى خود را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريده، برمى گردانم (- (و از باطل به سوى حق مى روم)-) و مشرك نيستم». حضرت ابراهيم عليه السلام با اين گفته هاى خود، خواست براى آنان بطلان دينشان را روشن كند و برايشان ثابت كند كه عبادت ك
ردن چيزهايى كه مثل
راهی به سوی بهشت: تنزيه انبياء خداشناسی نبوت شناسی وحی معجزات پيامبر اعظم(ص) پيامبران الهی(ص) اوصاف و فضائل انبياء(ع) علم انبیاء عصمت انبياء دلايل عصمت انبیاء حقيقت عصمت تنزيه انبياء ساير اوصاف و فضايل انبیاء شناخت پيامبران(ع) دعوت پيامبران(ع) متفرقه نبوت و رسالت بعثت انبياء امامت شناسی معاد شناسی انسان و جهان عقائد اسلامی احکام اسلامی اخلاق اسلامی سبک زندگی اديان شناسی فرق و مذاهب قرآن شناسی حديث شناسی اهل بيت پيامبر موضوعات متفرّقه مرتب سازی بر اساس حضرت ابراهیم (ع) و پاکی از دروغ پرسش : آیا طبق نقل قرآن در سوره انبیاء حضرت ابراهیم (ع) دروغ گفته است؟ پاسخ اجمالی: اشکال می کنند که حضرت ابراهیم(ع) در حال سلامت کامل گفت: «من بیمارم» و همچنین شکستن بتها را به گردن بت بزرگ انداخت. این سخنان دروغ نبود چراکه اوّلا: چه بسا بیمارى مختصری در جسم او وجود داشته ثانیاً: سُقْم و سَقَمْ گاهی به معناى ناراحتى هاى روحى نیز به کار مى رود. در مورد شکستن بتها هم عبارت ایشان یک جمله شرطیه است یعنی اگر بتها سخن بگویند این کار را کرده اند. و سخن ابراهیم(ع) نوعى کنایه است که به این وسیله خرافى بودن عقائد بت پرستان را به رخ آنها بکشد. پاسخ تفصیلی: در سوره انبیاء آیه 62 و 63 مى خوانیم که بعد از ماجراى بت شکنى گسترده ابراهیم (علیه السلام) و دستگیر شدن و احضار در دادگاه، هنگامى که از او سؤال کردند: (تو با خدایان ما چنین کرده اى؟) «قَالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا اِبْرَاهِیمُ». او در پاسخ گفت: (بلکه این بت بزرگ چنین کارى را کرده است ، از آنها سؤال کنید اگر سخن مى گویند)! «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْئَلُوهُم اِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ». در این جا ایراد مى شود که چگونه ابراهیم(علیه السلام) کار خود را به بت بزرگ نسبت مى دهد، آیا این دروغ نیست؟! علاوه بر این در همین ماجرا، هنگامى که از ابراهیم (علیه السلام) خواستند که همراه بت پرستان براى مراسم جشن بت ها به خارج از شهر برود، او با گفتن جمله «إِنِّى سَقیمٌ»؛ (من بیمارم)(1) با این که بیمار نبود از همراهی با آنها خود داری کرد ، با این تعبیر چگونه با مقام عصمت او سازگار است؟ در مورد سؤال اول، چند احتمال وجود دارد . احتمال اول این که ، حضرت ابراهیم (علیه السلام) نگفت بت بزرگ این کار را کرده بلکه گفت: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَسْئَلُوهُم اِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ».(2) این عبارت ممکن است به صورت یک قضیه شرطیه باشد، یعنى ابراهیم (علیه السلام) به آنها گفت: این کار را بت بزرگ کرده است اگر اینها سخن مى گویند؛ بنابراین از آنها سؤال کنید و معلوم است با این قضیه شرطیه دروغى در کار نبوده است. این همان چیزى است که از امام صادق (علیه السلام) در حدیثى نقل شده که فرمود: «مَا فَعَلَهُ کَبِیرُهُمُ وَ مَا کَذِبَ اِبْراهیمُ»؛ (بت بزرگ این کار را نکرده بود ابراهیم هم دروغ نگفت) و هنگامى که سؤال کننده پرسید چنین چیزى چگونه بوده است؟ فرمود: «قال اِبْراهیمُ: فَاسْئَلُوهُم، اِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ، فَکبِیرُهُمْ فَعَلَ، وَ اِنْ لَمْ یَنْطِقُوا فَلَمْ یَفْعَل کَبِیرُهُمْ شَیئاً، فَمَا نَطَقُوا وَ مَا کَذِبَ اِبْرَاهِیم»ُ؛ (ابراهیم گفت: از آنها سؤال کنید اگر آنها سخن بگویند حتماً بزرگ آنها این کار را کرده، و اگر سخنى نگویند بزرگ آنها کارى نکرده است؛ بنابراین نه آنها سخن گفتند نه ابراهیم دروغ گفت )!(3) احتمال دیگر این که اگر ابراهیم (علیه السلام) این کار را به بت بزرگ نسبت داد، نوعى کنایه به شمار مى آید که بهتر از تصریح است. او مى خواست به این وسیله خرافى بودن عقائد بت پرستان را به رخ آنها بکشد، و به آنها بفهماند که این سنگ و چوب بى جان آن قدر بى عرضه است که حتّى نمى تواند یک جمله سخن بگوید و از عبادت کنندگان خود یارى بطلبد تا چه رسد که بخواهد مشکلات آنها را حل نماید. و به تعبیر دیگر دروغ در جایى است که قرائنى بر اداى مقصود به عنوان کنایه در کار نباشد، و این جا تمام قرائن نشان مى داد که ابراهیم (علیه السلام) قصد جدّى از این سخن نداشته؛ بلکه هدفش به سخریه کشیدن افکار آنها بوده است، و این گونه تعبیرات در سخنان روز مرّه نیز بسیار است، مثل این که فرضاً یک حادثه اتلاف مالى در یک محیط محدود که اشخاص معیّنى در آن زندگى مى کنند واقع مى شود، و هنگام بازپرسى هریک از آنان این کار را از خود نفى مى کند، باز پرس مى گوید: اگر تو این کار را انجام نداده اى، او هم انجام نداده، پس حتماً ملائکه آسمان انجام داده اند! مسلماً این سخن دروغ نیست; بلکه هدف تکذیب گفته هاى بى اساس آنها است. احتمال سوّمى نیز وجود دارد و آن این که جمله: (بَلْ فَعَلَهُ) مطلق باشد، و اشاره به یک تحلیل منطقى بنابر عقائد بت پرستان داشته باشد، و آن این که به اعتقاد شما حادثه اى که در بتخانه واقع شده نمى تواند بر اثر جنایتى از بیرون باشد؛ چ
را که بت ها بر همه چیز و همه کس حاکمیت دارند، وهرچه بوده از دورن خود بتخانه است، و از آن جا که بت بزرگ هم قدرتش بیشتر است، و هم تبر بر برگردن او قرار دارد ـ نوشته اند ابراهیم(علیه السلام) تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت ـ و هم تنها بتى است که در آن میان سالم مانده، بنابراین قرائن نشان مى دهد که کار کار او است، و این شبیه تحلیل هائى است که بازپرسان به هنگامى که وارد محیطى مى شوند که جنایتى در آن واقع شده با استفاده از قرائن، انگشت روى کسى مى گذارند که این کار به او مى خورد، منتها این تحلیل مطابق عقاید بت پرستان بود تا آنها را در این عقیده محکوم کند. در مورد سؤال دوم، اوّلا: هیچ دلیلى نداریم که ابراهیم (علیه السلام) به راستى بیمار نبوده است، چه بسا بیمارى در جسم او وجود داشته، امّا نه آن چنان که او را از فعالیت جسمانى به کلى باز دارد و نتواند بت شکنى کند. چه بسیارند بیمارانى که در طول روز مشغول کار و فعالیت هستند، (مخصوصاً کارهاى نشاط آورى همچون شکستن بت ها براى قهرمان توحید ابراهیم (علیه السلام)! ثانیاً: گرچه سُقْم و سَقَمْ معمولا به معناى بیمارى هاى جسمانى است، ولى طبق تصریح بعضى از ارباب لغت، گاه به معناى ناراحتى هاى روحى نیز به کار مى رود، و مسلّماً روح ابراهیم (علیه السلام) در آن محیط مملوّ از شرک، آزرده و بیمار گونه بود؛ بنابراین اگر گفت من بیمارم، بیمارى از جنبه روحانى را بیان مى کرد. امروز این معنا مسلّم شده است که ناراحتى هاى روحى گاه آن چنان شدید است که موجب بیمارى هاى جسمانى مى شود. قرآن مجید نیز در آیه 6 سوره کهف خطاب به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ اِنْ لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا اْلحَدِیثِ اَسَفاً»؛ ( گویى مى خواهى، خود را به خاطر اعمال آنها از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند!). جمعى از مفسّران نیز گفته اند که: ابراهیم (علیه السلام) یک نوع بیمارى - همانند تب نوبه اى - داشت که در فواصل مختلف زمانى به او دست مى داد؛ و منظور از جمله: «إِنِّى سَقیمٌ» این است که وقت بیمارى من نزدیک شده، و من از همراهى شما معذورم. جمله پیش ازآن را که مى گوید:«فَنَظَرَ نَظْرَةً فِى النُّجُومِ»؛ (سپس نگاهى به ستارگان افکند) چون منظورش از نگاه به ستارگان ، آگاهى از زمان بروز آن بیمارى بود، و از آنها براى محاسبه وقت استفاده مى کرد.(4) پی نوشت: (1). سوره صافات،آیه 89 (2). سوره انبیاء، آیه 63. (3). نورالثقلین، جلد 3، صفحه 434، حدیث 84 و بحارالانوار، جلد 11، صفحه 76، حدیث 4 (باب عصمة الانبیاء). (4). گرد آوري از کتاب: پيام قرآن‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1386 هـ ش‏ ،ج7 ،ص 112. تاریخ انتشار: « 1392/11/26 » کلیدواژگاندروغبت پرستانناراحتىعقائدبیماریحضرت ابراهیمسقیمجسمیروحی مطالب مرتبط «عصمت» افتخاري براي پيامبران(ع) شرايط و امتيازات پيامبران براي داشتن مقام نبوّت عصمت حضرت موسی (ع)، و قتل یکی از قبطیان! حضرت یوسف (ع) و اتهام سرقت به برادران حضرت یوسف (ع) و قصد گناه ترک اولی و عذر خواهی حضرت نوح(ع) *متن ارسال *کد امنیتی تعداد بازدیدکنندگان : 7440