ملائک آن شهید را برده بودند
... روز پنجشنبه بود مثل همیشه بعد از نماز صبح بلافاصله بچهها آماده شدند تا پای کار برویم. فردا روز ولادت آقا امام رضا(ع) بود و چون روز جمعه بود، احتمال این که کار را تعطیل کنیم وجود داشت. گفتیم رمز حرکت آن روز، نام مبارک آقا علی بن موسیالرضا(ع) باشد تا عیدی را شب ولادت بگیریم. تا چم هندی که کار میکردیم، باید نزدیک به 22 کیلومتر میرفتیم. احساس کردم بچهها از نظر روحیه، گرفتهاند. دنبال سوژه ای میگشتم تا بچهها را از این حال و هوا بیرون بیاورم. زمزمه ای گرفتم که نمیدانم از کجا به ذهنم آمد: «بگو یا علی، غمها تو از یاد ببر / بگو یا علی، بهشت و یک جا بخر» بچهها هم این ذکر را گرفتند و خنده بود که بر لب بچهها نشست، به محل کار رسیدیم. یکی از بچهها با بیل مشغول به کار شد و ما هم قرار شد داخل شیارها را کاوش کنیم، یکی از برادران هم مثل اینکه سوزنش گیر کرده باشد، یک بند مشغول خواندن آن ذکر بود. مزد ذکر آن روزمان و عیدی اربابمان، پیکر مطهر سه شهید بود که به مقر برگشتیم. یکی از برادران را برای رفتن به خانهاش در دهلران، به سه راه شهید خرازی رساندم و خودم رفتم مخابرات عین خوش تا به حاجی تلفن کنم و بگویم سه شهید با هویت کامل کشف شده است که اتفاقی جالب افتاد؛ مسئول بسیج عین خوش مرا دید و گفت: نذر کردهام پنج کبوتر به تو بدهم که در مقر، کبوترِ حریم شهدا بشوند. وقتی وارد مقر شدم حال عجیبی داشتم. سه شهید، پنج کبوتر و شعر قربون کبوترای حرمت...
@rahpoyane