🥀سلام مولا جانم,!!!
🥀بـی تـو تمــام قافیـه ها لنـگ میزند
دنیا بہ شیشہی دل من سنگ میزند
ساعٺ بہوقٺ غربتتانگشتہ اسٺکوک
حالا مدام در دل من زنگ میزند
اللهم عجل لولیک الفرج🥀
💥@rahro_saadat
🌺یکی ازعلمای معاصر بنام شیخ غلامرضا یزدی همان بزرگمردی که در فلکه ورودی به یزد تصویرش بر بنری بزرگ نصب شده؛ داستان جالبی دارد. مرحوم شیخ غلامرضا یزدی به مجالس زیادی برای روضه خونی دعوت میشد! ایشون هم اون زمان تنها مرکبش الاغی بود که باهاش به مجالس مختلف میرفت!
یه روزکه ایشون به یه مجلس روضه خونی تو یک خونه در انتهای یه کوچه دعوت شده بود؛ سوار بر مرکب وارد کوچه شد، در میانه کوچه پای الاغ به چاله ای فرو رفت و یه مقدار کم آسیب دید، شیخ از الاغ پیاده شد، الاغ را تیمار کرد، به انتهای کوچه برد و افسارش را جلوی درب مجلس روضه بست، رفت داخل، منبر وعظ و روضه را به اتمام رسوند وسوار بر مرکب برگشت ؛
یکسال گذشت ؛ مجددا شیخ به همون مجلس روضه دعوت شد، شیخ بزرگوار سوار بر مرکب به طرف مجلس روضه به راه افتاد! در بین راه الاغ باشور و نشاطی وصف ناشدنی حرکت میکرد تا پس از رسیدن به مقصد با پیمانه ای جو پذیرایی شود! مرحوم شیخ الاغ را به مسیر منتهی به کوچه چاله دار هدایت کرد! همینکه الاغ به سر کوچه سال قبل رسید ایستاد داخل کوچه نرفت؛ هر چقدر شیخ افسار الاغ را کشید هیچ افاقه نکرد! الاغ چون کوهی برجای خود ایستاد!
در این هنگام شیخ در کنار کوچه زانو زد و شروع به گریه کرد!
اطرافیان شیخ را دلداری دادند که شیخ؛ اتفاقی نیفتاده! ما الاغت رانگه می داریم! برو روضه ات را بخوان!
شیخ فرمود: از نگهداری الاغم که ناراحت نیستم!
ناراحتی من بخاطر خودم هست که اندازه این الاغ عبرت نمیگیرم!
یکبار سال گذشته پای این الاغ توی این کوچه به چاله رفته؛ دیگه حاضر نیست قدم به این کوچه بگذاره؛ درحالی که از نظر ما الاغ هست و هیچ نمیفهمه! اما ما انسانها یک اشتباه را بارها تکرار میکنیم؛ باز هم عبرت نمیگیریم!🌺
💥@rahro_saadat
🌺برای خرید موشک به روسیه رفتیم، یک موشک چشممو گرفت.
موشکی با برد ۳٠٠کیلومتر و خطای ۲۵متری موقع اصابت به هدف
موشک رو خواستم، ژنرال روس موافقت نکرد.
گفت: فروشی نیست اصرار کردم، رد کرد.
گفت: من میشناسمت، اگه ما این موشک و به ایران بفروشیم میری از روش میسازی، قول دادم این کارو نمیکنم.
ولی قبول نکرد، ناراحت شدم.
گفتم: ما این موشک روخودمون میسازیم.
ژنرال روس خندید.
برگشتم ایران، هرچه روی این طرح کار کردیم جواب نگرفتیم.
پناه بردم به مشهد به آغوش امام رضا علیه السلام..
سه روز میرفتم حرم توسل میکردم بعد روی کارم فکر میکردم، روز سوم عنایتی از آقا شد، جرقه ای توی ذهنم خورد
برگشتم محل استقرارمون، تو دفترنقاشی دخترم طرحی که به ذهنم اومده بود و کشیدم.
برگشتم تهران، برگشتیم سرکار طرح رو پیاده کردم، شد, بهتر از موشک روسی و دقیق تر از اون شد.
اسمشو گذاشتیم فاتح، فاتح ۱۱٠ اولین سری از موشک های نقطه زن ایرانی با خطای زیر ۱٠ متر.
امام رضا گره موشکی مارو تو دفترنقاشی یه دختربچه حل کرد.
سالها بعد و در جریان جنگ اوکراین، روسیه خواستار خرید موشک های فاتح۱۱٠ از ایران شد..🌺
💥@rahro_saadat
25.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌تعمیر لامپ ال ای دی با اتو😍
💥@rahro_saadat
30.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مسیریابی خلبان رئیس جمهور با آیپد؟!!
تازه شما متوجه میشوید که اتفاقی که برای آقای رئیسی افتاد، ممکن است در سازوکارهای اطلاعاتی و امنیتی جنگ جهانی پنجم رخ داده باشد، چون در اطلاعیهی سوم ستاد کل نیروهای مسلح آمده است که خلبان هلیکوپتر رئیسجمهور آیپد داشته است.👌
💥@rahro_saadat
💐میگن در یزد، خانم معلمی بعد از چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید :
چه کسی متوجه نشده است ؟
سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند....
معلم گفت: بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد .
تمام دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند.
معلم به یکی از سه دانش آموز گفت:
پسرم! این چوب را بگیر و محکم به کف دست من بزن !
دانش آموز متعجب پرسید: به کف دست شما بزنم ؟به چه دلیل؟
معلم گفت: پسرم مطمئنا من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید! به همین دلیل باید تنبیه شوم!
دانش آموز اول چند بار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد .
نوبت نفر دوم شد. دانش آموز دوم که گریه اش گرفته بود، به معلم گفت:
خانم معلم ! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم. من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم.
از معلم اصرار و از دانش آموز انکار !
دیگر، تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه داخل کلاس، هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند
از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند.
نتیجه اخلاقی:
این داستان واقعی در یزد مصداقی برای همه مخاطبان است، خود را باید تنبیه نموده تا الگویی برای رسیدن به جامعه سالم باشیم!
اگر هر کسی در حوزه فعالیت خود این گونه عمل کنند، مملکت و جامعه ای انسانی خواهیم داشت.💐
💥@rahro_saadat
💐الگوی زیبایی برای دیگران باش سعی کن کسی که تو را می بیند
آرزو کند مثل تو باشد.
از ایمان سخن نگو، بگذار از نوری که بر چهره داری آن را احساس کند.
از عقیده برایش نگو، بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو، بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو، بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد.
از تعهد برایش نگو، بگذار با دیدن تو از حقیقت آن لذت ببرد.
بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند.💐
💥@rahro_saadat
🎊آنچه از همه دردناک تر است..
فقر و بیماری نیست.!!!!!
بیرحمی مردم نسبت به یکدیگر است.🎊
💥@rahro_saadat
💐از خدا پرسيدم:
خدايا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا گفت:
با اعتماد زمان حال خود را بگذران و بدون ترس برای آينده آماده شو.
ايمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای بیانداز .💐
💥@rahro_saadat
💐روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت:«اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت.
غلام گفت:آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد:«بلی، ولی بندگی من در آن است».
نتیجه اخلاقی:
گاهی ثروت های مادی آمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند.💐
💥@rahro_saadat
💐خواستم کاری انجام دهم:
غرور گفت: "غیرممکنه"
تجربه گفت: "ریسکیه"
منطق گفت: "بی ارزشه"
قلب زمزمه کرد: "یه امتحان بکن"💐
💥@rahro_saadat
💐خدایا!
آدمهای خوب سر راهمان بگذار، حس بسیار خوبیست هنگامی که در لحظه هجوم غم یا ناامیدی یا پریشانی،
بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود
کلامش؛ نگاهش؛ حتی نوشتهاش آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی ات.
فقط از دستِ خودِ خدا برمیآمده که آن آدم را یا کلام و نگاه و نوشتهاش را برای آن لحظه خاص سرِ راه زندگی ما بگذارد.
یکی از دعاهای روزانه ام این است که:
خدایا من را نیز واسطه ی خوب شدن حال دیگران قرار بده.💐
💥@rahro_saadat