✅به نام خدای نوجوونها..
⬆️از زیبا ترین تصاویری که این هفته در فضای مجازی اردکان دیدم...👏
👏یادداشت برداری نوجوونهای دهه هشتادی گروه سرود شمیم در درس اخلاق امام جمعه محترم حجت الاسلام و المسلمین سید اسماعیل شاکر
◀️حمایت از تنها نماینده شهرستان اردکان گروه سرود شمیم آسمان در مسابقات جشنواره بین المللی سرود زنده خوانی فجر استان یزد فقط با ارسال عدد ۸۸۵ به۳۰۰۰۱۱۲۳ جهت راه یابی به مرحله کشوری ان شاءالله 😍
✅و همچنین رای گیری از طریق سایت تلوبیون
https://festivalsorood.telewebion.com
✅در ضمن رای های #پیامکی با رای های داخل سایت جشنواره در #تلوبیون جداگانه محاسبه می شود.
🖋محسن طلائی اردکانی
۱۳ فروردین ۱۴۰۱
@rahrovan110
13.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆تور گردشگری یک روزه در اردکان
با حضور....خودتون ببینید👆
#اردکان_گردی_دهه_هشتادیها #زیباترین_رویش_نوروز_اردکان
@rahrovan110
فاطمه شیری
🔴 #بیتوجهی_ممنوع
💠گاهی بیتوجهی به زن از ناسزا گفتن و تنبیه بدتر است.
💠در تصمیمات و اتفاقات مهم زندگی، از همسر #مشورت نگرفتن و او را در کارها شریک نکردن، نوعی بیتوجهی است.
💠اینکه زمانی رو برای همسر و خانوادهات نگذاری، نوعی بیتوجهی محسوب میشه. بازتاب توجه به همسر، #شیرین و دلچسب است!
فاطمه شیری
#هنر_زن_بودن
#هنر_مرد_بودن
🔰تعدادی از حقـوق معنوی زن و شوهر نسبت به یکدیگر که باید رعایت شوند:
1⃣ احترام گذاشتن:
همسرانی که برای هم احترام قائل میشوند، اجازه نمیدهند موضوعاتی ساده و قابل حل، زندگیشان را دچار اختلاف کند.
2⃣ صداقت و راستگویی:
همسرانی که صادق نیستند خیلی زود روابطشان دچار خدشه میشود چراکه دروغ پایههای اعتماد در زندگی را از بین میبرد.
3⃣ گذشت و فداکاری:
در هر زندگی اشتباهاتی رخ میدهد مهم این است كسی كه مرتكب اشتباه میشود، اشتباهش را بپذیرد، و طرف مقابل گذشت کند و اجازه جبران دهد.
4⃣ مشورت:
زندگی مشترک مسیری دو نفره هست و كسی نمیتواند در این مسیر بهدلخواه خودش توقف كند، مسیر عوض كند و با تکروی پیش رود.
5⃣ معاشرت نیکو:
هیچكدام از همسران حق ندارند با پرخاش و سوء معاشرت به دنبال دریافت حقی باشند حتی اگه حقی از کسی ضایع بشود راه دفاع یا به دستآوردنش پرخاشگری نیست.
6⃣ محبت کردن:
محبتی كه با تعادل و رفتاری مناسب ابراز شود پایههای زندگی مشترک را محكم و به افزایش حس خوشبختی در دو طرف کمک میکند .
شیری:
💚 قسمت سوم #رمان_آموزشی
❣خانه مریم و سعید❣
محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول تدارک ناهار بود. چشمش که به بچه ها میفته قربون صدقه شروع میشه. بچه ها چشمشون رو که باز میکنن با صدای مهربون و پر محبت مامان سر حال میان. این یه حس آرامش و امنیت کاملی رو برای بچه ها میسازه.
مریم، محمد رو تازه از پوشک گرفته. هنوز عادت نکرده. تا آخرین لحظه حاضر نیست بره دستشویی. در روز چندین مرتبه خودشو خیس میکنه. البته مریم میدونه که اقتضای سن و شرایطشه. به هیچ وجه با خشونت با پسرش برخورد نمی کنه. بیشتر سعی می کنه از طریق بازی و جذابیت سازی محمد رو ببره دستشویی.
تلفن خونه به صدا در اومد. مریم تو آشپزخونه مشغول بود. زیر شعله رو کم کرد. سر قابلمه رو گذاشت. بعد رفت گوشی رو برداشت.
_الو. سلام. بفرمایید.
_سلام مریم جون. خوبی؟ عارفه م. مشتاق دیدار عزیزم.
هفت سالی میشه که عارفه ازدواج کرده. با حامد. بعد یک سال عقد، عروسی کردند و رفتند زیر یک سقف. مثل همه ی زندگی ها طی این سال ها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کردند. همیشه هم به خدا توکل کردن و ناامید نشدند. از افراد امین و مطمئنی مثل مریم مشورت گرفتن و با توکل بر خدا و تلاش و صبر بسیاری از مشکلات رو با موفقیت پشت سر گذاشتن.
_سلام عارفه خانم. خوبی عزیز؟ ما هم شکر خدا خوبیم. کم فروغ شدین؟
_آره مریم جون. یه مدتی حامد بیکار شده بود. حالا یه ماهی هست یه جا مشغول شده. صبح زود میره و نزدیکای غروب برمی گرده.
_خب مبارکه ان شا الله. کی شیرینی بخوریم؟ دلم لک زده برای شیرینی زبون.
_حتماً. به روی چشم. راستش زنگ زدم یه چیزی بهت بگم. در واقع اولین نفری هستی که بهت میگم.
_بفرما عارفه جون. سراپا گوشم.
_راستش.... نمیدونم چه جوری بگم؟
مریم خندید و گفت:
_مگه چی میخوای بگی دختر؟ بگو دیگه. الانه که از کنجکاوی غش کنما.
_راستش.... زنگ زدم بگم از این به بعد روز مادر به منم باید تبریک بگیدا.
مریم از شدت خوشی خبری که شنیده بود یه لحظه هاج و واج موند. نفهمید از خوشحالی چی کار کنه. بی اختیار با صدای بلند گفت:
_ای جانم. شکر خدا. بعد شش سال. بالاخره خدا خواست. خیلی خوشحال شدم عارفه جون. بگو ببینم دختره یا پسر؟
_صبر داشته باش. تازه یه ماهشه.
_کوچولو هنوز نیومده کار باباش درست شد. اینکه میگن بچه روزیشو با خودش میاره همینه. ان شا الله پر روزی و با برکت باشه.
مریم با عارفه گرم صحبت بود که زنگ در خونه به صدا در اومد. محمد دوید و در رو باز کرد. فاطمه از مدرسه برگشته بود. محمد با شیرین زبونی مخصوص یه بچه سه ساله به فاطمه سلام کرد. اما فاطمه به سردی جوابشو داد. نگاهی به این ور و اون ور اتاق انداخت. انگار پی چیزی یا کسی می گشت. کیفشو از کول درآورد و کشید روی زمین. با گردنی کج و شونه هایی افتاده و ابروهایی درهم و سیمایی که یک جور دلخوری رو داد می زد، نشست کنار دیوار. کیف مدرسه شو باز کرد و مثلاً مشغول کتاباش شد.
مامان تا فهمید فاطمه از مدرسه اومده با اینکه دوست داشت بازم با عارفه صحبت کنه بهش گفت:
_عارفه جون. ببخش. الان فاطمه اومد. منتظر منه. ان شا الله خودم بهت زنگ می زنم.
از عارفه خداحافظی کرد و با عجله رفت سمت فاطمه.
هر روز که فاطمه می رسه خونه و زنگ در رو میزنه مامان و محمد و حتی میثم یه ساله که تازه تاتی تاتی میره میرن استقبالش. فاطمه هم کلی خوشحال می شه و خستگی از تن و روحش در می ره. امروز که مامان و میثم نیومدن حالش گرفته شد.
مامان همیشه با چهره ای گشاده و لبخندی دلنشین و کلی شوق و ذوق به استقبال بچه ها و خصوصاً سعید میره. سعیدم بهش میگه: وقتی میام خونه و چهره ی پر از لبخند و نشاط تو رو می بینم خیلی از مشکلات بیرون یادم میره. روحیه خوبت و لبخندهای خوشگلت دلم رو آروم می کنه.
مریم رفت و جلوی فاطمه نشست. با لبخندی به پهنای صورت. فاطمه رو بغل کرد. بوسیدش. لبخند ملیحی به چهره ی فاطمه اومد و اونم مامانو بوسید. مریم گفت:
_سلام خوشگلم، نور چشم مامان. مدرسه چه خبر؟ خوش گذشت؟ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ مخصوصاً وقتی خاله عارفه زنگ زد و یه خبر خوش داد.
فاطمه صاف تر نشست و با کنجکاوی دخترانه ای پرسید:
_ خبر خوش چیه؟
مامان گفت:
_باید خودت حدس بزنی.
_آخ جون میخوان بیان خونه مون.
_نخیر. یه چیز دیگه ست.
بعد مامان دست فاطمه رو گرفت و گفت :
_قراره شیرینی این خبر خوشم برامون بیاره.
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
فاطمه شیری
❇️ سه ساعت طلایی در ماه مبارک رمضان
💠 سه ساعت در ماه مبارک رمضان وجود دارد که خیلی گرانبهاست، پس اگر تو بر آن ها محافظت کنی نهایتا این سه ساعت تا آخر ماه مبارک رمضان می شود ۹۰ ساعت.
💠 این سه ساعت عبارتند از:
1⃣ ساعت اول:
🌱 افطاری را زود حاضر کن و وقتی برای دعا بزار؛ چون برای روزه دار دعایی هست که مردود نمی شود پس برای خودت و عزیزانت و مردگان دعا کن؛
2⃣ ساعت دوم:
🌱 آخر شب است؛ پس با خداوند خلوت کن که خداوند صدا می زند آیا درخواست کنندهای هست اجابتش کنم؟! آیا استغفار کنندهای هست ببخشمش؟! پس در آن زمان زیاد استغفار کن؛
3⃣ ساعت سوم:
نشستن بعد نماز از صبح در جایگاه نمازت تا وقت اشراق(طلوع آفتاب)
این نود ساعت است پس بر بقیه اوقات مداومت کن بر ذکر و دوری از غیبت....نماز های فرض و نافله را بجا بیار که فقط سی روز است و به سرعت میگذرد.
💠🔹 دعا در سجودمان فراموش نشود:
✨ اللهم إنی أسألك حسن الخاتمة✨
✨اللهم ارزقني توبة نصوحه قبل الموت✨
✨اللهم يا مقلب القلوب ثبّت قلبي علي دينك✨
✨اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج ✨🤲
فاطمه شیری
دوستواقعیخداست...:
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــه
هیچ وقت بخاطر اینکه
همرنگ جماعت بشی،
نقاب به صورتت نزن!!!
✅شجاع باش!
✅خاص باش!
✅خودت باش!
افراد با اصالت دارای هویت رشد یافته اند و در روابطشان نیازی به نقاب زدن ندارند.
آنها خود واقعی شان را زندگی می کنند و از اینکه خودشان باشند، واهمه ندارند.
فاطمه شیری
🔴 تحت شرایط استرسزا، فشار نیاورید
همیشه شرایط سختی در ازدواج پیش میآید. این شرایط می تواند شامل شرایط بیكاری، فشار مالی یا حتی بیماری یكی از طرفین باشد. مثلا كسی را تصور كنید كه فردا صبح عمل جراحی مهمی دارد. همسر او می تواند شب قبل از عمل جراحی فضایی از غموغصه را در خانه به وجود آورد یا اینكه یك مهمانی بگیرد و تمام دوستان با روحیه همسرش را دعوت و سعی كند آن شب از فكر كردن به نتیجه عمل دوری كنند. انتخابهای ما در زندگی خیلی مهم هستند. مثلا یك همسر هم میتواند بنشیند و آنقدر فضا را ناراحتكننده كند تا به حدی برسد كه یك دغدغه جدید هم به وجود بیاید. شما در شرایط سخت زندگیتان باید از به وجود آمدن فشار جدید جلوگیری كنید.آدم ها در شرایط سخت نیاز به آرامش دارند و خیلی زیباست اگر در شرایط سخت همراهی مهربان داشته باشند.
سلام
جهت. رفاه همشهریان عزیز
نانوایی های
آقای گرامی پور ساعت 3 تا 11/30شب سنگک خیابان باهنر
آقای کارگر ساعت 7 تا 11/30 شب تافتون خیابان باهنر مقابل مهدیه
آقای سیف پور ساعت 8/30 تا 12 شب تافتون واقع در شریف آباد نزدیک درمانگاه اردشیری
آقای بهجتی ساعت 6 تا 10/30شب لواش واقع خیابان صدر اباد
آقای مهدی شاکر ساعت 3 تا 11 شب ماشینی واقع در خیابان کوشکنو جنب سپاه
در ماه مبارک رمضان بصورت فوقالعاده مشغول بکار خواهند بود
ساعت کار سایر نانوایی ها نیز اکثرا از ساعت 3 نیم ساعت قبل از افطار خواهد بود
مدیریت جهاد کشاورزی اردکان
اتحادیه صنف نانوایان اردکان
@rahrovan110
#تلنگرانه 🌱
آهـــــــــ...ـای آقاپســ..ـری ڪه
راست راست تو ڪوچه خیابــــونا میری وچشم چرونــــی 👀میکنـــی وهردختــری رومی بینــی چشمت دنبالشه
آهــــــ...ـای دختـــ....ـر خانــومی که
باافتضاح ترین آرایش💅💄 وبدتـــرین لباسا 🧥میای توجامعه جوونای مــــردم روبه گنـــاه میندازی..👁
آهــــ...ـای جـــــوونایی که راحت از اَدا ڪـــردن نماز و روزه هاتـــ..ـون میگذرید😔
راحـــــت پای میـــزمشروب🍷 میشینی و تومجلــــس گناه پامیـــ..ـزاری👣
راحـــــت بادخترعمّــه وپسرخالـــه ودخترداییت میگی میخنـــدی و دست میدی..
👨👩👩🦱👨👩
راحــــت بخـــــــاطر یه پسر ودختــر غریبه سر پدر ومادرت داد میڪشی...🗣😒
امــــــــــام زمـــــان(عج)ازدستت ناراحته...😞
فــــردای قیامت باید جواب اشکــای مهدی فاطمه(س)روبدیاااا...❌
فـــردای قیامت زهــرای سادات ازت میپرسه باامانتش چیڪـــارکردیاااا...❌
فـــــردای قیامت باید جواب سیلــی های ناحقی که به صورت دُردانه ی اهل بیت زدی بدیااا...❌
📋بشین حساب کن باخودت ببین این گناه هایی که میکنـــی،بقول خودت این جوونــی کردنا،ارزش اون همه بدی کــردن به #امام_زمان(عج) روداره؟؟؟😒😞
امام زمانتو به چی فروختـــی؟؟؟
به آرایشت؟💄
به زیباییت؟🧝♀
به نگاهت؟👀
به شهوتت؟💑
به عیش ونوشت؟🍷🥂
به ثروتمندشدنت با ربا ونزول خوری🔥؟
به چــــ🔥ـــــ🔥ــــــ🔥ــی؟؟
اگه تونستی راحــــ..ـت ازاین حساب کتابت بگذری به گنـــاه کردنات ادامه بده
ولی بـــــدون آخرش میمیـــری⬛🔥☄
نوبت حساب کتاب خــــ💚ــــدا هم میرسه..✌✋.
اینو یادمون باشه ک هممون یه روز دور یا زود میمیریم.
فاطمه شیری
@rahrovan110