eitaa logo
⚘هیئت رهپویان وصال بهبهان⚘
28 دنبال‌کننده
41 عکس
2 ویدیو
1 فایل
آدرس ثابت برنامه های هیئت بهبهان. اسلام آبادسنگری. خیابان اول. حسینیه هیئت یا خانه یکی از محبین ارتباط با ادمین کانال @soroosh_vatanpoor آدرس کانال هیئت https://eitaa.com/rahpooyanvesal313 آدرس وبلاگ هیئت http://www-rahpouyan-vesal.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
 از نامه هاى امام(علیه السلام) است که براى اهل کوفه به هنگام حرکت از مدینه به سوى بصره نگاشته(۱) شرح و تفسیر حقیقت ماجراى قتل عثمان امام(علیه السلام) در آغاز این نامه مطابق آنچه معمول آن زمان بوده نویسنده نامه و مخاطبان آن را معرفى مى کند و مى فرماید: «این نامه اى است که از بنده خدا على امیر  مؤمنان به سوى اهل کوفه، گروه یاران شرافتمند و بلندپایگان عرب نگاشته شده است»; (مِنْ عَبْدِاللهِ عَلِیّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَى أَهْلِ الْکُوفَةِ، جَبْهَةِ(۲) الاَْنْصَارِ وَسَنَامِ الْعَرَبِ). روشن است که مراد از انصار در اینجا، انصار پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در مدینه که معمولا در مقابل مهاجران قرار داده مى شوند نیست، چون در کوفه جبهه انصارى نبود; بلکه انصار در اینجا به معناى یاران امام(علیه السلام) است و تعبیر به «جَبهه» اشاره به شرافتمندى آنهاست، زیرا پیشانى از شریف ترین اعضاى انسان است. «سنام» گرچه در اصل به معناى کوهان شتر است، ولى سپس بر چیز برجسته و هر شخص بلندپایه اطلاق شده است. آن گاه امام(علیه السلام) چنین مى فرماید: «اما بعد (پس از حمد و ثناى الهى) من از جریان کار «عثمان» شما را آگاه مى سازم، آن چنان که شنیدن آن همچون دیدنش باشد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِیَانِهِ). چرا امام(علیه السلام) در این نامه قبل از هر چیز به سراغ ریشه هاى حادثه قتل عثمان مى رود؟ براى اینکه این نامه در آستانه جنگ جمل براى مردم کوفه نوشته شد و مى دانیم بهانه شورشیان جمل (طلحه، زبیر، عایشه و پیروانشان) مسأله خون خواهى عثمان بود و هرگاه امام(علیه السلام) این مسأله را کاملاً روشن مى ساخت، مردم کوفه با درایت بیشترى به امام(علیه السلام) مى پیوستند. سپس افزود: «مردم بر او عیبها گرفتند و طعنه زدند»; (إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَیْهِ). تقریباً همه مورخان اسلام و عموم محققان نوشته اند که ایراد مردم بر عثمان عمدتا دو چیز بود: تقسیم ناعادلانه بیت المال و بخشش بى حساب به اطرافیان و خویشاوندان خود و دیگرى سپردن پستهاى کلیدى حکومت اسلامى به افراد ناصالح از میان خویشاوندان و پیروانش. آن گاه امام(علیه السلام) مى فرماید: «من در این میان یکى از مهاجران بودم که براى جلب رضایت عثمان (از طریق رضایت مردم و تغییر روشهاى نادرستش) نهایت کوشش را به خرج دادم و کمتر او را سرزنش کردم (مبادا مردم تحریک به قتل او شوند) ولى طلحه و زبیر (خشونت در برابر او را به آخرین حد رساندند به گونه اى که) آسانترین فشارى که بر او وارد مى کردند مانند تند راندن شتر بود و نرم ترین حُدى ها، سخت ترین آن بود (آوازى که شتر را به شتاب وا مى دارد و خسته مى کند) و از سوى عایشه نیز خشمى ناگهانى بود (که مردم را سخت بر ضد عثمان شوراند) و به دنبال آن گروهى به تنگ آمدند و بر ضدّ او شوریدند و او را کشتند»; (فَکُنْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُهَاجِرِینَ أُکْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ(۳)، وَأُقِلُّ عِتَابَهُ، وَکَانَ طَلْحَةُ وَالزُّبَیْرُ أَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِیفُ(۴)، وَأَرْفَقُ حِدَائِهِمَا(۵) الْعَنِیفُ(۶). وَکَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ(۷) غَضَب، فَأُتِیحَ(۸) لَهُ قَوْمٌ فَقَتَلُوهُ). این احتمال نیز در تفسیر «أُکثر اسْتِعْتابَه» داده شده که من از عثمان پیوسته مى خواستم که رضایت مردم را جلب کند.(۹) آن گاه مى فرماید: «مردم بدون اکراه و اجبار بلکه با رغبت و اختیار با من بیعت نمودند»; (وَبَایَعَنِی النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَکْرَهِینَ وَلاَ مُجْبَرِینَ، بَلْ طَائِعِینَ مُخَیَّرِینَ). در واقع امام(علیه السلام) در این بیان کوتاه و پر معنا به سه نکته اشاره مى فرماید تا مردم بتوانند به خوبى درباره شورشیان جمل قضاوت کنند: ۱. او از مدافعان عثمان بود و مى خواست او را به راه راست بر گرداند و آتش فتنه را خاموش کند. ۲. طلحه و زبیر از عاملان اصلى فتنه بودند. گرچه شورش جنبه عمومى و مردمى داشت، ولى آنان نیز بر این آتش مى دمیدند و بر آن هیزم مى ریختند و همچنین عایشه نیز با جمله کوتاهى که در مسجد پیغمبر در حضور مهاجران و انصار به عثمان گفت، در حالى که کفش و پیراهن پیغمبر را در دست گرفته بود، صدا زد: اى عثمان هنوز کفش و پیراهن پیغمبر کهنه نشده که تو دین و سنّتش را دگرگون ساختى. ۳. بیعتى که با من شد (بر خلاف بیعت با خلیفه اوّل، دوم و سوم) بیعتى عام و همگانى بود و هیچ کس با فشار و اکراه با من بیعت نکرد. به این ترتیب امام(علیه السلام) حقیقت را روشن ساخت تا مردم بدانند او بر حق و شورشیان جمل بر باطل اند. https://eitaa.com/rahpooyanvesal313 کانال هیئت👆
حضرت فاطمه زهرا «يا فاطمه والذي بعثني بالحق، ان منهما مهدي هذه الأمة، اذا صارت الدنيا هرجا و مرجا و تظاهرت الفتن و تقطعت السبل و اغار بعضهم علي بعض، فلا کبير يرحم صغيرا و لا صغير يوقر کبيرا فيبعث الله عزوجل عند ذلک من يفتح حصون الضلالة: و قلوبا غلفا يقوم بالدين في آخر الزمان کما قمت به في اول الزمان و يملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا». حضرت زهرا مي فرمايند پدرم به من فرمودند: «اي فاطمه! سوگند به خداوندي که مرا به حق برانگيخت، مهدي اين امت از اين دو (حسن و حسين) مي باشد [مادر امام باقر فرزند امام حسن و پدر ايشان فرزند امام حسين هستند]. چون دنيا پر از هرج و مرج شد، فتنه ها همه جا را گرفت، راه‌ها نا امن شد، گروهي بر گروهي شبيخون زدند، بزرگان بر زيردستان ترحم نکردند، کوچک‌ها احترام بزرگان را رعايت نکردند، خداوند در چنين زمان کسي را مي فرستد که قلعه هاي ضلالت را فتح مي کند و دل‌هاي بسته را مي گشايد و دين را در آخر الزمان به پا مي دارد، چنانکه من در اول زمان به پا داشتم. زمين را پر از عدل و داد کند، چنانکه پر از ستم شده باشد». ذخائر العقبي/ ص136 و اربعين ابونعيم/ حديث5 https://eitaa.com/rahpooyanvesal313 کانال هیئت 👆
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 🌹 🌿 ⛔️ متن شایعه ⛔️ 🔴 14نوع خوردنی حلال که روزه را باطل نمی کند ؛ 1- بیت المال 2- دارایی بانکها 3- مال مردم 4- مال من 5- مال شما 6- مال صغیر 7- مال فقیر 8- مال یتیم 9- سه هزار میلیارد 10- بیست و پنج هزار میلیارد 11- شصت هزار میلیارد 12- صد هزار میلیارد 13- چهار پنج نفتکش پر از سوخت 14- دکل حفاری نفت 🔴 لازم به ذکر است خوردن آب و نان و حتی کشیدن یک نخ سیگار موجب ابطال روزه گردیده و پیگرد شدید قانونی را بدنبال دارد.. چون ماه رمضان نزدیکه محض اطلاع دوستان عرض کردم.مبادا روزه شان باطل شود... ✅✅ : 1⃣ باز هم شبهه ای با مضمون تکراری!😏 همه مواردی که در شبهه نام برده شده، جزء " ها" و از مصادیق « حق الناس » است که را نه، اما را مخدوش می کنند! نویسنده چنان سخن گفته، که گویی در اسلام اینها است،😳😕 حال آنکه سخت ترین مجازاتها برای همین گناهان درنظر گرفته شده است. در دین اسلام حق از جهتی شاید از حق نیز مهمتر لحاظ شود. حق الناس چنان سنگین است که کسی که روزه نگرفته، شاید با توبه و اصلاح، بخشیده شود ولی کسی که یک حق الناس به گردنش باشد، حتی اگر شهید باشد، بخشیده نخواهد شد.👌 http://yon.ir/TL0A 2⃣اما جدا کردن و سوا کردن احکام، خود بزرگترین مغالطه و منکر است. اینکه کسی بگوید نماز و روزه نه، ❌اما صدقه آری،❎ این پاره کردن احکام و دین است. بهتر است اینگونه بگوییم: 👈دین، همه دین است نه بخشی از آن. 👉 ✔️همان اسلام، که روزه را واجب کرده، رباخواری را هم حرام کرده! پس هم روزه میگیرم هم مال حرام نمیخورم!😊 ✔️همان اسلام که نماز واجب کرده، صدقه و زکات به نیازمندان را هم واجب کرده. پس هم نماز میخوانم، هم زکات میدهم!😊 ✔️روزه قرار داده، تا درد گرسنگی را همه بفهمند و زکات و انفاق قرار داده، تا کسی گرسنه نباشد و ربا را حرام کرده تا ثروت در دست عده خاصی نچرخد. 🔄 ✔️زنا و دزدی و حق خوری 💰را ممنوع کرده تا خانواده و اجتماع سالم و پاکیزه باشد. و بزرگترین خوشی ها و کسب های حلال را هم برای مسلمانان مقرر کرده تا دست به گناه نیالایند و وجود پاکشان را آلوده نکنند.🍃 ⚠️ اسلام، همه اسلام است. نه بخشی از آن. آن را پاره پاره نکنیم.✂️ ⚠️ نمیتوان به بهانه انجام یکی، دیگری را تعطیل کرد. این صفت است که بنا به خود، دستورات خدا را گزینش میکند.✂️ نه صفت موحدان. مسلمان قرآنی باشیم، نه مسلمان هوا و هوس خودمون.. https://eitaa.com/rahpooyanvesal313 کانال هیئت👆
❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ ❣﷽❣ 18 عشق بازی با خدا؟!!! استاد پناهیان: نماز ذلیل شدن انسان دم خانه ی خداوند متعال هست. نماز عشق بازی با خدا نیست! "زوده برای ما عزیزدلم." ⭕❗✴ اونوقت من میترسم یه زمانی عشق بازی نکنی با خدا و حال نداشته باشی، به نماز بی احترامی کنی. 👇👇👇 "نماز ادبش مهمه‘’ من از شما میپرسم: شما نماز رو اگر بخواید غلط بخونید باطل میشه یا اشک نریزید باطل میشه؟! خب معلومه. اگه نماز رو غلط بخونید باطل میشه. "پس غلط نخوندن نماز اصل نمازه " 👆💠👆✅ خدا میخواد چیکار کنه با ما سر نماز؟! بگو خدایا ببین چطوری وایسادم جلوت! خوشت اومد؟...... ☺ طرف گفت چطوری از نماز لذت ببرم!؟ ❗🚩❓ گفتم بنا نیست تو از نماز لذت ببری. بناست تو خوب نماز بخونی و خدا از نماز تو خوشش بیاد . بعد که خوشش اومد ممکنه ان شاءالله باهات رفیق بشه و بغلت بگیره و بعد کم کم همه چی درست بشه... 💠💠💟💠✅ بعضیا هم هنوز هیچی نشده میخوان با امام حسین ع عشق بازی کنن. تا جایی که هر گناهی دلشون بخواد انجام میدن بعدش میگن خود امام حسین مارو میبره بهشت! راه رو اشتباهی رفتی عزیزم😘 درسته که خدا میبخشه اما بخشیدن "مربوط به خداست" و "اما ما باید وظیفه ی خودمون رو انجام بدیم" لطفا هنوز هیچی نشده با خدا عشق بازی نکن باعث میشه نتونی بخوبی دینداری کنی! و حتی باعث بی دینی شما در آینده میشه... 💠💠🔹♦🔸 "نماز رو مودبانه و با خوف از خداوند متعال بخون" ... 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌹🍃 ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ✨ ✨🍃🌺 ✨⭐️🍂 ❣️✨✨✨✨ https://eitaa.com/rahpooyanvesal313 کانال هیئت👆
پیشنهاد مطالعه👇
ن دو مطلب اقرار می‌کنی و از کدام یک از آن‌ها پوزش می‌طلبی؟ آیا نه چنین است که اگر می‌دانستم اینان توطئه و اجتماع کرده‌اند، به تعداد آن‌ها از بین بنی‌هاشم به همراه خویش می‌آوردم. گرچه تنها بودن من و اجتماع آن‌ها، برای من ترس‌آور است، ولی در عین حال خداوند عزّ و جلّ، هم امروز و هم بعد از امروز سرپرست و یاور من است. اکنون ایشان سخن بگویند می‌شنوم، هیچ قدرتی والاتر از قدرت خداوند بزرگ و بلندمرتبه نیست. شروع مناظره با سخنان فرزند عثمان‌بن عفان عمرو‌بن عثمان‌بن عفان به سخن درآمد و گفت: من هرگز چنین روزی را نمی‌دیدم که بعد از قتل عثمان‌بن عفان که خلیفه بود، احدی از فرزندان عبد‌المطلب در روی زمین باقی باشند، در حالی که عثمان فرزند خواهر آنان بود و جایگاه با فضیلتی در اسلام و مقام و منزلت مخصوصی نزد پیغمبر خدا داشت. چه بد کردند که کرامت خدا را مراعات ننموده و خون وی را از سر سرکشی و فتنه و حسودی ریختند، آن‌ها طالب چیزی بودند که شایستگی آن را نداشتند، با آن همه سوابق و منزلتی که عثمان نزد خدا و رسولش و اسلام داشت! وای! این چه ذلتی است که حسن و دیگر فرزندان عبد‌المطلب که قاتلان عثمان هستند بر روی زمین راه بروند و عثمان در خون خویش غلطان باشد! علاوه بر اینکه خون نوزده نفر از بنی‌امیه که در جنگ بدر کشته شدند بر گردن شماست. سخنان عمرو عاص پس از عمرو‌بن عثمان، عمرو‌بن عاص به سخن درآمد و پس از اینکه حمد و ثنای خدا را به جا آورد، گفت: آری، ای پسر ابوتراب! ما به دنبال تو فرستادیم تا از تو اقرار بگیریم که پدرت، ابوبکر صدیق را مسموم کرد و در قتل عمر فاروق دست داشت و عثمان ذو‌النورین را مظلومانه کشت، پدرت ادعای چیزی را کرد که حق وی نبود و سزای آن را دید. آنگاه فتنه کشته شدن عثمان را شرح داد و او را ملامت نمود و سپس گفت: ای فرزندان عبد‌المطلب! خدا مقام حکومت در این سرزمین را به شما نخواهد داد تا در آن اعمالی را انجام دهید که برای شما حلال نیست. ای حسن! تو به گمان خود خویش را امیر‌المؤمنین می‌دانی، در حالی که تو چنین عقل و درایتی نداری. چطور خود را امیر‌المؤمنین می‌نامی در حالی که این مقام از تو سلب شده و تو نادان قریش قلمداد شدی؟ این سرنوشت شما به‌خاطر کارهای بدی است که پدرت انجام داد. ما تو را بدین خاطر خواستیم که به تو و پدرت ناسزا بگوییم، تو این قدرت را نداری که ما را عتاب کرده و درباره این موضوع تکذیب نمایی، اگر می‌پنداری که ما به تو دروغ گفته و در مورد تو سخن باطل می‌گوییم و ادعایی به‌خلاف حق داریم سخن بگو، و الا بدان که تو و پدرت بدترین خلق خدایید. اما پدرت، که خدا ما را از کشتن او بی‌نیاز کرد و خود خدا او را کشت. اما تو فعلاً در دست ما اسیری و ما مختاریم هر تصمیمی که بخواهیم در مورد تو بگیریم، به خدا قسم اگر ما تو را به قتل برسانیم، نه نزد خدا گناهکار هستیم و نه نزد مردم عیبی به شمار می‌رود. سخنان عتبة‌بن ابوسفیان سپس عتبة‌بن ابوسفیان شروع به سخن نمود، اولین کلامی که گفت این بود: ای حسن! پدر تو بدترین قریش برای قریش بود. پدرت بیش از هر کس با قریش قطع ارتباط کرد و بیش از هر کس خون آنان را ریخت. تو نیز از قاتلین عثمان هستی، حق این است که تو را به جرم قتل عثمان بکشیم، بر اساس قرآن قصاص تو لازم است، ما تو را به خاطر قتل عثمان خواهیم کشت. پدر تو را خدا کشت و ما را از کشتن او بی‌نیاز کرد. تو امید مقام خلافت را داری، در حالی که شایستگی آن را نداشته، لایق تدبیر امور خلافت نیستی و در مقابل دیگران برتری نداری. سخنان ولید‌بن عقبة پس از عتبه، ولید بن عقبة بن ابی معیط نظیر یاران خود سخنرانی کرد و گفت: ای بنی‌هاشم! شما اولین کسانی بودید که از عثمان عیب‌جویی نمودید و مردم را علیه وی جمع کردید، تا اینکه وی را به خاطر حرصی که به سلطنت داشتید کشتید و با او قطع ارتباط نمودید. امت را به خاطر حرصی که برای رسیدن به مقام سلطنت داشتید و محبت و علاقه‌ای که به دنیای پست و بی‌ارزش داشتید، دچار هلاکت کرده و خون آن‌ها را ریختید. .... سخنان مغیرة‌بن شعبه سپس مغیرة بن شعبه شروع به سخن نمود، سخنان او به طور کلی ناسزا گفتن به حضرت علی علیه السّلام بود. بعد گفت: ای حسن! عثمان مظلومانه کشته شد. پدرت علی برای آن که خود را از قتل عثمان تبرئه کند و پوزش بخواهد، عذری ندارد. بلکه ما گمان می‌کنیم، پدرت که قاتلان عثمان را با خود همراه کرده و آنان را جای می‌داد و از ایشان دفاع می‌کرد، به قتل عثمان راضی بود. پدرت دارای شمشیر و زبانی دراز بود، شخص زنده را می‌کشت و از اموات عیب‌جویی می‌کرد. بنی‌امیه برای بنی‌هاشم بهتر بودند از بنی‌هاشم برای بنی‌امیه. ای حسن! معاویه برای تو، بهتر است از تو برای معاویه. پدرت در زمان حیات پیامبر خدا با آن حضرت دشمنی می‌کرد، قبل از فوت پیامبر خدا، پدرت مردم را علیه آن حضرت تحریک می‌نمود و تصمیم گرفت که پیامبر را بکشد، و رسول خدا هم از این
متن مناظره افشاگرانه و کوبنده امام حسن(ع) با معاویه و یارانش را در ذیل می‌خوانید: عمرو بن عاص به معاویه گفت: چرا به دنبال حسن بن علی نمی‌فرستی تا او را بیاورند، زیرا او روش پدر خویش را زنده کرده و گروهی را به دنبال خود به راه انداخته است. اگر دستوری دهد اطاعت می‌شود و اگر سخنی بگوید مورد تأیید قرار می‌گیرد، این دو موضوع مقام حسن را بسیار بالا می‌برد. ای کاش به سراغ وی می‌فرستادی تا مقام او و پدرش را پایین بیاوریم، به وی و پدرش ناسزا بگوییم و قدر و قابلیت او و پدرش را کاهش دهیم، ما به همین قصد این جا نشسته‌ایم تا این موضوع را تأیید کنی. معاویه در جواب آنان گفت: من از این می‌ترسم که او قلاده‌های عیب و عاری را بر گردن شما بیندازد که تا زمانی که شما را داخل قبر کنند همچنان دامنگیر شما باشد. به گزارش خبرگزاری تسنیم مرحوم طبرسی در کتاب ارزشمند حدیثی خود، احتجاج، به نقل مناظره‌ای پرداخته است که بین امام حسن علیه السلام و معاویه و چند تن از خواص یارانش رخ داد. این مناظره به درخواست و توطئه معاویه و به‌منظور تحقیر و منکوب کردن امام حسن علیه السلام صورت گرفت، اما نتیجه آن چیزی جز رسوایی معاویه و اطرافیانش نبود. متن روایت کتاب احتجاج چنین است: «از شعبی و ابو مخنف و یزید‌بن ابی حبیب روایت شده است که گفتند: در اسلام روزی نبود که در آن محفلی برقرار و گروهی در آن جمع شوند و در مشاجره و فریاد و مبالغه سخت‌تر از آن روزی باشد که معاویة‌بن ابو سفیان، عمرو‌بن عثمان‌بن عفان، عمرو‌بن عاص، عتبة‌بن ابوسفیان، ولید‌بن عتبة‌بن ابی معیط و مغیرة‌بن شعبه در آن جمع شده و بر سر یک موضوع توطئه چیدند. عمرو بن عاص به معاویه گفت: چرا به دنبال حسن‌بن علی نمی‌فرستی تا او را بیاورند، زیرا او روش پدر خویش را زنده کرده و گروهی را به‌دنبال خود به راه انداخته است. اگر دستوری دهد اطاعت می‌شود و اگر سخنی بگوید مورد تأیید قرار می‌گیرد، این دو موضوع مقام حسن را بسیار بالا می‌برد. ای کاش به سراغ وی می‌فرستادی تا مقام او و پدرش را پایین بیاوریم، به وی و پدرش ناسزا بگوییم و قدر و قابلیت او و پدرش را کاهش دهیم، ما به همین قصد این جا نشسته‌ایم تا این موضوع را تأیید کنی. معاویه در جواب آنان گفت: من از این می‌ترسم که او قلاده‌های عیب و عاری را بر گردن شما بیندازد که تا زمانی که شما را داخل قبر کنند همچنان دامنگیر شما باشد. به خدا قسم من هیچ وقت حسن را ندیده‌ام مگر اینکه از وی کراهت داشته و از عتاب او حساب می‌برده‌ام، اگر من به دنبال وی بفرستم، بین او و شما به انصاف رفتار می‌کنم. عمرو‌بن عاص گفت: آیا می‌ترسی که ادعای باطل او بر حق ما و مرض او بر صحت ما برتری یابد؟ گفت: نه. عمرو‌بن عاص گفت: پس به دنبال وی بفرست. عتبه گفت: من با این نظر موافق نیستم، به خدا قسم شما نمی‌توانید با قدرتی بیشتر و بزرگ‌تر از آنچه در نفس خود می‌بینید با وی ملاقات و مجادله کنید، ولی او با بزرگ‌ترین قدرتی که در خود می‌بیند با شما خصومت خواهد کرد، زیرا او از اهل بیتی است که مرد مبارزه و جدال هستند. هنگامی که به‌دنبال امام حسن علیه السّلام فرستادند و فرستاده ایشان به امام حسن گفت: معاویه تو را می‌خواهد. فرمود: چه افرادی نزد معاویه هستند؟ گفت: فلان و فلان و نام آنان را یکی یکی گفت. امام حسن علیه السّلام فرمود: آنان چه منظوری دارند؟ خدا کند سقف بر سر ایشان خراب شود و عذاب از جایی که انتظار آن را ندارند به سراغ آن‌ها بیاید! آنگاه پس از اینکه به کنیز خود فرمود: لباس‌های مرا بیاور گفت: «اللهمانی أدرأ بک فی نحورهم، و أعوذ بک من شرورهم، و أستعین بک علیهم، فاکفنیهم بما شئت و أنی شئت من حولک و قوتک یا أرحم الراحمین.» {خدایا من با توکل به تو شر آن‌ها را از خود دور می‌کنم و از شر آن‌ها به تو پناه می‌برم و در برابر آن‌ها از تو یاری می‌جویم، پس با هرچه و هر کجا که می‌خواهی، با قدرت و قوت خودت آن‌ها را نابود کن. ای مهربان‌ترین مهربانان.} سپس به فرستاده معاویه فرمود: این کلمات فرج است که من خواندم. هنگامی که امام حسن علیه السّلام نزد معاویه آمد، معاویه به وی خوش آمد و تحیت گفت و با آن حضرت مصافحه نمود. امام حسن علیه السّلام به معاویه فرمود: این تحیتی که به من گفتی، دلیل بر سلامتی و این مصافحه‌ای که کردی نشانه امنیت خواهد بود؟ معاویه گفت: آری، این گروه سخن مرا نشنیدند و به دنبال تو فرستاده‌اند تا از تو اقرار بگیرند که عثمان مظلومانه کشته شد و پدر تو او را کشت، اکنون سخن ایشان را گوش بده و آنان را مجاب کن، بدون اینکه جایگاه من مانع از پاسخ دادن تو شود. امام حسن علیه السّلام فرمود: سبحان اللّه! خانه خانه تو است. در این خانه باید اجازه از طرف تو باشد. به خدا قسم اگر من ایشان را در مورد مطلبی که در نظر دارند مجاب کنم، از ناسزا گفتن تو خجالت می‌کشم، و اگر آنان بر تو غالب شوند من از ضعف تو خجل می‌شوم. تو به کدام یک از ای
شمن خدا و رسولش بودی. آیا مردی که خالصانه دوستدار خدا و رسول اوست، با مردی که دشمن خدا و رسولش است یکسانند!؟ به خدا قسم که قلب تو هنوز اسلام نیاورده است، ولی زبان تو ترسان است، زبان تو سخنی می‌گوید که در قلبت نیست. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید هنگامی که پیغمبر خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ برای جنگ تبوک می‌رفت، علی ـ علیه السّلام ـ را در مدینه جانشین خویش قرار داد، بدون اینکه غضب و کراهتی داشته باشد. آنگاه منافقین علی را برای این موضوع سرزنش نمودند و او به رسول خدا گفت: مرا در مدینه مگذار، زیرا من در هیچ جنگی تو را تنها نگذاشته ام. پیامبر خدا فرمود: تو وصی و خلیفه من در میان اهل بیتم هستی همان طور که هارون برای موسی بود، سپس پیامبر خدا دست علی را گرفت و فرمود: ای مردم! هر کس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته و هر کس علی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است، هر کس که مرا اطاعت کند خدا را اطاعت نموده و هر کس علی را اطاعت کند مرا اطاعت کرده است، هر کس که به من محبت ورزد، به خدا محبت ورزیده و هر کس به علی محبت بورزد به من محبت ورزیده است. امام حسن علیه السلام سپس فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید که پیامبر خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ در حجّة الوداع فرمود: ای مردم! من قرآن را در میان شما نهادم تا پس از آن هرگز گمراه نشوید، پس حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بدانید، به حکم آن عمل کنید، به آیات متشابه آن ایمان داشته باشید و بگویید به قرآنی که خدا بر ما نازل کرده ایمان داریم. نسبت به اهل بیت و عترت من محبت داشته باشید! دوست بدارید کسی را که ایشان را دوست داشته باشد و آنان را در مقابل دشمنانشان یاری کنید. این قرآن و عترت من همیشه در میان شما هستند تا روز قیامت نزد حوض کوثر بر من وارد شوند. آنگاه در حالی که بالای منبر بود، علی‌بن ابی طالب را خواست و دست آن حضرت را گرفت و فرمود: بار خدایا! دوست بدار کسی را که علی را دوست دارد و دشمن بدار شخصی را که علی را دشمن بدارد. پروردگارا! هر کس که با علی دشمنی کند نه در زمین جایگاهی برایش قرار ده و نه در آسمان جایی برای بالا رفتن به وی عطا کن و او را در پایین‌ترین طبقات جهنم قرار بده. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید که پیامبر خدا به علی ـ علیه السلام ـ می‌فرمود: تو در روز قیامت نا اهل‌ها را از نزد حوض من دور می‌کنی همان‌طور که یکی از شما شتر غریب را از میان شتران خود دور می‌کند. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید علی در آن بیماری که پیامبر خدا در اثر آن از دنیا رحلت کرد، نزد پیامبر رفت و رسول خدا گریست، علی به پیامبر گفت: برای چه گریه می‌کنی ای رسول خدا! فرمود: برای این گریه می‌کنم که می‌دانم بغض و کینه‌هایی از تو در دل امت من است که آن را آشکار نمی‌کنند تا آن هنگام که من از نزد تو بروم. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید هنگامی که اجل رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ فرا رسید و اهل بیت آن بزرگوار جمع شدند، فرمود: پروردگارا! اینان اهل بیت و عترت من هستند. بار خدایا! دوست بدار هر کسی که ایشان را دوست دارد و آنان را در برابر دشمنانشان یاری کن. آنگاه فرمود: مَثل اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است، کسی که داخل آن شود نجات پیدا می‌کند و کسی که از آن عقب بماند غرق خواهد شد. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید اصحاب پیامبر خدا در زمان حیات آن حضرت بر علی سلام و تبریک ولایت گفتند. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید علی‌بن ابی‌طالب در میان اصحاب رسول خدا اولین کسی بود که کلیه خواستنی‌ها را بر خود حرام کرد، بعد از آن خداوند عزّ و جلّ این آیه را نازل کرد: «یا أیها الّذین آمنوا لا تحرّموا طیّبات ما أحلّ الله لکم و لا تعتدوا إنّ الله لا یحبّ المعتدین. و کلوا مما رزقکم الله حلالا طیّبا واتّقوا الله الّذی أنتم به مؤمنون» (مائده/ 87، 88) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چیزهای پاکیزه‌ای را که خدا برای [استفاده] شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حدّ مگذرید، که خدا از حدّ گذرندگان را دوست نمی‌دارد. و از آنچه خداوند روزی شما گردانیده، حلال و پاکیزه را بخورید، و از آن خدایی که به او ایمان دارید بپرهیزید». علی ـ علیه السّلام ـ دارای علم منایا، علم قضاوت، علم تشخیص حق از باطل، علم ثابت و علم نزول قرآن بود. علی در میان گروهی بود که ده نفر بودند و خدا به آن‌ها خبر داده بود که به خدا ایمان آورده‌اند. ولی شما در میان گروهی با عده کمی بودید که با زبان رسول خدا لعنت شدند. من برای شما و بر علیه شما شهادت می‌دهم که خدا تمامی شما را با زبان پیامبر خود لعنت کرده است. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ در آن هنگام که خالد‌بن ولید به قبیله بنی‌خزیمه مسلط شده بود به دنبال تو {معاویه} فرستاد که برای آنان نامه‌ای بنویسی، فرستاد
رفتارها آگاه بود. پس از آن پدرت اکراه داشت که با ابوبکر بیعت کند تا اینکه او را به زور نزد ابوبکر آوردند، آنگاه دسیسه نمود و زهری به ابوبکر داد و او را کشت. سپس با عمر جدال کرد تا اینکه تصمیم گرفت گردن او را بزند، آنگاه برای قتل او تلاش کرد. پس از این جریان به عثمان طعنه زد تا او را به قتل رسانید. پدرت در قتل کلیه این افراد شرکت داشته، بنابراین پدرت چه مقام و منزلتی نزد خدا خواهد داشت؟! خدا در قرآن مجید فرموده است که اختیار و قدرت در دست صاحب مقتول می‌باشد، و معاویه ولیّ مقتولی است که به‌ناحق کشته شده است (یعنی عثمان). پس اگر ما تو و برادرت را به قتل برسانیم به حق رفتار کرده‌ایم، زیرا اهمیت خون علی از خون عثمان بیشتر نخواهد بود. ای فرزندان عبد‌المطلب! چنین نیست که خدا مقام سلطنت و نبوت را در خاندان شما جمع نماید. این را گفت و ساکت شد. پاسخ امام حسن علیه‌السلام امام حسن علیه السّلام سخن آغاز کرد و فرمود: سپاس مخصوص خدایی است که نسل اول شما را به وسیله نسل اول ما، و نسل آخر شما را به واسطه نسل آخر ما هدایت کرد. درود خدا بر سید ما محمّد و خاندان آن حضرت باد. اکنون سخن مرا گوش کنید و به من بگویید که چه فهمیدید. خطاب به معاویه ای معاویه! در ابتدا با تو سخن می‌گویم. ای ازرق! (کبود رنگ) در این مجلس غیر از تو کسی به من ناسزا نگفت، اینان به من فحش و ناسزا نگفتند بلکه تو گفتی، ایشان مرا فحش ندادند، ولی تویی که به من فحش و ناسزا گفتی. این فحش‌ها از طرف تو بود، این سوء‌قصد از جانب توست، تویی که به ما ستم، دشمنی و حسادت می‌کنی. تویی که هم پیش از این و هم الآن با حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله دشمنی می‌کنی. ای ازرق! به خدا قسم اگر من و اینان در مسجد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله سخن می‌گفتیم و مهاجرین و انصار در اطراف ما بودند، ایشان این قدرت را نداشتند که این چنین سخنانی را که گفتند بگویند و این طور از من استقبال کنند که کردند. ای گروهی که بر علیه من اجتماع و با یکدیگر همکاری کرده‌اید! حقی را که از آن آگاهید پنهان نکنید و اگر سخن باطلی گفتم تأیید مکنید. ای معاویه! در ابتدا به تو می گویم، و هر چه بگویم کمتر از آن است که در وجود تو هست. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید آن مردی که به او ناسزا می‌گویید به طرف دو قبله نماز خواند، و تو ای معاویه آن‌ها را گمراهی فرض می‌کردی و در آن موقع، لات و عزی را می‌پرستیدی. حضرت علی علیه السّلام دو بیعت کرد، یکی بیعت رضوان و دیگری بیعت فتح، و تو ای معاویه! نسبت به بیعت اول کافر شدی و در بیعت دوم پیمان‌شکنی کردی. سپس فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم، آیا اینکه من می‌گویم حق است یا نه! آیا نه چنین است که حضرت علی علیه السّلام در جنگ بدر در حالی بیرق پیامبر اسلام را در دست داشت و در رکاب آن حضرت بود و شما را ملاقات نمود که بیرق مشرکین با تو بود. ای معاویه! تو بودی که بت لات و عزی را می‌پرستیدی و جنگ با پیامبر اسلام و مؤمنین را واجب و لازم می‌دانستی؟ علی علیه السّلام بود که در جنگ احد در حالی که بیرق پیامبر خدا را در دست داشت شما را ملاقات نمود، در صورتی که تو علمدار مشرکین بودی؟ علی بود که در جنگ احزاب در حالی که علمدار پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ بود شما را ملاقات کرد و تو ای معاویه پرچم مشرکین را در دست داشتی. خدا به وسیله این شواهد حجت خود را بر شما تمام و دعوت خویش را ثابت می‌کند، سخن خود را تصدیق و پرچم خویش را پیروز خواهد کرد. این مطالب گواهی می‌دهد که رسول خدا از علی در تمام این موقعیت‌ها راضی بوده است. بعد از آن فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید که پیامبر خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ بنی‌قریظه و بنی‌نضیر را محاصره نمود، آنگاه عمربن خطاب را که پرچمدار مهاجرین بود و سعدبن معاذ را که پرچمدار انصار بود، برای جنگ فرستاد. سعد‌بن معاذ را در حالی که مجروح شده بود بازگردانیدند. عمر در حالی بازگشت که یاران خود را دچار ترس کرده بود و یارانش نیز او را دچار ترس کرده بودند. پس از این جریان بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «لأعطین الرایة غدا رجلا یحب اللَّه و رسوله و یحبه اللَّه و رسوله، کرّار غیر فرّار». فردا پرچم را به دست مردی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست داشته باشد و خدا و رسولش هم وی را دوست داشته باشند، او مردی است جنگجو که بسیار حمله کرده و هرگز فرار ننموده است. آن مرد باز نخواهد گشت تا اینکه خداوند فتح و پیروزی را نصیب وی نماید. آنگاه ابوبکر و عمر و دیگران از مهاجرین و انصار خواهان آن پرچم شدند ولی پیامبر علی را که چشمانش درد می‌کرد خواست و آب دهان خود را در میان چشمان او ریخت و شفا یافت. رسول خدا بعد از این جریان پرچم را به علی داد، علی رفت و پرچم را باز نگردانید تا اینکه خدا به منت و لطف خود فتح و پیروزی را نصیب وی کرد. ای معاویه! تو در آن روز در مکه و د
ه پیامبر خدا بازگشت و گفت: معاویه مشغول غذا خوردن است. سه مرتبه آن بزرگوار به دنبال تو فرستاد و در هر سه مرتبه فرستاده آن حضرت بازگشت و گفت: معاویه مشغول غذا خوردن است، رسول خدا تو را نفرین کرد و فرمود: پروردگارا! شکم معاویه را سیر منمای... شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید که این سخن من حق است یا نه؟! ای معاویه! تو بودی که با پدرت بر شتر قرمزی سوار بودی، تو آن را می‌راندی و این برادرت که این جا نشسته مهار آن را می‌کشید. این داستان در جنگ احزاب بود و پیامبر شخص سواره و آن کس که مهار شتر را می‌کشید و شخصی که آن شتر را میراند لعنت کرد. پدر تو همان سوار بود، و تو ای کبودرنگ! همان کسی هستی که آن شتر را می‌راندی و همین برادرت که اینجا نشسته مهار آن را می‌کشید. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید که رسول خدا ابوسفیان را هفت جا لعنت کرد: اولین بار هنگامی که آن حضرت از مکه خارج و متوجه مدینه شد و ابوسفیان از شام آمد. ابو سفیان به حضرت رسول پرخاش کرد و ناسزا گفت و آن بزرگوار را تهدید به قتل نمود و قصد داشت که به پیامبر حمله کند ولی خداوند شرّ او را از رسول خود دور کرد. بار دوم آن روزی بود که ابوسفیان کاروان را طرد نمود و آن را از دست رسول خدا درآورد. و بار سوم در جنگ احد بود که پیامبر فرمود: خدا مولای ما است، و شما مولایی ندارید و ابوسفیان گفت: ما بت عزی را داریم و شما بت عزی ندارید. در این هنگام بود که خدا، فرشتگان، پیامبر و جمیع مؤمنین ابوسفیان را لعنت کردند. بار چهارم در جنگ حنین بود، آن روزی که ابو سفیان گروه قریش و هوازن و عیینه و گروه غطفان و یهود را آورد. آنگاه خداوند عزّ و جلّ ایشان را در حالی باز گردانید که خشمناک بودند و خیری ندیدند. این قول خداوند سبحان است که در سوره احزاب و فتح، ابو سفیان و یاران وی را کافر معرفی نموده است. ای معاویه! تو در آن روز در مکه، موافق با نظر پدرت و مشرک بودی. ولی علی در آن روز بر رأی و دین پیامبر خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ بود. بار پنجم در این آیه است که خداوند می‌فرماید: «و الهَدی مَعکُوفاً أَن یبلُغَ مَحلَّه» (فتح / 25) «و نگذاشتند قربانی شما که بازداشته شده بود به محلش برسد.» ای معاویه! در آن روز تو و پدرت و مشرکین قریش راه بر رسول خدا بستید و خدا پدرت را به نحوی لعنت کرد که آن لعنت تا قیام قیامت شامل حال او شد. دفعه ششم در جنگ احزاب بود که ابوسفیان جمع قریش و عیینة بن حصن ابن بدر گروه غطفان را آورد و پیامبر اکرم راهنمای آنان، تابعین ایشان و کسی که آن را به جلو می راند را تا روز قیامت لعنت کرد. به پیامبر خدا گفته شد: یا رسول اللّه! آیا نه چنین است که در میان تابعین ایشان مؤمن وجود دارد؟ فرمود: لعنت شامل حال مؤمن نمی‌شود. اما احدی در میان راهنمایان آنان نیست که مؤمن، اجابت کننده دعوت و رستگار باشد. هفتم در جنگ ثنیه است که دوازده نفر به رسول خدا هجوم آوردند، هفت نفر آنان از بنی امیه و پنج نفر از قریش بودند. خدای تعالی و رسولش غیر از پیامبر، افرادی را که در جنگ ثنیه وارد شدند و نیز اشخاصی که آنان را پیش می‌بردند و راهنمای ایشان بودند، لعنت کردند. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید هنگامی که مردم با عثمان بیعت کردند، ابو سفیان در مسجد رسول خدا نزد عثمان رفت و گفت: ای پسر برادر! آیا کسی هست که علیه ما باشد؟ گفت: نه. ابوسفیان گفت: پس مقام خلافت را بین جوانان بنی امیه دست به دست منتقل کنید، قسم به حق آن کسی که جان ابو سفیان به دست او است، نه بهشتی در کار است و نه دوزخی. شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید در آن هنگام که مردم با عثمان بیعت کردند، ابو سفیان دست حسین را گرفت و به وی گفت: ای برادرم! بیا با من تا به بقیع برویم. وقتی به وسط قبرها رسیدند، ابوسفیان حسین را کشانید و با بلندترین صدا فریاد زد: ای اهل قبور! آن مقام خلافتی که شما بر سر آن با ما می‌جنگیدید اکنون نصیب ما شده و شما استخوان پوسیده شده‌اید. حسین به او فرمود: خدا پیری تو را به رسوایی ببرد و صورت تو را زشت نماید! آنگاه دست خود را کشید و ابو سفیان را رها کرد... این عیب و عاری است که تو داری. آیا تو می‌توانی عیبی از ما بگیری!؟ ای معاویه! از جمله مطالبی که موجب لعن تو می‌شود این است که پدرت ابوسفیان تصمیم گرفت اسلام بیاورد ولی تو آن شعری که نزد قریش معروف است را برای وی فرستادی و او را از اسلام آوردن باز داشتی. از جمله موجبات لعن تو این است که عمر بن خطاب تو را والی شام کرد و تو به وی خیانت کردی. زمانی که عثمان تو را والی قرار داد در انتظار مرگ او بودی. بزرگ‌تر از همه اینها که گفته شد، تو با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدی در حالی که از سوابق نیک و فضیلت و علم وی خبر داشتی. علی نزد خدا و مردم از تو برای امر خلافت برتر و پیش تر بود، نه پست‌تر. تو بودی که مردم را شبانه پایمال نمودی، خون گروهی از خلق خدا را با خدعه و
طالب ریختن خون مسلمان‌ها و نیز خواهان مقامی بود که شایستگی آن را نداشت. وی مردم را فریب می‌داد، در حالی که خدا مکر می‌کند و او بهترین مکر کنندگان است. اما اینکه گفتی: علی برای قریش بدترین فرد قریش بود، به خدا قسم که علی هیچ مرحومی را تحقیر نکرد و هیچ مظلومی را نکشت. خطاب به مغیرة‌بن شعبه اما تو ای مغیرة بن شعبه! تو حقیقتاً دشمن خدایی، که هم قرآن و هم رسول او را تکذیب می‌کنی. تویی که زنا کاری، واجب است که حد خدا بر تو جاری شود، زیرا شهود عادل و نیکوکاری بر زناکاری تو شهادت داده‌اند، ولی سنگسار نمودن تو به تأخیر افتاده و حق به وسیله باطل و صداقت به واسطه غلط اندازی پایمال شد. این گونه حقوق از دست رفت در حالی که خداوند عذاب دردناک و رسوایی دنیا را برای تو مهیا کرده بود، ولی رسوایی عذاب آخرت به مراتب بیشتر است. تو بودی که فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ را زدی و خون او را ریختی، به طوری که ایشان جنین خود را سقط کرد. تو این عمل را برای اینکه پیامبر خدا را ذلیل و با امر آن حضرت مخالفت کرده باشی و نیز حرمت او را هتک کنی انجام دادی. و این در حالی است که پیامبر خدا به زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرموده بود: تو بزرگ زنان اهل بهشت هستی. به خدا قسم که بازگشت تو به سوی آتش است و وبال سخنانی که گفتی بر علیه تو خواهد بود. برای کدام یک از این سه موضوع به علی ناسزا می‌گویی؟ آیا به خاطر نقصان حسب و نسب او؟ یا برای اینکه از پیغمبر اسلام دور است؟ یا عمل ناشایستی در قبال دین اسلام انجام داده است؟ یا به این دلیل که حکم به جور و ستم داده است؟ یا اینکه به دنیا رغبتی داشته است؟ اگر چنین سخنانی بگویی دروغ گفته‌ای و مردم تو را تکذیب خواهند کرد. آیا تو گمان می‌کنی علی عثمان را مظلومانه کشت؟ به خدا قسم که علی پرهیزکارتر و پاک‌تر از کسی است که او را سرزنش می‌کند. به جان خودم قسم اگر این‌طور باشد که علی عثمان را مظلومانه کشته باشد، به تو هیچ ربطی ندارد، زیرا تو عثمان را در زمانی که زنده بود یاری نکردی و پس از مرگ وی هم تعصبی نسبت به وی نداشتی. خانه تو همیشه در طائف بود. تو همیشه خواهان زنان زناکار و طرفدار امور زمان جاهلیت و نابودکننده اسلام بودی، تا اینکه هر چه نباید بشود شد. اما جواب اعتراض تو به بنی‌هاشم و بنی‌امیه؛ مقصود تو این است که خود را نزد معاویه محبوب کنی. اما جواب سخن تو درباره امارت و گفته یارانت راجع به مقام سلطنتی که به دست آورده‌اید این است که، فرعون مدت چهار صد سال سلطنت کرد و موسی و هارون دو پیامبر بودند که وی را به راه حق دعوت می‌کردند و چه صدماتی که از فرعون دیدند. مقام خلافت مقامی است که خدا به افراد نیکو کار و تبهکار عطا می‌کند. لذا خداوند می‌فرماید: «و إن أدری لعله فتنة لکم و متاع إلی حین» (انبیاء / 111){و نمی‌دانم، شاید آن برای شما آزمایشی و تا چندگاهی [وسیله] برخورداری باشد.} و نیز می‌فرماید: «و إذا أردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فی‌ها فحقّ علیها القول فدمّرناهم تدمیراً» (اسراء / 16) {و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوش گذرانانش را وا می‌داریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [یک سره] زیر و زبر کنیم.} خروج امام از جلسه مناظره امام حسن علیه السّلام پس از اینکه عموم آنان را مجاب نمود، برخاست و لباس های خود را تکانید، در حالی که این آیه را تلاوت می‌کرد: «الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات»، به خدا قسم ای معاویه، مقصود از این آیه تو و یارانت و ایشان و پیروانشان هستند، «و الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات أولئک مبرّون مما یقولون لهم مغفرة و رزق کریم» (نور/ 26) و مقصود از این قسمت آیه علی بن ابی طالب و یاران و پیروانش هستند. سپس امام حسن علیه السّلام در حالی خارج شد که به معاویه می‌فرمود: عاقبت بدی را که به خاطر اعمال و جنایاتت نصیبت شد بچش و برای عذاب‌هایی که خدا برای تو و یارانت از قبیل رسوایی دنیوی و عذاب دردناک اخروی آماده کرده است، مهیا باش! پس از این جریان، معاویه به یاران خویش گفت: شما نیز کیفر جنایت‌هایی را که مرتکب شده‌اید، بچشید! ولید‌بن عقبه در جوابش گفت: به خدا قسم ما نچشیدیم مگر آن‌طور که تو چشیدی، امام حسن تنها به تو گستاخی کرد. معاویه گفت: آیا من نگفتم شما نمی‌توانید از این مرد انتقام بگیرید؟ ای کاش شما اطاعت امر مرا می‌کردید، یا از این مرد که شما را رسوا کرد انتقام می‌گرفتید! به خدا قسم امام حسن برنخاست مگر اینکه این خانه در نظر من تاریک گردید، من تصمیم داشتم به وی آسیبی بزنم، نه امروز و نه بعد از این، خیر و فایده‌ای در وجود شما نخواهد بود. ورود مروان به ماجرا راوی می‌گوید: وقتی این مناظرات و مکالمات به گوش مروان‌بن حکم رسید و شنید معاویه و یارانش به وسیله امام حسن رسوا شدند، نزد آنان رفت. زمانی که به آنجا رسید، آنان در خانه معاویه نزد او بودند.
ایمان خود را برای دنیای دیگری فروختی. ما تو را به خاطر بغضی که به ما دارای ملامت نمی‌کنیم و تو را به این خاطر که به ما محبت نداری عتاب نخواهیم کرد، چرا که تو چه در زمان جاهلیت و چه اسلام، دشمن بنی‌هاشم بوده و هستی. تو بودی که رسول خدا را با هفتاد بیت از شعرت هجو نمودی. آنگاه آن بزرگوار فرمود: بار خدایا! من نمی‌توانم شعر بگویم و شعر گفتن سزاوار من نیست، پس تو عمرو بن عاص را به تعداد هر بیتی که در هجو من گفته است هزار بار لعنت کن. ای عمرو‌بن عاص که دنیای دیگری را بر دین و ایمان خود مقدم داشته‌ای، هدیه‌هایی برای نجاشی فرستادی و برای دومین بار به سوی او رفتی و رفتن اول تو مانع از رفتن دوباره تو نشد. منظور تو از این رفت و آمدها که هر بار با حسرت و ناامیدی باز می‌گشتی، ریختن‌ خون جعفر‌بن ابیطالب و یاران وی بود. هنگامی که به آمال و آرزوی خود نرسیدی، برای رفیق خودت یعنی عمارة بن ولید توطئه چیدی. خطاب به ولید‌بن عقبة اما تو ای ولید‌بن عقبه! به خدا قسم من تو را به این خاطر که بغض علی را داری ملامت و سرزنش نمی‌کنم، زیرا آن حضرت هشتاد تازیانه برای اینکه تو میگساری کرده بودی به تو زد و پدر تو را در جنگ بدر کشت. تو چگونه به علی ناسزا می‌گویی و حال آنکه خدا در ده آیه از قرآن او را مؤمن و تو را فاسق معرفی نموده است!؟ از جمله این آیات در سوره سجده است که می‌فرماید: «أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون» (سجده/ 18) «آیا کسی که مؤمن است همچون کسی است که فاسق و نافرمان است؟ یکسان نیستند.» همچنین در سوره حجرات می‌فرماید: «إن جاءکم فاسق به نبأ فتبیّنوا أن تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین» (حجرات/ 6) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و [بعد،] از آنچه کرده‌اید پشیمان شوید.» تو را چه به این که نام قریش را به زبان آری، جز این نیست که تو پسر علیج هستی که از اهل صفوریّه بود و نام او ذکوان بود. اما اینکه گمان می‌کنی ما عثمان را کشته‌ایم؛ به خدا قسم این سخنی که در مورد علی ـ علیه السّلام ـ می‌گویی، طلحه و زبیر و عایشه نتوانستند بگویند، تو چگونه این تهمت را به علی می‌زنی!؟ اگر تو از مادرت جویا می‌شدی که پدرت کیست، او ذکوان را رها می‌کرد و تو را به عقبة‌بن ابی معیط می‌بست و از این حسب و نسب رفعت و مقامی به دست می‌آورد. در حالی که خداوند برای تو و پدر و مادرت در دنیا و آخرت این همه عیب و ننگ شماره کرده است. و حال آنکه خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی‌کند. ای ولید! به خدا قسم تو از نظر سن و سال از آن کسی که گمان می‌کنی پسر او هستی و حسب و نسبت به وی می‌رسد بزرگ‌تری، پس چگونه به علی ناسزا می گویی! اگر تو متوجه خویش می‌شدی و نسبت خود را با پدرت می‌یافتی و می‌فهمیدی که با آن که ادعا می‌کنی نسبتی نداری، در صورتی که مادرت به تو گفت: ای پسرم! به خدا قسم که پدرت از عقبه ناکس‌تر و پلیدتر بود. خطاب به عتبة‌بن ابی سفیان اما تو ای عتبة‌بن ابی سفیان! تو عقل درست و حسابی نداری که من جواب تو را بگویم. تو اصلاً عقل نداری تا من تو را سرزنش کنم، خیری نداری که کسی به آن امیدوار باشد و شری نداری که کسی از آن بترسد. اگر تو به علی ناسزا بگویی من آن را عجیب و بعید نمی‌دانم. زیرا من تو را هم کفو غلام غلام علی بن ابی طالب هم نمی‌دانم تا جواب تو را بدهم و تو را مورد سرزنش قرار دهم. اما بدان که خدا در انتظار عذاب کردن تو و پدر و مادر و برادرت است. تو فرزند همان پدرانی هستی که خدا در قرآن مجید راجع به آنان فرموده: «عاملة ناصبة. تصلی نار حامیة. تسقی من عین آنیة ـ تا آن جا که می‌فرماید ـ من جوع» (غاشیة / 3- 7) «که تلاش کرده، رنج [بیهوده] برده‌اند. [ناچار] در آتشی سوزان درآیند. از چشمه‌ای داغ نوشانیده شوند. خوراکی جز خار خشک ندارند، [که] نه فربه کند، و نه گرسنگی را باز دارد.» تو مرا به قتل تهدید می‌کنی!؟ پس چرا آن کسی را که در رختخواب با زنت زنا می‌کرد نکشتی؟! در صورتی که روی فرج وی بر تو غلبه یافته بود و در تولید فرزند با تو شریک شد و فرزندی را به تو بست که مال تو نبود! وای بر تو! اگر تو از او انتقام می‌گرفتی سزاوارتر بود از اینکه مرا تهدید به قتل کنی. من تو را به این خاطر که به علی ناسزا می‌گویی ملامت نمی‌کنم، زیرا او برادر تو را در جنگ کشت. علی و حمزه ـ علیهما السّلام ـ در کشتن جد تو شرکت داشتند تا اینکه به‌خاطر نابکاری خویش مستحق آتش جهنم و عذاب دردناک گردید. علی بود که عموی تو را به دستور رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ تبعید نمود. اما اینکه گفتی من آرزوی خلافت دارم، به خدا قسم اگر من آرزوی خلافت داشته باشم جا دارد، زیرا مردم به من التماس می‌کنند که خلیفه باشم. ولی تو نظیر برادرت (معاویه) و خلیفه پدرت نیستی، زیرا برادرت بیشتر از هر کسی از امر خدا تمرّد می‌کرد و بیش از هر کس
مکر و چهره حق به جانب خویش ریختی. عمل تو نظیر عمل کسی بود که به روز قیامت ایمان نداشته و ترسی از عذاب ندارد. هنگامی که مدت عمرت به پایان برسد به بدترین جایگاه بازخواهی گشت، ولی بازگشت علی ـ علیه السّلام ـ در بهترین جایگاه است. عذاب خدا در انتظار تو خواهد بود. ای معاویه! این‌ها همه ننگ و عارهای تو بود و من به خاطر طولانی نشدن سخن از بیان مابقی عیوب و پست فطرتی های تو دست می‌کشم. اما تو ای عمرو‌بن عثمان! تو به خاطر حماقتی که داشتی نمی‌توانستی پی به این گونه رفتارهای زشت معاویه ببری. مَثل تو نظیر آن پشه‌ای است که به درخت خرما گفت: مراقب باش که من می‌خواهم از بالای تو پایین بیایم و درخت خرما در جوابش گفت: من اصلاً متوجه بالا آمدن تو نشدم، تا چه رسد به اینکه پیاده شدن تو برای من مشقتی داشته باشد! به خدا قسم من فکر می‌کنم به نفع تو نیست با من دشمنی کنی تا چه رسد به اینکه برای من مشقت و زحمتی داشته باشد. اکنون جواب سخنانی را که گفتی خواهم داد. آیا علت اینکه تو به علی ناسزا می‌گویی، به خاطر نقصی است که در حسب و نسب اوست؟! یا اینکه وی را از رسول خدا دور می‌دانی؟ یا اینکه به سبب رفتار بدی است که در دین اسلام داشته است؟ یا اینکه به ظلم و ستم حکم کرده است؟ یا اینکه به دنیا رغبت داشته است؟ اگر تو یکی از اینها را بگویی دروغ گفته‌ای. اما جواب اینکه گفتی خون نوزده نفر از بنی‌امیه در جنگ بدر به گردن ما است؛ آنان را خدا و رسولش کشتند... . پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ فرمود: هنگامی که تعداد فرزندان وزغ (منظور از وزغ بنی امیه است، چنان که در چند سطر بعد معلوم خواهد شد) به سی نفر رسید، مال خدا را بین خود دست به دست می‌کنند، بندگان خدا را خوار و ذلیل و در قرآن، کتاب خدا، فساد ایجاد می‌کنند. موقعی که تعداد آنان به سیصد و ده نفر رسید، نفرین بر علیه این‌ها و به نفع آن‌ها محقق شد. وقتی تعداد آنان به چهار صد و هفتاد و پنج نفر رسید، هلاکت ایشان از جویدن خرما سریع‌تر خواهد بود. پس از این جریان، حکم‌بن ابوالعاص جلو آمد و تصمیم گرفت که در این باره سخن بگوید، ولی پیامبر فرمود: صدای خود را آهسته کنید، زیرا وزغ می‌شنود. وقتی پیغمبر در خواب دید که بنی‌امیه بعد از پیامبر مالک امر این امت خواهند شد و بسیار ناراحت گردید، خداوند عزّ و جلّ این آیه شریفه را نازل کرد: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، یعنی (درک نمودن) شب قدر بهتر است از هزار ماه (که خلفای بنی امیه خلافت کردند). من به نفع و بر علیه شما شهادت می‌دهم که بعد از قتل حضرت علی علیه السّلام، مدت خلافت شما چنان که خداوند سبحان در قرآن تعیین نموده است، بیشتر از هزار ماه نخواهد بود. خطاب به عمروعاص اما تو ای عمرو‌بن عاص! که بغض علی را داری و لعین و ابتر هستی، تو جز سگ چیزی نیستی. اولین عیب و ننگ تو این است که مادرت زنی زنا کار بود. تو در رختخوابی که بین چند نفر مشترک بود متولد شدی، آنگاه گروهی از مردان قریش بر سر تو با یکدیگر دشمنی کردند، که از جمله آنان ابوسفیان ابن حرب، ولید‌بن مغیره، عثمان‌بن حارث، نصر‌بن حارث‌بن کلده و عاص‌بن وائل بودند که هر کدام گمان می‌کرد تو پسر او هستی. در نهایت کسی که از لحاظ حسب و نسب از همه پست‌تر و از نظر منصب خبیث‌تر و از جهت زناکاری از همه گناه کار تر بود بر ما بقی غلبه یافت و تو را به عنوان پسرش تصاحب نمود. با این سوابقی که داری بر می‌خیزی و می گویی: من بغض و کینه محمّد را دارم!؟ عاص‌بن وائل به پیامبر خدا - صلی‌الله علیه و سلم - نسبت کسی را داد که ابتر و مقطوع‌النسل است و هرگاه بمیرد اسم و رسم وی نابود خواهد شد؛ لذا خداوند سبحان آیه ذیل را نازل کرد که می‌فرماید: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» یعنی یا محمّد! آن کس که بغض و کینه تو را دارد، خود مقطوع‌النسل است. مادر تو همان زنی بود که برای زنا نزد قبیله عبد قیس می‌رفت و برای این عمل وارد خانه و مکان‌ها و گودی درّه‌های ایشان می‌شد. تو همان کسی هستی که رسول خدا هر جا مقابل دشمن قرار می‌گرفت از همه بیشتر با آن بزرگوار عداوت و از همه بیشتر آن حضرت را تکذیب می‌کردی. سپس یکی از افرادی بودی که سوار کشتی شده و نزد نجاشی رفتند. همان افراد بی و سر و پایی که به سوی حبشه خارج شدند و خون جعفر‌بن ابی طالب و آن مردانی را که به طرف نجاشی هجرت کرده بودند در معرض ریختن قرار دادید، ولی مکر و حیله تو دامنگیر خودت شد. جد و جهد تو پایمال گردید، آرزو و خواسته تو برآورده نشد، سعی و کوشش تو بی‌ثمر شده و سخنان تو دروغ از آب درآمد، سخن افراد کافر پایمال و کلام خداوند برتری یافت و ثابت گردید. اما سخنی که درباره عثمان گفتی: ای بی‌حیای بی‌دین! تو بودی که آتش جنگ را بر علیه عثمان شعله‌ور کردی و به طرف فلسطین فرار نمودی و عاقبت بد او را انتظار می‌کشیدی. وقتی خبر قتل وی به تو رسید نزد معاویه پناهنده شدی. ای خبیث! تو دین و
مروان پرسید، چه توهینی از امام حسن به شما وارد شده!؟ گفتند: هر چه شنیدی صحیح است. مروان گفت: پس چرا مرا احضار نکردید! به خدا قسم که من حسن و پدر و اهل بیت او را به نحوی فحش می‌دادم که ورد زبان غلامان و کنیزان شود. معاویه گفت: این گروه در مورد تو غافلگیر نمی‌شوند، آن‌ها از سوابق مروان در بد زبانی و فحاشی خبر دارند. مروان به معاویه گفت: پس به دنبال حسن بفرست تا بیاید. وقتی معاویه به سراغ امام حسن علیه السّلام فرستاد، آن حضرت به فرستاده معاویه فرمود: این شخص عصیان گر از من چه می‌خواهد؟ به خدا قسم اگر بخواهد زبان درازی کند گوش او را از ننگ و عارهایی که دارد به نحوی خسته می‌کنم که تا قیام قیامت باقی بمانند. بازگشت امام به جلسه مناظره هنگامی که امام حسن علیه السّلام برخاست و متوجه آنان شد، دید ایشان در همان حالی که بودند در مجلس معاویه حضور دارند و مروان هم به ایشان اضافه شده است. امام حسن علیه السّلام رفت و نزد معاویه و عمرو بن عاص بر سر تخت نشست و به معاویه فرمود: برای چه به دنبال من فرستادی؟ معاویه گفت: من سراغ تو نفرستاده‌ام بلکه مروان تو را خواسته است. مروان به امام حسن گفت: تو به مردان قریش فحاشی کرده‌ای!؟ فرمود: اکنون چه تصمیمی داری؟ مروان گفت: به خدا قسم من تو و پدر و اهل بیت تو را به نحوی ناسزا و فحش خواهم گفت که ورد زبان غلامان و کنیزان شود. امام حسن در جوابش فرمود: من به تو و پدرت فحش نداده‌ام، ولی خداوند عزّ و جلّ تو، پدر و اهل بیت و ذریه تو را لعنت کرده است و هر کسی را که از صلب پدر تو تا قیام قیامت به وجود بیاید، به زبان پیغمبر خویش لعنت نموده است. ای مروان! به خدا قسم نه تو و نه احدی از آن اشخاص که در زمانی که پیامبر خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ تو و پدرت را لعنت می‌کرد حضور داشتند، منکر این مطلب نخواهید شد. خدا تو را می‌ترساند، ولی به تو جز طغیان و سرکشی چیزی اضافه نخواهد شد. خدا و رسول راست می‌گویند، چرا که در قرآن آمده است: «و الشجرة الملعونة فی القرآن و نخوّفهم فما یزیدهم إلا طغیاناً کبیراً» (اسراء / 60) «و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم می‌دهیم، ولی جز بر طغیان بیشتر آن‌ها نمی‌افزاید.» ای مروان! تو و ذریه تو از همان شجره ملعونی هستید که در قرآن یاد شده. ناگاه معاویه برجست و دست خود را بر دهان امام حسن نهاد و گفت: ای ابا محمّد! تو که فحاش نبودی!؟ پس از این جریان بود که امام حسن برخاست و لباس خود را تکان داد و از مجلس خارج شد. سپس آن گروه برخاستند و با صورتی سیاه و خشم بسیار و اندوهی شدید از آن مجلس خارج شدند. منبع: احتجاج طبرسی، ترجمه بهراد جعفری، ج 1 ص 269 تا 276، بحار الانوار ج 44، ص 70 تا 77
شگفتی های بدن انسان👇 بدن از 7.000.000.000.000.000.000.000.000.000 اتم تشکیل شده است. 2- 37 تریلیارد سلول در بدن وجود دارد. 3- اسید معده می‌تواند فلز را حل کند. 4- لایه بیرونی پوست بدن هر 2 تا 4 هفته می‌ریزد. در سال وزن پوست مرده بدن حدود 700 گرم می‌شود. 5شگفتی های بدن انسان- سلول‌های درونی عدسی چشم، سلول‌های عضلات قلب و نورون‌های قشر مغز تنها سلول‌هایی هستند که همیشه با شما می‌مانند. 6- اگر قرار باشد تمام چروک‌های مغز را باز کنید، اندازه روبالشی می‌شود. 7- 10 درصد روز درحال پلک زدن هستید. 8- چشم‌ها می‌توانند بین 2.3 تا 7.5 میلیون رنگ مختلف را تشخیص دهند. 9- بینی می‌تواند یک تریلیارد بوی مختلف را تشخیص دهد. 10- انگشت‌ها می‌توانند برآمدگی به کوچکی 13 نانومتر (7500 بار کوچک‌تر از قطر مو) را حس کند. 11- اگر انگشت کوچک نداشته باشید، 50 درصد از قدرت دستتان را از دست می‌دهید. 12- قلب انسان حدود 100 هزار بار در روز می زند، در دقیقه 5.5 لیتر خون پمپ می‌کند که می‌شود حدود 3 میلیون لیتر خون در سال. 13- تجزیه بدن انسان حدود 4 دقیقه بعد از مرگ شروع می‌شود و آنزیم‌ها و باکتری‌ها شروع به خوردن بدن می‌کنند. 14- حدود یک و نیم تا دو نیم کیلو از وزن بدن را باکتری‌ها تشکیل می‌دهند. روی هر دندان می‌تواند بین 100 میلیون تا یک میلیارد باکتری رشد کند. 15- استخوان ران یک انسان 83 کیلوگرمی می‌تواند وزن 16 هزار نفر را که همزمان روی آن بایستند، تحمل کند. 16- اگر همه DNA های بدن باز شوند، فاصله زمین تا پلوتون را رفت و برگشت پر می‌کند. https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
نام امام علی در تورات👇 برای کلمه «ایلیا»، معانی مختلفی ذکر شده است؛ لذا در ترجمه آن نیز اختلافاتی وجود دارد. و در این‌که به معنای خدا هم به‌کار می‌رود یا نه اختلافاتی وجود دارد؛ حال بر فرض که این کلمه در معنای خدا هم به‌کار رفته باشد، باید گفت قطعاً معانی دیگری نیز برای این کلمه وجود دارد که از جمله آنها، معنایی است که در آن علی(ع) قصد شده است. اکنون نمونه‌ای از جملات کتاب مقدس را ذکر می‌کنیم که در آن «ایلیا» قطعاً به معنای خداوند نیست و به علی(ع) انطباق دارد؛ در انجیل یوحنا آمده است؛ کاهنان یهود به یحیی می‌گویند: آیا تو مسیح هستی؟ یحیی در جواب می‌گوید:‌ «نه، من مسیح نیستم». پرسیدند: خوب پس که هستید؟ آیا ایلیا هستید؟ جواب داد: «نه». پرسیدند: آیا شما آن پیغمبر نیستید که ما چشم به راهش می‌باشیم؟ باز هم جواب داد: «نه» ... .[1] از این عبارت نکاتی به‌دست می‌آید: 1. در این جملات، اشاره به آمدن پیامبری شده که غیر از مسیح و غیر ایلیا می‌باشد. حال سؤال ما از مسیحیان این است که بعد از مسیح، قرار به آمدن چه پیامبری بوده که کاهنان، احتمال داده‌اند یحیی آن پیامبر باشد. به نظر مسلمانان این پیامبر، پیامبر گرامی اسلام(ص) است. 2. از این متن به وضوح مشخص است که ایلیا، نه مسیح است و نه پیغمبری که انتظارش را می‌کشند. همچنین ایلیا در این عبارت، خداوند نیز قطعاً نیست و معنا ندارد که کاهنان یهود از یحیی سؤال کنند که آیا تو خدا هستی. 3. برخی معتقدند که ایلیا به معنای الیاس است، بر فرض اگر قبول کنیم که ایلیا در این عبارت به معنای الیاس باشد، به دست می‌آید که الیاس لقبی بوده که بر شخص مورد نظر اطلاق می‌شده است. نه این‌که پیامبر الیاس که قرن‌ها قبل می‌زیسته مورد نظر باشد. بنابر این، اگر بپذیریم که منظور از کلمه ایلیا، الیاس است، می‌توان این لغت را صفتی برای علی(ع) دانست. هرچند این‌که اصل ایلیا را استفاده کرده و نه الیاس را، نشان از این است که ایلیا غیر از الیاس است. نتیجه این‌که؛ ایلیا همان علی(ع) بود که روایات بسیاری بر این مطلب وجود دارد.[2] همچنین پیامبر اسلام(ص) نیز همان پیامبری است که آنان منتظرش بوده‌اند و آن پیامبر غیر از مسیح است که در ابتدا از آن سؤال شده است. [1]. یوحنا، 1: 20 - 22؛ در کتاب مقدس کلمه ایلیا آمده و در ترجمه‌ها نیز ایلیا نقل شده است، ولی در ترجمه‌های متأخر فارسی این کلمه را به «الیاس» معنا کرده‌اند که به نظر درست نیست. [2]. ر.ک: شیخ مفید، الاختصاص، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 37، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، محقق و مصحح: علوان، نبیل رضا، ص 270، انتشارات انصاریان، قم، چاپ سوم، 1419ق؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 206، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق
آخرین خبر : توهين وقيحانه به ساحت امام هشتم(ع) تاریخ انتشار: 97/02/03 17:2 آخرين خبر/ اميرحسين ميراسماعيلي روزنامه‌نگار روزنامه «جهان صنعت» با انتشار پستي توئيتري به ساحت مقدس امام هشتم اهانت کرد. اين روزنامه‌نگار که پيش از اين نيز به انتشار مطالب توهين آميز متعددي پرداخته بود اين بار پا را فراتر گذاشت و به طور مستقيم امام رضا(ع) را با آگاهي از ارادت و غيرتي که شيعيان به ايشان دارند خطاب قرار داد. او در توئيتي که در آن هيچ گونه احترام و تواضعي به شخصيت معصوم ديده نمي‌شود، درباره امام علي بن موسي الرضا(ع) که ايرانيان افتخار خادمي و ميزباني از آن حضرت را دارند، حرفهايي زد که افکارعمومي و احساسات مردم را به شدت جريحه دار کرده است. انتشار اين پست واکنش‌ها و انتقادهاي بسياري را در فضاي مجازي به دنبال داشت تا جايي که بسياري از کاربران، خواستار برخورد جدي قضائي با فرد خاطي شده اند. البته پايگاه اطلاع رساني دادسراي عمومي و انقلاب تهران عنوان کرد که فردي که در فضاي مجازي به يکي از ائمه معصومين اهانت کرده بود تحت تعقيب قضايي قرار گرفت و توسط دادسراي فرهنگ و رسانه احضار شده است. همچنين، روزنامه «جهان صنعت» نيز در توئيتي ضمن رد انتساب اين توهين به مجموعه آن روزنامه بيان کرده است که برخورد لازم با فرد خاطي انجام شده، اما مطرح نشد که چه برخوردي با او انجام گرفته است و آيا ميزان مجازات درنظر گرفته شده با سطح توهين بزرگي که صورت پذيرفته، همخواني دارد؟ در همين زمينه ماده 513 قانون مجازات اسلامي مقرر مي‌دارد: «هر کس به مقدسات اسلام و يا هر يک انبياء عظام يا ائمه طاهرين(ع) يا حضرت صدّيقه طاهره(س) اهانت نمايد، اگر مشمول حکم سابّ النبي باشد، اعدام مي شود و در غير اين صورت به حبس از يک تا پنج سال محکوم خواهد شد.» انتظار مي رود شخصيتها، رسانه ها و مجموعه هاي معتقد و پايبند به ارزشهاي ديني و اخلاقي نيز با طرد اينگونه افراد و واکنش جدي نسبت به اين موضوع، ضمن اعلام برائت از چنين رفتارهايي، فرصت و فضاي انجام هرگونه جسارتي را از افراد بدعتگر بگيرند. https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
❤️ خواب می دیدم که در صحن کریم اهل بیت حاتم طائی فقط جاروکش است و خادم است نقـــش یا زهـــرا به ديوار ورودی حــرم ذکـر کـاشی های باب المجتبی یا قاسم است 💚
رنگ خدا: 🍃🌼🍃 وقتی با خدا حرف میزنی هیچ نفسی هدر نمی رود🌼🍃 وقتی منتظر خدا باشی هیچ لحظه ای تلف نمی شود🌼🍃 وقتی به خدا اعتماد کنی هرگز رنگ شکست را نخواهی دید🌼🍃 امروزتان خدایی🌼🍃
زیاده روی در سرزنش کردن،آتش لجاجت را شعله ور می سازد. تحت العقول،ص۸۴ امام علی(علیه السلام) https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
حدیث نگاشت: #حدیث #دنیا 🔴امام کاظم علیه السلام: 🔶در دنیا،مانند کسی باش که در خانه ای ساکن است که مال او نیست و منتظر رفتن است 📙تحف العقول، ص 398 #برای_دیگران_هم_ارسال_کنید #در_ثواب_نشر_سهیم_باشین https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
به نام خدا شروع میکنم بانام خالق هستی که همه عالم از اوست وهمه ما از آن اوییم. بی کسی:آیا تابه حال فکر کرده اید بی کسی یعنی چه؟ درواقع بی کسی اصلاوجود ندارد،وجود دارد،ولی برای آدم های بزرگ معنا ندارد. بی کسی درلحظه ای رخ میدهد که همه ازشخصی زده شوند یا شخص از همه زده شوند در اینگونه مواقع فرد هیچ کس را دوست نداردوفاصله اش با دنیاودنیاییان افزایش میابد. درواقع در بی کسی میتوان فرصتی یافت برای رسیدن به همه کس خود. گاهی اوقات افرادزائدواضافی درزندگی ما هستند که نمی گذارند به همه کس خود برسیم.وماندن در کنار آنها روز به روز خودمارا به آنهاوابسته میکند. بی کسی فرصتی برای رسیدن به خدا گاهی وقت هاباید به معنای واقعی کلمه از همه بکنی،از دنیا بکنی وفقط به خدا فکر کنی اونموقع هست که خدارو در کنارت حس میکنی. احساس میکنی دوست داری با خدا حرف بزنی. هرچه این بی کسی ادامه پیدا کند توبیشتر عاشق خدا میشوی. وآن موقع هست که دیگر احساس بی کسی نمیکنی چون خداراداری وهرکس خدارا داشت هیچ موقع بی کس نمیشود. حاضری هرکاری بکنی تاپیش خدا باشی،محبوب خداباشی ودائم به خدا فکرمیکنی. تا اینکه کم کم پروازیاد میگیری.(همچون شهیدی که درموقع سجده برای پروردگار درمیان آسمان وزمین گم میشود وباخدای خود رازونیاز میکند.) آیا وقتی پرواز یادگرفتی.درزمین بازمینیان سیر میکنی؟ دیگر عمرابه زمین بازنمیگردی. کیست که بفهمد؟آنانکه فهمیدندآسمانی شدند وآنانکه نفهمیدند همینجا ماندند. بیایید کمی فاصله هارا با آدم های زائدوالکی خوش زیاد کنیم حد اقل از آنهاجداشویم.کسانی که دائما دنبال خوشگذرانی ودنبال دنیا هستند. به راستی خوشی واقعی کجاست؟ ✍سروش وطن پور
سروش وطن پور: حدیث نگاشت: 💢تبلیغ اسلام در سکوت!!! ✅گروهی از کوفه، از امام صادق(ع) خواستند تا آنها را نصیحت کنند. امام فرمودند: "شما را به تقوای الهی و اطاعت از خدا و دوری از گناه توصیه مینمایم و وصیت میکنم که مُبلغ ما باشید." آنان گفتند: "چگونه در سکوت مردم را به شما دعوت نماییم؟" 🔶امام صادق (ع) فرمودند: "با مردم به دوستی، و امانت تعامل کنید. اگر مردم چیزی جز کار خیر از شما نبینند، تنها با مشاهده شما خواهند گفت: خداوند امامشان را رحمت کند که چنین اصحابی را کرده است!" 📚دعائم الاسلام ، ج۱ ، ص ۵۵ https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
ملکه: ═💝═   سہ شنبہ شدُ و پَرزدم سوی تو شدَم سائل ديدن روی ِتو بہ اِذنْ چهارده نور پاڪ جهان شدم جان نثار امام زمان عج دوباره سه شنبه و دلتنگ جمکران شدم. تعجیل درظهور #صلوات https://eitaa.com/rahpooyanvesal313
💛 دیشب به سرم باز هوای دگر افتاد در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد با آل عـلــی هر که در افتاد ، ور افتاد ❤️🙏