eitaa logo
⚘هیئت رهپویان وصال بهبهان⚘
28 دنبال‌کننده
41 عکس
2 ویدیو
1 فایل
آدرس ثابت برنامه های هیئت بهبهان. اسلام آبادسنگری. خیابان اول. حسینیه هیئت یا خانه یکی از محبین ارتباط با ادمین کانال @soroosh_vatanpoor آدرس کانال هیئت https://eitaa.com/rahpooyanvesal313 آدرس وبلاگ هیئت http://www-rahpouyan-vesal.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق را افسانه ڪردی یا حسیـن عَقــل را دیوانه ڪردی یا حسیـن در رهِ معبـودِ بی همتــای خویش همّـتی مـردانه ڪردی یا حسیـن تــا قیـــــامت در دل اهـــل ولا منزل و ڪاشانه ڪردی یا حسیـن
🌸🍃 ... گهـے رحـمان گهـےجـبّار میشـد گهـے غـفّار گهـے قـهّار میشـــد عـبایَش را ڪہ میپوشید ، خودش یڪ ڪـعبۂ سـیّار میشـد...💚
امام کاظم «اذا قام قائمنا قال: يا معشر الفرسان! سيروا في وسط الطريق يا معشر الرجالة سيروا علي جنبي الطريق». «هنگامي که قائم ما (عليه‌السلام) قيام کند به سواران دستور مي دهد که از وسط راه حرکت کنند و به پيادگان دستور مي دهد که از دو طرف خيابان‌ها بروند» اثبات الهداة/ ج3/ ص455 http://www-rahpouyan-vesal.blog.ir https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
استجابت دعای والدین دعا درخواستی خالصانه از حضرت پروردگار است که از عمق دل برمی آید و پس از پروازی شگفت، بر عرش الهی فرود می آید. با این حال همه دعاها به هدف اجابت نمی رسند و برخی از آنها بنابر مصالحی مستجاب نمی گردند و به جای آن در قیامت جایگزینی والاتر به صاحب دعا اهدا می گردید. اما بنابر فرمایش امیر مؤمنان علی علیه السلام قدرت برخی از دعاها آنچنان زیاد است که خود را به هدف استجابت نزدیک می کند و خواسته خود را از عرش الهی برداشت می نماید. حضرت امیر در این باره می فرماید: «أربَعةٌ لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ: الإمامُ العادلُ لرعیَّتِهِ و الوالدُ البارُّ لولدِهِ و الولدُ البارُّ لوالدِهِ و المظلومُ.»(الإرشاد، ج 1، ص 3ظ 4) «دعاى چهار گروه رد نمى شود: (اول) دعای پیشواى دادگر در حقّ ملّتش. (دوم) دعای پدر صالح در حقّ فرزندش. (سوم) دعای فرزند صالح در حقّ پدرش و (چهارم) دعای ستمدیده.» بنابراین پدر نیکوکاری که در حق فرزندش دعا می کند دعایش بُرد زیادی خواهد داشت. نمونه بارز این مسأله دعای حضرت ابراهیم علیه السلام است که پس از دریافت مقام رفیع امامت از خداوند خواست تا این مقام را به فرزندانش هم عطا کند. (سوره بقره، آیه 24) خداوند نیز به پاس زحمات فراوان این پیامبر والا مقام دعای پدرانه او را مستجاب کرد و گل سرسبد پیامبران را در نسل او قرار داد. آنچنان که پیامبر بزرگوارمان که درود خدا بر او و خاندانش باد چنین فرمود: «أَنَا دَعْوَةُ أَبِی إِبْرَاهِیمَ.»(من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 368) ؛ «من (استجابت) دعای پدرم ابراهیم هستم.» البته به نظر می رسد که مقصود امیر مؤمنان علی علیه السلام در روایت فوق تنها دعای پدر نیست و این مسأله شامل دعای مادر نیز می شود. چرا که اگر در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام چرخی بزنیم درخواهیم یافت که مهرورزی و نیکی به مادر نه تنها از محبت و احسان به پدر کمتر نیست بلکه ارزش و جایگاهش والاتر و تأثیرات و پیامدهایش افزونتر از آن است. امام سجاد علیه السلام می فرماید: مردى خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و به ایشان عرض كرد: «هیچ كار زشتى نیست كه نكرده باشم و هیچ گناهی نیست که مرتکب آن نشده باشم. آیا راه توبه و بازگشت برایم وجود دارد؟» پیامبر خدا در پاسخ به او فرمود: «فهَل مِن والِدَیكَ أحَدٌ حَیٌّ؟» ؛ «آیا از پدر و مادرت كسى زنده هست؟» او پاسخ داد: «آری، پدرم.» حضرت فرمود: برو و به او نیكى كن. امام سجاد علیه السلام در ادامه می فرماید: هنگامی که آن مرد رفت پیامبر خدا فرمود:  «لَو كانَت اُمُّهُ!» «کاش مادرش می‌بود.»(بحارالأنوار، ج 74، ص82) بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که نَفَس مادر و دعای خیر او نیز در عرش الهی چیزی از دعای پدر در حق فرزندانش کم ندارد و اگر بیش از آن نباشد حداقلّ همان گیرایی و کارایی را خواهد داشت. http://www-rahpouyan-vesal.blog.ir https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
🚩 *مراسم هفتگے هیأت رهپویان وصال*🚩 🕰 پنجشنبه ساعت ۲۲ 💠 به کلام: *حجت الاسلام دریــس* 📍بانواے گرم: *کربلایی مسلم بیگدلی* *برادر محمدرضا پرازده* *برادر حسـن داوری پور* *برادر فـریـد مـژدهــی* 💠 مکان: اسلام آباد سنگبرے، خیابان اول. کوچه نرگس۲. *«منزل آقاے زرع خیز»* __________________ 🔰 محفل هیأت رهپویان وصال 🔻https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
گر شما هم یک جوات هستید، اگر آخرین مطلبی را كه مطالعه كرده اید تصمیم كبری بوده است، اگر قدرت تحلیل شما در حد پت و مت است ،اگر فرق اگزستانیالیسم و هویج را نمی دانید، نگران نباشید بسته های آموزشی “روشنفكری در 5 دقیقه” به بازارآمد!   1. اولین اصل، یادگرفتن تعدادی لغت پرملاته! هرچی بیشتر بدونید بهتره اما اگر مغزتون زیاد كشش نداره همین چهارتا رو حفظ كنید: سیناپس ، پارادایم، نوستالژیك و دیالكتیك .معنی اش زیاد مهم نیست فقط كافیه هر چند جمله در میون مقداری از این كلمات- به میزان دلخواه- بكار ببرید البته موظب باشید  دز آن را زیاد بالا نبرید كه تابلو می شود!   2. ریش پرفسوری گرچه اپیدمی شده ولی هنوز هم جواب می ده! ریش پروفسوری می تونه یك كارگر افغانی رو به یك شهروند فرهیخته تبدیل كنه!   3. غر بزنید! غر زدن به وضع مملكت یكی از اركان مهم و شاید مهمترین ركن روشنفكری باشه. به هر چیزی كه فكرتون می رسه غر بزنید مهم نیست به چی فقط غر بزنید مثال:   · اگر بارون نمیاد از بارونهای لندن تعریف كنید و بر پدر مملكت بی آب و علفمون  لعنت بفرستید! · اگر بارون میاد از هوای صاف و آفتابی تگزاس تعریف كنید و بگید :” تف به این مملكت گل وشل”! · مدام از پیشرفت خارج تعریف كنید! طوری كه انگار 80 سال توی لس آنجلس زندگی كرده اید .مثلاً بگید اونجا نون بربری تو بسته بندی های استریل عرضه میشه!   4. كراوات خیلی مهمه حتی اگه می خواهید تا سبزی فروشی سركوچه بروید كراوات بزنید. برای اینكه در ذهنتان ملكه شود می توانید شبها با كراوات بخوابید!   5. اگر در مهمانی خواستید دستشویی بروید و آنجا دستشویی فرنگی نداشتند به شدت از صاحبخانه گلایه كنید و خودتان را ناراحت نشان دهید.       6. پیتزا دیگه دمده شده، سعی كنید اسم غذا هایی رو حفظ كنید كه بقیه حتی نمی تونند تلفظش كنند.   · مثال: فوندی بورگینیون، تاوزند آیلند و…البته اگر توی رستوران بودید قبل از به زبان آوردن این كلمات ابتدا دستتون رو داخل جیبتون كنید و یك چرخ بدهید اگر به چیزی برخورد نكرد احساس تشنگی كنید ویك لیوان آب سرد سفارش بدهید!   7. داشتن یك وبلاگ ضروریه . البته اگر هنوز فرق بین كیس و مانیتور رو نمی دونید بی خیال وبلاگ شوید. قالب وبلاگ باید حتماً سیاه باشه. سیاه نمادی است از خفقان ژرفنای درونی و فریادی از فراسوی فراخنای تاریكی های ظلمانی! اسم وبلاگ هم باید یكی از این ها باشد: فریاد بی صدا، اسیر حجم خلوت بی كسی، غریب غروب غربت غارغار! برای مطالب توش هم میتونید یك كتاب از احمد شاملو بگذارید بغل دستتون و هر هفته یه صفحه ازش رو تایپ كنید بریزید تو حلق وبلاگ!   8. از زمان قدیم خیلی تعریف كنید. مخصوصاً بگید اون موقع همه چیز خیلی ارزون بوده مثلاً تویوتا كمری 3 قرون بوده! البته سعی كنید به مغزتون یه مقدار بیشتر فشار بیاورید و مثال بهتری بزنید.   9. سعی كنید عینكی شوید. عینك سمبل مطالعه ی زیاده ! اگر حوصله مطالعه ندارید یك روش سریعتر هم وجود داره: 2 دقیقه به جوشكاری با دقت نگاه كنید!   10. اگر كاندیدای مورد نظر شما رای آورد، دمكراسی را مثل عقد دخترعمو پسرعمو عهدی آسمانی بدانید. اگر كاندیدای مورد نظر شما رای نیاورد بگویید: ملت شعورشون همینقدره! حقشونه بیسوادها!   11. ترانه های خارجی گوش بدهید. هرچی غیر مجاز تر باشه بهتره! اگر نانسی گوش میدید نشون میده كه تمام مراحل روشنفكری رو با موفقیت پشت سر گذاشته اید!   12. وقتی در مورد رئیس جمهور های خارجی صحبت می كنید بگویید: ” آقای بوش” یا ” پرزیدنت بوش”   13. یك سگ بخرید. اصولاً معاشرت با سگ جماعت تاثیر زیادی در ارتقای سطح روشنفكری داره!   14. اگر دختر هستید باید مانتوی شما تنگ باشد! تنگ تر از بقیه ! خیلی تنگ! اونقدر كه موقع غذا خوردن مجبور شوید دكمه های جلوی آن را به صورت موج مكزیكی به ترتیب باز و بسته كنید تا لقمه پایین برود!   15. و بالاخره مانیفست روشنفكری: كتاب های فروغ فرخزاد، صادق هدایت ، سروش و گوگوش كتب اربعه روشنفكران محسوب می شوند. حالا خیلی به آخری گیر ندید بیشتر با سی دی حال می كنه!
A.amouzgaran: 🚩 مراسم هفتگے هیأت رهپویان وصال🚩 🕰 پنجشنبه ساعت ۲۲ 💠 خطیب ارجمند: حجت الاسلام والمسلمین روحے پور 📍بانواے گرم: کربلایے مسلم بیگدلے برادر محمدرضا پرازده 💠 مکان: اسلام آباد سنگبرے، خیابان اول. کوچه نرگس۲. «منزل آقاے زرع خیز» __________________ 🔰 محفل هیأت رهپویان وصال 🔻https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
امام حسن عسگری «قد وضع بنو امية و بنو العباس سيوفهم لعلتين: احدهما انهم کانوا يعلمون ليس لهم في الخلافة حق، فيخافون من ادعائنا اياها و تستقر في مرکزها، و ثانيهما انهم قد وقفوا من الأخبار المتواترة علي ان زوال ملک الجبابرة و الظلمة علي يد القائم منا، و کانوا لا يشکون انهم من الجبارة و الظلمة، فسعوا في قتل اهل بيت رسول الله و ابادة نسله طمعا منهم في الوصول الي منع تولد القائم او قتله، فابي الله ان يکشف امره لواحد منهم الا ان يتم نوره، و لو کره المشرکون». «بني اميه و بني عباس به دو سبب شمشيرهاي خود را به جانب ما متوجه ساختند:يکي اينکه آن‌ها مي دانستند که در خلافت هيچ حقي ندارند، از اين رو مي ترسيدند که ما آن را ادعا کنيم و حق ما به ما برگردد و خلافت در مرکز خود استقرار پيدا کند. ديگر اينکه آن‌ها از روايات متواتر به دست آورده بودند که از بين رفتن سلطنت ستمگران و جنايتکاران به دست قائم ما (عليه‌السلام) خواهد بود، و ترديدي نداشتند که خودشان ستمگر هستند. از اين رهگذر تلاش وسيعي مي کردند که اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را از دم شمشير بگذرانند، و نسل آن حضرت را از روي زمين نابود سازند، به اين اميد که ديگر قائم (ارواحنا فداه) ديده به جهان نگشايد، يا به دست آن‌ها کشته شود. ولي خداوند اراده کرده بود که امر قائم (ارواحنا فداه) را به احدي آشکار نسازد، تا نور خود را به پايان برساند، اگرچه مشرکان نخواهد». اربعين خاتون آبادي/ ص52
امیر المومنین للقائم منا غيبة امدها طويل، کاني بالشيهة يجولون جولان النعم في غيبته، يطلبون المرعي فلا يجدونه، الا فمن ثبت منهم علي دينه، و لم يقس قلبه لطول غيبته امامه، فهو معي في درجتي يوم القيامة. براي قائم ما غيبتي است که مدت آن به درازا خواهد کشيد، شيعان را گويي با چشم خود مي بينم همانند گله ي بي‌صاحبي که در دشت و صحرا پراکنده شده، به دنبال چراگاه مي گردند، در غيبت او به جستجوي او مي پردازند، و نمي يابند. آگاه باشيد که هر کس بر آئين خود استوار بماند و در اثر طول غيبت دلش را قساوت نگيرد، روز قيامت در کنار من خواهد بود. کمال الدين/ ص303
امام جواد «امية بن علي قيسي مي گويد: به خدمت امام جواد عليه السلام عرض کردم: جانشين بعد از شما کيست؟ فرمود:«ابني علي، ابني علي، ثم اطرق مليا ثم رفع رأسه، ثم قال: انها ستکون حيرة».«پسرم علي، پسرم علي (امام هادي عليه السلام) سپس سر مبارکش را پايين انداخت و مدتي در انديشه فرو رفت. آنگاه سر مبارکش را بلند کرد و فرمود: آنگاه حيرت و سرگرداني خواهد بود».گفتم: هنگامي که حيرت و سرگرداني پيش آيد به کجا برويم؟! فرمود: جايي نيست، جايي نيست، جايي نيست. باز تکرار کردم: کجا برويم؟! فرمود: به سوي مدينه. گفتم: کدام مدينه؟ فرمود: همين مدينه مگر جز اين مدينه، مدينه ي ديگري نيز وجود دارد؟!». بحار الانوار/ ج51/ ص156 http://www-rahpouyan-vesal.blog.ir https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
‌ ‌ ‌ ‌ 🔹◎❁↷💎↶❁◎🔹 ◎ ‌‌ ‌ ‌ ❁ ••• ••• ""گناهـان هفتـہ"" ❖صداے انفجار آمد و سنگرش رفټ هوا. هرچہ صداش زدیم، جواب نداد. سرش شده بود پر از ترڪش. توۍ جیبش یڪ ڪاغذ بود ڪہ نوشته بود: «گناهان هفتہ: ☜شنبه: احساس غرور از گل زدن بہ طرف مقابل؛ ☜یڪ‌شنبه: زود تمام ڪردن نماز شب؛ ☜دوشنبه: فراموش ڪردن سجده‌ۍ شڪر یومیه؛ ☜سه‌شنبه: شب بدون وضو خوابیدن؛ ☜چهارشنبه: در جمع با صداي بلند خندیدن؛ ☜پنج‌شنبه: سلام ڪردن فرمانده زودتر از من؛ ☜جمعه: تمام ڪردن صلوات‌هاے مخصوص جمعه و رضايت دادن به هفتصدتا.» 🔶اسمش «حسینے» بود. تازه رفته بود دبیرستان. 📌(«آخرین امتحان»، ص74) •❈•❧🔸 •❈•❧🔸 •❈•❧🔸 🌟امام ڪاظم علیه السلام: هر ڪس در هر روز بہ محاسبه‌ۍ نفس نبپردازد [و از خود براي ڪارهایے ڪہ در آن روز ڪرده، حساب نڪشد]، تا اگر ڪار نیڪۍ ڪرده، بر آن بیفزاید، و اگر ڪار بدي ڪرده، بہ درگاه خدا استغفار و توبه ڪند، از ما [و اهل ولایت و پیرو ما] نیسټ. 📚 میزان‌الحكمه؛ ج1، ص106، ح396 🔹◎❁↷💎↶❁◎🔹 💮 ڪانال خامنه ای شهدا
❤️🍃 یه موتور گازی داشت 🏍 که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر ... که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️ رسید به چراغ قرمز .🚦 ترمز زد و ایستاد ‼️ یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣 الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️ نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳 اشهد ان لا اله الا الله ...👌 هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂 و متلک مینداخت😒 و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳 که این مجید چش شُدِه⁉️ قاطی کرده چرا⁉️ خلاصه چراغ سبز شد🍃 و ماشینا راه افتادن🚗🚙 و رفتن . آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀 و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏 پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖 و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒 من دیدم تو روز روشن ☀️ جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"👌 همین‼️✌️ 🎌برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین
📛زنده شدن مفسر بزرگ قرآن داخل قبر ✅ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند. صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد. جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند. سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند. پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود; پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيلهايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند. شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود. شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود. اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود. بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد. ناله اي كرد. دست راستش زيربدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد. نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد. با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد. كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد. بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود. آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟ چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد رضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد. از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشت. سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود; سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كردند. آنها با او نسبت فاميلي داشتند. دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد! چشمانش را باز كرد. چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت. نفس كشيدن برايش مشكل شده بود. هر بارهواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد; سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش رافرا مي گرفت. آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود. در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاد. از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيزانجام چنين كاري را از او خواستار شده بود. هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند; كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدارا در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد: خدايا اگر نجات پيدا كنم; تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت. مرا از اين تنگنانجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم. شيخ طبرسي در حال خفه شدن بود. پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود. ت كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ شد. بيلي در دست داشت. به سمت قبرشيخ طبرسي رفت. بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد. وقتي به سنگهاي لحد رسيد; يكي از آنها را برداشت. صورت شيخ طبرسي نمايان شد. نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت. صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي. ❌❌ادامه👇👇👇👇
♨️زنده شدن مفسر بزرگ قرآن داخل قبر آیامرا می‌شناسی شناسي؟ بله مي ... شناسم! شما شيخ ط...طبرسي هستيد. امروز تشييع جنازه تان بود. دلم مي خواست ... دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم! به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم. چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد. كفن دزد جوان سنگها را بيرون ريخت; پايين رفت و بدن كفن پوش شيخ طبرسي رابيرون آورد. در گوشه اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و آن را به كناري انداخت. مرا به خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. از اين كار هم دست بردار. كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد. شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت: آن را هم بردار. به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده اي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت. خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟ بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده ام در اين شهر مرگ و مير زياد است. اگر روزي مرده اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش راندزدم آن شب خوابم نمي برد. كفن ها را به بازار مشهد رضا مي برم و مي فروشم. از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد. آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد: از كدام طرف بروم؟ برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم. جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره هاي بيشمارآن دوخته بودوخدارا شکر میگفت. علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان را به اتمام رساندند. کانال بســـوے ظــــــــهور💫✨
روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند، تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند. پس از شور و مشورت با یکدیگر، به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان (تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند. گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند. ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد، به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت، از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی (نور الله قبره) می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند: چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!! آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند. آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند. زن مزبور، در حال رقص گه گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید: در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم……… به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود، آن جماعت به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم…..
پشتپرده مشکل آب خوزستان/ افشاگری علیه بیبیسی و آمدنیوز به گزارش کوگانامشکل آب خوزستان، این روزها به بحث داغ رسانه ها تبدیل شده و بسیاری از شبکه های ماهواره ای و سایت های اپوزیسیون تلاش می کنند از این آب گل آلود در راستای اهداف سیاسی خود ماهی بگیرند. شاید بتوان بی بی سی، آمدنیوز و برخی شبکه های وهابی را سردمدار این جریان دانست. اتهامات و اخبار دروغین این رسانه ها تا جایی پیش رفت که صدای اعتراض برخی دیگر از فعالان ضدانقلاب را نیز درآورد. از جمله "امید دانا" فعال رسانه ای سلطنت طلب که طی برنامه ای زنده در صفحات مجازی خود، دست به افشاگری علیه آنان زد. وی ضمن بیان اینکه، "مشکل کم آبی خوزستان از قدیم بوده است و حتی در زمان شاه هم این مشکل وجود داشت" تاکید می کند: در سال 85 سپاه پاسداران طرح آبرسانی غدیر را مطالعه کرد و در سال 87 کلنگ این طرح را زد و فاز نخست آن سال 92 بهره برداری شد. به گفته وی، قرار بر این بود که فاز بعدی بهمن 97 بهره برداری شود اما در این بین گروه های تجزیه طلبی مثل الاحوازیه با شایعه پراکنی مبنی بر که این آب به بصره می رود مردم را تحریک کردند تا قسمتی از لوله ها را تخریب کنند. این فعال اپوزیسیون تاکید کرده، دلیل شوری آب، برداشت های زیاد از کارون و بهمن شیر برای مزارع نیشکر و پرورش ماهی است و دلیل دیگر شور شدن آب، ترکاندن لوله ها توسط افراد تحریک شده بوده است. وی همچنین از تلاش طاقت فرسای نیروهای قرارگاه خاتم الانبیاء سخن گفته که هدف از آن به بهره برداری رساندن هرچه زودتر ترمیم لوله ها بوده است. امید دانا در ادامه از اقدام ناجوانمردانه رسانه های اپوزیسیون گلایه کرده و می گوید: شروع کننده شایعات درباره اینکه آب خوزستان به بصره و کویت می رود، شبکه های وهابی کلمه، بیان و امثال روح الله زم [مدیر آمدنیوز] که یک جاسوس است و حتی بخش هایی از بی بی سی بودند و همین ها مقدمه درگیری ها در خرمشهر شد. وی به اقدامات سپاه برای آبرسانی به مردم با تانکر و ... هم سخن گفته است. این فعال رسانه ای اپوزیسیون در پایان تاکید کرده که منشاء شایعات انتقال آب به بصره و کویت، قراردادی بوده که در دوران اصلاحات مطرح شده اما به انجام نرسیده است. https://eitaa.com/rahpooyanvesal313 http://www-rahpouyan-vesal.blog.ir
🍃آیت الله کوهستانی(ره) : من حرف های بیهوده را کمتر از غذای حرام نمی دانم . @Arefin
📌اگر به جای گفتن: دیوار دارد و موش گوش دارد، بگوییم: " در حال نوشتن هستند..." نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت ، "مراقبت " را در نظر دارد! قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم: بچه را ول کردی به امان خدا ! ماشین را ول کردی به امان خدا ! خانه را ول کردی به امان خدا! و اینطور شد که "امان خدا" شد: مظهر ! ای کاش میدانستیم امن ترین جای عالم، امان خداست...😔 ‌‌‌‌ 📢📢لطفا انتشار دهید کانال بســـوے ظــــــــهور💫✨
ایسنا: سلام بر کریمی که می‌گویند در طول زندگی خود سه بار تموم زندگی خود را انفاق کرده است.کریمی که به تمام فقرا کمک میکرد اما حالا چی؟اون اقای کریم که حرم نداره ضریح نداره سنگ قبر هم نداره چرا اینقدر اقامون رو غریب گذاشتیم؟گریه کنیم برای غربت و غریبی آقامون. ماایرانی‌ها هرچند سال یک بار برای امام حسین(ع)ضریح میسازیم و میبریم کربلا.اما کی بشه برای اقای کریم مون ضریح بسازیم حرم بسازیم تا از این غربت در بیایید. سلام برتنها آقایی که تو کوچه های بنی هاشم همراه مادرش غریب و تنها بود تو مدینه غریب بود تو خونش هم غریب بود.  در نیمه ماه رمضان سوم هجری، اولین فرزند علی (ع) و فاطمه‌(س) به دنیا آمد. پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا(ص) محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند. تا اینکه جبرئیل ،امین وحی، فرود آمد و گفت: خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید چون علی برای تو همانند هارون برای موسی است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون علیه السلام یعنی شبّر قرار ده! رسول خدا فرمود: زبان من عربی است و شبّر، عبری است. جبرئیل گفت: شبّر در زبان عرب به معنای« حسن» است و به این ترتیب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنیه‌ی آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترین القابش« سید ، سبط و تقی» است. چهره زیبا و خصائل اخلاقی او دقیقا مانند پدر بزرگ عزیزش رسول خدا ( ص) بود درهفتیمن روز تولدش پیامبر(ص) گوسفندی خرید و برای سلامتی فرزند عزیزش قربانی کرد, که بعد ها این عمل بنام عقیقه سنت شده. نام حسن واقعا برازنده ایشان بود . امام حسن(ع) در روزگاری سخت متولد شدند . تقریبا تمام جنگهای صدر اسلام در این هفت سال آغازین عمر شریف ایشان اتفاق افتاد . امام حسن(ع) از همان کودکی به یادگیری قرآن و سخنان حکیمانه و طریقه نبرد و وشجاعت و دینداری پرادختند ؛ آنهم در محضر عالیترین اسطوره های دین و انسانیت . هفت سال بعد از ولایت ایشان پیامبر ( ص) وفات یافت و مشکلات خلافت و خیانت عناصر منافق آغاز شد. بدون شک سخت ترین ایام عمر مبارک ایشان بین وفات حضرت رسول (ص) و شهادت مادرشان فاطمه زهرا( س) بوده است . آری امام حسن(ع) در کنار پدر تمام این روز گار پر ظلم را بعد از وفات پیامبر(ص) تحمل کرد. بعد از شهادت علی(ع) بالاخره مردم امام حسن(ع) را برای خلافت بر معاویه ترجیح دادند . امام که مردم منافق زمانه اش را خوب می شناخت ابتدا خلافت را قبول نمی‌کرد و بالاخره با اصرار مردم پذیرفت . البته مشروط به اینکه هر چه امام بگوید چه جنگ چه صلح همه بپذیرند. امام حسن(ع) در میان خودی ها حاضر در زمان خود نیز با زره بر تن به نماز می ایستاد. بالاخره امام بعد از گذراندن مراحل زیادی در جهت آگهی مردم و هفت ماه خلافت بر مردمی منافق و نادان و بی ایمان مجبور به پذیرش صلح شد و معاویه به حکومت رسید. شاگردان و یاران امام نام بیش از 30 نفر از شاگردان و یاران آن حضرت در تاریخ ثبت شده است. فرزندان امام کمترین عددی که درباره فرزندان حضرت نوشته‌اند 7 نفر و بیشترین عدد 23 نفر است. شیخ مفید ، فرزندان حضرت را 15 نفر می‌داند(هشت پسر و هفت دختر.) از دختران حضرت 4 نفر و از پسرانش نیز 4 نفر صاحب فرزند شده اند. البته دو تن از پسران، فرزند پسر نیاوردند و به همین جهت نسل تمامی سادات حسنی به آن دو پسر دیگر که فرزند پسر آورده اند یعنی (زید و حسن مثنّی) منتهی می‌گردد. در سلسله سادات حسنی، دانشمندان، سلاطین، محدّثان و انقلابیون متعددی وجود دارد. ذکر امام در قرآن ذکر امام حسن (ع)در قرآن : قرآن مجید مشتمل است بر یادکردی از شخصیت‌ها، از خوبان یا از بدان، لیکن این یادکرد گاهی همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسی و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصیف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علی(ع) نازل شده است.) درباره امام حسن(ع) نیز آیاتی به صورت توصیف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آیه تطهیر ، آیه ذوی القربی و آیه اولی الامر. از جمله رویدادهای مهم در زمان این امام بزرگوار: از دست دادن جدّش، پیامبر اسلام (ص)، در سال یازدهم هجری. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا (س)، در سال یازدهم هجری. آبرسانی به خلیفه سوم، عثمان بن عفّان (که در محاصره انقلابیون مسلمان قرار داشت). از دست دادن پدرش، حضرت علی (ع)، در 21 رمضان سال 40 هجری. بیعت مردم با امام حسن (ع) در مسجد کوفه، پس از شهادت امیرالمؤمنین، علی (ع). تصدیِ خلافت اسلامی، در 21 رمضان سال 40 هجری. خیانت برخی از فرماندهان سپاه امام حسن (ع) و پیوستن به سپاه معاویه. پذیرش صلح تحمیلی با معاویه و واگذاری خلافت اسلامی به وی در جمادی الاوّل (یا ربیع الأول) سال 41 هجری. تعهد معاویه بر مفاد صلحنامه امام حسن (ع) و نقض آن، پس از سیطره کامل بر شهرهای اسلامی. بازگشت امام حسن (ع) و خاندان امیرالمؤمنین(ع) از کوفه به مدینه مشرفه. دسیسه معاویه در بیع
ت گرفتن از مردم برای ولایت عهدیِ فرزندش، یزید و واهمه او از امام حسن (ع). ثواب عزاداری و گریه بر امام حسن(ع) رسول خدا(ص)سال‌ها پیش از شهادت امام حسن فرموده بود :«هر کس بر حسن گریه کند، چشمش روزی که دیده‌ها کور می شوند (روزقیامت)، کور نمی شود و هرکس در مصیبت او اندوهگین شود، روزی که همه دلها اندوهگین است، غم و اندوهی ندارد. زیارت حسن مایه‌ی استواری قدم‌ها در قیامت است.» شهادت امام تلاش موفق امام حسن برای به‌کرسی نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاویه طرح قتل حضرت را پیگیری نماید تا بتواند به خواسته دیرین خود یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، جامه‌ی عمل بپوشاند. به این ترتیب سمی مهلک تهیه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند.حضرت پس از مدتی درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجری به لقاء الله شتافت.برادرش امام حسین(ع)، جنازه‌ی او را پس از تغسیل و نماز برای دفن به سوی مسجد و روضه پیامبر برد ولی سرانجام بر اثر ممانعت بنی‌امیه در بقیع به خاک سپرد. چند حدیث گهربار از امام حسن مجتبی (ع): از حضرت امام حسن(ع)پرسیده شد که بردباری یعنی چه؟ فرمودند: بردباری عبارت از فرو بردن خشم و اختیار خودداشتن است. (تحف العقول، ص 227) چنان برای دنیایت تلاش کن که گویاهمیشه زنده ای، و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردامرگت فرا می رسد . دانشت را به مردم بیاموز، و خود نیزدانش دیگران را فراگیر . کسی که در دلش جز خوشنودی خداخطورنکند، چون دعاکن دمن ضامنم که دعایش مستجاب گردد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 118) کسی که عقل ندارد ادب ندارد، و کسی که همت ندارد جوانمردی ندارد و کسی که حیا ندارد دین ندارد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 115) ضمنا می توانید برای مطالعه بیشتر از زندگی امام حسن(ع) به کتابهای زیر مراجعه کنید: زندگانی حسن بن علی(ع), باقر شریف قریشی , زندگانی امام حسن مجتبی(ع), عماد زداه سخنان امام حسن مجتبی(ع), سید حسن شیرازی حقایق پنهان ( زندگی سیاسی امام حسن مجتبی« علیه السلام », جعفر سبحانی اولین گل زهرا ( س ) علی ثقفی, دکتر قائمی، بوستان شهادت , نشر شاهد , سخنان امام خیمنی ( ره )، ابواب معرفت از بیانات امام خمینی (ره)، نهج‌البلاغه،شناخت اسلام و دکتر بهشتی. منابع: تحف العقول چهل حدیث http://www-rahpouyan-vesal.blog.ir https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
📛📛نیمه های شب بود سکوت عجیبی حوزه علمیه را فرا گرفته بود تمام طلبه ها خواب بودند محمد باقر جوان در حجره خود مشغول مطالعه بود که ناگهان زیبا وارد اتاق شد و به سرعت در اتاق را بست،با انگشت به محمد باقر بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ چیزی نگوید.دختر پرسید:ببینم شام چی داری؟؟ جوان هاج واج مانده بودو تمام بدنش خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود،هرچه غذا داشت برای دختر آورد.دختر جوان که آن شهر بود قصد داشت شب را در اتاق طلبه بخوابد آن هم در اتاقی که فقط خودش بود و آن جوان،به هر شکلی بود دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و به اعتماد کرده بود اما صبح که از خواب بیدار شد آنچه که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود. مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست خواهد داد! شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند. از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد. 📢📢لطفا انتشار دهید کانال بســـوے ظــــــــهور💫✨
علیه السلام: هرگاه كسی به نمازمی ايستد، شيطان حسودانه به او می نگرد. زيرا كه می بيند رحمتِ خداوند او را فراگرفته است. بحارالانوار، ج۸۲ ص۲۰۷
•چادر بهانہ ایسٺ ڪہ دریایےٺ ڪنند😌☄ • معصوم باش تا پُرِ زیبایےٺ ڪنند😍🌸 •چادر بدونِ حُجب و حیا تڪہ پارچہ سٺ👌✨ •این سہ قرار هسٺ ڪہ زهرایےٺ ڪنند😇♥️
به ایرانی میگن لبنان داره مالت رو میخوره به لبنانی میگن ایران داره تو کشورت دخالت میکنه به عراقی میگن نفتت میره ایران به ایرانی میگن آبت میره عراق به افغانی میگن ایران حامی طالبانه به ایرانی میگن افغانی قاچاقچی تریاکه به سوری میگن ایرانی رافضی یه به ایرانی میگن بشار آدم کشِ جانیه +سیروس+