eitaa logo
َهُدًى لِّلْعَالَمِين
129 دنبال‌کننده
80 عکس
111 ویدیو
2 فایل
هُدًى لِّلْعَالَمِين @rahnamayan
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن يک آيه دارد، مي‌گويد: روز قيامت لوحي جلوي انسان باز مي‌شود مي‌گويند: «اقرأ کتابک» خودت بخوان. انسان مي‌گويد: اين چه لوحي است. «ما لِهذَا الْكِتاب‏» اين چه کتابي است؟ «لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها» (کهف/49) ريز و درشت درونش ثبت شده است. بنابراين اين مسأله حساب است. ما چهار رقم حساب داريم. بعضي‌ها را خدا سخت حساب مي‌کند. «حساباً شديدا» بعضي‌ها حسابشان آسان است «حساباً يسيرا» (انشقاق/8) بعضي‌ها بي حساب به جهنم مي‌روند «فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً» (کهف/105) اصلاً تو ميزان نمي‌خواهي. مثلاً صدام را بگيرند دادستان نمي‌خواهد. صدام را گرفتي بکش. مي‌گويد: بعضي‌ها ميزان برايشان مطرح نيست. دربست بايد به جهنم بروند. بعضي‌ها هم دربست به بهشت مي‌روند. حجت الاسلام قرائتی @bookpiece
یاس و ناامیدی در دين ما يأس آتش است. منتها آتش بعضي چيزها را مي سوزاند و بعضي چيزها را نمي سوزاند.ممکن است که آهن داغ بشود ولي نمي سوزد ولي پنبه مي سوزد. يأس همه چيز انسان را مي سوزاند. اگر انسان نابغه، تاجر يا خلبان يا در هر شغلي که باشد و يأس بر او حاکم بشود، همه چيزش مي سوزد. پس يأس آتشي است که همه چيز را مي سوزاند. يأس مرگ همه ي ترقي هاست. از نگاه قرآن دو تعبير در مورد يأس وجود دارد. خدا مي فرمايد که جز کفار و منحرفين کسي نااميد نمي شود. کفار کساني هستند که دين ندارند و منحرفين کساني هستند که از نظر اعتقادي کج مي روند. پس اگر کسي مأيوس شد معلوم مي شود که از نظر ايماني کم آورده است حجت الاسلام قرائتی @bookpiece
یاس و ناامیدی کسي که مايوس است خدا را نشناخته است. در قرآن آياتي داريم که مي فرمايد:دست خدا بسته نيست. فردي بچه دار نمي شود و نااميد است و مي گويد که از من گذشته که بچه دار بشوم. خدا در قرآن مي فرمايد:به زکريا( پيرمرد) بچه داديم. پس چرا شما مايوس هستيم؟ مثلا خانمي فرزند يتيم دارد و مي گويد که بچه هاي من به جايي نمي رسند درحاليکه اين طور نيست.کتابي داريم در مورد يتيم هايي که معروف شده اند. امام خميني و شهيد رجايي يتيم بودند.بسياري از مراجع تقليد مثل آيت الله گلپايگاني يتيم بودند. پس نمي توان گفت که چون پدر من مرده است من به جايي نمي رسم. اگر خدا بخواهد کاري را بکند به پدر شما کاري ندارد حجت الاسلام قرائتی @bookpiece
وقتي شما دعا مي کنيد نبايد بگوييد که خدايا به من پول بده تا به مکه بروم. شما بايد بگوييد خدايا مکه را نصيب من بفرما. ما بايد بگوييم که خدايا به ما سلامتي بده نه اينکه بگوييم خدا پول بده تا کباب بخورم که سلامت باشم. خيلي از مردم هستند که نان خالي مي خورند ولي سلامت هستند. البته ما نمي خواهيم منکر ابزار بشويم ولي مي خواهيم بگوييم که دست خدا باز است حجت الاسلام قرائتی @bookpiece
روايت داريم که اگر کسي از ترس خرجي ازدواج نکند به خدا سوء ظن دارد. يعني فرد مي گويد که اگر من تنها باشم خدا مي تواند روزي مرا بدهد ولي اگر دو نفر بشويم خدا نمي تواند روزي بدهد و اين سوءظن به خداست. کسي که نااميد مي شود يعني مي گويد که خدا ديگر نمي تواند کاري بکند. پس اين فرد به قدرت و کرم خدا سوءظن دارد حجت الاسلام قرائتی @bookpiece
ناامیدی فردي مي گفت که هر کسي غصه اي دارد، اگر غصه ها را از مردم بگيريم و همه را در يک ميداني بريزيم و به مردم بگوييم که هر غصه اي مي خواهيد برداريد، مردم با ديدن غصه هاي مختلف، باز همان غصه ي خودشان را برمي دارند. حضرت امير مي فرمايد: دنيا بدون غصه نيست. خدا مي فرمايد که وقتي به بلا مي رسيد مأيوس نشويد. ما در ماه رمضان 28 شب سحري مي خوريم ولي اگر دو شب سحر نخوريم، به همه مي گوييم که سحر خواب مانده ايم. بيست و هشت شب سحري خوردن به چشم ما نمي آيد ولي دو شب سحري نخوردن به چشم ما مي آيد. ما منفي هاي ديگران يا خودمان را مي بينيم. جوان فکر مي کند که اگر در کنکور قبول نشد، روزگارش سياه است ولي اين طور نيست. مگر تمام کساني که به دانشگاه رفته اند غصه ندارند ؟يا تمام کساني که کنکور قبول نشده اند بدبخت هستند؟ افرادي هستند که تحصيلات عاليه دارند ولي مشکلات متعددي دارند. خداوند بايد براي انسان خير مقدر کند. تاجرها غصه هايي دارند که فقرا چنين غصه هايي ندارند. نوع غصه ها متفاوت است. ما بايد ويژگي ها مثبت و منفي را با هم ببينيم. هر کس مشکل خاص خودش را دارد. پولدارها هم مي ميرند و آماري در دست نيست که پولدارها ديرتر از فقرا مي ميرند. خدا با تار عنکبوت پيامبر را حفظ مي کند،کلاغ را معلم بشر مي کند، به مريم بي شوهر بچه مي دهد، پس خدا را باور کنيم و تلخي و شيريني ها را با هم ببينيم @bookpiece حجت الاسلام قرائتی
آرامش جوانان اگر بدانند که نگاه نکردن به دخترها براي آنها آرامش مي آورد، هيچ وقت اين کار را نمي کنند. با هر نگاه جوان به خودش استرس وارد مي کند. افراد چشم چران مرتب خودشان را اذيت مي کنند. اگر راننده ي تاکسي با آرامش رانندگي کند کمتر تصادف مي کند و خودش هم آرام است. ولي اگر دائم خودش را با راننده هاي ديگر مقايسه کند، خودش را اذيت مي کند و آرامشش را از دست مي دهد. گاهي ما با حسادتي که داريم آرامش مان را از دست مي دهيم. مقايسه کردن ها باعث مي شود که شما ناآرام بشويد. ممکن است که شما هم خوبي هايي داشته باشيد. زنبور عسل، نيش هم دارد. يعني هم زهردارد و هم عسل. اگر قله بلند است پاي آن هم دره وجود دارد. همرا گل، خار هم وجود دارد. گاهي ما بخاطر کوچکترين کاري غصه مي خوريم. يک جوان گاهي ساعت ها عمرش را در اين کار مي گذارد که رنگ اتاق، فرش، سقف و دمپايي را يکرنگ کند. ما براي خودمان تنش ايجاد مي کنيم. مثلا ما فکر مي کنيم که اگر کسي دانشگاه نرفت بدبخت مي شود در حاليکه اين طور نيست. افرادي داريم که با تحصيلات دانشگاهي بالا در زندگي مشکل دارند. يکي از علت هايي که آرامش ما را بهم مي زند، نوع نگاه غلط ماست. ما تعريف ديگري از عزت،سعادت و راحتي داريم. خيلي از دخترها فکر مي کنند که بايد در جهيزيه شان همه چيز داشته باشند. آيا تمام افرادي که الان خانه دارند در زمان مجردي خانه داشته اند؟ گاهي فروشنده ناآرامي را به مشتري تلقين مي کند و مي گويد که الان بخر و اِلا فردا گران مي شود. خدا مي فرمايد که با ياد خدا، دل تان آرام مي گيرد. آيا در قديم مردم بيشتر آرامش نداشتند؟ پدران ما بيشتر آرامش داشتند. گاهي فردي مي خواهد به حج برود، آنقدر براي خودش بايدها درست مي کند که خودش را از حج محروم مي کند در زمان شاه دانشگاه، قفل هاي زيادي داشت: استاد بايد بالاي پنجاه و پنج سال سن داشته باشد، دانشجو نبايد کمتر از هفده سال سن داشته باشد، دانشگاه بايد وسط شهر باشد، دانشگاه بايد شنبه تا چهارشنبه باشد در حاليکه هيچ کدام از اينها درست نبود. قرآن مي فرمايد: پيامبر غل و زنجيرهايي که به گردن اعراب بود را باز کرد. هر کاري بايد مبنا داشته باشد که مبناي آن بايد وحي يا عقل باشد @bookpiece حجت الاسلام قرائتی در برنامه سمت خدا
دستور العملی برای آرامش قرآن دستور العمل هاي زيادي دارد. در قرآن داريم که تو بزرگ هستي، خودت را معطل ديگران نکن. مثلا فردي به مکه مي رود و در بازارها سرگرم مي شود. در حاليکه حيف است و بايد در دور خانه خدا طواف کند. ما بايد عمر و جواني خودمان را صرف کارهاي مهم بکنيم. ارزش ما خيلي بالاست.اميرالمومنين مي فرمايد که اي انسان ارزش تو بهشت است خودت را به کمتر از بهشت نفروش. آسيه به خدا گفت که من بهشت را نمي خواهم مي خواهم نزد تو باشم. بايد توجه داشته باشيم که ما خليفه ي خدا هستيم و با هر نفس به مرگ نزديک مي شويم. روايت داريم که انسان هنگام مرگ مي گويد که خدايا مرا ده دقيقه برگردان ولي خدا مي فرمايد: امکان ندارد. پس ما بايد به ارزش انسان توجه کنيم. ديگر اين که ما بايد الگوهاي خوب داشته باشيم. من مي خواستم براي مراسم عمامه گذاري خودم جشني بگيرم. از آيت الله گلپايگاني سوال کردم که شما اجازه مي دهيد که من با سهم امام، جشني بگيرم؟ ايشان فرمود: من بدون جشن عمامه گذاشتم و اتفاقي هم نيفتاد. مثلا طلبه ها مي گويند که بدون کتاب و کامپيوتر نمي شود رشد کرد ولي اين طور نيست. حاج احمد آقا مي گفت که کتاب هاي امام خميني بيشتر از دويست عدد نيست. امام با دويست کتاب هم مرجع و هم رهبر شد. گاهي ما مي گوييم که کاري نمي شود درحاليکه اين طور نيست. ديگر اينکه ما بايد قناعت کنيم. قناعت انسان را آرام مي کند. حضرت امير گرسنه شدند و يک نصف کدو خوردند و مقداري هم آب خوردند و سير شدند. پس انسان با مقداري کدو سير مي شود. آقاي رجايي رئيس جمهور شد و خدمت امام رفت. امام فرمود که مردم به شما راي داده اند و شما رئيس جمهور شده اي ولي شما کسي نيستيد. اگر ما از بيرون به دنيا نگاه کنيم مي بينيم که چقدر کوچک است و همه ي مردم سر اين دنيا دعوا مي کنند. آقايي مي گفت که من مي خواهم همسرم را طلاق بدهم زيرا به من گفته است: احمق. بعضي ها مي خواهند انقلاب را سر کلمه يا پُستي نابود کنند. مثلا ممکن است که در عروسي خانم بزرگ فاميل را دعوت نکرده اند و ايشان هم به فرزندانش مي گويد که من راضي نيستم که شما به عروسي برويد و اين خانم کودتا مي کند. اينها مسائل کوچکي است. سواد و ظاهر ما بزرگ شده است ولي هنوز روح ما کوچک است. ما بايد با خدا باشيم تا بزرگ بشويم. وقتي ما به خدا وصل مي شويم مثل قطره اي هستيم که به اقيانوس وصل مي شويم. @bookpiece حجت الاسلام قرائتی در برنامه سمت خدا
الا بذکر الله تطمئن القلوب روزي من مي خواستم سخنراني کنم و با کفش روي سِن رفتم. آقايي به من گفت که شما درخانه هم با کفش مي روي؟ گفتم: نه. ايشان گفت: پس معلوم است که چون اين براي بيت المال است شما به آن اهميت نمي دهيد ولي به فرش خانه چون براي خودتان است اهميت مي دهيد. من گفتم: بي توجهي کردم. بعد کفشم را درآوردم. بعد عده اي گفتند که زشت است که کفش تان را درآورده ايد. پس ما هر کاري بکنيم، مردم يک حرفي مي زنند. روزي من در مسجد الحرام نشسته بودم که ناگهان پيرمردي دست مرا بوسيد و رد شد، من نتوانستم جلوي او را بگيرم. آقايي به من گفت که دعا کن، خدا تکبر تو را بگيرد. گفتم: چه تکبري از من ديده اي؟ او گفت که چرا شما به اين پيرمرد چيزي نگفتي؟ من گفت: اصلا متوجه کار اين پيرمرد نشدم. همان طور که داشتم حرف مي زدم پير مردي ديگري جلو آمد و چون حواس من جمع بود، سريع دستم را کنار کشيدم. دوباره فرد ديگري آمد و گفت دعا کن خدا تکبر تو را بگيرد. گفتم: مگر چکار کردم؟او گفت: يک پيرمردي با عشقي مي خواست دست تو را ببوسد چرا دستت را کشيدي؟ ملانصرالدين با پسرش سوار الاغ شد. وقتي هر دو نفر آنها سوار الاغ شدند مردم گفتند که چقدر بي رحم هستند، وقتي هر دو نفر آنها از الاغ پياده شدند و پياده رفتند گفتند که چقدر احمق هستند، وقتي پدر سوار شد و پسر پياده رفت گفتند که پدر چقدر بي رحم است و وقتي پسر سوار شد و پدر پياده رفت گفتند که پسر چقدر بي ادب است. ما استرس داريم که مردم در مورد ما چه چيزي مي گويند. خدا مي فرمايد: فقط خدا بگوييد. روايت داريم:اگر کسي براي رضاي خدا کاري را انجام بدهد خداوند دل هاي مخالف او را نرم مي کند. آرامش ما اين است که يک خدا داشته باشيم که هم ما را خلق کرده است، هم ما را دوست دارد و هم بهترين وکيل، نصير و... است. @bookpiece حجت الاسلام قرائتی در برنامه سمت خدا
اگر ما با خدا باشیم⬅️ آرامش با اينکه يوسف حوادث زيادي در زندگي اش داشت ولي هميشه آرامش داشت. يوسف از وقتي که در چاه بود تا وقتي او را بعنوان برده فروختند، به خانه ي عزيز مصر رفت، زليخا عاشق او شد، به او تهمت زد، يوسف به زندان رفت، آرامش داشت. تمام حوادث بد به حوادث خوب تبديل شد: چاه به جاه،برده به ارباب، نابينا شدن پدر به بيناشدن، فراق به وصال. خدا مي فرمايد: همانا به محسنين جزا مي دهيم. هر کس مثل يوسف دل به خدا بندد و از گناه دوري کند، خدا براي او نور، فرقان و... قرار مي دهد يعني اگر کسي تقوا داشته باشد به بن بست نمي رسد. وقتي پيامبر در غار بود چه کسي او را با تار عتکبوت نجات داد؟ چه کسي جمهوري اسلامي را درحادثه ي طبس نجات داد؟ وقتي هابيل قابيل را کشت چه کسي به کلاغ گفت که خاک کردن جسدرا به او ياد بدهد؟ اگر ما با خدا باشيم کلاغ هاي هستي، شن هاي طبس و تارعنکبوت ها امداد ما مي شوند. امام وقتي مي خواست دوازده بهمن به ايران بيايد از ايشان پرسيدند که شما چه احساسي داريد؟ امام با اشاره گفت که فرقي نمي کند. مشکل ما اين است که نفس مطمئنه نداريم. گاهي اوقات ما بخاطر کفش و کلاه کلاس درس را تعطيل مي کنيم. ما گير آداب و رسومي هستيم که دست و پاي ما را بسته است و بندي به وحي و عقل ندارد. @bookpiece حجت الاسلام قرائتی در برنامه سمت خدا
حکمت ۸۷ حضرت على علیه السلام: در شگفتم از كسى كه از رحمت خداوند نوميد مى شود و حال آنكه، توان آمرزش خواستنش هست. الحکمة ۸۷ قال عليه السلام : عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الاِسْتِغْفَارُ. @bookpiece saying 87 Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said the following: I wonder about the man who loses hope despite the possibility of seeking forgiveness
علامت قبولی روزه اگر ما ماه رمضاني را گذرانديم، شبهاي احيايي را گذرانديم، روزه‌‌‌‌‌هاي متوالي را گذرانديم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کرديم که بر شهوات خودمان بيش از پيش از ماه رمضان مسلّط هستيم، بر عصبانيت خودمان از سابق بيشتر مسلّط هستيم، بر چشم خودمان بيشتر مسلّط هستيم، بر زبان خودمان بيشتر مسلّط هستيم، بر اعضا و جوارح خودمان بيشتر مسلّط هستيم و بالاخره بر نفس خودمان بيشتر مسلّط هستيم و مي‌‌‌‌‌توانيم جلو نفس امّاره را بگيريم، اين علامت قبولي روزه ماست. اما اگر ماه رمضاني گذشت و تمام شد و حظّ ما از ماه رمضان- آن‌‌‌‌‌طور که پيغمبر اکرم فرمود که بعضي از مردم حظّشان از روزه فقط گرسنگي و تشنگي است- فقط اين بوده که يک ماه يک گرسنگيهايي و يک تشنگيهايي کشيديم (اغلب هم از بس که سحر و افطار مي‌‌‌‌‌خوريم تشنه و گرسنه هم نمي‌‌‌‌‌شويم ولي لااقل بدحال مي‌‌‌‌‌شويم)، يک بدحالي پيدا کرديم و در نتيجه اين بدحالي قدرت ما بر کارکردن کمتر شد و بعد آمديم روزه را متهم کرديم که روزه هم شد کار در دنيا؟! (آن که محصل و دانشجوست گفت من در تمام اين ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم شد و آن که اهل کار ديگري است گفت قدرت فلان کار من کم شد، پس روزه بد چيزي است)، اين علامت قبول نشدن روزه ماست؛ درصورتي که اگر انسان در ماه رمضان روزه گير واقعي باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگي بدهد و همين‌‌‌‌‌طور که گفته شده است سه وعده غذا را تبديل به دو وعده کند، يعني قبلًا يک صبحانه ويک ناهار و يک شام مي‌‌‌‌‌خورد، حالا ديگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه يک صبحانه مختصر باشد، بعد هم سحر نه خيلي زياد بر معده تحميل کند بلکه يک غذاي متعارف بخورد، بعد احساس مي‌‌‌‌‌کند که هم نيروي بدني‌‌‌‌‌اش بر کار افزايش پيدا کرده است و هم نيروي روحي‌‌‌‌‌اش بر کار خير و براي تسلط بر نفس. اين حداقل عبادت است. @bookpiece برگرفته از کتاب آزادی معنوی شهید مطهری ص50
سرچشمه وسوسه وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ‌ وَنَعْلَمُ‌ مَا تُوَسْوِسُ‌ بِهِ‌ نَفْسُهُ‌ وَنَحْنُ‌ أَقْرَبُ‌ إِلَيْهِ‌ مِنْ‌ حَبْلِ‌ الْوَرِيدِ (ق، ١٦) و همانا ما انسان را آفريده‌ايم و هر چه را كه نفسش او را وسوسه مى‌كند مى‌دانيم و ما از رگ گردن به او نزديك‌تريم (و بر او مسلّطيم). سرچشمه‌ى وسوسه، سه چيز است: الف: نفس. «توسوس به نفسه» ب: شيطان. «فوسوس لهما الشّيطان» ١ ج: بعضى انسان‌ها و جنّيان. «الّذى يوسوس فى صدور النّاس من الجِنّة والنّاس» ٢ @bookpiece پرتوی از نور، صفحه 680
گفتگوى مجرمان در قيامت قَالَ‌ قَرِينُهُ‌ رَبَّنَا مَآ أَطْغَيْتُهُ‌ وَلَكِن كَانَ‌ فِى ضَلاَلٍ‌ بَعِيدٍ * قَالَ‌ لَاتَخْتَصِمُواْ لَدَىَّ‌ وَقَدْ قَدَّمْتُ‌ إِلَيْكُم بِ‌الْوَعِيدِ (ق ، ٢٧ - ٢٨) (شيطان،) هم‌نشين او گويد: پروردگارا من او را به طغيان وادار نكردم، بلكه او خودش در گمراهى دور و درازى بود . (خداوند گويد:) نزد من با يكديگر مشاجره نكنيد، من پيش از اين وعده عذاب را به شما داده بودم. در قيامت، ميان مجرمان با يكديگر، و مجرمان با رهبران فاسد، و مجرمان با شيطان، گفتگوهايى است و هر كدام تلاش مى‌كنند كه گناه خود را به گردن ديگرى بياندازند. در قرآن، صحنه‌هايى از اين مشاجرات نقل شده است: گاهى به يكديگر مى‌گويند: «لولا انتم لكنّا مؤمنين» ٣ اگر شما نبوديد، قطعاً ما مؤمن بوديم؛ ولى پاسخ مى‌شنوند: «بل لم تكونوا مؤمنين» ٤ هرگز چنين نيست، بلكه شما خودتان ايمان‌آور نبوديد. در صحنه ديگر به رهبران فاسد مى‌گويند: «كنّا لكم تبعاً فهل انتم مغنون عنّا» ٥ ما تابع شما بوديم و بدبخت شديم، آيا مى‌توانيد امروز گرهى از كار ما باز كنيد. و در صحنه‌اى، شيطان را ملامت مى‌كنند و او مى‌گويد: «لا تلومونى و لوموا انفسكم...» ٦خودتان را سرزنش كنيد، من كارى جز دعوت نداشتم، شما خودتان دعوت مرا پذيرفتيد. اين آيه نيز سخنى از ابليس است كه مى‌گويد: پروردگارا من آنان را به طغيان وانداشتم. @bookpiece پرتوی از نور، صفحه 681
ادب در گفتار إِنَّ‌ الَّذِينَ‌ يَغُضُّونَ‌ أَصْوَاتَهُمْ‌ عِندَ رَسُولِ‌ اللّهِ‌ أُوْلَئِكَ‌ الَّذِينَ‌ امْتَحَنَ‌ اللّهُ‌ قُلُوبَهُمْ‌ لِلتَّقْوَى‌ لَهُم مَّغْفِرَةٌ‌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ‌ (حجرات، ٣) همانا كسانى كه نزد پيامبر (از روى ادب و احترام) صدايشان را پايين مى‌آورند، آنان كسانى‌اند كه خدا دلهايشان را براى (پذيرش) تقوا آزمايش (و آماده) كرده وآمرزش وپاداش بزرگ مخصوص آنها است. اين آيه ادب سخن گفتن با رسول خدا را بيان مى‌كند، در اينجا مناسب است به دستوراتى كه اسلام براى نوع سخن و گوينده و چگونگى بيان او دارد، اشاره كنيم: ١. سخن بايد واقعى و حقيقى باشد. «بِنَباءٍ يَقين» ١ ٢. گفتار بايستى دل پسند باشد. «الطّيّب مِن القَول» ٢ ٣. سخن بايد رسا و شفّاف باشد. «قَولاً بَليغاً» ٣ ٤. گفتار بايد نرم بيان شود. «قولاً لَينّاً» ٤ ٥. سخن بايد بزرگوارانه بيان شود. «قَولاً كريماً» ٥ ٦. سخنى باشد كه پذيرش و عمل آن آسان باشد. «قَولاً مَيسوراً» ٦ ٧. در گفتار هيچ گونه لغو و باطلى نباشد. «اِجتَنِبوا قَول الزّور» ٧، «عن اللَّغو مُعرضون» ٨ ٨. گفتار بايد همراه با كردار باشد وگرنه قابل سرزنش است. «لِمَ‌ تَقولون مالا تَفعلون» ٩ @bookpiece پرتوی از نور، صفحه 679
دادگاه قيامت، گواهان بسيار دارد: الف) خداوند، كه شاهد بر همه‌ى اعمال ماست. «انّ‌ اللّه على كلّ‌ شيىٍ‌ شهيد» ١ ب) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله . «فكيف اذا جئنا من كلّ‌ امّةٍ‌ بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيداً» ٢ چگونه است حال آنها در آن روز كه براى هر امّتى گواهى بياوريم و تو را گواه بر آنها قرار دهيم. ج) امامان معصوم عليهم السلام . «و كذلك جعلناكم أمّةً‌ وسطاً لتكونوا شهداء على النّاس» ٣ ما شما را امّت ميانه قرار داديم تا گواه بر مردم باشيد. طبق روايات مراد از امّت، امامان معصومند، زيرا ساير افراد امّت، از علم و عصمت لازم براى گواهى در آن روز برخوردار نيستند. د) فرشتگان. «و جاءت كلّ‌ نفس معها سائقٌ‌ و شهيد» ٤ در قيامت همراه هر انسانى دو فرشته مى‌آيد، يكى او را سوق مى‌دهد و يكى شاهد بر اوست. ه‍‌) زمين. «يومئذ تحدّث أخبارها» ٥ در قيامت زمين اخبار خود را بازگو مى‌كند و) وجدان. «اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيباً» ٦ نامه‌ى عملت را بخوان و خود قضاوت كن كه با تو چه برخورد شود. ز) اعضاى بدن. «يوم تشهد عليهم ألسنتهم و أيديهم و أرجلهم» ٧ روز قيامت زبان و دست و پا به سخن آمده و عليه انسان گواهى مى‌دهند. ح) زمان. امام سجّاد عليه السلام در دعاى ششم صحيفه سجّاديه مى‌فرمايد: « هذا يومٌ‌ حادثٌ‌ جديد و هو علينا شاهدٌ عتيد » امروز روز جديدى است كه در قيامت گواه اعمالى است كه در آن انجام مى‌دهيم. ط‍‌) عمل. «وجدوا ما عملوا حاضراً» ١ در قيامت اعمال انسان تجسّم يافته و در برابر او نمودار مى‌شوند. @bookpiece پرتوی از نور، صفحه 148
اميدبخش‌ترين آيه قرآن وَأَقِمِ‌ الصَّلاَةَ‌ طَرَفَىِ‌ النَّهَارِ وَ زُلَفاً مِّنَ‌ الَّيْلِ‌ إِنَّ‌ الْحَسَنَاتِ‌ يُذْهِبْنَ‌ السَّيِّئَاتِ‌ ذَلِكَ‌ ذِكْرَى‌ لِلذَّاكِرِينَ‌ (هود، ١١٤) و نماز را در دو طرف روز و اوايل شب بپادار، (زيرا) بدرستى كه كارهاى نيكو(همچون نماز)، بدى‌ها را محو مى‌كند، اين (فرمان)، تذكّرى است براى اهل ذكر. حضرت على عليه السلام بر جمعى وارد شده و از آنها سؤال فرمود: آيا مى‌دانيد اميدبخش‌ترين آيه‌ى قرآن كدام است‌؟! هر كس به فراخور حال خويش آيه‌اى را عنوان كرد: * بعضى گفتند: آيه‌ى «انّ‌ اللّه لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك» ١ يعنى خداوند جز شرك، گناهان ديگر را مى‌بخشد. * بعض ديگر بر آن بودند كه اين آيه است؛ «و من يعمل سوء أو يظلم نفسه، ثم يستغفر الله، يجد اللّه غفوراً رحيما» ٢ يعنى هر كس خلافكار و ظالم باشد ولى استغفار كند، خداوند را بخشنده و مهربان خواهد يافت. * عدّه‌اى اظهار داشتند آيه‌ى «يا عبادى الّذين أسرفوا على أنفسهم، لاتقنطوا من رحمة الله، انّ‌ اللّه يغفر الذّنوب جميعاً» ٣ يعنى اى بندگان من كه در حقّ‌ خود اسراف كرده‌ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد، زيرا او همه‌ى گناهان را مى‌بخشد. * تعدادى هم نظر به اين آيه داشتند؛ «والذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم، ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الاّ اللّه» ٤ كسانى كه اگر كار زشتى انجام دادند و به خودشان ظلم كردند، ياد خداوند مى‌كنند و براى گناهان خويش استغفار مى‌نمايند، و كيست جز خداوند كه گناهان را ببخشد. بعد از اينكه حضرت نظرات آنان را شنيد، فرمودند: از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: اميدبخش‌ترين آيه در قرآن اين آيه است: «اقم الصّلاة طرفى النّهار و زلفاً من الّيل، انّ‌ الحسنات يذهبن السيئات» سپس پيامبر صلى الله عليه و آله ادامه داد: يا على! سوگند به خداوندى كه مرا بشير و نذير مردم مبعوث كرد، وقتى كه انسان براى نماز وضو بگيرد، گناهانش ريخته مى‌شود و زمانى كه رو به قبله كند، پاك مى‌شود. يا على! مثال اقامه كننده نمازهاى روزانه، مثل كسى است كه هر روز پنج مرتبه در نهر آبى كه جلوى منزل اوست، خود را شستشو كند. ١ @bookpiece پرتوی از نور، صفحه 151
توبه توبه عبارت است از عکس العمل نشان دادن مقامات عالي و مقدس روح انسان عليه مقامات داني و پست و حيواني انسان. توبه عبارت است از قيام و انقلاب مقدس قواي فرشته صفت انسان عليه قواي بهيمي صفت و شيطان صفت انسان. اين ماهيت توبه است @bookpiece کتاب آزادی معنوی شهید مطهر ص117
انسان، يک شخص مرکب‌‌‌‌‌ علتش اين است که انسان برخلاف آنچه که خودش خيال مي‌‌‌‌‌کند، يک شخص نيست. يک شخص واحد است اما يک شخص مرکب نه بسيط؛ يعني ما که اينجا نشسته‌‌‌‌‌ايم (به همان تعبيري که در حديث آمده است) يک جماد اينجا نشسته است، يک گياه هم اينجا نشسته است، يک حيوان شهواني هم اينجا نشسته است، يک سَبُع و درنده هم اينجا نشسته است، يک شيطان هم اينجا نشسته است و يک فرشته هم در همين حال اينجا نشسته است. يعني يک انسان به قول شعرا طُرفه معجوني است که همه خصايص در وجود او جمع است. گاهي آن حيوان شهواني- که مظهر آن را خوک مي‌‌‌‌‌دانند- اين خوکي که در وجود انسان هست، زمام امور را به دست مي‌‌‌‌‌گيرد و مجال به آن درنده و شيطان و فرشته نمي‌‌‌‌‌دهد. يکمرتبه در ناحيه يکي از اينها عليه او قيام مي‌‌‌‌‌شود، تمام اوضاع بهم مي‌‌‌‌‌خورد و يک حکومت جديد بر وجود انسان حاکم مي‌‌‌‌‌گردد. انسان گنهکار آن انساني است که حيوان وجودش بر وجودش مسلط است يا شيطان وجودش بر او مسلط است يا آن درنده وجودش بر او مسلط است؛ يک فرشتگاني، يک قواي عالي هم در وجود او محبوس و گرفتار هستند. توبه يعني آن قيام دروني، اينکه مقامات عالي وجود انسان عليه مقامات داني وجود او- که زمام امور اين کشور داخلي را در دست گرفته‌‌‌‌‌اند- يکمرتبه انقلاب‌‌‌‌‌ مي‌‌‌‌‌کنند، همه اينها را مي‌‌‌‌‌گيرند و به زندان مي‌‌‌‌‌اندازند و خودشان با قوا و جنود و لشکريان خود زمام امور را در دست مي‌‌‌‌‌گيرند. اين حالت و شکل است که در حيوان و نبات وجود ندارد. همان‌‌‌‌‌طور که عکسش هم هست، يعني گاهي مقامات داني وجود انسان عليه مقامات عالي وجود او قيام و انقلاب مي‌‌‌‌‌کنند، آنها را مي‌‌‌‌‌گيرند و به زندان مي‌‌‌‌‌اندازند و زمام امور اين کشور را دردست مي‌‌‌‌‌گيرند @bookpiece کتاب آزادی معنوی شهید مطهری ص115
انسان یک شخص مرکب آدمي که گناه و معصيت مي‌‌‌‌‌کند و غرق در شهوات و درندگي است، وقتي که فرشته وجودش را اينقدر آزار داد و اشباع نکرد، يکمرتبه .فاجعه‌‌‌‌‌اي به وجود مي‌‌‌‌‌آيد. آخر من و تو هم انسانيم. ما يک دهان نداريم. اشتباه مي‌‌‌‌‌کني که خيال مي‌‌‌‌‌کني يک دهان داري و از همين يک دهان بايد به تو غذا برسد؛ صدها دهان داري (عشق را پانصد سر است و هر سري ...) پانصد سر تو داري، پانصد دهان تو داري. از همه اينها بايد به تو غذا برسد. يکي از اين دهانهاي تو دهان عبادت است. تو بايد روح خودت را به عبادت کردن راضي کني، يعني اين حق و حظ را بايد به او بدهي. تو يک موجود ملکوتي صفات هستي، بايد پرواز کني به سوي آن عالم. وقتي اين فرشته را زنداني مي‌‌‌‌‌کني، آيا مي‌‌‌‌‌داني بعد چه عوارض و ناراحتيهاي زيادي دارد؟ يک وقت شما مي‌‌‌‌‌بينيد يک جوان مرفّه، جواني که همه وسايل برايش فراهم بوده است، به يک بهانه کوچک خودکشي مي‌‌‌‌‌کند. همه مي‌‌‌‌‌گويند نمي‌‌‌‌‌دانيم چرا خودکشي کرد. اي آقا! اين موضوع که خيلي کوچک بود! چرا خودکشي کرد؟! نمي‌‌‌‌‌داند که در وجود او نيروهاي مقدسي زنداني بوده؛ آن نيروهاي مقدس از اين زندگي رنج مي‌‌‌‌‌برده‌‌‌‌‌اند، طاقت نمي‌‌‌‌‌آورده‌‌‌‌‌اند، درنتيجه طغياني به آن شکل به وجود آمده است @bookpiece کتاب آزادی معنوی شهید مطهری ص116
نصيحت علي عليه السلام‌‌‌‌‌ شخصي آمد خدمت مولاي متقيان علي عليه السلام و گفت: يا اميرالمؤمنين! مرا نصيحت کن. علي عليه السلام نصايح زيادي کرد. دو جمله اولش را برايتان عرض مي‌‌‌‌‌کنم، فرمود: لا تَکنْ مِمَّنْ يرْجُو الْاخِرَةَ بِغَيرِ عَمَلٍ وَ يرَجِّي التَّوْبَةَ بِطولِ الْامَلِ، يقولُ فِي الدُّنْيا بِقَوْلِ الزّاهِدينَ وَ يعْمَلُ فيها بِعَمَلِ الرّاغِبينَ‌‌‌‌‌ «1».همين دو جمله فعلًا ما را بس. فرمود: نصيحت من به تو اينکه از آن کسان مباش که اميد به آخرت دارد اما مي‌‌‌‌‌خواهد بدون عمل به‌‌‌‌‌ آخرت برسد؛ مثل همه ما. ما مي‌‌‌‌‌گوييم حبّ علي بن ابي طالب کافي است. تازه حبّ ما حبّ حقيقي نيست؛ اگر حبّ حقيقي بود عمل هم پشت سرش بود. مي‌‌‌‌‌گوييم همين وابستگي ظاهري کافي است! خيال مي‌‌‌‌‌کنيم علي عليه السلام از کساني است که احتياج دارد، و اگر افرادي انتساب دروغين هم داشته باشند ديگر بسيار خوب، ما عجالتاً سياهي لشکر مي‌‌‌‌‌خواهيم، سياهي لشکر هم کافي است! ما خيال مي‌‌‌‌‌کنيم يک گريه دروغين بر امام حسين کافي است. ولي اميرالمؤمنين فرمود اينها دروغ است. اگر حبّ علي بن ابي طالب تو را به عمل کشاند، بدان حبّ تو صادق و راستين است. اگر گريه بر حسين بن علي تو را به سوي عمل کشاند، بدان که تو بر حسين بن علي گريه کرده‌‌‌‌‌اي و گريه تو راستين است. اگر نه، فريب شيطان است. @bookpiece آزادی معنوی ص123
نصیحت حضرت علی علیه السلام جمله دوم: وَ يرَجِّي التَّوْبَةَ بِطولِ الْامَلِ‌‌‌‌‌اي مرد! از آن کسان مباش که احساس نياز به توبه را در وجود خود دارند اما هميشه مي‌‌‌‌‌گويند دير نمي‌‌‌‌‌شود، وقت باقي است. برادر! اگر علي بيايد و من و تو هم برويم خدمتش و بگوييم آقاجان! ما را نصيحت کن، چنين جمله‌‌‌‌‌اي به ما مي‌‌‌‌‌گويد: لا تَکنْ مِمَّنْ يرْجُو الْاخِرَةَ بِغَيرِ عَمَلٍ وَ يرجِّي التَّوْبَةَ بِطولِ الْامَلِ.تا کي بگوييم آقا دير نمي‌‌‌‌‌شود، حالا وقت باقي است؟! تا هنوز جوان هستيم مي‌‌‌‌‌گوييم‌‌‌‌‌اي آقا! جوان بيست ساله که ديگر وقت توبه کردنش نيست. عجيب اين است که بعضي افراد پير و کهنسال وقتي يک جوان را مي‌‌‌‌‌بينند که متوجه عبادت است و به گناه خودش توجه دارد و در حال توبه و ندامت است، مي‌‌‌‌‌گويند: اي آقا! تو جواني، هنوز وقت اين حرفها براي تو نرسيده. اتفاقاً جواني بهترين وقتش است. يک شاخه تا وقتي که هنوز تازه است، آمادگي بيشتري براي راست شدن دارد؛ هرچه بزرگتر و خشکتر بشود، آمادگي‌‌‌‌‌اش کمتر مي‌‌‌‌‌شود. بعلاوه، چه کسي به اين جوان قول داده که او پا به سن بگذارد، ميانه مرد بشود، از ميانه مردي بگذرد و پير بشود؟ تا جوانيم مي‌‌‌‌‌گوييم جوانيم. در ميانه مردي هم که مي‌‌‌‌‌گوييم حالا خيلي وقت داريم، توبه وقتش پيري است، وقتي که پير شديم، از همه کارها افتاديم و همه قدرتها از ما گرفته شد، آن وقت توبه مي‌‌‌‌‌کنيم. نمي‌‌‌‌‌دانيم که اشتباه کرده‌‌‌‌‌ايم؛ آن وقت اتفاقاً هيچ توبه نمي‌‌‌‌‌کنيم، آن وقت ديگر حال توبه برايمان نمي‌‌‌‌‌ماند، آنقدر در زير بار معاصي کمر ما خم شده است که دل ما ديگر حاضر براي توبه کردن نيست @bookpiece کتاب آزادی معنوی شهید مطهری ص123
شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل) ؛ ؛ ص68 [فوايد آب دهان‏] در باره آب دهان و مصالح آن بينديش. خداى جلّ و علا چنان تدبير نمود كه اين آب همواره به سوى دهان سرازير باشد تا كام و گلو را تر نگاه دارد و خشك نشوند. اگر اين جايها نامرطوب بمانند هر آينه آدمى هلاك مى‏شود؛ زيرا آبى در دهان نمى‏ماند كه انسان با آن آب، غذاى خشك را نرم گرداند و فرو برد [بسيار ديده شده كه غذايى، خشك آدمى را هلاك كرده است‏] بدان كه اين رطوبت در حكم مركب راهوار غذاست [و آن را به معده مى‏رساند] نيز اين ترى به صفرا [و يا سوداء] مى‏رسد و اين كاملا به سود انسان است و اگر صفرا خشك شود آدمى در هلاكت مى‏افتد. @bookpiece
منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح ؛ متن ؛ ص358 امام جعفر صادق عليه السّلام ليس من عبد الّا يوقظ في كلّ ليلة مرّة او مرّتين، فان قام كان ذلك، و الّا فحج الشّيطان فبال في اذنه، ا و لا يرى احدكم انّه اذا قام و لم يكن ذلك منه قام و هو متخثّر ثقيل كسلان. خلاصه كلام بلاغت فرجام امام عليه السّلام آنكه: «نيست هيچ بنده‏اى از بندگان مگر آنكه بيدار مى‏شود در هر شبى يك بار يا دو بار، پس اگر درين بيدارشدنها برخاست و به نماز قيام نمود شرف آن را دريافت، و اگر چنانچه برنخاست شيطان بر سر آدمى به رفتار بدى آيد و در گوش او مى‏شاشد كه بعد از آن از خواب نتواند برخاست و تا صباح در خواب ماند، آيا نمى‏بيند يكى از شما در وقتى كه نماز شب ازو فوت شده باشد چون از خواب بر مى‏خيزد هر آينه آثار ثقل و كسل‏ در وجود او ظاهر و هويداست؟». @bookpiece
✨✨🌟✨✨ آدم می تواند حال سلوکی خودش را بررسی کند به این صورت که بنویسیم دیروز چه کار کردیم؟ پریروز چه کار کردیم؟ از احوالاتمان بنویسیم , از خواب شبمان بنویسیم , از امروزمان بنویسیم , بعد معلوم می شود که کجا هستیم. چشم ما آیا گریان است؟ شب هایمان به بیداری می گذرد؟ اهل معرفت هستیم؟ اهل قرآن هستیم؟ اهل انس با کتب اولیای خدا هستیم؟ اهل دعا و ادعیه ی شریف و دیگر مسائل هستیم ؟ «کل یعمل علی شاکله» کارهایی که استمرار دارد و حالات و احوالاتی که داریم شاکله ی ما هست ونشان دهنده ی حال سلوکی ماست. ______ @bookpiece