eitaa logo
کانال اطلاع‌رسانی سایت ره توشه
403 دنبال‌کننده
18هزار عکس
22.5هزار ویدیو
1.1هزار فایل
ارتباط با مدیر کانال: @arhedayati
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسال شده از سروش: ارسال شده از سروش+: ✍من جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِه 📝خاطره دکتر علی حائری شیرازی(فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔸مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔸در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔸یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔸در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔸وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔸در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» 🆔 @snn_ir
عکس از hedayati1341
نفروسط ژان کلود افسراطلاعاتی فرانسه که بعنوان شیخ داعش درسوریه پس ازماموریتش به جایگاه خودبرگشته وبه ریش مسلمانان میخندد تمامی شیوخ داعش به کشورهای اروپایی وآمریکا ورژیم صهیونیستی پس ازماموریتشان برگشتند بیچاره مسلمانانیکه فریب اینهاراخوردن
فیلم از طرف hedayati1341
گفتگوی ریاست سازمان امور مالیاتی که بعد از این مصاحبه برکنار شدن
roozgozar.gif
73K
خدایا؛ سال جدید را برای همه مردم ایران اسلامی، سالی پر برکت و سرشار از امید و موفقیت قرار بده. 97/1/17
12.gif
159.4K
امام علی علیه السلام : الغِنَى الاکبَرُ الیَأسُ عَمّا فى اَیدِى الناسِ؛ بى اعتنائى و امید نداشتن بدانچه در دست مردم است بزرگترین توانگرى است. نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 534
عکس از hedayati1341
فیلم از طرف hedayati1341
کرد میهن تخریب: 💢وطن فروشانِ... وقتی مشروطه خواهان در ماجرای فتح تهران با قشون خشمگین وارد تهران شدند، جناب سعدالدوله به پیشنهاد داد جهت حفظ جان بر سَر دَر خانه اش پرچم را نصب کند. تا خانه در امان باشد. زیرا در آن ایام هرکه میخواست جان خود را حفظ کند یا به سفارت روس پناه میبرد مثل محمدعلی شاه و یا کاسه لیس انگلیسی ها می شد. اگر پای این دو در میان نبود زیر بیرق یک اجنبی دیگر سینه میزدند. شیخ فضل الله نوری با عصبانیت پیشنهاد را رد کرد، زیر بیرق رفتن را خیانت دا نست‌ و گفت: "آنها باید پرچم ما را بر سفارت خانه ها نصب کنند." شیخ این ننگ را نپذیرفت و بر دار خشم جاهلان جان سپرد. ای وای از اجنبی پرستان که دست از سر این مملکت برنمیدارند، وقتی تصویر دیدار ایرانیان خارج کشور با مسول تحریمها علیه ملت ایران را دیدم تصویر تمامی وطن فروشان کشور از جلوی چشمم گذشت که از هیچ کدام با نام نیک در تاریخ یاد نمیشود. این جماعت را رسوای عالم کنید تصویر اول: به دارآویختن شیخ شهید فضل الله نوری تصویر دوم دیدار اخیر ایرانیان خارج نشین با برایان هوک تصویر سوم دیدار احمد باطبی با بوش تصویر چهارم دیدار رجوی و صدام وطن فروشانِ....
با سلام و ارادت: یک روز بعد از پایان کلاس شرح مثنوی، استاد علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمع بندی رسیده ام که رسالت ۱۲۴ هزار پیغمبر در یک جمله خلاصه می‌شود و آن «کوک چهارم» است و جمع مریدان مثل من با چشمانی گرد پرسان بودند که «کوک چهارم» چیست!؟ علامه با آن لهجه شیرین توضیح می‌دهند که: کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می‌برد. کفاش با نگاهی می‌گوید این کفش سه کوک می‌خواهد و هر کوک مثلا ده تومان و خرج کفش می‌شود سی تومان. مشتری هم قبول می‌کند. پول را می‌دهد و می‌رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود. کفاش دست به کار می‌شود. کوک اول کوک دوم.و در نهایت کوک سوم و تمام ...اما... اما با یک نگاه عمیق در می‌یابد اگرچه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می‌شود و کفش کفش‌تر خواهد شد. از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی‌شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند... او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعده توافق، مانده است. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست. اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند به رسالت ۱۲۴ هزار پیامبر تعظیم کرده... اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون رفته اما اگر بزند صدای لبیک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد. دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاش‌های دو دل... ✍بهمن حبشی از شاگردان علامه جعفری