eitaa logo
رهروسعادت
191 دنبال‌کننده
450 عکس
359 ویدیو
1 فایل
در این کانال مباحث اخلاقی،دینی،خانواده، سیاسی و اجتماعی مطرح خواهد شد. ارتباط با مدیر: آماده دریافت نظرات شما هستم. @M_saeedi44
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼امام حسين عليه السلام: لَيستِ العِفّةُ بمانِعَةٍ رِزْقا، و لا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً، و إنَّ الرِّزقَ مَقْسومٌ و الأجَلَ مَحتومٌ، و اسْتِعمالُ الحِرصِ طَالبُ المَأْثَمِ نه عفّت و مناعت مانع روزى مى شود و نه حرص زدن روزى بيشتر مى آورد؛ زيرا روزى تقسيم شده و اجل حتمى است و حرص زدن طلب گناه است🌼 📚ميزان الحكمه ج3 ص25 💥@rahro_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 شوخی با دکترها 😊 شغلِ پزشکی بهتره یا آخوندی ؟؟ 😁 💥@rahro_saadat
🥀سلام مولا جانم,!!! 🥀بـی تـو تمــام قافیـه ها لنـگ میزند دنیا بہ شیشہ‌ی دل من سنگ میزند ساعٺ بہ‌وقٺ غربتتان‌گشتہ اسٺ‌کوک حالا مدام در دل من زنگ میزند اللهم عجل لولیک الفرج🥀 💥@rahro_saadat
🌺یکی ازعلمای معاصر بنام شیخ غلامرضا یزدی همان بزرگمردی که در فلکه ورودی به یزد تصویرش بر بنری بزرگ نصب شده؛ داستان جالبی دارد. مرحوم شیخ غلامرضا یزدی به مجالس زیادی برای روضه خونی دعوت میشد! ایشون هم اون زمان تنها مرکبش الاغی بود که باهاش به مجالس مختلف میرفت! یه روزکه ایشون به یه مجلس روضه خونی تو یک خونه در انتهای یه کوچه دعوت شده بود؛ سوار بر مرکب وارد کوچه شد، در میانه کوچه پای الاغ به چاله ای فرو رفت و یه مقدار کم آسیب دید، شیخ از الاغ پیاده شد، الاغ را تیمار کرد، به انتهای کوچه برد و افسارش را جلوی درب مجلس روضه بست، رفت داخل، منبر وعظ و روضه را به اتمام رسوند وسوار بر مرکب برگشت ؛ یکسال گذشت ؛ مجددا شیخ به همون مجلس روضه دعوت شد، شیخ بزرگوار سوار بر مرکب به طرف مجلس روضه به راه افتاد! در بین راه الاغ باشور و نشاطی وصف ناشدنی حرکت میکرد تا پس از رسیدن به مقصد با پیمانه ای جو پذیرایی شود! مرحوم شیخ الاغ را به مسیر منتهی به کوچه چاله دار هدایت کرد! همینکه الاغ به سر کوچه سال قبل رسید ایستاد داخل کوچه نرفت؛ هر چقدر شیخ افسار الاغ را کشید هیچ افاقه نکرد! الاغ چون کوهی برجای خود ایستاد! در این هنگام شیخ در کنار کوچه زانو زد و شروع به گریه کرد! اطرافیان شیخ را دلداری دادند که شیخ؛ اتفاقی نیفتاده! ما الاغت رانگه می داریم! برو روضه ات را بخوان! شیخ فرمود: از نگهداری الاغم که ناراحت نیستم! ناراحتی من بخاطر خودم هست که اندازه این الاغ عبرت نمیگیرم! یکبار سال گذشته پای این الاغ توی این کوچه به چاله رفته؛ دیگه حاضر نیست قدم به این کوچه بگذاره؛ درحالی که از نظر ما الاغ هست و هیچ نمیفهمه! اما ما انسانها یک اشتباه را بارها تکرار میکنیم؛ باز هم عبرت نمیگیریم!🌺 💥@rahro_saadat
🌺برای خرید موشک به روسیه رفتیم، یک موشک چشممو گرفت. موشکی با برد ۳٠٠کیلومتر و خطای ۲۵متری موقع اصابت به هدف موشک رو خواستم، ژنرال روس موافقت نکرد. گفت: فروشی نیست اصرار کردم، رد کرد. گفت: من میشناسمت، اگه ما این موشک و به ایران بفروشیم میری از روش می‌سازی، قول دادم این کارو نمیکنم. ولی قبول نکرد، ناراحت شدم. گفتم: ما این موشک روخودمون میسازیم. ژنرال روس خندید. برگشتم ایران، هرچه روی این طرح کار کردیم جواب نگرفتیم. پناه بردم به مشهد به آغوش امام رضا علیه السلام.. سه روز میرفتم حرم توسل میکردم بعد روی کارم فکر میکردم، روز سوم عنایتی از آقا شد، جرقه ای توی ذهنم خورد برگشتم محل استقرارمون، تو دفترنقاشی دخترم طرحی که به ذهنم اومده بود و کشیدم. برگشتم تهران، برگشتیم سرکار طرح رو پیاده کردم، شد, بهتر از موشک روسی و دقیق تر از اون شد. اسمشو گذاشتیم فاتح، فاتح ۱۱٠ اولین سری از موشک های نقطه زن ایرانی با خطای زیر ۱٠ متر. امام رضا گره موشکی مارو تو دفترنقاشی یه دختربچه حل کرد. سالها بعد و در جریان جنگ اوکراین، روسیه خواستار خرید موشک های فاتح۱۱٠ از ایران شد..🌺 💥@rahro_saadat
30.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مسیریابی خلبان رئیس جمهور با آیپد؟!! تازه شما متوجه می‌شوید که اتفاقی که برای آقای رئیسی افتاد، ممکن است در سازوکارهای اطلاعاتی و امنیتی جنگ جهانی پنجم رخ داده باشد، چون در اطلاعیه‌ی سوم ستاد کل نیروهای مسلح آمده است که خلبان هلیکوپتر رئیس‌جمهور آیپد داشته است.👌 💥@rahro_saadat
💐میگن در یزد، خانم معلمی بعد از چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید : چه کسی متوجه نشده است ؟ سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند.... معلم گفت: بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد . تمام دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند. معلم به یکی از سه دانش آموز گفت: پسرم! این چوب را بگیر و محکم به کف دست من بزن ! دانش آموز متعجب پرسید: به کف دست شما بزنم ؟به چه دلیل؟ معلم گفت: پسرم مطمئنا من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید! به همین دلیل باید تنبیه شوم! دانش آموز اول چند بار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد . نوبت نفر دوم شد. دانش آموز دوم که گریه اش گرفته بود، به معلم گفت: خانم معلم ! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم. من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم. از معلم اصرار و از دانش آموز انکار ! دیگر، تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه داخل کلاس، هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند. نتیجه اخلاقی: این داستان واقعی در یزد مصداقی برای همه مخاطبان است، خود را باید تنبیه نموده تا الگویی برای رسیدن به جامعه سالم باشیم! اگر هر کسی در حوزه فعالیت خود این گونه عمل کنند، مملکت و جامعه ای انسانی خواهیم داشت.💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💥@rahro_saadat
💐الگوی زیبایی برای دیگران باش سعی کن کسی که تو را می بیند آرزو کند مثل تو باشد. از ایمان سخن نگو، بگذار از نوری که بر چهره داری آن را احساس کند. از عقیده برایش نگو، بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد. از عبادت برایش نگو، بگذار آن را جلوی چشمش ببیند. از اخلاق برایش نگو، بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد. از تعهد برایش نگو، بگذار با دیدن تو از حقیقت آن لذت ببرد. بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند.💐 💥@rahro_saadat
🎊آنچه از همه دردناک تر است.. فقر و بیماری نیست.!!!!! بیرحمی مردم نسبت به یکدیگر است.🎊 💥@rahro_saadat
💐از خدا پرسيدم: خدايا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا گفت: با اعتماد زمان حال خود را بگذران و بدون ترس برای آينده آماده شو. ايمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای بیانداز .💐 💥@rahro_saadat
💐روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت:«اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت. غلام گفت:آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد:«بلی، ولی بندگی من در آن است». نتیجه اخلاقی: گاهی ثروت های مادی آمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند.💐 💥@rahro_saadat
💐خواستم کاری انجام دهم: غرور گفت: "غیرممکنه" تجربه گفت: "ریسکیه" منطق گفت: "بی ارزشه" قلب زمزمه کرد: "یه امتحان بکن"💐 💥@rahro_saadat
💐خدایا! آدم‌های خوب سر راهمان بگذار، حس بسیار خوبیست هنگامی که در لحظه‌ هجوم غم یا ناامیدی یا پریشانی، بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود کلامش؛ نگاهش؛ حتی نوشته‌اش آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی ات. فقط از دستِ خودِ خدا برمی‌آمده که آن آدم را یا کلام و نگاه و نوشته‌اش را برای آن لحظه‌ خاص‌ سرِ راه زندگی ما بگذارد. یکی از دعاهای روزانه ام این است که: خدایا من را نیز واسطه ی خوب شدن حال دیگران قرار بده.💐 💥@rahro_saadat
💐 روزی، مردی به مهمانی «سلیمان دارایی» رفت. سلیمان هرچه در خانه داشت جلوی او گذاشت، كمی نان خشك بود و مقداری نمك و كوزه ای آب. او با روی خوش از مهمان خود پذیرایی می كرد و زیر لب شعر می خواند كه: « چشمِ تر و نانِ خشك و روی تازه! » مرد مهمان چشمش كه به نان افتاد گفت: « ای كاش كمی پنیر هم بود تا با این نان می خوردیم. » سلیمان بلند شد و به بازار رفت. قبای خود را در دكانی گرو گذاشت و به جای آن كمی پنیر گرفت و آورد. مهمان نان و پنیر را خورد و گفت: « خدا را شكر، من آدم قانعی هستم، روزی من همین بود كه خوردم. راضی هستم به رضای خدا. » سلیمان گفت: « اگر به آنچه خدا داده بود راضی بودی، قبای من در بازار به گرو نمی رفت.».💐 💥@rahro_saadat
💐شبي شيخ ابوالحسن خرقاني بعد از عبادت و اوراد به خداوند سبحانه مناجات كرده گفت: «خداوندا فرداي قيامت بوقت آنكه نامه اعمال هر يكي بدست دهند و كردار هر كسي مدبر ايشان نمايند چون نوبت به من آيد و وصيت نمايم من دانم كه چه جواب معقول گويم.» پس في الحال به او ندا آمد :«يا بوالحسن آنچه روز محشر خواهي گفتن در اين وقت بگو.» بوالحسن گفت: خداوندا چون مرا در رحم آوردي و بيافريدي در ظلمات عجزم بخوابانيدي و چون در وجود آوردي معده گرسنه را با من همراه كردي تا چون در وجودم آمدم از گرسنگي گريستم، چون مرا در گهواره نهادي پنداشتم كه فرج آمد پس دست و پايم بستند و خسته ام كردند، چون عاقل و سخنگوي شدم گفتم بعد اليوم آسوده نمايم ولي به معلمم دادند و به چوب ادب دمار از روزگارم برآوردند و از وي ترسان بودم، چون از آن در گذشتم شهوت بر من مسلط كردي تا از تيزي شهوت به چيز ديگري نمي پرداختم و چون از بيم زنا و عقوبت فساد، زني را در نكاح آوردم فرزندانم در وجود آوردي و شفقت ايشان در درونم گماشته و در غم خورش و لباس ايشان عمرم ضايع كردي و چون از آن در گذشتم پيري و ضعف بر من گماشته و درد اعضا بر من نهادي و چون از آن درگذشتم گفتم مگر چون وفات من در رسد بياسايم ولي بدست ملك الموت گرفتارم كردي تا به تيغ بيدريغ جان من قبض كرد، چون از اين گذشتم در لحد تاريكم نهادي و در آن تاريكي و عاجزي دو شخص فرستادي كه خداي تو كيست؟ و مذهب تو چيست؟ و چون از جواب برستم از گورم برانگيختي و در قيامت ندامت نامه ام بدست دادي كه :« اقراء كتابك» خداوندا كتاب من اينست كه گفتم، اين همه مانع بود از طاعت و براي چندين تعب و رنج شرط خدمت تو كه خداوندي بجاي نياوردم، تو را از آمرزيدن و گناه عفو كردن مانع چيست؟ ندا آمد«اي ابوالحسن تو را بيامرزيدم بفضل و كرم خود.»💐 💥@rahro_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شعری که رهبر انقلاب را به گریه انداخت... دیرآمدم در داشت می‌سوخت...😭 🥀یافاطمةالزهراء🥀 💥@rahro_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀مادر سادات، منو دعا کن.🥀 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ🥀 💥@rahro_saadat
💐 آنهایی که گندم صداقت را در اسیاب دروغ آرد می کنند. نان انسانیت را در هیچ تنوری نخواهند پخت.💐 💥@rahro_saadat
💐 ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم. یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشتمون آویزون کردیم. نکات مثبت و خوبی‌هامون رو می‌اندازیم تو سبد جلویی، عیب هامون رو تو سبد پشتی. وقتی توی مسیر زندگی داریم راه می‌ریم، فقط دو چیز رو می‌بینیم؛ خوبی‌های خودمون و عیب‌های نفر جلویی!💐 💥@rahro_saadat
💐قبل از دعاکردن معتقد باش. قبل از حرف زدن گوش کن. قبل از حرف زدن به دست بیاور. قبل از نوشتن فکر کن. قبل از تسلیم شدن تلاش کن. قبل از مردن زندگی کن.💐 💥@rahro_saadat
💐گنجشکی روی شاخه ی درختی نشسته بود. ناگهان عقابی را دید که روی یک گله گوسفند فرود آمد و بره ای را به چنگال گرفت و پرواز کرد و رفت. گنجشک پیش خودش گقت: من هم باید همین کار را بکنم! مگر چه چیز من از عقاب کمتر است؟ من بال دارم، منقار دارم، پرواز هم می توانم بکنم! درست مثل عقاب! سپس پرید و روی یک گوسفند پر پشم فرود آمد و کوشید تا گوسفند را بلند کند! اما بدنش میان پشم های گوسفند گیر کرد و تکه ای پشم بر پایش پیچید. گنجشک هر چه زور زد نتوانست بپرد. در همین موقع چوپان از راه رسید و او را گرفت و به خانه برد و به بچه اش داد. بچه نگاهی به گنجشک کرد و پرسید: این چیست پدر ؟ چوپان پاسخ داد: این یک گنجشک نادان است که اندازه و مقدار زور و قدرت خودش را نمی دانست و گرفتار غرور بی جای خود شد! 💐 💥@rahro_saadat
🥀حضرت زهرا(س): خدایا مرا در راهی خرج کن که مرا برای آن آفریدی.🥀 📚مهج الدعوات۱/۳۹ 💥@rahro_saadat
💐سلام امام زمانم💐 هر چند عرصه، تنگ است. هر چند جان به لب شده ایم. هر چند طعم زندگی از یادمان رفته است. هر چند شادی، دیرگاهی است به ما سر نزده. هر چند لب هایمان مدتهاست رنگ لبخند ندیده است. اما در اعماق قلب هایمان نقطه ی روشن و گرمی است که خبر از آمدنت می دهد. تو می آیی و جان می گیریم، می خندیم، شادی می کنیم، امیدوار می شویم. به همین زودی، به همین نزدیکی انشاءالله اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج💐 💥@rahro_saadat