eitaa logo
رهروان ولایت
367 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
6.7هزار ویدیو
38 فایل
┄┅═✧ ❀ 🔅 ❀ ✧═┅┄ 🆔 @rahrovanehvelayat ┄┅═✧ ❀ 🔅 ❀ ✧═┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی شخصی امام حسن عسکری علیه‏ السلام را در آن هنگام که کودک بود مشاهده کرد که در کنار عده ای از کودکان که بازی می‏ کردند ایستاده است و گریه می‏ کند. او پنداشت که امام بخاطر نداشتن بازیچه ای که در دست کودکان دیگر است می گرید، از این رو نزد حضرت رفت و گفت: «ناراحت نباش، ای پسر رسول خدا! من برایت یک اسباب بازی می ‏خرم!» آن حضرت ناراحت شده و گفت: ما را برای بازی نیافریده اند آن مرد حیرت کرد و گفت: پس برای چه آفریده اند؟ فرمود: برای دانش و پرستش. مرد با تعجب پرسید: از کجا این را می گویی؟ فرمود: «زیرا خداوند فرموده: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون» «آیا گمان می‏کنید که شما را بیهوده (و برای بازی) آفریده ایم و شما به ما بازگشت نمی کنید؟» ... او گفت: «با آنکه کودک هستی و گناهی بر تو نیست چرا اینگونه منقلب هستی و از خدا می‏ترسی؟» حضرت فرمود: مادرم را دیدم که می خواست با چند قطعه هیزم ضخیم آتشی بر پا کند. پس برای روشن کردن آن هیزم های بزرگ، هیزمهای کوچکی را روشن کرد گریه من از این جهت است که مبادا ما جزئی از آن هیزم های ریز و کوچک دوزخیان قرار گیریم!» احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج‏۲۹، ص۶۵، نقل با تلخیص
••✾🌿داستان بسیار بسیارآموزنده🌿✾•• 🌺حبه انگور🌺 🍀حاج اقای قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم : روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاورید تا دور هم با بچه ها انگور بخوریم، همسرش باخنده میگوید :من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود... 🍀مرد با تعجب میگوید تمامش را خوردید...زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را...مرد ناراحت شده میگوید: یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید!!!الان هم داری میخندی!!!!جالب است!!!خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود...ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود... 🍀همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود ، مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته...به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآن را نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.... 🍀معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت مسجد میکند...، مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه اش برمیگردد...همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد...چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟ مرد در جواب همسرش میگوید..هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم....و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالتم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. 🍀همسرش میگوید چطور...مگه چه شده...؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.... در جواب زن مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند.... 🍀امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ، 400 سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت...ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد ، محبوب ترین مردم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند... 🌿🌺🌿🌺🌿 ⏳از الان بفکر فردایمان باشیم.
📖 محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود که ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد. دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا سربازان شهر را بگردند ولی هر چه گشتند او را پیدا نکردند. صبح‌ که دختر از خواب بیدار شد. از اتاق طلبه خارج شد سربازان شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و... محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ بعد از اثبات پاکدامنی، از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر انگشتان خود را نشان داد شاه دید که تمام انگشتانش سوخته. علت را پرسید ، طلبه گفت چون او به خواب رفت ، نفس اماره مرا وسوسه می‌ نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌ گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به‌ فضل خدا شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند. شاه‌ عباس از تقوا و پرهیزکاری محمد باقر خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام دوستداران علم از او به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. مهمترین شاگرد او ملاصدرا است
🍃🖤🍃 🌷پیکر مطهر شهدای عزیز خان طومان بر طبق برنامه ریزی‌های به عمل آمده،صبح ۲۱ مهرماه برای زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) عازم مشهد مقدس می‌شوند که با توجه به شیوع ویروس کرونا، این مراسم بدون حضور مردم وبه صورت زنده از شبکه‌های سیما پخش میشود و پس از آن پیکرهای مطهر شهدای عزیز، برای تشییع و خاکسپاری با رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی، عازم خواهند شد. ‼️ واقعا چرا خواننده‌ای که گفته شد سه روز قبل از مرده را روز اربعین خبر مرگش را اعلام می‌کنند و مراسم تشییع هم نه اثری از پروتکل بهداشتی هست و نه ستاد مبارزه با برنامه پیشگیری دارد؛ ‼ اما پای دین و مذهب و شهدا که می‌شود باید بدون حضور جمعیت، تشییع انجام شود؟! آن هم نه در روز اربعین و نه شهادت امام رضاعیا امام مجتبی(ع)یا رحلت پیامبر اکرم(ص)که نزدیک است؛ یک روز وسط هفته که هرکس سرش به کار خودش است و با پخش زنده تلویزیونی! ⁉نمی‌دانم دیگر با چه زبان و رفتار و عملکردی باید نشان دهند کرونا بهانه است؛ اصل دین و نظام و فرهنگ شهادت نشانه است؛ تا شاید بیدار شویم؟!تا کی باید استخوان در گلو، فقط ناظر بی‌عدالتی‌ها بود و دم نزد؟
هدایت شده از حرم
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊 (ع)📜 🌹 ❤️ ❤️ عبدالله بن عُمَیر کَلبی(شهادت ۶۱ق) از شهدای کربلا است. او به همراه همسرش ام وهب، شبانه خود را از کوفه به سپاه امام حسین(ع) رساند. بنا بر گزارش طبری، عبدالله بن عمیر، دومین شهید کربلا روز عاشورا بود. همسرش ام‌وهب نیز نخستین زنی بود که در واقعه کربلا به شهادت رسید. 🍃 🥀عبدالله بن عمیر از قبیله بنی‌عُلَیم بود. برخی گزارش‌های تاریخی مربوط به وَهْب بن وهب یا همان وهب بن عبدالله کلبی مشابهت‌ها و مشترکاتی با متون مربوط به عبد اللّه بن عُمَیر دارند و همین باعث شده تا برخی محقّقان، این دو را یکی نفر بدانند و اساسا وَهْب بن وَهْب را فاقد وجودِ خارجی تلقی کنند. لیکن علاوه بر مشابهت‌هایی که در روایات تاریخی درباره این دو فرد آمده، تفاوت‌های قابل توجهی نیز بینشان وجود دارد. بنا بر این دو نفر بودن آن‌ها بعید نیست، به ویژه مسیحی بودن وَهْب که در برخی منابع آمده، با عبد اللّه بن عُمَیر که از یاران نامی امام حسین(ع)بوده است، به هیچ وجه، قابل جمع نیست. (ع)💫 🌹به گزارش ابومخنف هنگامی‌که سپاه کوفه در نخیله آماده جنگ با امام حسین می‌شد. عبدالله با آنها برخورد کرد و از آن‌ها ماجرا را پرسید. آنها گفتند: به جنگ حسین بن علی می‌رویم. او گفت: به خدا سوگند من مشتاق جنگ با مشرکان بودم، و امیدوارم ثواب پیکار با اینان که قصد جنگ با پسر دختر پیامبرشان را دارند، از ثواب جنگ با مشرکان کمتر نباشد. وی نزد همسرش رفت و او را از قصد خویش آگاه کرد. ام وهب گفت: خداوند تو را به راهی نیکو هدایت کرده، چنین کن و مرا نیز با خود ببر. پس شبانه همراه همسرش بیرون رفت و به امام حسین(ع) پیوست. ◾️ ◾️ 🏴در روز عاشورا که عمر سعد با پرتاب تیری به سوی اردوگاه امام حسین(ع) جنگ را آغاز کرد؛ «یسار» غلام آزاد شده زیاد بن ابی‌سفیان و «سالم» غلام آزاد شده عبیدالله بن زیاد به میدان آمدند و هماورد طلبیدند. حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جا برخاستند؛ اما امام حــ❤️ـسین(ع) به آن دو اجازه میدان نداد. عبدالله بن عمیر با اجازه امام به میدان رفت، از او پرسیدند: کیستی. او خود را معرفی کرد. گفتند: ما تو را نمی‌شناسیم. زهیر یا حبیب یا بریر به مبارزه ما بیایند. او به یسار که جلوتر ایستاده بود گفت: هیچ یک از اینان به جنگ تو نمی‌آید مگر اینکه از تو بهتر است. سپس به او حمله کرد و او را از پا درآورد. در همین حال، «سالم» به سوی او حمله کرد. یاران امام حسین(ع) فریاد زدند تا عبدالله از حمله او آگاه شود ولی عبدالله متوجه نشد، سالم به او ضربه‌ای زد. عبدالله با دست چپ جلو ضربه را گرفت و انگشتانش قطع شد. سپس عبدالله بر او حمله برد و با ضربه‌ای او را به قتل رساند ✨ 💥همسرش ام‌وهب عمودی برداشت و به سوی او رفت. عبدالله می‌خواست او را به سوی خیمه برگرداند ولی او لباس شوهرش را گرفته بود و می‌گفت: تو را رها نمی‌کنم تا همراه تو به شهادت برسم. در این هنگام امام حسین(ع) او را صدا زد و فرمود: «خدا از جانب اهل بیت به شما جزای خیر دهد. برگرد (خدا تو را رحمت کند) و نزد زنان بنشین که جنگیدن بر زنان واجب نیست.» پس او نزد زنان بازگشت. ◾️ پیش از ظهر عاشورا، شــ👿ـمر بن ذی‌الجوشن که فرمانده جناح چپ سپاه کوفه بود، با افراد تحت فرمان خود به سپاه امام هجوم بردند. در این حمله هانی بن ثبیت و بکیر بن حی تیمی عبدالله بن عمیر را به شهادت رساندند. بنا بر گفته طبری، او شهید کربلا بود. 🥀 💫پس از شهادت عبدالله، همسرش ام وهب خود را به بالین او رساند و در حالی‌که سر و صورت عبدالله را پاک می‌کرد رســ👺ـتم غلام شـ👹ـمر بن ذی الجوشن به دستور شمر او را به شهادت رساند. گفته‌اند او زن شهید در واقعه کربلا بود. .... 📗طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۲۹. 📕 ری‌شهری، دانشنامه امام حسین(ع)، ۱۳۸۸، ج۶، ص۳۸۲-۳۸۳. 📘 طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۲۹. و.... 🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 نگاه ویژه امام حسین (ع) به زائران و عزادارانش 🔸 گناهانی که با گریه برای امام حسین (ع) پاک می شود ... لینک آپارات 👇 https://www.aparat.com/v/2uxkJ
✅کلامی از شیخ بهایی ✍آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا : اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است ! اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است ! اگر بخشش كند، مي‌گويند افراط مي‌كند ! اگر جمعگرا باشد، می‌گويند بخيل است ! اگر ساكت و خاموش باشد می‌گويند لال است ! اگر زبان‌آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست ..! اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكاراست ! و اگر نكند میگويند كافراست و بی‌دين ..! لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز ازخداوند نبايد ازكسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود. ⇝ @rahrovanehvelayat
💌 محبت مثل آب ضروری است محبت برای روح انسان، مانند آب برای جسم است. خشڪی روح مانند خشڪی جسم برای انسان بیماری‌زاست. محبت ڪردن به دیگران مانند آبیاری ڪردن زیباست. اگرچه وقتی یک باغ را آبیاری می‌ڪنی، به خارها هم آب داده‌ای، اما به گیاهی که انرژی نهال‌های مفید را می‌گیرد، نباید آب داد، بلڪه باید آن را از باغ بیرون ڪرد. «استاد پناهیان» ➫ @rahrovanehvelayat
کسانی که قالی می‌بافند.. یک نگاه به نقشه دارند ویک نگاه به قالی؛ ما نیز بایدچشم به قرآن داشته باشیم و بر اساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم.. این است که قرآن می‌فرماید: { یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیاً } "خذ الکتاب" یعنی کتاب را بگیر؛ یعنی بی‌نقشه نباش... !! «سوره‌ مریم» (استادرنجبر) ⇝ @rahrovanehvelayat
💠ﺷﺨـﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷـﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣـﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ‌ ﺷﻬﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫـﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸــﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧـــﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳــﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐـﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸـــﻐﻮﻝ ﭼِــرﺍ. 💠ﺍﺯ ﺩﯾـﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤـﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑُــﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼـــﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ و ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣـﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟! 💠ﭼـﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳـﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧــﯽ ﻣﯿـﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸــﻮﻧﺪ ﺣﺎﻝ ﻭﻗـﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صــدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤــــﺘﺶ ﻧﺮوم ﺍﺯ ﮔــﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫـــﻢ ﮐﻤـــﺘﺮم! ⇝ @rahrovanehvelayat
💌 مسیر سنگلاخ پیروزی حق بر باطل همیشه راه حق از تنگناهایی عبور ڪرده است که اصلاً امیدی به گذشتن از آن‌ها نبوده است. گوئی خدا می‌خواهد در ڪمترین احتمال و با ڪمترین امڪانات حق را به پیروزی برساند. خدا در امڪانات و زمینه‌های پیروزی حق بر باطل ریخت و پاش نمی‌ڪند تا بندگان خویش با توڪل بیشتر به خدا، تلاش و مبارزه ڪنند. «استاد پناهیان» ➫ @rahrovanehvelayat