eitaa logo
ره پویان ولایت
347 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
8.6هزار ویدیو
453 فایل
محتوای فرهنگی سیاسی هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
محفل شب جمعه به یاد آقا😭 @rahpoyane
شبـ جمعستـ💔 هوایتـ نڪنم... شہید ڪہ هیچ😔 من مے مےرم😞
یادمہ اون قدیما همون یہ سالہ پیش وقتے نزدیڪ میشد چہ شور و هیجانے داشتیم میرفتیم جشن عاشقے میڪردیم
چقدر خیابونامون قشنگـ میشد
چقدر شیرینے و شربتـ چقدر آذین بندے چقدر قربونے و چقدر غذاے نذرے چقدر عشق و محبت چقدر دلا بہ هم نزدیڪ مےشد
بہ خدا قدر اون روزا رو ندونستیم😭
اصلا قدر ندونستیم
خدایا مےشہ فقط براے یہ لحظہ برمون گردونے بہ عید غدیر پارسال اصلا نہ بہ محرم پارسال
میشہ اون چایے ها ڪہ تو هییتـ مےخوردیم بازهم بخوریم
میشہ اون هدیہ اے ڪہ هر چند ڪوچڪ بود ولے بہ دلمون مےشستـ رو بازم بہمون برگردونے (ڪادوهاے دریافتے عید غدیر)
خدایا شبـ جمعستـ بہ دلمون نگاه ڪن
بہ خودتـ قسم دیگہ نمیتونیم دووم بیاریم
بہ خودتـ قسم ڪم آوردیم
خدایا چقدر استغفار ڪنیم چقدر اشڪ بریزیم ڪہ این و محرما و و این نیمہ ها و اینا برگرده
خدایا بہ دلمون نگاه ڪن ما بچہ مذهبے ها دیگہ ڪم اوردیم
پایان محفل 🤚 التماس دعا یا علی @rahpoyane
شایدبوسیدن دست مادرمستحب نباشه ولی شب جمعه اس شایداین کارمون به چشم اقا{عج} بیاد...🌿💫
بچه شیعه واقعی اونیه که قبل از خواب 💋 بگه خدایا امشب امام زمانم بیاد بالای سرم شیطان ازم دور بشه❤️ 👉@rahpoyane👈
هدایت شده از ره پویان ولایت
به مناسبت دهه ولایت☺️ و عید سعید غدیر خم😌🌺 مسابقه ی " دلنوشته " با موضوعات : 1🌺 اگر در آن روز [غدیر] بودم چه میکردم؟ 2🌸 ولایت یعنی ... 3🌼 من غدیری ام چون ... 🔴 مهلت ارسال دلنوشته : 22مرداد 🔹🔴🔹 ارسال به آیدی @Velayatnor آدرس کانال : @rahpoyane
مسابقه من غدیری ام زیرا... ولایت تو یا علی ریسمان نجات ماست. ما را دریاب که سینه‌مان از عشق تو لبریز است و خونمان به دوستی تو در رگ‌ها می‌چرخد، یا علی. بهاره سادات حسینی ازشهرستان محلات
1_415634368.mp3
3.4M
🎙 نامه‌ای از طرف خدا ‌ 🌷 اگر کسی با قرآن ارتباط برقرار کند دیگر از آن دل نمی‌کند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان💥 ⁉️ رهبر عزیز! بسیار دوست میداریم که شما از دوران کودکی خودتان بگویید و این‌که چند برادر و خواهر هستید؛ از اوّلین روز مدرسه و اوّلین معلم و دوستان و همکلاسیها، از سرگرمیها و از علاقه خود به درس و بازی برای ما تعریف کنید. ✅ پاسخ معظم له- اول#: بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم قبل از آن‌که به سؤالات این دختر خانم عزیز جواب دهم، باید بگویم خوش به حال شما جوانان و نوجوانان امروز! به شما اهمیت داده میشود؛ به شما پرداخته میشود. این آقایان محترم(۱)، با این مایه‌های فکرای که من حالا مورد تأمّل قرار دادم، برای شما - بخصوص - برنامه‌ریزی و برنامه‌سازی میکنند، تدارک اندیشیدن برای شما ترتیب میدهند، با شما حرف میزنند، تماس برقرار میکنند و هر نامه‌ای از نامه‌های شما را جواب میدهند. البته من سابقه آشنایی با شما عزیزان ندارم؛ اما از همین گزارش(۲) چیزهای زیادی را نسبت به استعداد و توان شما حس کردم. البته من گاهی برنامه «نیمرخ» را هم به یاد نوجوانی نگاه میکنم - هم برنامه نیمرخ را، هم گاهی برنامه کودکان را تماشا میکنم - بنابراین باید گفت: خوش به حال نسل جوان و نوجوان امروز که این‌قدر برایشان امکانات فکر کردن و فهمیدن و تماس گرفتن و اظهار کردن مافیالضّمیرِ خودشان فراهم است. حالا اگر من در پاسخ سؤالات این خانم - که البته این سؤالات، خیلی بود؛ اصلاً یادم نمی‌ماند. باید آنها را دانه دانه مطرح کنید، تا ان‌شاءاللَّه جواب بدهم - بخواهم حرف بزنم، خواهید دید که اصلاً زمان ما این‌گونه نبود؛ به ما این‌قدر اهمیت داده نمیشد، با ما این‌طور صحبت نمیشد، از ما این‌طور نظراتمان و حرف دلمان خواسته نمیشد - که از شما خواسته میشود - خوب؛ شما از این جهت از ما جلو هستید. ان‌شاءاللَّه که خداوند بر شما مبارک کند و این دهه فجر هم بر شما مبارک باشد. موفّق باشید. خوب؛ حالا ایشان(۳) گفتند که شما عزیزان من، از بچه‌هایی هستید که با این برنامه تماس دارید و بعضی از خانواده‌های معظّم شهدا از تهران و از شهرستانهایید. خیلی خوب؛ حالا پاسخ به سؤالات را یکی یکی شروع میکنیم: ما هشت خواهر و برادر از دو مادر بودیم؛ یعنی پدرم از خانمی، سه فرزند داشت که هر سه هم دختر بودند. بعد، آن خانم فوت کرده بودند و پدرم با خانم دیگری - که مادر ما باشند - ازدواج کرده بودند. ما بچه‌های این خانم دوم، پنج نفر بودیم؛ چهار برادر و یک خواهر، و در این پنج نفر، من دومی بودم. البته در این بین، دو بچه هم از بین رفته بودند؛ با آن حساب، من چهارمی میشوم؛ اما چون واسطه‌ها کم شده بودند، من بچه دوم خانواده بودم. البته خواهرهای بزرگ ما از خانم اوّل بودند؛ آنها از ما خیلی بزرگتر بودند. پدر و مادرم، پدر و مادر خیلی خوبی بودند. مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظ شناس - البته حافظ شناس که میگویم، نه به معنای علمی و اینها، به معنای مأنوس بودن با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صدای خوشی هم داشت. ما وقتی بچه بودیم، همه مینشستیم و مادرم قرآن میخواند؛ خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ میخواند. ما بچه‌ها دورش جمع میشدیم و برایمان به مناسبت، آیه‌هایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اوّلین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم. قرآن که میخواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است میرسید، بنا میکرد به شرح دادن. بعضی از شعرهای حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگی - یادم است، از شعرهایی است که آن وقت از مادرم شنیدم. از جمله، این دو بیت یادم است: سحر چون خسرو خاور عَلَم در کوهساران زد به دست مرحمت یارم در امّیدواران زد دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند  گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند غرض؛ خانمی بود خیلی مهربان، خیلی فهمیده و فرزندانش را هم - البته مثل همه مادران - دوست میداشت و رعایت آنها را میکرد. پدرم عالِم دینی و ملّای بزرگی بود. برخلاف مادرم که خیلی گیرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردی ساکت، آرام و کم حرف مینمود؛ که این تأثیرات دوران طولانی طلبگی و تنهایی در گوشه حجره بود. البته پدرم تُرک زبان بود - ما اصلاً تبریزی هستیم؛ یعنی پدرم اهل خامنه تبریز است - و مادرم فارس زبان. ما به این ترتیب از بچگی، هم با زبان فارسی و هم با زبان ترکی آشنا شدیم و محیط خانه محیط خوبی بود. البته محیط شلوغی بود؛ منزل ما هم منزل کوچکی بود. شرایط زندگی، شرایط باز و راحتی نبود و طبعاً اینها در وضع کار ما اثر میگذاشت. «برگرفته از سایت معظم له»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار تشکیلاتی ولایت 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 (س) 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🔽ما را در دنبال کنید 🔽 لینک کانال ↙️ ╔══ ⚘ ═══ ⚘ ══╗ @rahpoyane ╚══ ⚘ ═══ ⚘ ══╝ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🔻| ما را در دنبال کنید🔻 @mobarake8 @amr_vali آی مدیر کانال @Velayatnor